فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

همان امام ديار هجرت و نصرت و برادري و مصاحبت يعني امام مالك بن انس بن مالك بن ابوعامر اصبحي رحمه الله مي باشد.

 

ايشان رضي الله عنه از جمله داناترين کسان عصر خويش و جوانمرد ترين آنان بود. انساني بسيار ساکت بود و کم تر سخن مي گفت، مراقب زبان خود بود و مي گفت: آنکه دوست دارد که قلبش گشوده شود و از ترس و هراس روز قيامت نجات يابد کارهايش بيش از آنکه آشکار باشد در خفا بماند. همچنين در ميان خانواده و فرزندانش اخلاق نيکويي داشت، مي گفت: در اين کار رضايت پروردگار هست و توانگري مال و عمر زياد را به دنبال دارد. اين حديث از اصحاب محمد صلى الله عليه و سلم به من رسيده که: {من أحب أن ينسأ له في أثره، ويبسط له في رزقه؛ فليصل رحمه.} يعني: « هركس كه مي خواهد عمرش طولاني شود و روزي اش زياد گردد، بايد كه صله رحم داشته باشد.»

امام مالك

رحمه الله علاقه داشت که از زندگاني رسول خدا صلى الله عليه و سلم و صحابه رضوان الله عليهم که داراي اخلاق والا و طبع زيبا و روشني ضمير بودند پيروي کند. زندگاني وي چراغي روشن براي کساني بود که به وي تأسي بجويند.

 

در آغاز زندگاني اش دچار تنگدستي شد تا حدي که دخترش از شدت گرسنگي مي گريست و چيزي براي خوردن پيدا نمي کردند. تا آنکه شاگرد وي ابن القاسم مي گفت: يکبار امام مالک مجبور شد براي پرداخت مخارج کسب علم سقف خانه اش را پايين آورد تا چوب هاي آن را بفروشد. بعد خداوند به رزق و روزي او فراخي بخشيد و تنگي و دشواري معيشت را از وي دور نمود و اوضاعش بهبود يافت. ايشان در زمان فراخي زندگي به فضل و بخشش پروردگارش اعتراف مي کرد، حتي مي گفت: خوش ندارم که خداوند برکسي نعمت ببخشد و اثر نعمت خداوند بر وي ديده نشود. همچنين مي گفت: دوست دارم که قاري قرآن لباس سفيد به تن کند. نشان نعمت پروردگار بر وي معلوم بود؛ در خورد و نوش، در پوشاک و مرکبش اثر نعمت خداوند بر وي ظاهر بود، و سعي مي کرد به خودش، به لباس و لوازمش برسد و عطرهاي خوشبو استعمال مي نمود.


اخلاق ايشان



درباره اخلاق امام مالک رضي الله عنه بايد گفت: ايشان فردي نرم خو بوده و با دوستانش راحت و گشاده روي بود و درعين حال وقار و هيبت خود را نيز حفظ مي کرد. بعضي از شاگردانش مي گفتند: امام مالك وقتي با ما مي نشست چنان بود که انگار يکي از ما است و با ما با گشاده رويي صحبت مي کرد و بيش از آنچه ما در برابر وي فروتن بوديم او براي ما فروتني مي نمود. وقتي شروع مي کرد به بيان احاديث رسول الله صلى الله عليه و سلم چنان سخنانش ما را به هيبت مي انداخت که گويا نه ما او را مي شناسيم و نه او با ما آشنايي دارد.

 

کسب علم ايشان

من هم لوح هايم را بيرون آورده و او چهل حديث را براي من بازگو نمود.

مي گويد: زهري


 


 



درباره ي علم آموزي ايشان چنين بايد گفت:
ايشان بسيار پرتلاش بود و با جديت و با اراده و پشتکار قوي وقف اين کار کرده بود. امام مالک حافظه اي بسيار قوي، ذهني انديشمند و حضورذهني عالي داشت و نيز انساني بسيار درستکار و خداترس بود. در جلسات بزرگان شرکت کرده و براي فراگيري درس از فرزانگان زانو مي زد و در رقابت با دانشمندان و صاحبان علم معروف بود. نه گرماي شديد و نه آب و هواي سخت سوزان مانع از آن نمي شد که از خانه بيرون رفته و منتظر خارج شدن علما بماند. خود مي گفت: هنگام نيمروز نزد نافع، غلام ابن عمر، رفتم و در گرماي که آفتاب در سايه ي هيچ درختي پناه نداشتم چشم به بيرون آمدنش دوخته بودم. وقتي بيرون آمد لحظه اي او را فراخواندم و وقتي آمد از او پرسيدم: ابن عمر درباره ي فلان چيز و فلان چيز چه گفته است؟ سپس از پرسيدن سؤال هاي پشت سرهم باز مي ايستادم چون کمي کج خلق بود. همچنين مي گويد: روز عيد نماز گزاردم و گفتم امروز روزي است که ابن شهاب زهري تنها است. بنابراين از مصلى بازگشته و بر در خانه اش نشستم و شنيدم که به کنيزش مي گفت: به بيرون در نظري بيانداز. او هم نگاهي انداخت و شنيدم که مي گفت: دوست سفيد پوستت مالك است. گفت: او را بگو داخل شود. داخل خانه شدم. گفت: چه شده است آيا به خانه ي خويش بازنگشته اي؟
گفتم: خير.
پرسيد: چيزي خورده اي؟
گفتم: خير.
گفت: چيزي بخور.
گفتم: بدان نيازي ندارم.
پرسيد: پس چه مي خواهي؟
پاسخ دادم: برايم حديث بازگو نما.
گفت: بياور.
گفتم: بيشترم ده.
گفت: همين ترا کافي است، اگر اين احاديث را روايت(حفظ) کني تو يکي از حافظان خواهي بود.
گفتم: آن ها را حفظ نموده ام. الواح را از دست من گرفت و سپس گفت: احاديث را بازگوي، من هم همه را برايش بازگفتم، او الواح را به من بازپس داد و گفت: برخيز که تو خود انبار (نگهبان) دانشي! جوانان عزيز! فراگيران علم و دانش! و علاقه ي به دانش چنين است و جديت و تلاش اينگونه بايد باشد. ايشان اوقات تنهايي و فراغت خويش را صرف رسيدن به خواسته اش در مسير علم و دانش و نياز خويش به روايت و حفظ مي کند. بس است شما را به جاي هر چيز ديگر اين نيروي حافظه و دريافتن روايت. چهل حديث را با اسانيد آن ها بلافاصله بعد از اتمام نگارش آن ازبر بخواند و الواح وي در دستان استادش باشند و اين گواهي عالي و والا را دريافت نمود که: (قم فأنت من أوعية العلم) برخيز که تو خود نگاهدار دانشي! زيبنده ي طالبان علم و جوانان اسلام است که اراده و همت شان را بالاتر ببرند و آگاهي هاي خود را وسيع تر گردانند و به رنج هاي کوچک و خرد بسنده ننمايند و بر شيوه ي بزرگان پيشين و تلاش هاي گذشتگان و با حرص و علاقه به صلاح و تقوى و اخلاص زندگي کنند.


 

امام مالك رحمه الله مي گويد: علم به فزوني روايات نيست، بلکه علم نوري است که خداوند در قلب مي نهد و البته علم جز با قلب خداترس و خاشع انس نمي گيرد.
امام مالك رحمه الله بسيار زود در علم و دانش به کمال رسيد و در فراگيري آن از همسالان خود پيشي گرفت و در حالي به صدور فتوا دست يافت که جواني بيش نبود و براي دادن فتوا ننشست مگر بعد از آنکه علما بر لياقت وي صحه نهاده و بدان گواهي دادند.


 

از جمله سخنان وي که در اين باره نقل شده است اين گفته هاي شيوا و عالي است: هيچ خيري نيست در آنکس که خود را به حالتي مي داند که مردم وي را لايق آن حال نمي دانند. همچنين مي گفت: براي دادن فتوا ننشستم مگر پس از آنکه هفتاد استاد عالم گواهي دادند که آن مکان جاي من است.

 

ايشان در دين خداوند پارسا بود و در صدور فتوا بسيار موشکافانه عمل مي کرد و بسيار حذر مي نمود و از عجله نهي مي کرد و مي گفت: پيش مي آمد که مسأله اي را بر من عرضه مي کردند و من تمام شبم را بر سر آن بيدار مي ماندم. همچنين مي گفت: من ده سال و اندي است که درباره ي مسأله اي مي انديشم و تا امروز درباره ي آن بر يک نظر متفق نشده ام.


امام مالک رحمه الله وقتي که طلاب مسأله هاي بسيار از وي مي پرسيدند، باز مي ايستاد و مي گفت: کافيست، آنکه بسيار گويد در خطا افتد. بر پاسخ هاي بسيار ايراد مي گرفت و مي گفت: آنکه دوست دارد پاسخ مسأله اي را بدهد ابتدا خود را بر بهشت و دوزخ عرضه دارد و اينکه حال وي در آخرت چگونه خواهد بود و آنگاه پاسخ بگويد. يکبار از وي چهل و هشت مسأله را پرسيدند که در پاسخ سي و سه مورد گفت نمي دانم!


 

مسلمانان! فرزندان اسلام! شعله پاره هايي از داستان زندگاني وي و ريز مرواريدهايي از حرکت ايشان در مسير علم و دانش بود. در پرتو آن پرورش اسلامي را بنگريد و در حرکت اين پيشوايان درنگ کنيد. در مورد زندگي ايشان تحقيق نماييد. اينان کودکاني بودند که از نردبان زندگي بالا مي رفتند و جواناني که علم را فراگرفته و در کسب دانش و در جستجوي آن مي کوشيدند و بزرگسالاني بودند که توانايي هايشان آشکار بود و راه و شيوه هايشان راست گرديد و کهنسالاني که علم و دانش آنان بر آنانکه گرداگردشان بود منتشر گشت. آهنگ حرکت شترها به سوي آنان مي بود و از گوشه و کنار دنيا به سوي آنان بار سفر مي بستند و مجالسشان از حضور طلاب موج مي زد و حلقه هاي درسشان با وجود شاگرداني که از هر گوشه ي جهان ايشان را فرستاده بودند و از هر راه و مسيري آمده بودند آباد بودند، براي علم، ايمان و تقوا.

خداوند متعال من را و شما را از قرآن عظيم و طريقه ي حضرت محمد صلى الله عليه و سلم سودمند سازد و اين را هم مي گويم که از خداوند براي خود و شما و ديگر مسلمانان از هر گناه و خطايي طلب آمرزش مي نمايم از او طلب آمرزش کنيد که او آمرزنده و مهربان است.

 

اين چنين کسي بود امام مالك رحمه الله. خداوند عمر ايشان را بلند گردانيد و در نود سالگي دار فاني را وداع گفت. در روزهاي پاياني عمرش بيمار شد و ديگر از رفتن نزد مردم بازايستاد اما از تدريس و علم و حديث و فتوا نايستاد، خداوند بر وي رحمت کند. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ [المجادلة:11] يعني: « اى كسانى كه ايمان آوردهايد چون به شما گفته شود در مجالس جاى باز كنيد پس جاى باز كنيد تا خدا براى شما گشايش حاصل كند و چون گفته شود برخيزيد پس برخيزيد خدا [رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است.»

 

تولد و رشد و بالندگي ايشان:

در شهر مدينه ي منوره، محل نزول وحي و مهد علم و سرچشمه ي معرفت، در سال هفتاد و سه ي هجري به دنيا آمد. در همان جا برآمده و بزرگ شد و آرام گرفت. دوران جواني امام مالك رحمه الله در سراي علم، خصوصاً علوم حديث و روايات، و آگاهي از آثار و اخبار صحابه و فتاوي آنان، طي شد. خانواده اي که ايشان در آن مي زيست از خانه هاي معروف علم و دانش بود. کسي که در ميان آداب و روشي از کودکي رشد مي کند داشته ها و نداشته هاي او برگرفته از خانه اش و آنچه خانواده اش براي وي دوست مي دارند خواهد بود. ايشان نيز در پرتو همين مواهب و نعمت ها بزرگ شد و بلکه زندگي وي در شهر رسول الله صلى الله عليه و سلم بود و همان آسمان بر وي سايه مي افکند و همان زمين او را دربرگرفت، موطن شرع، مبعث هدايت، محل استقرار نخستين حکومت اسلامي و پايتخت حکومت اسلام در دوران خلافت خلفاي راشد بود و جايگاه جمع آمدن نخستين صحابه و سپس شاگردان آنان بود تا آنکه نوبت به امام مالك رحمه الله رسيد و تمام اين ميراث غني علم و حديث و فتوى را دريافت و استعدادهايش در پناه آن بالنده گشت و از ميوه هايش بهره ها برد و از مردان آن بسيار آموخت.




برچسب ها : گذری کوتاه برزندگی نامه امام مالک ابن انس -امام دارالحجرة والمدینة ,
بازدید : 504
[ 27 مهر 1389 ] [ 12:58 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

نام وى: محمد فرزند ادريس فرزند عباس شافعي

 

در سال (150) هـ در شهر غزه ديده به جهان گشود و وقتي دو سال از عمر ايشان مي‌گذشت خانواده‌اش به شهر مکه‌ي مکرمه نقل مکان نمودند.

 

پدرش را در کودکي از دست داد، و مادرش عهده دار سرپرستي او شد.

 

مادرش وقتي او را به دنيا آورد خوابي ديد: در خواب ديد که گويا سياره ي مشتري از بطن او خارج گشت و در مصر فرود آمد و پاره هايي از آن در هر شهري پراکنده گشت. خوابگزاران اين خواب را چنين تعبير نمودند که از شکم اين زن دانشمندي به دنيا مي آيد که علم و دانش وي ابتدا در مصر محدود شده و سپس در ديگر شهرها گسترش مي يابد.

 

 امام شافعي در جستجوي کسب علم و دانش:

 

در نزد باديه نشينان و در طلب علم بزرگ شد و به فراگرفتن اصطلاحات و اشعار آنان، و حفظ قرآن و در همان کودکي پرداخت.

 

خودش مي گويد: هيچ مال و ثروتي نداشتم، و در همان اوان جواني شروع به فراگرفتن دانش نمودم، به ديوان مي رفتم و از حضور در آنجا نهايت استفاده را برده و به نوشتن (احاديث) مي پرداختم.

 

-موطا را در سن ده سالگي حفظ کرد.

 

-درهمان کودکي تيراندازي را دوست مي داشت و از همسالانش پيشي مي جست. چنانکه از ده تير، نه تا را به هدف مي زد.

 

-در سن بيست سالگي در طلب علم به مسافرت رفت.

 

-مي گويد: تمام لذت و خوشي من در علم و دانش است.

 

-مي گويد: من يتيم بودم و تحت سرپرستي مادرم و او هم پولي نداشت که به معلم بدهد و معلم به جاي آن به اين راضي مي شد که وقتي او نبود به امور بچه ها بپردازم و به او کمک کنم.

 

-مي گويد: من بر روي استخوان هاي کتف مي نوشتم.

 

-مي گويد: وقتي موطاء را حفظ نموده بودم نزد امام مالك رفته و گفتم: مي خواهم آن را بشنوم.

-شب را به سه بخش تقسيم کرده بود: يک سوم براي نوشتن، يک سوم براي نماز گزاردن و يک سوم ديگر براي خواب.

 

 ستايش علما از وي:

 

-علماي هم عصر وي او را مصداق اين حديث مي دانند: ((إِنَّ الله يَبْعَثُ إِلى هذِهِ الأُمَّةِ عَلَى رَأْسِ كُلِّ مائَةِ سَنَةٍ مَنْ يُجَدِّدُ لَها دينَها)) يعني: «خداوند براي اين امت بر سر هر يک صد سال کسي را برمي انگيزد تا اين دين را تازه مي گرداند.» [أخرجه أبو داود، وصححه الحافظ وابن باز[

 

 -امام احمد مي گويد: مي بينيم که در سر اولين يکصد سال عمر بن عبدالعزيز، و در سر دومين يکصد سال شافعي آمده است.

 

-عبدالله فرزند امام احمد از پدرش مي پرسد: پدرجان شافعي چگونه مردي بود، که من بسيار مي شنوم که تو او را دعا مي گويي؟ پدرم گفت: پسرم شافعي خورشيد جهان بود و آسودگي مردمان.

 

-يکي از دانشمندان مي گويد: اگر شافعي درباره ي اين ستون سنگي با کسي مناظره مي نمود و مي‌گفت از چوب است حتماً چيره مي شد.

 

-مي گويد: مرا در بغداد به لقب ( ناصر الحديث ) يعني ياريگر حديث مي‌خواندند.

 

 از جمله گفته هاي او:

 

-فراگيري علم از گزاردن نماز نفل بهتر است.

 

-به برخي از علماي حديث مي گفت: شما چون داروخانه‌ايد و ما پزشکانيم.

 

-آنکه قرآن بياموزد ارج او بسيار گردد، و آنکه در فقه سخن بگويد نيرويش پرورش يابد و آنکه حديث بنگارد برهانش نيرو بگيرد و آنکه به سخنوري و علم زبان توجه کند ذوق وي حساس و نرم گردد و کسي که متوجه رياضيات و علم حساب گردد راي و نظرش محکم شود و آنکه خويش را باز ندارد علم وي سودي برايش نخواهد داشت.

 

-رياکاري در دين قلب را سخت کرده و کينه و دشمني به بار مي آورد.

 

-ربيع گويد: درباره‌ي اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم باطل مگوييد که فردا طرف دعواي شما همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم خواهد بود.

 

-خوش داشتم که مردم همه‌ي اين علم را خودشان مي‌دانستند تا چيزي از آن به من منسوب نمي‌گشت.

 

-با کسي مناظره ننموده ام جز به قصد خيرخواهي.

 

-هرچه گفته باشم و خلاف دليل باشد، سخن مرا به ديوار بکوبيد.

 

-علم بر دو گونه است: علم دين که همان فقه است و علم دنيا که همان علم طب است و باقي همه زحمت و رنج بيهوده است. درباره ي علم طب مي‌گويد: يک سوم علم ها را تباه کرده و به يهود و نصارى وانهادند.

 

-خويش را وقف عبادت نما پيش از آنکه سرپرستي برعهده ات بيافتد، چون وقتي سرپرستي را پذيرفتي نخواهي توانست که در عبادت غرقه شوي.

 

-کسي در اين کار به کمال نرسد مگر آنکه فقر او را صدمه رساند و وي آن را بر هر چيز ترجيح دهد.

 

-اهدافي دست نيافتني مردم را راضى ساخته و راهي براي به سلامت جستن ندارند، بکوش تا پايبند آن باشي که ترا سود مي رساند.

 

-دانش آني است که سود بخشد نه آنکه تنها حفظ گردد.

 

-اگر بدانم آبِ خنک، جوانمردي از من کم کند نخواهم نوشيدش.

 

-دانا کسي است که دانايي اش او را از هرچه ناپسنديده است بربندد.

 

-سياست مردمان از سياست حيوانات نيز بدتر است.

 

 ساير موارد:

 

-برخي در نکوهش امام شافعي سخن گفته اند. ذهبي مي گويد: برخي مردمان در کاستن قدر وي کوشيدند ولي جز بلند گردانيدن قدر و منزلتش تاثيري نداشت. به نظر منصفان در سخنان رقيبانش انحراف وجود دارد . کم تر کسي است که در امامت بر وي پيشي گيرد و پاسخ مخالفان را نداد مگر آنکه آنان را از نظري که داشتند بازگردانيد.

 

 عبادت و تقوى:

 

-ابن نصر مي گويد: ما هرگاه که مي خواستيم بگرييم به هم مي گفتيم: اين پسر را بياوريد تا براي ما قرآن تلاوت نمايد. وقتي مي آورديمش و قرآن را آغاز مي نمود چنان مي شد که مردم نزد او بر زمين مي‌افتادند و از نيکويي صداي او داد و فرياد گريه‌ي مردمان بسيار مي‌شد.

 

 -ربيع مي گويد: شافعي در سن پانزده سالگي فتوا مي داد و تا هنگام مرگ شب ها را زنده مي‌داشت.

 

 اخلاق وي:

 

-يونس صدفي مي گويد: کسي را داناتر از شافعي نديده ام. يک روز بر سر مسأله اي با وي مناظره نمودم و سپس از هم جدا شديم، دفعه‌ي بعد که مرا ديد دستم را گرفت و گفت: اي ابا موسى بهتر نيست که ما همچنان با هم برادر باشيم حتي اگر بر سر موضوعي با هم توافق نداشته باشيم؟

ذهبي مي گويد: اين نشانگر کمال دانايي و درک دروني امام شافعي است؛ که مناظره‌گران همواره در اختلاف هستند.

 

-گويند: شافعي به خاطر شدت سخاوتي که داشت چيزي از دارائي‌اش را براي خود نگه نمي‌داشت. حتي گاهي همسرش زيورآلات دخترانش را مي‌فروخت.

 

 تأليفات ايشان:

 

1-كتاب "الرساله"، و سبب نگارش آن:

 

سبب نگارش اين بود که عبدالرحمن بن مهدي به امام شافعي نامه اي نوشت و از وي خواست تا براي او كتابي را در خصوص معاني قرآن بنگارد و تمام احاديث و اجماع را در آن گرد آورد. امام شافعي در دوران جواني خويش اين کتاب "الرسالة" را نوشت.

 

2-ايشان ديوان شعري داشت که شاگردانش آن را گردآوري نمودند.

 

 وفات ايشان:

 

در آخرين روز ماه رجب سال (204) و در عمر (54) سالگي چشم از جهان فرو بست، رحمه الله.

 

 هنگام وفات چه سخناني گفته است؟

 

به او گفتند: چگونه گشتي؟ گفت: کوچنده‌اي از دنيا و جدا شونده از دوستان و در راه ديدار با کردار بد خود و حاضر شونده در حضور خداوند گشتم و نمي‌دانم که روح من به سوي بهشت خواهد شتافت تا تبريکش گويم و يا سوي دوزخ تا سوگواريش گويم و سپس چنين سرود:

 

آنگاه که قلبم سخت گشت و راه هايم تنگ و دشوار...

 

 خواب هايي درباره ي وي:

 

-او را گفتند: خداوند با تو چه کرد؟ پاسخ داد: مرا بر تختي از طلا نشانيد و در و مرواريد زيبا و ظريف بر من افشاند.

 

ذهبي مي گويد: اسناد اين گفته از وي ثابت مي باشد.

 




برچسب ها : گذری در باره امام شافعی رحمه الله علیه -امام دارالحجره ,
بازدید : 1012
[ 27 مهر 1389 ] [ 12:57 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (1)

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.   اول؛ مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت "ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!"

 

دوم ؛مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت. به او گفتم "قدم

ثابت بردار تا نیفتی."

گفت "تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟"

 

سوم ؛کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم "این

روشنایی را از کجا آورده ای؟"

کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت "تو که

شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟"

 

چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت

می کرد.

گفتم" اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن."

گفت "من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده

ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از

نگاهی بیم داری؟"




برچسب ها : جواب چهار نفر مراسخت تکان داد ,
بازدید : 505
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:41 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

صهیونیسم و شیطانیسم

 

در این فصل به رابطه میان صهیونیسم و یهودیت و ارتباط آن با شكل‌گیری و دوام شیطانیسم می‌پردازیم .

لازم به ذكر است كه متون دینی یهود و عمده‌ترین عامل ایجاد این نحله فاسد فلسفی و فرهنگی (بخوانید ضدفرهنگی) بوده است .

1. متون

از منظر یهودی و نقش آنها در شكل‌گیری شیطان‌پرستی چند نكته ذیل قابل توجه است .

1ـ1 براساس آموزه‌های یهودی و عبرانی شیطان نه یك موجود بد ، بلكه یك فرشته خادم برای آزمایش انسان‌ها است .

2ـ1 در مكاشفات نیز به عدد 666 عدد مقدس شیطان‌پرستان اشاراتی شده و آن عدد وحش توصیف شده است كه باید شمرده شود .

3ـ1 خواه‌ناخواه متون یهودی منبع برداشت برای مسیحیان نیز قلمداد می‌شوند و نگاه خاصی یهودیت به شیطان‌ تاثیرات فراوانی را بر مسیحیت داشته است .

 

2. تصوف یهودی (كابالا)

كابالا یا قبالا یا همان تصوف یهودی آئینی است كه به نوع خاصی از ریاضت های شیطانی یهودیت دلالت دارد .

برابر نظریات كارشناسان ملل و نحل این فرقه تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر هم‌نشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشكیل شده است .

كابالا بخش رمز‌آلود و بسیار سری دین یهودی طی 500 سال اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط كابالیست‌ها دنبال می‌شود .

كریستف كلمب و همكارانش همگی كابالیست بودند و از فنون جادوگری كابلایی و منجمان آن در راه پیدا كردن قاره آمریكا بهره‌برداری نمودند . كابالا عمیقا بر برخی باورهای خرافی همچون جادوگری استوار است و رسماً برای آن تقدس قائل است و این عمده‌ترین نقطه اشتراك شیطان‌پرستی در گذشته و حال با شیطان‌پرستی است .

هم‌اكنون اصطلاح كابالا وصف‌كننده تمرین آئین و دانش محرمانه یهود است . مهم‌ترین منابع و كتب كابالیستی كه به عنوان ستون فقرات و پایه اصلی آئین كابالا درآمدند ، شامل مجموعه كتب عبری " بهیر " (به معنای كتاب روشنایی) و " هیچالوت " (به معنای كاخ‌ها) می‌شوند كه به قرن اول میلادی بازمی‌گردند . نهایتاً در قرن سیزدهم میلادی كتاب " زوهار " نوشت شد كه تفكر و شكل كنونی " آئین كابالا " را تشكیل داد .

دكتر " عبدا... شهبازی " نویسنده مجموعه كتاب‌های زرسالاران یهودی و پارسی و متخصص تاریخ ، در پایگاه خود درباره فرقه كابالا مقاله جامعی دارد و دیدگاه‌های وی با آنچه در دانشنامه ویكی پدیا آمده‌است ، متفاوت است .

شهبازی در قسمت نخست مقاله خود درباره تعریف كابالا می‌نویسد :

" كابالا نامی است كه بر تصوف یهودی اطلاق می‌شود و تلفظ اروپایی " كباله " عبری است به معنی " قدیمی " و " كهن " . " این واژه به شكل " قباله " برای ما آشناست .

پیروان آئین كابالا یا كابالیست‌ها این مكتب را " دانش سری و پنهان " خاخام‌های یهودی می‌خوانند و برای آن پیشینه‌ای كهن قائل‌اند . برای نمونه ، مادام بلاواتسكی رهبر فرقه تئوسوفی ، مدعی است كه كابالا (قباله) در اصل كتابی است رمزگونه كه از سوی خداوند به پیامبران ، آدم و نوح و ابراهیم و موسی نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی‌اسرائیل بود . به ادعای بلاواتسكی ، نه تنها پیامبران بلكه تمامی شخصیت‌های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون و ارسطو و اسكندر و غیره ، دانش خود را از این كتاب گرفته‌اند . مادام بلاواتسكی برخی از متفكرین غربی ، چون اسپینوزا و بیكن و نیوتون را از پیروان آئین كابالا می‌داند .

شهبازی در رد این ادعا می‌گوید :

" این ادعا نه تنها پذیرفتنی نیست بلكه برای تصوف یهودی ، به عنوان " ‌یك مكتب مستقل فكری " پیشینه جدی نمی‌تواند یافت . "

شهبازی دیرینه مكتب كابالا را به اوایل سده سیزدهم میلادی محدود كرده و ماقبل آن را گرته‌برداری یهودیان از مكتب فیلو اسكندرانی در فرهنگ هلنی و فلسفه یونانی و كپی‌برداری از آموزه‌های عرفانی مكتب اسلام می‌داند .

وی در قسمت دوم مقاله خود می‌نویسد :

" سرآغاز طریقت كابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق كور (1160 ـ 1235 م) می‌رسد . او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) می‌زیست و برخی نظرات عرفانی بیان می‌داشت . "

وی در جایی از قسمت اول مقاله خود درباره گذشته تصوف یهود ، پیش از ظهور كابالا ، می‌نویسد :

" مشاركت یهودیان در نحله‌های فكری رازآمیز و عرفانی به فیلواسكندرانی در اوایل سده اول میلادی می‌رسد . "

سپس می‌افزاید :

" در دوران اسلامی نیز چنین است . نحله‌های فكری گسترده عرفانی رازآمیز كه در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تاثیر گذارد و برخی متفكرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند كه مهم‌ترین آنان ابویوسف یعقوب اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری / دهم میلادی) است . "

شهبازی درباره نمونه تاثیرات فرهنگ اسلامی بر تصوف یهود می‌نویسد :

" بسیاری از مفاهیم آن [كابالا] شكل عبری مفاهیم رایج رد فلسفه و عرفان اسلامی است . در واقع اندیشه‌پردازان مكتب كابالا ، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی ، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تاویل‌های خود به آن روح و صبغه یهودی دادند . این كاری است كه یهودیان در شاخه‌های متنوع علوم و دانش انجام دادند . برای نمونه باید به مفاهیم " هوخمه " (حكمت) ، " كدش " (قدس) ، " نفش " (نفس) ، " نفش مدبرت " (نفس مدبره) ، " نفش سیخلت " (نفس عاقله) ، " نفش حی " (نفس حیات‌بخش) ، " روح " و ... در كابالا اشاره كرد .

مكتب كابالا نیز به دو بخش " حكمت نظری " و " حكمت علمی " تقسیم می‌شود . در تصوف كابالا بحث‌های مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد كه مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تاریك فراوان آن بر مفهوم " نور " و مراحل تجلی آن . "

این استاد تاریخ در انتهای بحث خود می‌افزاید :

" آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائزاهمیت است ، " شیطان‌شناسی " و " پیام مسیحایی " این مكتب است و دقیقاً این مفاهیم است كه كابالا را به عنوان یك ایدئولوژی سیاسی معنادار می‌كند . "

 

مناسك جنسی در فرقه كابالا

مسئله دیگری كه در فرقه كابالا حائز اهمیت است مناسك جنسی این فرقه است كه از نیمه سده هجدهم و براساس آموزه‌های فری به نام یعقوب بن یهودا لیب ، كه با نام یاكوب فرانك (1719 ـ 1726) شهرت دارد ، ظهور كرد .

یاكوب فرانك شاخه " فرانكسیت " فرقه كابالا را بر بنیاد میراث شاخه‌های متعلق به " شابتای زوی " و " ناتان غزه‌ای " بنا نهاد . وی كه به یك خانواده بنا نهاد . وی كه به یك خانواده ثروتمند تاجر و پیمانكار یهودی ساكن اوكراین تعلق داشت و همسرش نیز از یك خانواده ثروتمند تاجر بود ، در جوانب به طریقت كابالا جذب شد ، كتاب " ظُهَر " (Zohare) (كتابی كه موسی‌بن شم تاولئونی در سال‌های 1280 ـ 1286 میلادی نوشت و با تدوین این كتاب ، تصوف راز‌امیز كابالا به صورت یك نظام فكری و عملی سازمان‌سافته و منسجم درآمد و شكل نهایی یافت) را خواند و به عضویت شاخه شابتای‌زوی درآمد . در دسامبر 1755 فرانك از سوی سران فرقه دونمه برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو خاخام راهی زادگاه خود شد . فرانك در راس فرقه شابتای در پودولیا قرار گرفت ولی كمی بعد ، در ژانویه 1756 كارش به رسوایی كشید .

زمانی كه فرانك و پیروانش در یك خانه در بسته مشغول اجرای مناسك جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند ، به علت باز شدن تصادفی پنجره‌ها ، مردم مطلع شدند و ... .

یكی از مواردی كه توانسته از كابالا به شیطان‌پرستی راه یابد نماد " ‌پنتاگرام " یا ستاره پنج پر است كه در بخش بعدی اشاره بدان خواهد شد . این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران كابالیست مورد استفاده قرار می‌گرفته .

همچنین شنیدنی است كه بخش عمده‌ای از بازیگران و خوانندگان فحشا محور جهان همچون " مدونا " كابالیست می‌باشند . " مدونا " سال 2005 رسما عضویتش را در گروه های كابالا اعلام كرد و نام یهودی " ‌استر " را بر خود نهاد.

نقطه دیگر اشتراك كابالا با شیطان‌پرستی دیدگاه جنسی این دوست كه در هر دو نحله فاسد لذت جنسی در اولویت قرار دارد .

بنیان‌گذاران كابالا همان افرادی هستند كه سپس نهضتی !!! را با عنوان " پرستش زنان " تشكیل دادند كه می‌توان به صراحت آن را یك جریان شهوت‌محور خطاب كرد . این گروه جریانی را در ادامه بنا نهاد تا رابطه جنسی نه به مثابه یك عمل برای تداوم نسل بلكه در راستای هدف انسان در زندگی به آن نگاه شود .

برخی از كارشناسان بر این باورند كه كابالیست‌ها ذائقه جنسی مردان و زنان را در سراسر عالم مورد دست‌خوش تغییر و تحول به سمت توحش قرار داده‌اند ، مانند تغییر جنسیت " مایكل جكسون " و ... .

اگرچه ذكر سایر توضیحات مناسب این نوشتار ارزیابی نمی شود لكن یادآوری این نكته ضروری است كه یهودیان و صهیونیست‌ها به شدت از سخن راندن در باب كابالا پرهیز دارند و امروز تنها یك كتاب فارسی در این خصوص قابل دسترسی بوده و در صفحات مقالات اینترنتی نیز تا دو سال قبل به جز " ‌كابالا شدن مدونا " خبری در دسترس عموم قرار نداشت .

3. نمادها

در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .

در ذیل برخی از نمادها كه به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، كفش ،‌ ادكلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد :

اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف كنیم ، آن وقت یك ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند كه همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .

اگر خوانندگان محترم با یاد داشته باشند این همان ابزاری است كه در نجوم كابالایی مورد استفاده قرار می گرفت و انواع آن در علائم شیطان‌پرستی دیده می‌شود .

 

این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینكه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شكل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .

لازم به یادآوری است كه برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی " تحت سلطه " این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)

درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یك بز تعبیه شده است كه اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست كه مسیحیان معتقدند كه مسیح همچون یك بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینكه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب كرده‌اند .




برچسب ها : ادیان جدید هایلودی ,
بازدید : 569
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:38 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
مطالب زیر بخوان تا فضائل و عظمت عمومی قرآن را دریابی.


ذکر فضائل قرآن با استفاده از دلیل قرآن و سنت



1- آرامش دلها:

﴿أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾. [رعد: 28]. « آگاه باشید دلها با یاد خدا آرام می‌ گیرد».

2- قرآن برای همنشینان خود شفاعت می ‌کند: «اقرأوا القرآن فإنه یأتی یوم القیامة شفیعاً لأصحابه». (مسلم)

مسلم روایت نموده است که پیامبر (صلى الله علیه وسلم) فرمود: قرآن بخوانید همانا روز قیامت برای همنشینان خود شفاعت می‌ کند.

3- یاد گرفتن و یاد دادن آن موجب کسب نیکی است. «خیرکم من تعلم القرآن وعلَّمه». (بخاری). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمودند: بهترین شما کسی است که قرآن بیاموزد و بدیگران یاد دهد.

4- طردکننده شیطان است: دلیل آنست که در فضیلت سوره بقره و آیه الکرسی و معوذتین خواهد آمد.

5- قرآن برای کسی که آنرا تلاوت می ‌کند نفع دارد اگرچه منافق باشد. «المؤمن الذی یقرأ القرآن ویعمل به كالأترجة طعمها طیب وریحها طیب، والمؤمن الذی لا یقرأ القرآن ویعمل به كالتمرة طعمها طیب ولا ریح لها، ومثل المنافق الذی یقرأ القرآن كالریحانة ریحها طیب وطعمها مر، ومثل المنافق الذی لا یقرأ القرآن كالحنظلة طعمها مر أو خبیث وریحها مر». (البخاری)

رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: مؤمنی که قرآن می‌ خواند و به آن عمل می‌ کند همانند ترنج است هم خوشمزه وهم خوشبو، مؤمنی که قرآن نمی‌ خواند و به آن عمل می‌ کند همچو خرمایی است که خوش طعم است ولی بویی ندارد، منافقی «فاجر» که قرآن می‌ خواند مثل ریحان است که خوش بو و تلخ مزه است.

[در بعضی از روایات جمله زیر نیز در حدیث فوق وجود دارد].

منافقی که قرآن نمی‌ خواند همچو، حنظل «هندوانه ابوجهل» می ‌باشد که تلخ ‌مزه و بی ‌بوست.

6- اهل قرآن اهل الله واز خاصان درگاه خدا می ‌باشند: «إن لله عزوجل أهلین من الناس. قیل: من هم یا رسول الله؟ قال: أهل القرآن، هم أهل الله وخاصته». (احمد)

رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمود: همانا خداوند در میان مردم دو اهل دارد. عرض کردند آنها چه کسانی هستند یا رسول الله؟ فرمود: اهل قرآن اهل الله و خواص او می‌ باشند.

7- قرآن سندی «حجتی» است برای تو: «القرآن حجة أو علیك». (بخاری). قرآن سندی است یا به نفع تو و یا علیه تو.

8- قرآن حافظ تو از هر چیزی «بلائی» است: چنانچه در بیان فضیلت معوذتین و دو آیه آخر سوره بقره خواهد آمد.

9- تلاوت قرآن از بزرگترین نعمتها است: «لا حَسَدَ إلاَّ فی اثنتین: رجلٌ علَّمه الله القرآن فهو یتلوه آناءَ اللیل وآناء النهار». (بخاری).

پیامبر (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: حسد جائز نیست مگر در دو چیز «یکی از آندو» مردی که خداوند به او توفیق قران داده که ساعات شبانه‌روز خود را با آن بپا می ‌دارد و آنرا تلاوت می ‌نماید.

10- بلندپایگی و رفعت در دنیا و قیامت:

﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً﴾. [اسراء : 79]. در پاسی از شب از خواب برخیز و در آن نماز تهجد بخوان. این یک فریضه اضافی «غیر از نمازهای پنجگانه» برای تو است باشد که «در پرتو این عمل» خداوند تو را به مقام در خور ستایشی «و جای برجسته‌ای در دنیا و آخرت که موجب ستایش همگان باشد» برساند و مقام شفاعت کبری را به تو ارمغان دارد.

«إِنَّ اللهَ یرفَعُ بِهَذا الْکِتابِ أَقْواماً وَ یضع بِهِ آخَرین». (مسلم). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمود: خداوند بوسیله این کتاب اقوامی را پیروز «بلند» و اقوامی را بر زمین می ‌زند «شکست می ‌دهد».

11- شما را از تاریکی بیرون می‌ آورد:

﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾.[ابراهیم: 1].

«این قرآن کتابی است که آنرا برای تو فرستاده ‌ایم تا اینکه مردمان را در پرتو تعلیمات آن را از تاریکیها «گمراهیهای کفر و نادانی» به سوی نور «روشنائی ایمان و دانائی» بیرون بیاوری».

12- حاضر شدن فرشتگان «بهنگام تلاوت قرآن»: «تلك الملائكة کانت تستمع لك، ولو قرأت لأصبحت یراها الناس، ما تستتر منهم». (مسلم). پیامبر اکرم(صلى الله علیه وسلم) فرمودند: فرشتگان به شما گوش فرا می ‌دهند و اگر «قرآن» بخوانی مردم فرشتگان را می ‌بینند و آنها از دید مردم پنهان نمی ‌شوند.

13- برای تلاوت هر حرفی ده حسنه وجود دارد: «من قرأ حرفاً من کتاب الله فله به حسنة. والحسنة بعشر أمثالها لا أقول (الم) حرف، ولکن الف حرف ولام حرف ومیم حرف». (الترمذی).

کسیکه یک حرف از کتاب خدا «قرآن» را تلاوت کند. یک حسنه «نیکی» نصیبش می ‌شود، هر حسنه ده برابر پاداش دارد، «پس مزد هر حرفی ده حسنه است» و من نمی ‌گویم که (الم) یک حرف است بلکه الف یک حرف و لام یکحرف و میم یکحرف است.

14- علو درجه در بهشت: «یقال لصاحب القرآن: اقْرَأْ وارْقَ ورتِِّلْ کما کنت ترتل فی الدنیا فإن منـزلتک عند آخر آیة تقرأها». (الترمذی).

پیامبر (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: روز قیامت به همنشین قرآن گفته می ‌شود : بخوان و در درجات بالا رو و ترتیل کن و زیبا و با ادب بخوان همانا منزلت تو نزد آخرین آیه‌ی است که تلاوت می ‌نمایی «بسیار بالاست».

15- محفوظ شدن از فتنه‌ ها و بلیات: «من حفظ عشر آیات من اول سورة الکهف عُصِمَ من فتنة الدجَّال. وهی أعظم فتنة فما دونها أولی». (مسلم).

پیامبر(صلى الله علیه وسلم) می‌ فرماید: هر کس ده آیه از اول سوره کهف را حفظ کند از فتنه دجال در أمان خواهد ماند. فتنه دجال بزرگترین فتنه است، فتنه ‌های یگر پائین ‌تر از آن آسانتر و کم ‌خطرتر می‌ باشند.

16- مقام رفیع و اجر و پاداش چند برابر: «الماهر بالقرآن مع السفرة الکرام البررة والذی یقرأ القرآن ویَتَتَعْتَعُ فیه وهو علیه شاق له أجران». (مسلم). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: آنکه در خواندن قرآن مهارت دارد با سفیران گرامی نیک خواهد بود و آنکه قرآن را می ‌خواند ولی در آن درمیماند و «بخاطر لکنت زبان» خواندن برایش دشوار است دو اجر دارد.

17- قرآن محافظ است: چنانکه در بحث فضائل سوره فاتحه و آیه الکرسی و معوذتین خواهد آمد.

18- نزول آرامش، باریدن رحمت، قرار گرفتن در حضور خدا: «وما اجتمع قوم فی بیت من بیوت الله یتلون كتاب الله ویتدارسونه بینهم إلاَّ نزلت علیهم السكینة وغشیتهم الرحمة وحفتهم الملائكة وذكرهم الله فیمن عنده». (مسلم).

رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: هرگاه گروهی در خانه ‌ای از خانه‌ های خدا «مسجد» گردهم آیند و دور هم جمع شوند و قرآن را تلاوت نمایند و آنرا برای یکدیگر بخوانند. و تفسیر و تبیین وتمرین کنند خداوند آرامش را بر آنان نازل و رحمت را بر آن ‌ها می ‌باراند و فرشتگان اطراف آنها را می ‌گیرند و پیرامون آنان حلقه می ‌زنند و در ملأ اعلی بفرمان خدا مورد بحث قرار می‌ گیرند و خداوند آنها را از مقربان درگاه خود محسوب می ‌نماید.

19- ازدیاد ایمان و پایداری:

﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾. [الأنفال: 2].

«و هنگامیکه آیات «قرآن» بر آنان خوانده می‌ شود بر ایمانشان می ‌افزاید».

﴿كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾. [الفرقان: 32].

«همین گونه «ما قرآن را بصورت آیات جداگانه و بخش بخش می ‌فرستیم» تا دل تو را «با انس بدان و حفظ آن پابرجا و استوار بداریم و آنرا قسمت به قسمت و آرام و آرام «توسط جبرئیل بر تو» فرو می‌ خوانیم «تا آنرا بدقت بیاموزی و کم کم به خاطر بسپاری».

20- شفاء و رحمت است:

﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾. [اسراء : 82].

«ما آیاتی از قرآن را فرو می ‌فرستیم که مایه بهبودی «دلها از بیماری نادانی و گمراهی و پاکسازی درونها از کثافات هوی و هوس و تنگ چشمی و آزمندی و تباهی» و رحمت مؤمنان «به سبب در برداشتن ایمان و رهنمودهای پر خیر و برکت خدا» است».

 



برچسب ها : ذکر فضائل قرآن با استفاده از دلیل قرآن و سنت ,
بازدید : 527
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:34 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

توكل...

هم اكنون در رابطه با توكل به خدا سخن خواهیم گفت. عبادتی كاملاً قلبی كه فقط به‌وسیله‌ی قلب انجام می‌گیرد. مردم برداشت نادرستی از این عبادت دارند، آن‌چه به ذهن مردم خطور می‌كند، آن است كه دارو نخورد! كار نكند! خوب درس نخواند! و بگوید: من به خدا توكل كرده‌ام. من دعا می‌كنم. چنین برداشتی اشتباه است.

پیش از شروع جلسه و صحبت در رابطه با ارزش توكل می‌گویم كه چنین فهم و دركی اشتباه است، چرا؟ چون توكل عبادتی قلبی است و هیچ ربطی به اعضای بدن ندارد.

به اعضای بدن ربطی ندارد، یعنی چه؟

یعنی تو با اعضایت ـ دست، پا، زبان و همه‌ی اعضا ـ سعی و تلاش می‌كنی، گویی كه هیچ توكلی وجود ندارد، همه‌ی اعضا با منتهای قدرت و توان كار می‌كند. قلب طوری عمل می‌كند كه گویی هیچ عضوی وجود ندارد، قلب هیچ ارتباطی با اسباب ندارد و فقط به خداوند یگانه متصل است، ولی اعضا شب و روز از اسباب استفاده می‌كند، بنابراین كار می‌كند، دارو می‌خورد، درس می‌خواند، سر جلسه‌ی امتحان حضور می‌یابد، به دنبال چیزی كه برایش مفید است می‌رود و در پی مصلحتش است.

دختر به شدت جوانی را كه به خواستگاریش آمده است، می‌خواهد و چیزی به عنوان «من به خدا توكل دارم.» وجود ندارد ‌و در رابطه با خواستگاری كه آمده پرس و جو نمی‌كنم، چون او ظاهراً شخصی متدین است، توكلم بر خداست، او هرگز مرا رها نمی‌كند! این اشتباه است، تو توكل را نفهمیده‌ای.

توكل آن است كه با اعضایت از اسباب استفاده كنی و دل به اسباب نبندی. توكل از واژه‌ی «وكیل» گرفته شده که یكی از نام‌های نیك خداوند است، وكیل یعنی چه؟ می‌خواهیم كمی ‌با وكیل زندگی كنیم.

وكیل كسی است كه با احسان و نیكی‌اش به امور بندگانش می‌پردازد، با احسانش به همه‌ی امور بندگانش رسیدگی می‌كند. پس هرگز باعث نابودی آنان نشده و هرگز آنان را به بدی و شر تحویل نمی‌دهد، بلكه آنان را به سوی مصلحتشان سوق می‌دهد، وكیل یكی از نام‌های پروردگار است، این كه تو راه درستی را در زندگیت در پیش بگیری، مسئوولیت اوست و در این راه به تو كمك می‌كند و هرگز تو را تسلیم شر و بدی نمی‌نماید، تو را به سوی خیر و خوبی رهنمون می‌سازد، وكیل كسی است كه تو را به سوی آن‌چه به نفع و مصلحت توست سوق می‌دهد، به همین خاطر رسول‌الله را می‌بینی كه به درگاه خداوند این چنین دعا كرده و می‌فرماید: «لَبَّیكَ وَسَعدَیكَ وَالخَیرُ فِی یَدَیكَ وَالشَّرُّ لَیسَ إلَیكَ»[1].

من مسأله‌ای عجیب و حیرت‌انگیز را به شما می‌گویم تا به وسیله‌ی آن مفهوم وكیل را هر چه بهتر دریابید. گاهی اوقات در زندگی ما مشكلاتی پیش می‌آید و جامعه‌ی كنونی ما به خاطر مشكلات بی‌شماری از قبیل: كمی رزق و روزی، فرزندان معتاد به مواد مخدر یا فرزندان سركش و نافرمان و. . . به این نام خدا یعنی وكیل و نیز توكل كه در رابطه با آن سخن خواهیم گفت، نیاز مبرم دارد.

دنیا در برابر جوانی كه فارغ التحصیل شده تیره و تار است، دیگری نمی‌تواند ازدواج كند، دیگری از ازدواجش و مشكلات بسیار بزرگ و پیچیده رنج می‌برد، در این اوضاع و احوال به چه چیزی احتیاج داری؟ نیازمند اعتماد به وكیل هستی، نیازمند شناخت وكیل، دوست داشتن وكیل، پناه بردن به وكیل و توكل بر او هستی.

به همین خاطر برادرانم! وقتی خداوند سبحان راهی در برابر انسان می‌بندد، شش یا هفت راه دیگر در برابرش می‌گشاید، در حالی‌كه تو با جهالت و نادانی‌ات می‌گویی: خدایا! چرا این راه را بر من بستی؟ ولی گاهی اوقات خداوند یك راه را بر تو می‌بندد تا راه‌های دیگری را در برابرت بگشاید، تا ببینی زمانی که دنیا در برابرت تیره و تار شده است، بدان كه آن وكیل تو را رها نمی‌كند، بدان كه آن وكیل راه‌های دیگری را که موجب رضایت و خوشبختی تو می‌گردد، در برابرت می‌گشاید.

در این رابطه مثالی بسیار زیبا می‌آورم، ما همه این مثال را دیده‌ایم و آن را تجربه نموده‌ایم. در این مسأله خوب بیندیش، جنین در شكم مادر، فقط از یك روش تغذیه می‌شود، به وسیله‌ی خون و این غذا از طریق ناف كه به جنین متصل است، به او می‌رسد، وقتی جنین به دنیا می‌آید، نوزاد گریه می‌كند. چرا! زیرا او آن روشی را كه به آن عادت كرده بود از دست داده است و نمی‌داند كه خداوند از روی رحمت و مهربانیش دو راه دیگر جهت تغذیه برایش فرستاده است، دو سینه‌ی مادر، و غذا را از خون به شیر خالص و خوشمزه‌ی پر خاصیت تبدیل نموده است.

هنگامی‌كه از شیر گرفته می‌شود، گریه می‌كند، زیرا راهی را كه به آن عادت كرده بود ـ دو سینه‌ی مادر ـ از دست خواهد داد، در این‌جاست كه خداوند چهار راه جهت تغذیه در برابرش می‌گشاید. دو غذا و دو نوشیدنی، دو غذا كه شامل گیاه و گوشت و دو نوشیدنی كه شامل ‌آب و شیر است، بعد از این كه یك راه بود، تبدیل شد به دو راه و سپس چهار راه.

وقتی مرگ به سراغش می‌آید می‌گرید، چون این راه نیز بر او بسته می‌شود، پس اگر بنده‌ای صالح و نیكوكار باشد هشت در از دروازه‌های بهشت به رویش گشوده می‌شود، حالا وكیل را شناختی! او هرگز بنده را به شر و بدی نمی‌سپارد، بلكه او را یاری می‌كند، ولی انسان از روی جهل و نادانیش می‌پرسد: خدایا! چرا چنین كردی؟ چرا راهی را كه دوست داشتم و به آن عادت كرده بودم، بر من بستی؟ چرا رزق و روزی را از من باز داشتی؟ در حالی‌كه آن وكیل آن‌چه را مفیدتر و سودمندتر است برایش مهیا می‌نماید، ولی تو به خاطر ناآگاهی از مصالحت گمان می‌كنی كه خداوند خیر و بركت را از تو دریغ می‌كند.

جنینی كه به وسیله‌ی خون تغذیه می‌كند، وقتی به دنیا می‌آید گریه می‌كند، اما خداوند دو سینه‌ی مادر را برایش قرار می‌دهد تا از آن شیر بنوشد، وقتی از شیر گرفته می‌شود گریه می‌كند، ولی خداوند چهار راه در برابرش قرار می‌دهد: گیاه، حیوانات، شیر و آب و وقتی می‌میرد گریه می‌كند و خداوند از روی رحمتش ـ اگر شخصی صالح و شایسته باشد ـ هشت راه در برابرش می‌گشاید، دروازه‌های هشت‌گانه‌ی بهشت. چیزی را از تو منع می‌نماید، به خاطر سلامتی و عافیتت تو را مبتلا می‌كند، به خاطر پاكی و صفایت تو را امتحان می‌کند و به خاطر برگزیدن بهشت برایت، تو را از دنیا می‌برد، سبحان الله، آیا ما خدا را این‌گونه می‌شناسیم یا نه! این همان وكیل است.

پس چرا بر خداوند توكل نمی‌كنیم؟ به وسعت فرمانروایی‌اش بنگرید تا بدانید آیا بر او توكل می‌كنید یا نه؟ بیایید لحظاتی را با آیات سپری كنیم، به ملك و تسلط پروردگار بر زمام همه‌ی امور در تمام جهان خوب بنگرید تا بدانید باید بر او توكل كنیم یا نه!

خداوند ـ تبارك و تعالی ـ می‌فرماید:

«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (آل‌عمران/26).

(بگو: پروردگارا! ای همه چیز از آن تو! تو هر که را بخواهی حکومت و دارایی می‌بخشی و از هرکه بخواهی حکومت و دارایی را بازپس می‌گیری و هر کس را بخواهی عزت و قدرت می‌دهی و هر کس را بخواهی خوار می‌داری، خوبی در دست تو است و بی‌گمان تو بر هر چیزی توانایی.)

من از شما می‌خواهم تا این سخنان را با قلب‌هایتان بشنوید نه با گوش‌هایتان، بعد از این سخنان آیا به مردم پناه می‌بریم؟! آیا فقیر به فقیر دیگری وابسته می‌شود؟! آیا كسی که خود چیزی ندارد، از فقیر و ندار دیگری درخواست می‌كند یا به كسی كه همه چیز در دست اوست، پناه می‌برد؟! چگونه به مردم پناهنده می‌شویم و می‌گوییم فلانی تنها كسی است كه می‌تواند ما را نجات دهد؟ یقین به خداوند كجاست؟ توكل قلبت بر خداوند یكتا كجاست؟ این ذات وكیل از چه جایگاهی در زندگی تو برخوردار است؟

خداوند ـ تبارك و تعالی ـ می‌فرماید:

«قُلْ مَن یَكْلَؤُكُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ» (انبیا/42).

(بگو: چه کسی می‌تواند شما را در شب و روز از خداوند مهربان محفوظ و مصون بدارد؟!)

چه كسی به جز خدا شب و روز از شما محافظت می‌كند؟ تو در تمام طول روز معصیت می‌كنی در حالی‌كه او از شب تا صبح از تو محافظت و نگهداری می‌كند. برادرانم! آیا فراموش كرده‌ای كه چه كسی در رختخواب از تو محافظت می‌كند؟ پدرت، مادرت یا كلید اتاق! یا خداوند ـ تبارك و تعالی ـ آن خدای وكیل؟!

خداوند متعال می‌فرماید:

«قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ» (مؤمنون/88).

(بگو: فرماندهی بزرگ همه چیز در دست چه کسی است، کسی که پناه می‌هد و کسی را از او پناهی نیست.)

ملكوت همه چیز در دست كیست؟ رزق و روزی تو در دست چه كسی است؟ فایده و منفعت تو در دست كیست؟!

رسول‌الله (ص) می‌فرماید:

«إِنَّ أَحَدَكُمْ یُجْمَعُ خَلقهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا نُطفَةً، ثُمَّ یَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ یَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ یُرسَلُ إِلَیْهِ المَلكَ فَیَنفَخُ فِیهِ الرُّوحَ وَیؤمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ بِكتب رِزقِهِ وَأَجَلِهِ وَعَمَلِهِ وَشَقِیٌّ أَوْ سَعِیدٌ»[2].

(خلقت هر یك از شما در شكم مادرش تا چهل روز به صورت نطفه است، سپس تا همان اندازه خون‌پاره است، سپس تا همان اندازه پاره گوشت است، سپس خداوند فرشته‌ای را به سوی وی می‌فرستد تا روح را در او بدمد و فرمان ثبت چهار چیز درباره‌ی او صادر گردد: نوشتن روزی‌اش، اجلش، كردارش و این‌كه بدبخت است یا خوشبخت.)

زمام همه‌ی امورت به دست كیست؟ به چه كسی پناه می‌بری؟ قلبت به خاطر چه كسی می‌تپد؟ آیا به خاطر مردم و دنیا می‌تپد؟ آیا اكنون توكل می‌كنیم یا نه!

به این فرمایش پروردگار متعال خوب بیندیش كه می‌فرماید:

«قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (بقره/142).

(بگو: خاور و باختر از آن خداست، هر که را بخواهد به راه راست رهبری می‌کند.)

آیا از گمراهی و ضلالت هراسانی؟! به چه كسی پناه می‌بری؟! به چه كسی می‌گویی: به من بده! به چه كسی می‌گویی: من از بازگشت به گمراهی می‌ترسم! می‌ترسم كه دوباره مرتكب گناه شوم! می‌ترسم كه حجاب را ترك كنم! می‌ترسم در مسجد نماز نخوانم! به چه كسی پناه می‌بری؟! به آن وكیل پناهنده می‌شوی: «بگو: خاور و باختر از آن خداست، هر که را بخواهد به راه راست رهبری می‌کند.»

«قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُل لِلّهِ» (انعام/12).

(بگو: آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن الله است.)

آیا گسترش و وسعت مالكیت پروردگار را احساس می‌كنی؟! چه كسی صاحب آسمان‌ها و زمین است، چه كسی؟ خداوند، خداوند یكتا و وكیل.

پروردگار می‌فرماید: ««قُلْ أَرَأَیْتُمْ» (بگو: به من بگویید.) همراه من خوب بیندیشید:

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُم بِهِ» (انعام/46).

(بگو: به من بگویید که اگر خداوند گوش و چشم‌هایتان را بگیرد و بر دل‌هایتان مهر نهد غیر از الله خدایی هست که آن‌ها را به شما برگرداند؟)

كیست؟ اگر او همه‌ی نعمت‌هایی را كه به تو ارزانی داشته است، از تو بستاند، چه كسی آن‌ها را به تو باز می‌گرداند؟ چه كسی غیر از وكیل. اكنون آیا به او توكل می‌كنی یا نه؟ به او پناه می‌بری یا نه؟ تسلیم او می‌شوی یا نه؟ الله تعالی می‌فرماید:

«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ» (انعام/65).

(بگو: خدا می‌تواند عذاب بزرگی از بالای سرتان و یا از زیر پاهایتان بر شما بگمارد.)

چه كسی می‌تواند شما را به مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها مبتلا سازد؟ چه كسی آن را برطرف می‌سازد؟!

الله تعالی می‌فرماید:

«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم». كسانی كه به آنان پناه برده می‌شود، فلانی مرا دریاب! فلانی به دادم برس! وابستگی به اهل دنیا:

«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» (یونس/34).

(بگو: آیا از این انبازان و شریکان شما کسی هست که آفرینش را آغاز کند و بار دیگر آن آفرینش را از سر گیرد؟ بگو: تنها خداست که آفرینش را آغاز می‌کند و سپس بار دیگر آن را از سر می‌گیرد، پس [از حق‏] به كجا بر گردانده می‏شوید؟.)

خداوند ـ تبارك وتعالی ـ می‌فرماید:

«قُلْ مَن یُنَجِّیكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» (انعام/63).

(بگو: چه کسی شما را از تاریکی‌های خشکی و دریا رهایی می‌بخشد؟)

این پرسش‌ها برای ما مطرح می‌شود و ما را مورد خطاب قرار می‌دهد؛ زمام امور به دست چه كسی است؟ كیست كه شما را یاری می‌دهد؟ به چه كسی پناه می‌برید؟ قلبت وابسته به چه كسی است؟ عبادتی قلبی كه هیچ ارتباطی با دیگر اعضا ندارد، تو از اسباب استفاده می‌كنی، درس می‌خوانی تا موفق شوی، شب و روز به دنبال كار می‌گردی، ولی قلبت یقین دارد كه فلان شخص نیست که كاری برای تو پیدا می‌كند، چرا كه خداوند است كه به من رزق و روزی خواهد داد، اوست كه اسباب ازدواج مرا مهیا خواهد ساخت و اوست كه مرا خوشبخت خواهد كرد، زیرا همه چیز در دست اوست و من نیز مال او هستم، از آن او هستم، وكیل.

[1] ـ مسلم، 771، أبوداوود 760 و أحمد، 805 از علی بن أبی طالب (رض).

[2] ـ بخاری، 3208 ومسلم، 2643 از عبدالله بن مسعود (رض).


 




برچسب ها : توکل چیست!!! ,
بازدید : 519
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:33 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (1)

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.


به گزارش خبرگزاری ها این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.


وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.


این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.


به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید.

امتياز دهيد :

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.


به گزارش خبرگزاری ها این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.


وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.


این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.


به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید




برچسب ها : نتایج تحقیق یك هلندی درباره كلمه الله ,
بازدید : 567
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:30 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
گناه آثار ناگواری بر انسان بر جای می‌گذارد. امام ابن قَیّم جوزی برخی از این آثار بد را چنین ذکر کرده است:

1- محروم شدن از علم :

علم شرعی نوری است که خداوند به قلب هر که بخواهد می‌تاباند و گناه باعث خاموش شدن این نور می‌گردد.

هنگامی که امام شافعی برای آموختن علم به نزد امام مالک آمد، مالک که از هوش و استعداد وی خوشش آمده بود او را اینگونه نصیحت کرد:

«من می‌بینیم که خداوند بر قلب تو نوری تابانده است، آن را با گناه خاموش نکن»

گناه دشمن علم و آگاهی و معرفت است، و نیکی و بازداشتن نفس از هوا و هوس، کلید معرفت و شناخت است.

2- محروم شدن از روزی :

امام احمد در مسند خود از ثوبان (رضی‌الله عنه) روایت می‌کند که رسول‌الله (صلی‌الله علیه‌وسلم) فرمود:

«چه بسا که انسان به علت گناه خود از روزی محروم می‌شود». [به روایت ابن ماجه، آلبانی آن را حسن دانسته است]

برادر و خواهر عزیز. چه بسا انجام گناه باعث از دست رفتن موقعیت‌های و موفقیت‌های بسیاری می‌شود بدون آنکه حتی خود ما متوجه شویم و از سوی دیگر بسا انسان‌هایی که موفقیت‌های خود را مدیون خوبی‌هایی هستند که در حق دیگران انجام داده‌اند بدون آنکه خود بدانند.

3- تاثیر گناه در برخورد میان فرد و دیگران :

آثار گناه را حتی می‌شود در برخورد دیگران هم دید. یکی از بزرگان می‌گوید: وقتی گناه می‌کنم آثار آن را در وسیله‌ی سواری‌ام و در برخورد همسرم مشاهده می‌کنم!

4- سخت شدن کارها و بسته شدن درها بر روی انسان :

الله متعال در سوره‌ی طلاق می فرماید:

{ومن یتق الله یجعل له من أمره یسرا} [طلاق: 4]

«و هر كس تقوای الله را پیشه کند [الله] براى او در كارش آسانی قرار می‌دهد».

وقتی تقوا باعث آسان شدن کارها می‌شود در مقابل گناه و عدم تقوای الهی نیز باعث ایجاد مشکلات و سخت شدن کارها و بسته شدن درهای موفقیت بر روی انسان می‌شود.

5- احساس تاریکی در قلب و افسردگی و غم :

شخص گناهکار در قلب خود نوعی تاریکی و ظلمت را حس می‌کند. ابن حس پس از مدتی حتی در اعضا و جوارح و چهره‌ی شخص گناهکار آشکار می‌شود تا جایی که دیگران این تاریکی و افسردگی را نیز مشاهده می‌کنند.

عبدالله بن عباس (رضی‌الله عنه) می‌گوید:

«نیکی باعث روشنی در چهره و نور در قلب و گشایش در رزق و روزی و نیروی در بدن و محبت در قلوب دیگران می شود. و گناه باعث تاریکی چهره و تاریکی قلب و سستی در بدن و کمبود روزی و ایجاد نفرت در قلوب دیگران می‌شود».

یکی از نزدیکترین آثار گناهان افسردگی و هجوم غم‌ها و غصه‌هاست. به همان اندازه که انجام نیکی‌ها باعث ایجاد نوعی سبکبالی و آسایش درونی می‌شود، گناهان در انسان حس تنهایی و تاریکی و غصه و افسردگی را پدید می‌آورند.

تکرار گناهان و عدم ایمان به پاداش نیک الهی در انسان حس پوچی و هیچ‌انگاری بوجود خواهد آورد. در این مرحله انسان تنها به گذراندن این زندگی که از نگاه او چیزی جز زجر و مصیبت و بیهودگی نیست می‌پردازد.

6- محروم شدن از انجام طاعات و عبادات :

اگر گناه عقوبتی جز محروم شدن انسان از عبادت الله نداشت همین برای مجازات شخص گناهکار کافی بود. هر گناه باعث می‌شود انسان توفیق انجام کار نیک را از دست بدهد، کارهای نیکی که برای انسان از تمام دنیا با ارزشتر است.

گناه به مانند غذای مسمومی است که باعث می‌شود شخص به علت خوردن آن برای مدتها از خوردن دیگر غذاها محروم شود.

7- گناه، گناه می‌آورد :

هر گناه باعث می‌شود انسان استعداد انجام گناهان دیگر را پیدا کند. انجام گناه باعث می‌شود زشتی آن از قلب انسان خارج شود و به تدریج به انجام گناهان دیگر بپردازد تا جایی که شخص گناهکار دیگر نخواهد توانست به سادگی از آن دست بکشد.

بسیاری از گناهکاران با بی‌توجهی به گناهان کوچک و سهل‌انگاری در مورد آنان به تدریج رو به‌سوی گناهان بزرگتر گذاشته‌اند. گناه اول گناه دوم را در پی خواهد داشت. تنها قیچی توبه می‌تواند از ادامه‌ی این سلسله جلوگیری کند.

8- گناه باعث ضعیف شدن اراده‌ی خیر می‌شود :
گناهان باعث می‌شوند اراده‌ی انسان برای انجام کار خیر ضعیف شود و در عوض اراده‌ی انجام کارهای بد به تدریج قوی شود.
از خطرناکترین عوارض گناه این است که بر اثر تکرار آن اراده‌ی توبه نیز به تدریج ضعیف می‌شود تا جایی که دیگر انسان حتی فکر توبه را از ذهن خود خارج می‌کند. این از بدترین بیماری‌های قلب است که راه نزدیکی به سوی هلاکت است.

9- بیرون رفتن زشتی گناهان از قلب : تکرار گناهان باعث می‌شود کم‌کم زشتی گناه از قلب شخص گناهکار خارج شود و دیگر از انجام گناه شرم نکند.

در این صورت شخص گناهکار دیگر حتی از انجام گناه بصورت علنی و در برابر چشم مردم هیچ ابایی نخواهد داشت تا جایی که دیگران را نیز بسوی گناهان دعوت خواهد کرد.

آثار اجتماعی؟

اینها برخی از آثار گناه بر روی فرد بود. همانگونه که خواندید در این نوشته در مورد تاثیرات اجتماعی گناه بحث نشده است.
مصلحان اجتماعی معمولا در مورد اصلاح و تغییر پدیده‌های بدی که در جامعه وجود دارد می‌اندیشند. قتل، تجاوز، دزدی، آدم‌ربایی، قاچاق مواد مخدر و… از تخلف‌های بزرگی است که معمولا کم یا زیاد در هر جامعه‌ای وجود دارند.

علاوه بر اینها آفت‌های اجتماعی خطرناک دیگری نیز چون اعتیاد به مواد مخدر، مصرف دخانیات، مصرف مشروبات الکلی و… از معضلات بزرگ بسیاری از جوامع امروزی است.

شاید اشتباهی که بسیاری از مصلحان مرتکب می‌شوند این است که نقش اصلاح فردی را نادیده گرفته و می‌خواهند یک معضل بزرگ اجتماعی را بدون در نظر گرفتن خواستگاه‌ نخست آن یعنی افراد جامعه، حل کنند.

گناهان فردی به تدریج پایه‌های یک جامعه را سست کرده و راه را برای گناهان و مشکلات اجتماعی باز می‌کنند.

برادر و خواهر گرامی
توبه و بازگشت عمومی و همگانی بسوی الله سبحانه و تعالی و آغار کردن اصلاح همه جانبه از خودمان تنها راه بوجود آوردن یک جامعه سالم و صالح و به دست آوردن آرامش دنیا و آخرت است.

هر یک توبه راهی است بسوی رستگاری همه جانبه. هر یک نفر که دست از گناه بکشد جامعه یک قدم بسوی توسعه برمی‌دارد.
از این رو باید از خود آغاز کنیم و منتظر دیگران نمانیم.

ارسال کننده خواهر زری




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : آثار ناگوار گناه بر فرد و جامعه ,
بازدید : 682
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:28 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
بسم الله الرحمن ارحیم

ولادت و خانواده :
خدیجه(علیها السلام) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد) با توجه به اینكه سن حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر (ص) كمتر از سی سال بوده، پس تاریخ ولادت ایشان غیر از این است كه در متن داده شده است . ) خانواده ای كه خدیجه (علیها السلام)را پرورش داد از نظر شرافت خانوادگی و نسبت های خویشاوندی ، در شمار بزرگترین قبیله های عرب جای داشت.این خاندان در همه حجاز نفوذ داشت. آثار بزرگ و نجابت و شرافت از كردار و گفتار خدیجه (علیها السلام) پدیدار بود.
خدیجه (علیها السلام) از قبیله هاشم بود و پدرش خویلد بن اسد قریشی نام داشت . مادرش فاطمه دختر زائدبن اصم بود .

اخلاق خدیجه(علیها السلام ) :
خدیجه (علیها السلام)در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران كم نظیر بود . او به فضیلت اخلاقی و پذیرایی های شایان بسیار معروف بود و بدین جهت زنان مكه به وی حسد میورزیدند. دختر خویلد در سجایا و كمالات اخلاقی زبانزد و نمونه بود و به حق ایشان كُفو خوبی برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود. بی تردید می توان گفت كه این سجایا و فضایل اخلاقی سبب شد تا خدیجه(علیها السلام)برای همسری پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) شایسته شمرده شود. طبق روایات ، او برای پیامبر (صلی الله علیه وآله)یاوری صدیق بود.
سیر اعلام النّبلاء،ج2،ص114

آیا خدیجه(علیها السلام) قبل از پیامیر (صلی الله علیه وآله)ازدواج كرده بود؟:
معروف است ( بحار الانوار، ج16،ص10;تنقیح المقال،ج3،ص77;ریاحین الشریعه،ج2،ص202) اولین كسی كه به خواستگاری خدیحه )علیها السلام)آمد یكی از بزرگان عرب به نام "عتیق بن عائذ مخزومی" بود. او پس از ازدواج با خدیجه(علیها السلام)، در جوانی درگذشت واموال بسیاری را برای خدیجه(علیها السلام)به ارث گذاشت. پس از او "ابی هالة بن المنذر الاسدی" كه یكی از بزرگان قبیله خود بود با وی ازدواج كرد. ثمره این پیوند فرزندی به نام "هند"بود كه در كودكی درگذشت. ابی هاله نیز پس از چندی، وفات یافت وثروت بسیار از خویش بر جای گذاشت.
هر چند این مطلب كه پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)سومین همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و جز عایشه با دوشیزه ای دیگر ازدواج نكرد نزد عامه و خاصه معروف است ولی مورد تأیید همگان نمی باشد. جمعی از مورخان و بزرگان نظر مخالف دارند; برای مثال "ابولقاسم كوفی" ، "احمدبلاذری" ، "علم الهدی" ،(سید مرتضی) در كتاب "شافی" و "شیخ طوسی" در "تلخیص شافی" آشكارا می گویند كه خدیجه (علیها السلام) هنگام ازدواج با پیامبر، "عذرا" بوده است. این معنا را علامه مجلسی نیز تایید كرده است . او می نویسد: صاحب كتاب "انوار والبدء" گفته است كه زینب و رقیه دختران هاله، خواهران خدیجه(علیها السلام)بودند
تنقیح المقال،ج3،ص77.
برخی از معاصران نیز چنین ادعاكرده اند و برای اثبات ادعای خود كتابهایی نوشته اند.
ر.ك:بنات النبی(ص)ام ربائبه نوشته علامه سید جعفر مرتضی،ص 88.

آشنایی با حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) :
فضایل اخلاقی خدیجه(علیها السلام)،بسیاری ازبزرگان و صاحب منصبان عرب عتبه،شیبه،عقبة بن ابی معیط،ابوجهل و...ریاحین الشریعه،ج2،ص239. را به فكر ازدواج باوی می انداخت. تااینكه با مقامات معنوی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)آشنا شد و آن دو غلامی را كه برای تجارت همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرستاده بود مطالب و معجزاتی كه از وی دیده بودند برای خدیجه(علیها السلام) نقل كردند. خدیجه(علیها السلام) شیفته اخلاق و كمال پیامبر شد.البته او از یكی از دانشمندان یهود و نیز ورقة بن نوفل، كه از علمای بزرگ عرب و خویشان نزدیك خدیجه(علیها السلام) به شمار می رفت، درباره ظهور پیامبر(صلی الله علیه وآله) آخرالزمان و خاتم الانبیاء مطالبی شنیده بود .بحارالانوار،16،ص61.
همه این عوامل باعث شد تا خدیجه(علیها السلام)حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)را به همسری خود انتخاب كند .

ازدواج خدیجه:
زفاف حضرت خدیجه (علیها السلام)با حضرت محمد )صلی الله علیه وآله) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشت از سفر تجارت شام همان،ص20. تحقق یافت. در آن زمان، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) 25 سال داشت زندگانی فاطمه زهرا(س)،حسین عماد زاده،ص 29 و خدیجه کمتر از سی سال . ابن عباس سن ایشان را 28 سال نقل بحارالانوار،ج16،ص3. می كند. زندگانی فاطمه زهرا(س)،ص29. هر چند بعضی از مورخّان اهل سنّت سعی می كنند این سخن را رد كنند; چون راوی آن محمد بن صائب كلبی از شیعیان است و آنها او را ضعیف می دانند. خدیجه(علیها السلام) به سبب علاقه به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)مقام معنوی او با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ازدواج كرد وتمام دارایی و مقام و جایگاه فامیلی خود را فدای پیشرفت مقاصد همسرش ساخت. در عقد ازدواج حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)و خدیجه(علیها السلام)، عبدالله بن غنم بحارالانوار،ج16،ص12،اعلام النّبلاء،ج2،ص111. به آنها چنین تبریك گفت:
هنیئاً مریئاً یا خدیجة قد جرت ***لك الطیر فیما كان منك باَسعد
تزوجت خیر البریّة كلهّا ***ومن ذاالذی فی الناس مثل محمد؟
وبشّر به البُرّان عیسی بن مریم ***و موسی ابن عمران فیاقُرْب موعد
أقرّت به الكتاب قدماً بِاَنّه ***رسول من بطحاء هادو مهتد یكی از رجال قریش و شاعر بود.(بحارالانوار،ج16،ص14. ***گوارا باد بر تو ای خدیجه كه طالع تو سعادتمند بوده و با بهترین خلایق ازدواج كردی. چه كسی در میان مردم همانند محمد است. محمد كسی است كه حضرت عیسی و موسی به آمدنش بشارت داده اند و كتب آسمانی به پیامبری او اقرار داشتند. رسولی كه سر از بطحاء(مكه) در می آورد و او هدایت كننده و هدایت شونده است.

احترام پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)به خدیجه(علیها السلام) :
احترام حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) به خدیجه(علیها السلام)، به خاطر عقیده و اعتقاد او به توحید بود. سفینة البحار،ج2،ص 570،وقات الزهراء(س)،سید عبد الرزاق مقرم،ص7.

خصال خدیجه(علیها السلام) :
خدیجه(علیها السلام) از بزرگترین بانوان اسلام به شمار می رود. او اولین زنی بود كه به اسلام گروید; چنان كه علی بن ابی طالب(علیه السلام) اولین مردی بود كه به اسلام روی آورد.
تنقیح المقال،ج3،ص77.
اولین زنی كه نماز خواند، خدیجه بود.او انسانی روشن بین و دوراندیش بود.باگذشت علاقمند به معنویات، وزین و با وقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود. بحارالانوار،ج16،ص21و79. همین شرافت برای او بس كه همسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بودوگسترش اسلام به كمك مال و ثروت او تحقق یافت. سیرالاعلام النُّبلاء،ج2،ص111.

خدیجه از كتب آسمانی آگاهی داشت و علاوه بر كثرت اموال و املاك، او را "ملكه بطحاء" می گفتند.از نظر عقل و زیركی نیز برتری فوق العاده ای داشت و مهمتر اینكه حتی قبل از اسلام وی را "طاهره" ریاحین الشریعه، ج2،ص207. و "مباركه" و "سیده زنان" ریاحین الشریعه، ج2،ص207. می خواندند. سیرالاعلام النبلاء،ج2،ص111. جالب این است كه او از كسانی بود كه انتظار ظهور پیامبر جدید را می كشید و همیشه از ورقة بن نوفل و دیگر علماء جویای نشانه های نبوت می شد. اشعار فصیح پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) از علم و ادب و كمال و محبت او به آن بزرگوار حكایت می كند. بحارالانوار، ج16،ص52. نمونه ای از اشعار خدیجه درباره پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)چنین است:
فلوانّنی امسیت فی كل نعمة***ودامت لی الدنیا و تملك الاكاسرة
فما سُوِّت عندی جناح بعوضة***اذا لم یكن عینی لعینك ناظرةبحارالانوار،ج16،ص52. اگر تمام نعمت های دنیا از آن من باشد و ملك و مملكت كسراها و پادشاهان را داشته باشم، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانی كه چشمم به چشم تو نیافتد.
دیگر خصوصیت خدیجه این است كه او دارای شمّ اقتصادی و روح بازرگانی بود و آوازه شهرتش در این زمینه به شام هم رسیده بود. زندگانی فاطمه زهرا(س)،ص31.البته سجایای اخلاقی حضرت خدیجه(علیها السلام)چنان زیاد است كه قلم از بیان آن ناتوان است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)می فرماید: "افضل نساءاهل الجنة خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران وآسیه بنت مزاحم." ریاحین الشریعة،ج2،ص204. چه می توان گفت در شأن كسی كه مایه آرامش و تسلای خاطر رسول خدا بود؟!در تاریخ می خوانیم:
"حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) هر وقت از تكذیب قریش و اذیت های ایشان محزون و آزرده می شدند، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمی كرد مگر یاد خدیجه; و هرگاه خدیجه رامی دید مسرور می شد" همان، ص25.
ذهبی می گوید: مناقب و فضایل خدیجه بسیار است; او از جمله زنان كامل، عاقل، والا، پای بند به دیانت و عفیف و كریم و از اهل بهشت بود. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) كراراً او را مدح و ثنا می گفت و بر سایر امّهات مؤمنین ترجیح می داد و او را بسیار تجلیل می كرد. به حدی كه عایشه می گفت: بر هیچ یك از زنان پیامبر به اندازه خدیجه رشك نورزیدم و این بدان سبب بود كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)بسیار او را یاد كرد. سیر الاعلام النبلاء،ج2،ص111.

درود خدا برخدیجه(علیها السلام) :
خدیجه كبری(علیها السلام) چنان مقام والایی داشت كه خداوند عزّوجل بارها بر او درود و سلام فرستاد.طبق روایاتی از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)هنگام بازگشت ازمعراج، به جبرئیل فرمود: "آیا حاجتی داری؟"
جبرئیل عرض كرد: خواسته ام این است كه از طرف خدا و من به خدیجه سلام برسانی" بحارالانوار،6،ص7. در روایتی دیگر می خوانیم: روزی خدیجه به طلب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیرون آمد. جبرئیل به صورت مردی با وی روبه رو شد و از خدیجه احوال رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را پرسید. خدیجه نمی توانست بگوید رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در كجا بسر می برد.او می ترسید این مرد از كسانی باشد كه قصد كشتن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را دارد. وقتی كه خدمت آن حضرت رسید و قصه را باز گفت، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)فرمود:آن جبرئیل بود و امر كرد كه از خدا تو را سلام برسانم.ریاحین الشریعه، ج2،ص206.

نقش خدیجه(علیها السلام) در پیشبرد اسلام:
وقتی حضرت خدیجه(علیها السلام) دریافت كه سعادتمند شده، هر چه داشت در راه پیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) انفاق كرد. او تمام اموال خویش را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بخشید و در راه نشر اسلام به مصرف رساند. تا جایی كه هنگام رحلت پارچه ای برای كفن نداشت. ابن اسحاق جمله ای در شأن خدیجه دارد كه گویای همكاری و صداقت او در پیشبرد اسلام است. او می گوید: "خدیجه یاور صادق و با وفای پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود و مصیب تها در پی رحلت خدیجه(علیها السلام) وابو طالب بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) سرازیر شد." سیره ابن هشام،ج1،ص426. گویا این دو در برابر هجوم ناملایمات بر پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)،سدی بلند و مستحكم بودند.این جمله معروف كه اسلام رهین اخلاق پیامبر (صلی الله علیه وآله)، شمشیر علی (علیه السلام)، و اموال خدیجه است الصحیح فی سیرة النبی الاعظم (ص)، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ج3،ص198. از نهایت همكاری و صداقت خدیجه(علیها السلام) پرده بر می دارد.

فرزندان خدیجه(علیها السلام) :
در تعداد فرزندان خدیجه(علیها السلام)،میان مورّخان اختلاف است. به گفته مشهور: ثمره ازدواج رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و خدیجه(علیها السلام)، شش فرزند بود.1- هاشم.2- عبدالله. به این دو "طاهر" و "طیّب" می گفتند. بعضی مدعی هستندكه پیامبرازخدیجه دو پسر به نام قاسم و عبدالله داشت كه ملقّب به طیّب و طاهر بودند نه این كه غیراز قاسم و عبدالله فرزندانی به نام طیّب وطاهر باشد. (ریاحین الشریعه،ج2،ص267. 3- رقیّه.4- زینب. 5- ام كلثوم.6- فاطمه. رقیّه بزرگترین دخترانش بود و زینب، ام كلثوم و فاطمه به ترتیب پس از رقیّه قرار داشتند.پسران خدیجه(علیها السلام)پیش از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)بدرود زندگی گفتند. ولی دخترانش، نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را درك كردند. فروغ ابدیّت ،ج1،ص167. گروهی از محققان معتقدند: قاسم و همه دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پس از بعثت به دنیا آمدند و چند روز پس از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)به مدینه هجرت كردند. تنقیح المقال،ج3،ص77.

وصیّت خدیجه(علیها السلام) :
حضرت خدیجه(علیها السلام) سه سال قبل از هجرت بیمار شد ریاحین الشریعه،ج2،ص77. پیغمبر(صلی الله علیه وآله)به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه(علیها السلام)، "اما علمت انّ الله قد زوجّنی معك فی الجنّة" آیا می دانی كه خداوند تو را در بهشت نیز همسر من ساخته است؟! آنگاه از خدیجه(علیها السلام) دل جویی و تفقّد كرد او را وعده بهشت داد و درجات عالی بهشت را به شكرانه خدمات او توصیف فرمود.بحارالانوار،ج19،ص20.
چون بیماری خدیجه شدّت یافت، عرض كرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم:
من در حق تو كوتاهی كردم، مرا عفو كن. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به كار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف كردی. عرض كرد یا رسول الله! وصیت دوم من این است كه مواظب این دختر باشید و به فاطمه زهرا(علیها السلام)اشاره كرد. چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا كسی از زنان قریش به او آزار برساند. مبادا كسی به صورتش سیلی بزند. مبادا كسی بر او فریاد بكشد. مبادا كسی با او برخورد زننده ای داشته باشد. اما وصیت سوم را شرم می كنم برایت بگویم. آن را به فاطمه می كنم تا برایت بازگو كند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود:"نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم; از تو می خواهم مرا در لباسی كه هنگام نزول وحی به تن داشتی، كفن كنی." پس فاطمه زهرا(علیها السلام)ازاتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض كرد. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)آن پیراهن را برای خدیجه(علیها السلام)فرستاد واو بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه(علیها السلام)پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)غسل و كفن وی را به عهده گرفت. ناگهان جبرئیل در حالی كه كفن از بهشت همراه داشت نازل شد و عرض كرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: "ایشان اموالش را در راه ما صرف كرد و ما سزاوار تریم كه كفنش را به عهده بگریم."شجره طوبی، ج2،ص235;پند تاریخ، ج2،ص22.

وفات خدیجه(علیها السلام) :
مطابق آنچه شایع شده است خدیجه(علیها السلام) در سن 65 سالگی (چنانكه گفتیم سن ایشان كمترازاین مقداربوده است. ) در ماه رمضان سیز الاعلام النبلاء،ج2،ص112،طبق قولی حضرت خدیجه در ماه رجب رحلت فرمود.(المصباح،ص566.) سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب بحارالانوار،ج9،ص14. جان به جان آفرین تسلیم كرد. پیغمبرخدا(صلی الله علیه وآله)شخصاً خدیجه(علیها السلام)راغسل داد، حنوط كرد و با همان پارچه ای كه جبرئیل از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه(علیها السلام)آورده بود،كفن كرد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)شخصاً درون قبر رفت، و سپس خدیجه(علیها السلام)را در خاك نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت.
او بر خدیجه(علیها السلام) اشك می ریخت، دعا می كرد و برایش آمرزش می طلبید.آرامگاه خدیجه در گورستان مكه در "حجون" واقعبحارالانوار،ج9،ص14. است. همان،ص21.رحلت خدیجه برای پیغمبر مصیبتی بزرگ بود; زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) احترام می گذاشتند و از آزار وی خودداری می كردند.

یاد خدیجه(علیها السلام) :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)با این كه بعدها با زنانی چند ازدواج كرد; ولی هرگز خدیجه را از یاد نبرد. عایشه می گوید: هر وقت پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله)یاد خدیجه می افتاد، ملول و گرفته می شد و برای او آمرزش می طلبید. روزی من رشك ورزیدم و گفتم: یا رسول اللّه، خداوند به جای آن پیر زن، زنی جوان و زیبا به تو داد.
پیغمبر (صلی الله علیه وآله) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دست بر دست من زد و فرمود:خدا شاهد است خدیجه زنی بود كه چون همه از من رو می گردانیدند، او به من روی می كرد; و چون همه از من می گریختند; به من محبت و مهربانی می كرد;و چون همه دعوت مرا تكذیب می كردند،به من ایمان می آورد و مرا تصدیق می كرد. در مشكلات زندگی مرا یاری می داد و با مال خود كمك می كرد و غم از دلم می زدود. همان ،ج43،ص131. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: " وقتی خدیجه(علیها السلام) از دنیا رفت، فاطمه كودكی خردسال بود،نزد پدر آمد و گفت:"یا رسول الله اُمی"; مادرم كجاست؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) سكوت كرد. جبرئیل نازل شد وگفت: خدایت سلام می رساند و می فرماید:به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در كاخ طلایی كه ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند، جای دارد. المجالس، ص110.

ارسال شده توسط خواهر زری




برچسب ها : زندگی نامه حضرت خدیجه رضی الله عنها ,
بازدید : 2291
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:26 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

فرماندار نیویورک درنظر دارد موضوع تغییر مکان مرکز فرهنگی اسلامی و مسجد مسلمانان را که قرار بود در نزدیکی محل حملات یازدهم سپتامبر بنا شود به محلی که دارای بار عاطفی کمتری برای مردم است مطرح کند.

 

"مگی مک کئون"، سخنگوی "دیوید پاترسون، سخنگوی فرماندار نیویورک، گفت: ما در حال بررسی موضوع تغییر مکان این مرکز اسلامی هستیم، ولی هنوز گفتگوی رسمی میان فرماندار، امام یا سازنده این طرح صورت نگرفته است. انتظار داریم که جلسه‌ای در آینده نزدیک در این رابطه تشکیل دهیم. "پیتر کینگ"، نماینده نیویورک در کنگره، اظهار داشت که این موضوع را روز سه‌شنبه 26 مرداد ماه با پاترسن به بحث گذاشته و فرماندار به وی گفته است که این هفته با مقامات مسلمان دیدار می‌کند تا درباره کمک‏های مالی ایالتی برای یافتن یک محل دیگر گفتگو کند.

 

"سلطان"، سخنگوی این پروژه، گفت: تاکنون هیچ دیداری برنامه‌ریزی نشده است. ما از توجه فرماندار به این موضوع قدردانی کرده و گفتگوهای خود را با سایر مقامات ادامه می‌دهیم.

 

این مرکز اسلامی و مسجد قرار است با 13 طبقه در نزدیکی محلی که انفجارهای یازدهم سپتامبر 2001 رخ داد و در پی آن 3 هزار نفر جان خود را از دست دادند ساخته شود، اما این موضوع این روزها به بحث، مناقشات و جنجال‏های متعددی میان احزاب سیاسی، رسانه‌ها و عموم مردم تبدیل شده است.

 

کینگ همچنین اظهار داشت که علاقمند به ساخت این مرکز اسلامی و مسجد است، اما محل آن باید دورتر از این محل مناقشه‌برانگیز باشد.

 

تاکنون شخصیت‏های سیاسی و دینی بسیاری از ساخت این مسجد حمایت کرده‌اند.




برچسب ها : مسجد13طبقه نیویورک ,
بازدید : 578
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:33 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (1)

سنی نیوز: روز نامه "واشنگتن تایمز" که روزانه در پایتخت آمریکا به نشر میرسد مربوط به موسسه ارتباطات اخبار جهان و متعلق به گروه رسانه ای بین المللی اتحادیه کلیسا های ایالات متحده آمریکا می باشد. 

http://www.img4up.com/up2/561025.jpg

این روزنامه در کشوری به نشر می رسد که شب و روز داد از دموکراسی و آزادی دینی و مدارا میان اتباع ادیان و حقوق انسان و احترام و همزیستی میان تمدن ها میزند! این اصطلاحاتی است که در ظاهر از آن استفاده میشود لیکن در واقع مصالح و منافع رسانه ها و سیاسیتهای دو رویۀ غرب را تأمین میکند.

این روزنامه در شماره ای که روز چهار شنبه 11 اگست 2010 به نشر رسید در سر مقاله خود در باره ساعت مکه مكه مكرمه چنین نوشت: "در اسلام وقتی وجود ندارد، این ساعت بزرگ نمادی است برای توسعه طلبی دینی"!!

خواننده عزیز! توجه داشته باشید این سر مقاله تحریک آمیز علیه اسلام بوده و بوی نفرت و دشمنی نسبت به اسلام و مسلمانان از آن می آید.

ما در نقاط زیر بطور مختصر به یاوه گویی های این سرمقاله  اشاره می نماییم:

1- "این ساعت آن چنان که اعلان شده برای تعین وقت است نبوده بلکه برای گسترش دامنه اسلام گذاشته شده است. زیرا در بالای آن کلمه "الله اکبر" نوشته شده و چراغ های سفید و سبز آن روزانه پنج بار بخاطر تذکر دادن مردم به اوقات نماز روشن می گردد!!"

2- "برخی از دانشمندان مسلمان گفته اند: مکه مرکز زمین است لذا مردم جهان باید به ساعت مکه اوقات شان را تعین نمایند". سپس می افزاید: "این کار درست نیست، در مفکوره اسلام همه تحقیقات و پژوهشهای علمی باید تابع واقعیت هایی باشد که قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) به آن تصریح نموده است، و وقتی رسول اسلام بگوید مکه مرکز جهان است باید چنین باشد، و هرگاه واقعیت های علمی با این فرهنگ در تضاد باشد باید نادیده گرفته شود طوریکه مسلمانان ادعا دارند".

3- ساعت گرینویچ که جهان امروزی طبق آن اوقات شان را عیار می کنند از بقایای امپراطوری بریتانیا بوده که یکی از منافع جوهری آن تحمیل وقت و فرهنگ بریتانیا بر بسیاری از نقاط جهان است، علی رغم مخالفت ایالات متحده آمریکا با این امر، ساعت مکه نیز تقلیدی از امپراطوری بریتانیا بوده که نشان دهنده جاه طلبی و توسعه طلبی دینی مسلمان است.

6- ساعت مکه نمونه ای است از راههایی که مسلمانان تلاش دارند عقیدۀ خود را بر مردم جهان تحمیل نمایند.

5- دوران ما شاهد برخورد های تمدن ها است. مثال دیگری از تلاشهای مسلمانان برای گسترش اسلام و سلطه جویی در عالم، طرحی که سازمان کنفرانس اسلامی در مورد حقوق بشر (که یکی از معاهدات مهم و اساسی قانون بین المللی بشمار می رود) ارایه نموده و در آن آمده: کشور های که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل میدهند نباید تابع این معاهده باشند بلکه پایبند تعالیم والای شریعت اسلامی باشند که در زمینه حقوق بشر بیان داشته است. و به عبادت دیگر، سازمان کنفرانس اسلامی اصل حقوق بشر را که سازمان ملل متحد آنرا تصویب نموده مردود میشمارد.

6- در وقتی که جهان امروزی شاهد گشایش همه ابعاد زندگی است و انسان امروزی قبل از هر زمانی با هم نزدیکتر شده اند،مردمان متعصب که به دنبال دفاع از دین اسلام هستند راههایی را جستجو می کنند که مسلمانان را از سایر مردمان جهان منزوی ساخته و تقسیم به اردوگاههای رقیب نموده اند.

7- در زمانی که دولت اوباما به دنبال راههای صلح است!! برخی از رهبران جهان اسلام پیشنهاد غرب را قبول نکرده  کاری دلخواه خود را در انزوا قرار دادن خود و ملت های خود از سایر ملت های جهان انجام میدهند.

این بود خلاصه مهمترین نقاط سر مقاله روزنامه "واشنطن تایمز" که تلاش نموده افکار عمومی مردم آمریکا را علیه اسلام و مسلمانان تحریک نماید و هرگونه سرمایه فرهنگی مسلمانان را به توطئه علیه غرب متهم نماید. این مفاهیم توسط افراط گرایان و محافظه کاران رسانه های آمریکا دامن زده میشود طوریکه تاثیرات منفی آن از خلال نظرات خوانندگان روزنامه در این کشور روشن می گردد که غرب تا چه حدی با مسلمانان و کشور عربستان سعودی که در آن رمزهای وحدت مسلمانان وجود دارد عداوت و دشمنی را دردلهای شان می پرورانند.

کشور عربستان سر زمینی است که قبله مسلمانان و مقدسات آنها را در آغوش کشیده است بنابر این دشمنان داخلی و خارجی سعی دارند تا علیه این سرزمین مقدس توطئه چینی نمایند.

آری! ما امروز بیش از هر وقتی به رسانه هایی نیاز داریم تا تحلیلات مغرضانۀ و شبه پراگنی دشمن علیه اسلام و مسلمانان را پیگری نموده و با هر وسیله ممکن بر آن پاسخ ارایه نمایند، زیرا دشمنان اسلام همه با هم، تیرهای زهراگین شان را از یک كمان علیه اسلام و مقدسات اسلامی شلیك می کنند. اگر امروز اهل کتاب آستین انتقام را از مسلمانان بالا زده، روافض نیز به نوبۀ خود بر ساحت پاک ناموس پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بیشرمانه تجاوز نموده اند، و جز این نیست که چهرۀ اصلی شان را به امت اسلامی افشا و معرفی می نمایند.

و جالب است بدانید که موقف شیعیان رافضی در ایران مانند برادران صهیونست آمریکایی آنها در غرب بود....

بزرگترین ساعت جهان در مکه مکرمه + عكس

به روافض بگویید: موتوا بغیضکم!

امتياز دهيد :

در زمان خلافت سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) دامنه ی فتوحات اسلامی در سرزمین شام گسترش یافت تا به بیت المقدس که مسجد الاقصی در آن قرار دارد رسید.

در اینجا بود که فرمانروایان مسیحی که بر سرزمین شام و روم حکومت می کردند در خواست کردند که باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً حضور داشته باشد و قرارداد صلح را به دست خود بنویسد تا کلیدهای مسجد الاقصی را به وی تحویل دهند. زیرا تحویل بیت المقدس و مسجد الاقصی به این آسانی نیست. قدس با شهرهای دیگر فرق می کند. شهرهای دیگر از منزلت و جایگاه قدس برخوردار نیستند. مسجد الاقصی مکانی است که به دست مبارک حضرت سلیمان بنا شده و پیامبران بعدی در آن نماز خوانده اند. پس اگر لازم است که بیت المقدس تسلیم مسلمانان گردد، باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً آن را تحویل بگیرد.

فرمانده ی لشکر مسلمانان ابوعبیده (رضی الله عنه) این مطلب را به امیر المؤمنین گزارش می دهد و می گوید: فتح بیت المقدس بستگی به حضور شخص خلیفه دارد.

سیدنا عمر (رضی الله عنه) همانطور که در سایر کارهای مهم و سرنوشت ساز خلافت با اصحاب مشورت می کرد، در این باره هم مسئله را به شور گذاشت. عده ای رأیشان این بود که لازم نیست خلیفه به بیت المقدس برود، چون معتقد بودند که نباید به مسیحیان بها داد، ولی سیدنا علی (رضی الله عنه) نظر به رفتن خلیفه داد و گفت: هم شرافت و منزلت قدس و مسجدالاقصی در نظر گرفته می‌شود و هم کار مسلمانان راحت می گردد.

لازم است در اینجا نگاهی به سفر امیر المؤمنین به شام داشته باشیم.

آری، او فردی است که دو ابر قدرت آن زمان یعنی ایران و روم از ترسش آرام و قرار نداشتند. هیبت نام او گوش ها و قلب ها را پر نموده بود.

درآن زمان اگر پادشاهی یا حاکمی به شهر یا استانی سفر می نمود خبر در همه جا پخش می شد و چشم ها منتظر دیدن حاکم و همراهان و شکوه جلالش می شد و اخبار این سفر های شاهانه در صدر اخبار رسانه های خبری قرار می گرفت و جایگاه ویژه ای را در کتاب های تاریخ و سیرت به خود اختصاص می داد و مردم آن را برای هم روایت می کردند و با دیده‌ی تحسین به آن می‌نگریستند.

حال قدرتمند ترین حاکم وقت می خواهد به شهری که از دیر باز تحت استعمار دیگران بوده است مسافرت کند!

در واقع ماجرای مسافرت عمر فاروق (رضی الله عنه) برعکس سفرهای شاهان و تجربه های مکرر تاریخی است. برای روشن شدن موضوع جریان سفر را با هم مطالعه می کنیم:

سیدنا عمر (رضی الله عنه) در این سفر بر شتری خاکستری رنگ سوار بود. سر مبارکش برهنه و در زیر آفتاب سوزان خورشید می درخشید.

شتر رکاب نداشت و پاهای مبارک از دو طرف آویزان بود.

زیر اندازی پشمی داشت، وقتی بر شتر سوار می شد زین او بود و وقتی از آن پیاده می شد فرش وی. خورجین شترش از پوست یا برگ خرما بود. وقتی سوار می شد خورجین و وقتی پیاده می گشت آن را زیر سرش قرار می داد.

پیراهنی از کرباس به تن داشت که به علت کهنگی پاره شده بود، پیراهن دیگری نیز نداشت، وقتی به بیت المقدس رسید گفت: رئیس این منطقه را صدا کنید و وقتی حاضر شد به او گفت: پیراهنی به من امانت دهید و پیراهنم را بشوئید و پارگیش را بدوزید.

پیراهنی کتانی برایش آوردند، از آنها پرسید: این چیست؟ گفتند: کتان است. گفت: کتان دیگر چیست؟ برایش توضیح دادند.

پیراهنش را کشید و پیراهن دیگر بر تن کرد.

بعد از اینکه پیراهن شسته و وصله زده شد، دوباره پیراهن خودش را بر تن نمود. حاکم آن منطقه که مسیحی بود گفت: شما پادشاه عرب ها هستید. مناسب نیست در این سرزمین چنین لباسی بر تن داشته باشید و مرکب شما شتر باشد. اگر اسب ترکی سوار شوید به چشم رومی ها بهتر است.

در جواب گفت:

ما قومی هستیم که خداوند با اسلام ما را عزت داده است و عزت را غیر از خدا و اسلام نمی خواهیم.

آری، حال امیرالمؤمنین، خلیفه مسلمانان سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) که خواب از چشم بزرگترین پادشاهان وقت گرفته و آوازه ی فتوحات او همه ی جهان را پر کرده بود، این چنین بود.

آری عزیزان، این سفر از مدینه به بیت المقدس است که از میان شهر های بزرگ و پیشرفته آن زمان می گذرد و چشم ها از نزدیک او را زیر نظر دارند و به او خیره می شوند. چه راست گفته است خدای بزرگ آنجا که می فرماید:

{ و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون} [منافقون: ۸].

«عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولیکن منافقان نمی دانند.»




برچسب ها : سفر سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) به بیت‌المقدس ,
بازدید : 528
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:31 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

مسئولیت همسایه در برابر همسایه

 

همسایه کسی است که در کنار خانه‌ی تو سکونت دارد، هر همسایه‌ای نسبت به همسایه‌اش موظف است که به او احترام گذارد و او را تکریم نماید، حقوقش را بپردازد، اگر به چیزی نیاز پیدا کرد به وی بدهد، به او نیکی کند و مانع از رسیدن آزار به او شود.

 

اول: نیکی کردن به همسایه

خداوند والامرتبه می‌فرماید:

«وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ» (نساء: 36)

«و به پدر و مادر و به خویشاوندان، یتیمان، درماندگان، بیچارگان، همسایگان خویشاوند و همسایگان بیگانه و همراهان (در سفر و حضر و همکاران) نیکی کنید».

پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «ما زال جبریل یوصینی بالجار حتی ظننت أنه سیورثه»: «جبرئیل همواره درباره‌ی همسایه به من سفارش می‌کرد که گمان کردم که او از همسایه‌ی خود ارث خواهد برد». (متفق علیه (بخاری: 6014-6015)، (مسلم: 2624-2625))

و می‌فرماید: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیکرم جاره»:«کسی که به الله و روز قیامت ایمان کامل دارد باید همسایه‌اش را احترام گذارد».(متفق علیه (بخاری2566)، (مسلم 1030))

 از جمله مواردی که شامل نیکی کردن به همسایه می‌شود این است که به وی خیر و فایده برساند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «یا نساء المسلمات لا تحقرن جارۀ جارتها، ولو فرسن شاۀ»:(فرسن: استخوان پای بز.) «ای زنان مسلمان، هیچ همسایه‌ای (هدیه‌ای) که به همسایه‌اش می‌دهد ناچیز نداند، گرچه استخوان بی‌گوشتی باشد». و به ابوذر می‌فرماید: «یا أباذر، إذا طبخت مرقةً فأکثر ماء‌ها وتعاهد جیرانک»: «ای ابوذر، هرگاه آبگوشتی پختی آبش را زیاد کن و همسایه‌هایت را در نظر داشته باش».(صحیح مسلم: (4/2025).)

همسایه‌ای که دروازه‌ی خانه‌اش (به خانه‌ات) نزدیک‌تر باشد، به نیکی سزاوارتر است؛ زیرا عائشه ل از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید: من دو همسایه دارم، به کدام یک هدیه بدهم؟ پیامبر فرمود: «إلی أقربهما باباً»: «به همسایه‌ای که درِ خانه‌اش نزدیک‌تر است».(صحیح بخاری: (6020).)

 

دوم: همسایه را نیازاریم و به او بدی نکنیم

نباید کسی همسایه‌اش را با گفتار یا کردار یا با اشاره آزار دهد؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلا یؤذی جاره»:«کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد همسایه‌اش را نمی‌آزارد».(متفق علیه، صحیح بخاری: (6018) صحیح مسلم: (47).)

و باز می‌فرماید: «والله لایؤمن والله لا یؤمن، فقیل له: من هو یا رسول الله! فقال: الذی لا یأمن جاره بوائقه»: «سوگند به خدا که ایمان کامل ندارد، سوگند به خدا که ایمان کامل ندارد؛ گفته شد: چه کسی ای پیامبر خدا؟ فرمود: کسی که همسایه‌اش از بدی او در امان نباشد».(متفق علیه، صحیح بخاری (6016) صحیح مسلم (46).)

کسی پرسید: ای پیامبر خدا، فلان زن شب نماز می‌گزارد و روز، روزه دارد، ولی همسایه‌اش را می‌آزارد. پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: «هی فی النار»:«او در دوزخ است».(رواه احمد و حاکم، اسناد آن صحیح است.)

 در حدیثی که انس روایت کرده است پیامبر می‌فرماید: «ما آمن بی من بات شبعاً وجاره جائع إلی جنبه وهو یعلم»: «کسی که سیر بخوابد در حالی که در کنارش همسایه‌اش گرسنه است و او می‌داند، چنین فردی هرگز به من ایمان نیاورده است».(روایت طبرانی در «الکبیر» و بزار و خطیب.)

 

سوم: تحمل کردن آزار همسایه

اگر از همسایه آزاری در گفتار یا رفتار حتی با اشاره به او رسید راه نجات از این اذیت صبرکردن است. مردی خدمت پیامبر آمد و از همسایه‌اش شکایت می‌کرد پیامبر به او فرمود: «اصبر»: «صبر کن». در بار سوم و چهارم که خدمت پیامبر شکایت آورد، پیامبر صلی الله علیه وسلم  به او فرمود: «أخرج متاعک فی الطریق» فطرحه، فجعل الناس یمرون به، ویقولون: مالک؟ فیقول: آذانی جاری، فیلعنون جاره حتی جاءه، وقال له: رد متاعک إلی منزلک، فإنی والله لا أعود: «اثاثیه‌ات را بیرون بیاور و بر سر راه بینداز» او هم این کار را کرد. مردمی در کنار او عبور می‌کردند، می‌گفتند: چی شده؟ می‌گفت: همسایه‌ام مرا اذیت می‌کند و مجبورم وسایلم را این‌جا بیندازم. مردم هم همسایه‌اش را نفرین می‌کردند تا این که همسایه‌ آمد و به او گفت: اثاثیه‌ی منزلت را به درون خانه بیاور که سوگند به خدا تکرار نمی‌کنم». (روایت ابوداود.)

پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «إن الله تعالی یحب الرجل له الجار السوء یوذیه، فیصبر علی اذاه ویحتسبه حتی یکفیه الله بحیاۀ أو موت»: «خدای والامرتبه مردی را دوست دارد که همسایه‌ای داشته باشد که او را اذیت کند ولی این مرد صبر کند تا این که خداوند به زندگی یا مرگ او را کفایت کند».(خطیب در «التاریخ» روایت کرده و سیوطی آن را صحیح دانسته است.)




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : مسئولیت همسایه در برابر همسایه ,
بازدید : 910
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:27 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

آداب نگاه کردن به دختری که خواستگاری می‌شود

 

شریعت اسلامی برای آن‌که فرد خواستگار و دختر یا زنی که خواستگاری می‌شود بر اساس شناخت و با روشن‌بینی ازدواج کنند، اجازه می‌دهد که هر دو به یکدیگر بنگرند. اساس این جواز فرموده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است که به مغیرۀبن شعبه می‌گوید: «به او نگاه کن زیرا بهتر است که بین شما محبت والفت پایدارتری ایجاد شود». روایت مسلم

و مسلم و نسائی نیز روایت می‌کنند که مردی به خدمت رسول خداص رسید، و او گفت زنی از انصار را خواستگاری کرده‌ام.

فرمود: آیا به او نگاه کرده‌ای؟ گفت: نه! فرمود او را ببین زیرا در چشم انصار مختصر عیبی وجود دارد.

اما این نگاه کردن خود آدابی دارد که باید خواستگار آن‌را رعایت نماید.

1-     نگاه کردن به صورت و دست‌ها جائز نیست، مگر این‌که خواستگار قصد ازدواج داشته باشد.

2-     جائز است که چندین بار نگاه کند تا صورت حسب به طور کامل در ذهن جایگزین شود.

3-     مجاز است که در جلسه خواستگاری طرفین با هم صحبت کنند.

4-     دست دادن با دختر یا زن قبل از خواند خطبه عقد جائز نیست، زیرا قبل از عقد بیگانه محسوب می‌گردد و در روایت بخاری از حضرت عائشهك آمده است: دست رسول اکرم صلی الله علیه وسلم دست هیچ زنی را در هنگام بیعت لمس نکرد، بیعت زنان با کلام بود.

5-     طرفین اجازه خلوت کردن با یکدیگر را ندارند و ملاقات آنها باید با حضور شخص محرم ثالثی باشد.

بخاری و مسلم از آن حضرت صلی الله علیه وسلم روایت می‌کنند که فرمود: هیچ مردی نباید با زن بیگانه‌ای خلوت کند، و هیچ زنی نباید به تنهایی مسافرت کند مگر آن‌که همراهش محرمی باشد.

در این‌جا ضروری می‌دانم، به رسم بسیار ناپسندی اشاره کنم که در بعضی مجامع به چشم می‌خورد، که با عقیده و شرع اسلام منافات کامل دارد. مرد خواستگار بدون هیچ قید و بند محدودیتی با دختر یا زن مورد نظرش اختلاط می‌کند، و این رفتار خود را با قصد آشنائی طرفین با اخلاق یکدیگر توجیه می‌کنند. اما می‌دانیم که این ادعا نه تنها از طرف دین مورد قبول نیست، بلکه با آن به شدت مبارزه می‌شود. زیرا با ابتدائی‌ترین اصول اخلاقی ناسازگار است، و حیثیت و آبروی دختر را بیشتر از مرد خواستگار مورد تهدید قرار می‌دهد. و اگر ازدواج صورت نگیرد، دختر جوان، آماج انواع تهمت‌ها خواهد شد، و به او شک خواهند کرد و بسیاری از مردم از ازدواج با او خودداری می‌نمایند، و نهایتاً دختر مذکور سال‌خورده شده و به اصطلاح می‌ترشد.

و این مطلب را نیز به خوبی می‌دانیم که این‌چنین افرادی برای آشنا شدن و شناختن یکدیگر به رفتارهای رسمی و روابط آمیخته با تکلف و تعارف راضی نمی‌شوند، بلکه قصد آنان از این فتره زمانی نزدیک شدن و آشنا شدنی بیش از حد متعارف و متداول است. و چه بسیارند زنان و مردانی که مدت‌های طولانی و حتی چندین سال در این وضعیت باقی می‌مانند، اما پس از مدت کوتاهی که از ازدواج می‌گذرد از هم جدا می‌شوند، این چه نوع آشنا شدنی است که با اختلاط با دختر صورت می‌گیرد؟ [و یا این‌که اصلاً به ازدواج منجر نمی‌شوند] پس صاحبان بصیرت پند گیرند.!!




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : آداب نگاه کردن به دختری که خواستگاری می‌شود ,
بازدید : 825
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:25 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

مسئولیت زن در خانه‌ی شوهرش

 

مسئولیت زن در خانه را به صورت زیر مختصراً بیان می‌کنیم:

اول: نخستین مسئولیت زن این است که در خانه بماند تا بهتر بتواند وظایف خود را انجام دهد. وظایفی از قبیل تربیت فرزندان، انجام دادن امور خانه، وظایفی که در مقابل شوهر دارد و ... همه‌ی این کارها فقط با ماندن در خانه حاصل می‌شود. علاوه بر این‌ها ماندن زن در منزل سبب وقار، سنگینی، حشمت، کرامت و بزرگی وی است.

این سخن به معنای زندانی کردن زن در میان یک چهاردیواری نیست؛ زیرا زن می‌تواند برای به جا آوردن نمازهای پنج‌گانه به صورت جماعت یا نماز عید و نماز استسقا و زیارت نزدیکان و در صورت نیاز پرستاری بیماران و رفع نیازمندی‌های خود و نیز خرید وسایل مورد نیازش از قبیل، لباس و زینت‌آلات از خانه خارج شود اما نباید در این خصوص زیاده‌روی کند، زیرا اصل این است که زن در خانه بماند.(ر. ک: به دو کتاب بنده: «آداب الزواج و المعاشرۀ» و «المرأۀ و مکانتها فی الإسلام».)

دوم: حقوق شوهر را رعایت کند؛ هر گاه شوهر زن را به بستر فرا خواند اطاعت کند؛ خانه‌ی شوهر را کانون محبت و شادی گرداند؛ هرگز با زبانش شوهرش را نیازارد؛ از فرمان وی که نافرمانی خدا در آن نباشد اطاعت کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «إذا صلت المرأۀ خمسها وصامت شهرها وحفظت فرجها وأطاعت زوجها، قیل لها ادخلی الجنة من أی أبواب الجنة شئت»: «هرگاه زنی نمازهای پنج‌گانه‌اش را بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد و از شرم‌گاه خویش حفاظت کند و از شوهرش فرمان برد، به او گفته می‌شود وارد بهشت شو از هر دری از درهای آن که بخواهد».(مسند امام احمد (ح 1573).)

سوم: مسؤولیت تربیت فرزندان را به کامل‌ترین شیوه انجام دهد. تربیت کار آسانی نیست و هیچ‌کس به جز مادر نمی‌تواند این وظیفه‌ی سنگین را به جا آورد؛ این مادر است که خداوند عطوفت، مهربانی، توانایی پاسخ به نیازمندی‌ها، صبر در برابر آزار بچه، و تحمل دشواری‌های تربیت شایسته را در نهادش گذاشته است؛ هر کس جز این را بگوید با فطرت، مخالفت کرده و حق را نگفته است.

چهارم: زن باید از اموال شوهرش محافظت نماید، و در راه درست از آن استفاده کند؛ استفاده‌ای جز برای نیازمندی‌های خانه مثل خوراک، پوشاک، برای خود و فرزندان و همسرش نداشته باشد، در استفاده از اموال نه زیاده‌روی کند و نه بخل بورزد، که در پیشگاه خدا جواب‌گو خواهد بود حتی اگر یک استکان چای و یک قاشق شکر هم بیهوده صرف شود مسؤولیت دارد.

پنجم: زن حق ندارد بدون اجازه‌ی شوهرش و در غیاب او کسی را به خانه دعوت کند، خواه آن شخص آشنا و از خویشاوندان باشد یا ناآشنا و غریب.

ششم: بر عفت و کرامت خویش در غیاب همسرش محافظت کند و خود را در معرض بدگمانی و شک و شبهه قرار ندهد.

هفتم: جز با اجازه‌ی قبلی از همسرش از خانه خارج نشود.

هشتم: هنگام خروج از خانه به رعایت حجاب شرعی پایبند باشد؛ زیرا در حجب زن عظمت، سنگینی و وقار وجود دارد و از اختلاط با مردان بیگانه بپرهیزد و از هر چیزی که باعث بدنامی و بی‌شخصیتی وی می‌شود دوری گزیند.

نهم: زن همچنین در مقابل خدمت‌کاران مسؤول است، در مقابل کارهای خوب و بد آن‌ها، در قبال اعطای حقوق آنان از قبیل خوردن، آشامیدن، لباس، استراحت و ... مسؤولیت دارد. اگر وظیفه‌ی خود را خوب انجام ندهد در روز قیامت باید پاسخ‌گو باشد. زن و مرد هر دو در این رابطه مسؤولیت دارند و هر کدام تکمیل کننده‌ی مسؤولیت دیگری است.

دهم: زن در رابطه با اختلاطش با راننده و خدمت‌کار داخل خانه و کارگران دیگر مسئولیت دارد. باید از کرامت خود، دختر و کودکان داخل خانه حفاظت کند؛ گرچه مرد نیز مسئولیت آن‌ها را به عهده دارد.

چیزی که امروزه رعایت تقوای الهی درباره‌ی آن کم شده است، این است که زنان و دختران ، خدمتکار خانه یا راننده‌ی خود را مانند یکی از افراد خانواده مثل پدر، پسر، برادر و ... به شمار می‌آورند و در خیلی از موارد در این‌باره کوتاهی می‌کنند در حالی که این کار حرام است، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «لا یخلون أحدکم بامرأة؛ فإن الشیطان ثالثهما»: «هرگز کسی از شما با زنی خلوت نکند؛ زیرا شیطان سومین نفر آن‌هاست».(امام احمد، ترمذی، ابن حبان، حاکم و بیهقی آن را روایت کرده‌اند.)

و می‌فرماید: «إیاکم والدخول علی النساء»: «شما را از واردشدن بر زنان باز می‌دارم»؛ مردی از انصار گفت: یا رسول الله، درباره‌ی «حمو» (نزدیکان شوهر) چه می‌فرمایید؟ فرمود: «الحمو الموت»: «حمو مرگ است».(احمد و بخاری آن را روایت کرده‌اند.)

«حمو» یعنی برادر شوهر و دیگر نزدیکان شوهر، مانند پسر عمو و ... .

از این رو زنان و دختران باید از این کار بپرهیزند و حتی پسران و دختران کم سن و سال را نیز از آن باز دارند، چرا که در نتیجه‌ی سهل‌انگاری، بی‌احتیاطی و بی‌مسئولیتی نسبت به این مسأله حوادثی رخ داده که در آن کودکان بی‌گناهی قربانی شده‌اند.




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : مسئولیت زن در خانه شوهرش ,
بازدید : 675
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:22 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
 
سردار جوانان اهل بهشت حضرت حسن {رض}

 

 

اشاره: سیرت حضرت حسن مجتبی، صفحة روشنی از تاریخ صدر اسلام است كه در آن زندگی‌ای پاك و پسندیده، همراه با فهم دقیق و عمیق از دین متجلّی است؛ زندگی‌ای كه از انوار نبوّت پرتو گرفته است و همواره فراراه رهبران، مصلحان، دعوتگران و اندیشمندان جامعة اسلامی و توده‌های مسلمان در قرون بعدی بوده است. او كه در شهر پیامبر و در خانة حضرت فاطمه و علی رضی‌‌الله‌عنهما چشم به جهان گشود و با محبّت‌ها و نوازش‌های خاتم پیامبران صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم كودكیش را سپری كرد و در دوران خلفای راشدین به جوانی و پختگی رسید. او كه رسول خدا در سیمایش ستاره‌ای بلند و درخشان و در قلبش اشتیاق فراوان به اصلاح امّت را دید و او را با لقب «سیّد» نواخت و نوید تحقّق طرح اصلاحی بزرگی را توسّط او داد؛ اقدامی كه سیادت و سروری حقیقی‌اش را بیش از پیش اثبات كرد و معجزة پیش‌گویی رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم را متحقّق ساخت، آشوب‌طلبان و كج‌اندیشان را ناكام گذاشت، دروازه اختلافات را بست و ابواب فتوحات گستردة اسلامی را گشود. در عصر حاضر كه اختلاف بین رهبران و دولت‌مردان كشورهای اسلامی و احزاب و گروه‌های سیاسی بزرگ‌ترین عامل تشتت داخلی و آسیب‌پذیری خارجی است، سیرت و سلوك حضرت حسن مجتبی رضی‌الله‌عنه راهكار مناسبی برای رهایی از بحران اختلاف و چنددستگی، و جلوگیری از اتلاف استعدادها و توانمندی‌ها در محل غیرمناسبش است.  

 

نام و نسب و فضایل

ابومحمّد حسن بن علی بن أبی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، گل محبوب و خوش‌بو و نوة رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم و سردار جوانان بهشت(1)؛ پدرش سیّدنا امیرالمؤمنین علی مرتضی، مولا و محبوب همة مؤمنان و چهارمین خلیفة راشد، و مادرش فاطمة زهرا، مهتر زنان عالم و دخت گرامی و پارة تن رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم بود. فاطمه در منزل امام انبیا بزرگ شد و از محبّت ویژه و سرشار ایشان بهره‌مند گردید، با تربیت پیامبر خدا رشد و تربیت یافت و از منزل وحی علوم نبوی را فراگرفت، زاهدانه با همسر فداكارش علی زندگی كرد و الگوی زنان مسلمان گشت و فرزندان رشید و دلاوری به جامعة اسلامی تقدیم كرد كه سردار جوانان بهشت‌اند.

حضرت حسن در شعبان و به روایتی در نیمة رمضان سال سوّم هجری دیده به جهان گشود.(2) حضرت علی می‌فرماید: وقتی حسن به دنیا آمد، رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم‌ نزد ما تشریف آورد و فرمود: فرزندم را به من نشان دهید. چه نامی بر او نهاده‌اید؟ عرض كردم:‌ حرب. فرمود: خیر! نام او «حسن» است.(3) پیامبر اكرم صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم با خرما او را تحنیك كرد و در گوشش اذان گفت.(4) قوچی به عنوان عقیقه برایش ذبح كرد و دستور داد سرش را بتراشند و به اندازه وزن موهایش نقره صدقه كنند. و این‌ها همه در هفتمین روز تولّدش صورت گرفت و نیز او را ختنه كردند.(5)

دایة حضرت حسن، أم‌فضل همسر حضرت عباس عموی پیامبر بود كه پس از حضرت خدیجه، اوّلین زنی بود كه اسلام آورد. قبل از تولّد حضرت حسن، أمّ فضل نزد رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم‌ آمد و عرض كرد: یا رسول‌الله در خواب دیدم عضوی از اعضایتان در خانه یا در دامن من است. آن‌حضرت فرمود: خواب خوبی دیده‌ای! به زودی فاطمه پسری به د‌نیا خواهد آورد و تو او را شیر خواهی داد.(6)

حضرت ‌حسن از نظر سیمای ظاهری، شبیه‌ترین فرد به رسول‌الله صلّی‌ا‌لله‌علیه‌وسلّم بود. عقبه بن حارث می‌گوید: همراه ابوبكر بودم كه از كنار حسن بن علی گذشت؛‌ ابوبكر او را بر شانه‌هایش نهاد و گفت: «بأبی شِبْهَ النبی لا شبیهاً بعلی»؛ پدرم فدایش باد! شبیه پیامبر است نه شبیه علی. حضرت علی كه همراه مابود شروع كرد به خندیدن.(7)

رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم از تولّد حضرت حسن بسیار خوشحال شد و او را بسیار دوست می‌داشت. شباهت ظاهری، او را نزد آن‌حضرت محبوب‌تر می‌كرد. پیامبر او را می‌بوسید و با او بازی می‌كرد و گاهی او را با خود بالای منبر می‌برد. حسن در آغوش پرمهر نبوّت و پیش چشمان مبارك آن‌حضرت و با عنایت‌های ویژه نبی رحمت از ولادت تا 8 سالگی رشد كرد. روزی حضرت حسن و حسین در مدینه گم شدند، أم‌ایمن این خبر را به رسول خدا ‌صلّی‌‌الله‌وعلیه‌وسلّم ‌‌رساند. پیامبر به یارانش دستور ‌داد: برخیزید و فرزندان مرا بیابید. خود آن‌حضرت نیز به جست‌وجو پرداخت. بالاخره آن دو را در دامنة كوهی در حال بالا رفتن دیدند كه هر یك دیگری را محكم گرفته است و ماری در نزدیكی آنان در حركت است. پیامبر به سرعت به سوی آنان رفت كه‌ مار فرار كرد.‌ رسول‌الله حسن و حسین را در آغوش گرفت و بر چهره‌شان دستی كشید و فرمود: پدر و مادرم فدایتان باد! چقدر شما نزد خداوند گرامی هستید. سپس هر دو را بر شانه‌های مباركش گذاشت و راه افتاد.(8)

روایت ابوهریره از رسول‌الله ‌صلّی‌‌الله‌علیه وسلم است: «من أحب الحسن و الحسین فقد أحبّنی و من أبغضهما فقد أبغضنی»(9)؛ هر كس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست می‌دارد، و هر كس با آنان بغض بورزد، با من بغض می‌ورزد.

در حدیث دیگری در مورد حسن و حسین آمده است: «هما ریحانتای من الدنیا»؛ آن دو گل‌های خوش‌بوی من از این دنیا هستند. و نیز فرمودند: «الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل‌الجنة»؛ حسن و حسین سرداران جوانان بهشت‌اند.

در صحیح بخاری از صحابی بزرگوار ابوبكره رضی‌الله‌عنه نقل شده است كه فرمود: رسول خدا را بالای منبر دیدم در حالی كه حسن بن علی در كنار ایشان بود. آن‌حضرت گاهی به حاضران نگاه می‌كرد و گاهی به چهرة حسن؛ سپس فرمود: «إنّ ابنی هذا سیّد و لعلّ‌ الله أن یصلح به بین فریقین عظیمین من المسلمین»؛ این فرزندم سردار است و امید است خداوند توسّط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار كند.(10)

هم‌چنین خود حضرت حسن روایت می‌كند كه رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم به من فرمود: «دع مایریبك إلی ما لایریبك فإنّ الصدق طمانینة و إن الكذب ریبة»؛ آنچه را كه نسبت‌به آن شك داری رها كن و به چیزی روی آور كه در قلبت نسبت‌به آن شك و تردیدی نیست، همانا صدق و راستی موجب اطمینان خاطر و كذب و دورغ موجب تردید و پریشانی است.

 

عوامل رشد و تكامل شخصیت 

رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم و حضرت‌ علی و حضرت فاطمه مربّیان بی‌نظیری بودند كه حضرت حسن در مكتب پرمهر و سرشار از ادب و حكمت آنان تربیت یافت و با ارزش‌های والای انسانی و مفاهیم عمیق دینی آشنا گردید. از دیگر عوامل مؤثر در تربیت حضرت حسن، محیط اجتماعی آن زمان بود. دوران نوجوانی و جوانی ایشان در خیرالقرون و در دوران حیات بهترین شاگردان و تربیت‌یافتگان مكتب نبوی سپری شد؛ زمانی كه فضلیت و عدالت، صلاح و تقوا، و ایمان و معنویت بر جامعه حكم‌فرما بود، و عشق به كتاب‌الله و سنّت رسول‌الله و فراگیری علوم نبوی بر جامعه و دل‌ها سیطره داشت. مسلماً همراهی و همنشینی با این خیل كرام و برگزیده اثر به‌سزایی بر روح و روان ایشان گذاشت، و ایشان به‌خوبی از این فضای ایمانی و نورانی و سرشار از علم و معنویت استفاده كرد.(11)

 

وفات جدّ بزرگوار و مادر مهربان 

سیّدنا حسن هشت ساله بود كه اتّفاق جان‌گداز و جگرسوز رحلت پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم رخ داد. برای ایشان باوركردنی نبود كه آن جدّ مهربان و مربّی بزرگ از دنیا رفته است و دیگر در كنار وی نیست. حسن چه پایگاه بزرگ و آغوش پرمهری را از دست داده بود. او با همان حس كودكانه‌اش به‌خوبی عمق این حادثة دردناك را درك می‌كرد و به‌سان هر كودك دیگری برای تسلّی و التیام، خود را در آغوش مادرش فاطمة زهرا رضی‌الله‌عنها می‌انداخت. به‌راستی كه قلب كوچك و نازنین حسن داغدیده شده بود، چون او به پیامبر عادت كرده بود. امّا هنوز داغ از دست دادن جدّ بزرگوارش تازه بود كه ناگاه مصیبت جانكاه دیگری حسن و حسین و خواهرانشان أم‌كلثوم و زینب را غمزده و گریان كرد؛ آری! فاطمه مهتر زنان عالم به دیدار خدا و رسولش شتافت. در فاصلة شش‌ماه ‌حسن و حسین و أم‌كلثوم و زینب هم جدّ بزرگوار و هم مادر مهربانشان را از دست دادند و در كنار پدر تنها ماندند. گویا خداوند حكیم می‌خواست به آنان قدرت تحمّل در مقابل حوادث سخت را بیاموزد و آنان را برای به دوش كشیدن مسئولیت‌های بزرگ و در سینه نگه داشتن غم‌ها و شرایط ناگوار آینده آماده سازد.

 

در عهد خلفای راشدین

حضرت حسن و حسین و دیگر فرزندان حضرت فاطمه و علی رضی‌الله‌عنهم، از جایگاه بلند و احترام به‌خصوصی نزد خلفای راشدین برخوردار بودند و همواره مورد عنایت‌های ویژة آنان قرار داشتند.

خلیفة اوّل، حضرت ابوبكر صدّیق، با حضرت حسن محبّت بسیار داشت و از آن‌جاكه وی شبیه‌ترین فرد به رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم بود، در چشم و دل یار غار و جانشین آن‌حضرت بسیار عزیز بود. حضرت حسن نیز متوجّه این عنایت‌های ویژه خلیفه بود و از سیرت و سلوك ایشان بسیار متأثر بود، چنان‌كه بعدها یكی از پسرانش را «ابوبكر» نام نهاد. او در خلافت صدّیق اكبر شاهد حوادث بزرگ و درس‌آموزی بود. او دید كه چگونه یاران و تربیت‌یافتگان پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم پس از رحلت جانگداز ایشان، برای پاسداری از كیان دین و قلمرو اسلامی بر انتخاب ابوبكر صدّیق اجماع كردند؛ از جمله شاهد بیعت پدرش علی مرتضی با ابوبكر صدّیق بود. همچنین دید كه چگونه پدرش در مقام معاون و وزیری كاردان در كنار خلیفه است و در امور مهم مشوره‌های راه‌گشایی ارائه می‌كند. و همواره از پدرش می‌شنید كه در وصف خلیفة اوّل و دوّم می‌گفت: «‌خیر الأمّة بعد نبیّها أبوبكر و عمر»(12)؛ بهترین افراد این امّت بعد از پیامبرشان، ابوبكر و عمر هستند.

همچنین حضرت حسن شاهد اقدامات قاطعانة حضرت ابوبكر صدّیق در جنگ با مرتدین و اعزام جیش اسامه جهت مقابله با سپاه روم بود و همانا آن فضای جهادی و حماسی برای ایشان درس‌آموز بود.

خلیفة دوّم، حضرت عمر فاروق، بنا به جایگاه ویژة اهل‌بیت نبوی و همچنین توصیه پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در حق اهل‌بیتش، با اهل‌بیت نبوی خصوصاً حضرت فاطمه و علی و فرزندان ایشان محبّت خاصی داشت و آنان را از خانواده و فرزندانش عزیزتر می‌دانست. [گفتنی‌ است كه آنچه در مورد برخورد تند حضرت عمر با حضرت علی و فاطمه از سوی برخی نقل می‌شود، بر پایة روایت‌های تاریخی بی‌اساسی استوار است كه برخی تلاش كردند با ساختن آن روایت‌ها و تبلیغ و انتشار آنها در حدّ وسیع، فضای غیرواقعی‌ای را در بین خلفای راشدین و اهل‌بیت نبوی ترسیم و در راستای اهداف دینی و سیاسی از آن بهره‌برداری كنند.]

اهل‌بیت نبوی چنان در چشم و دل خلیفة دوّم عزیز بودند كه با رسیدن اوّلین محمولة غنایم جنگی به مدینة منوّره، نخست از بنی‌هاشم و اهل‌بیت آغاز ‌كرد و حسن و حسین را در ردیف برترین گروه صحابه یعنی اهل بدر قرار ‌داد و به هر یك از آنان پنج‌هزار درهم عطا ‌كرد.(13) همچنین تلاش حضرت عمر برای شكل گرفتن ازدواجش با أم‌كلثوم دختر حضرت فاطمه و علی و خواهر حضرت حسن و حسین، خود نشانگر محبّت ایشان با اهل‌بیت نبوی است؛ زیرا وی از پیامبر اسلام شنیده بود: «كلّ سبب و نسب منقطع یوم القیامة إلا ما كان من سببی و نسبی»؛ تمام تعلّقات سببی و نسبی در روز قیامت قطع خواهد شد مگر تعلّقات سببی و نسبی با من. بر همین اساس حضرت عمر به حضرت علی اصرار كرد تا با این وصلت موافقت كند تا در كنار دیگر افتخارات، افتخار دامادی اهل‌بیت نبوی نیز نصیب وی شود و از شرف آن در دنیا و آخرت بهره‌مند گردد. این‌گونه حضرت حسن نیز محرم خانة خلیفة دوّم شد و با وی ارتباط بیشتری یافت. این تعلّق خاطر بین خلیفة دوّم و اهل‌بیت چنان عمیق و گسترده بود كه هم حضرت علی اسم یكی از پسرانش را كه از صهبا بنت ربیعة تغلبی به دنیا آمد، «عمر» نام نهاد، و هم حضرت حسن، حضرت حسین، حضرت زین‌العابدین و همچنین حضرت موسی كاظم یكی از پسرانشان را «عمر» نام نهادند.(14)

در زمان خلیفة سوّم، حضرت عثمان ذی‌النورین، حضرت حسن در عنفوان جوانی بود، ‌چنان‌كه در فتح آفریقا شركت كرد و همراه لشكر پیروزمند اسلام، فاتحانه به مدینة منوّره بازگشت.(15)

یكی دیگر از اقدامات بارز حضرت حسن در این دوره، دفاع از خانة خلیفه در مقابل شورشیان بود. هنگامی كه شورشیان خانة حضرت عثمان را محاصره كرده و از حضور ایشان در مسجدالنبی برای نماز جلوگیری كردند، حتّی مانع رسیدن آب آشامیدنی و غذا به خانة خلیفه شدند، عده‌ای از جوانان صحابه از جمله حضرت حسن و حسین به پاسداری و نگهبانی از خانة حضرت عثمان پرداختند و با شورشیان مقابله كردند. در روایات صحیح آمده است كه در روز شهادت حضرت عثمان، پس از درگیری‌های شدیدی كه بین جوانان صحابه و شورشیان رخ داد، پیكر مجروح حضرت حسن را به خانه حمل كردند. به‌جز حضرت حسن، عبدالله بن زبیر، محمّد بن حاطب و مروان بن حكم نیز مجروح شدند، حضرت حسین و عبدالله بن عمر نیز در این مقابله با آنان همراه بودند.(16)

پس از شهادت مظلومانة سیّدنا عثمان رضی‌الله‌عنه در روز جمعه 18 ذی‌الحجّة سال 35 هجری به دست عده‌ای از شورشیان و اراذل و اوباشی كه از شهرها و مناطق مختلف به مدینة منوّره یورش آورده بودند و هیچ سابقة خیری در اسلام نداشتند، آن‌دسته از بزرگان صحابه كه در مدینه حضور داشتند به حضرت علی رضی‌الله‌عنه روی آوردند و از ایشان خواستند امور مسلمانان را به‌دست گیرد، زیرا پس از شهادت خلیفة سوّم هیچ فردی برتر از ایشان وجود نداشت و كسی هم مدعی خلافت نبود، حضرت علی نیز هرگز بر خلافت و امامت امّت حریص نبود، امّا وقتی اصرار شدید صحابه و فتنه‌های تهدیدكنندة امّت اسلامی را مشاهده كرد، با بیعت مهاجرین و انصار خلیفة مسلمانان شد.

خودداری اهل شام از بیعت با حضرت علی موجب اختلافی داخلی گشت و حضرت علی به قصد وادار كردن آنان به پذیرش بیعت و یك‌پارچه ساختن امّت اسلامی، جهت استقرار در شهری نزدیك‌تر به سرزمین شام عازم كوفه شد. در این میان خبر رسید كه حضرت عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره روانه شده‌اند. حضرت علی مردم مدینه را جهت بسیج عمومی و پیوستن به لشكرش فراخواند، امّا برخی از اهل مدینه به خاطر حضور عده‌ای در لشكر حضرت علی كه به آشوب‌طلبی متهم بودند، در خصوص پیوستن به ایشان دچار سردرگمی شدند و با خود می‌گفتند كه صبر كنیم تا اوضاع روشن‌تر شود.(17)

به هر حال حضرت علی با لشكرش از مدینه خارج شد و هنگامی كه در محلی به نام زبده [در 240 كیلومتری مدینة منوّره] اتراق كرد، حضرت حسن با چشمانی گریان نزد پدر آمد و از به وجود آمدن تفرقه و اختلاف بین مسلمانان اظهار نگرانی كرد و گفت: پدرجان! به شما چند پیشنهاد كردم امّا شما هیچ‌كدام آنها را نپذیرفتید، از روزی می‌ترسم كه بدون یاریگر به قتل برسید. حضرت علی فرمود: تو همواره همانند كنیزكان آه و ناله می‌كنی، چه درخواست كرده‌ای كه من نپذیرفتم؟ عرض كرد: در روز محاصرة عثمان رضی‌الله‌عنه درخواست كردم از شهر مدینه بیرون بروید تا در روز قتل در شهر نباشید، و بعد از شهادت ایشان از شما خواستم زمامداری مسلمانان را قبول نكنید تا این‌كه وفود مردم شهرها و قبایل مختلف عرب جهت بیعت با شما به مدینه بیایند، سپس در هنگام خروج آن دو (طلحه و زبیر) از شما خواستم در خانه بنشینید تا این‌كه آنان مصالحه كنند، تا اگر فسادی برپا شد در آن شریك نباشید، امّا شما در همة این موارد رأی مرا نپذیرفتید. حضرت علی رضی‌الله‌عنه (پس از گوش دادن به تمام پیشنهادات و انتقادات فرزندش به هر یك  به‌طور جداگانه پاسخ داد و) فرمود: فرزندم! در روز محاصرة خانة عثمان ما نیز همانند او در شهر در محاصره بودیم و توانایی بیرون رفتن نداشتیم. امّا این‌كه گفتی خلافت را نپذیرم تا این‌كه وفود مردم شهرها و قبایل مختلف عرب با من بیعت كنند، باید بگویم كه این حق اهل مدینه (مهاجرین و انصار) بود و نپسندیدیم كه این حق ضایع شود، و ... .(18)

این روحیة حضرت حسن از آثار پیش‌گویی‌ای بود كه رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در حق ایشان كرده بودند. علامه سیّد ابوالحسن ندوی در این باره می‌نویسد: این طرز تفكّر حضرت حسن رضی‌الله‌عنه از آثار پیش‌گویی رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در مورد ایشان بود كه فرمودند: این فرزندم سردار است و امید است خداوند توسّط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار كند. این سخن پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم همواره سرلوحه و سرمشق زندگی و تمایلات ایشان قرار داشت.(19)

پیش از درگرفتن جنگ جمل، تلاش‌هایی از دو طرف برای ایجاد صلح و جلوگیری از نبرد صورت گرفت كه این امر موافق دیدگاه حضرت حسن بود و آرزوی قلبی ایشان را برآورده می‌كرد، امّا متاسفانه در نتیجة فتنه‌انگیزی‌های منافقان و آشوب‌طلبانی همچون ابن‌سبا و هوادارانش این تلاش‌ها ناكام ماند و خون هزاران مسلمان از دو طرف به زمین ریخت. این اتّفاق به حضرت حسن این درس را ‌آموخت كه نباید پس از اتّفاق‌نظر بین رهبران اسلامی، به فرصت‌طلبان مجال فتنه‌انگیزی داده شود. ایشان از این درس در اجرای طرح عظیم اصلاحی‌اش به‌خوبی استفاده كرد.(20)

نبرد صفین و سرانجام رضایت رهبران دو طرف به حكمیت كه بیانگر تنازل هر یك از طرف‌های درگیر از مواضع خود به خاطر مصلحت امّت اسلامی بود، اهمیت صلح و محافظت از خون‌های مسلمانان را در ذهن حضرت حسن بیشتر تقویت كرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ذهبی، شمس‌الدین محمّد؛ سیر أعلام النبلاء؛ دمشق: مؤسسة الرسالة ناشرون، 1429هـ./ 2008م.، ج 3، ص 245. 

2. همان؛ ص 246.

3. همان؛ ص 247. أخرجه احمد: 1/ 97 و 118.

4. همان؛ ص 248. ترمذی، حدیث 1514. 

5. صحیح بخاری، حدیث 6297.

6. ابن‌أثیر، علی بن محمّد الجزری؛‌ أسد الغابة فی معرفة الصحابة؛ بیروت: دارالكتب‌العلمیة، 1417هـ.، ج 2، ص 14.

7. صحیح بخاری، حدیث 3750.

8. معجم طبرانی: 3/65، حدیث 2677.

9. سنن نسائی، حدیث 8162.

10. صحیح بخاری، كتاب الفتن.

11. صلابی، علی محمّد؛ الحسن بن علی بن أبی‌طالب شخصیته و عصره؛ بیروت: دار ابن‌كثیر، 1427هـ./ 2006م.، ص 89ـ 88.

12. همان؛ ص 99. منهاج السنه: 3/162، این روایت از80  طریق روایت شده است.

13. ابن‌كثیر، ابوالفداء اسماعیل؛ البدایة و النهایة؛ بیروت: دارابن‌كثیر،‌ 1428هـ./ 2007م.، ج 8، ص 39.

14. صلابی؛ الحسن بن علی بن أبی‌طالب شخصیته و عصره؛ ص 116.

15. همان؛ ص 131.

16. همان.

17. همان؛ ص 141.

18. ندوی، سیّد ابوالحسن علی؛ المرتضی؛ زاهدان: فاروق‌اعظم، 5831 ، ص 300.

19. همان. 

20. صلابی؛ الحسن بن علی بن أبی‌طالب شخصیته و عصره؛ ص153.

حافظ:
 



برچسب ها : سردار جوانان اهل بهشت حضرت حسن رضی الله عنه ,
بازدید : 619
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:19 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
 

ستاره‌ها یکی یکی سجده می‌کنند


کاکا جدیدترین بازیکن بزرگ دنیای فوتبال است که اسلام آورده اگرچه به نظر می‌رسد این تازه اول کار است.

«راسته که کاکا مسلمون شده؟» این یکی از موضوعات اصلی بحث در اتاق‌های گفت‌وگوی اینترنتی در روزهای گذشته بود و اسم هافبک برزیلی آ.ث‌.میلان، یکی از 10 کلمة مورد جست‌وجو در سایت گوگل.

همه می‌خواستند از ماجرا سر دربیاورند. به‌خصوص که رسانه‌های اروپایی کاملا در این مورد سکوت کرده بودند. مسلمان‌ها همراه با کلمات شاد به هم خبر می‌دادند و در برابر انکارها، عدم تکذیب کاکا را دلیل می‌آوردند.

بقیه هم یا انکار می‌کردند یا می‌نوشتند که برایشان خبر مهم نیست! روز 20 اکتبر، سایت رسمی هواداران کاکا، خبر را خیلی کوتاه اعلام کرد. بله. اسم کاکا، شده است عبدالرحمان.

خبر اسلام آوردن کاکا را روزنامه عربستانی «الریاضه» (یعنی ورزش) روز 13 اکتبر اعلام کرد. متن خبر این بود که کاکا در سفری که به کویت داشته، اسلام خودش را علنی کرده است.

ابراهیم ردیعان، خبرنگار این روزنامه، کاکا را در حالی که توی یک کتابفروشى‌ کویت‌ داشته‌ چند جلد کتاب‌ در مورد اسلام می‌خریده، دیده و کنجکاو شده. از کاکا در مورد تمایل‌اش به دین اسلام سؤال کرده و ستارة برزیلی تعریف کرده که یک دوست کویتی قبلا او را با اسلام آشنا کرده. همان‌جا هم تلویحا خبر از تغییر مذهبش می‌دهد.

کاکا در حرف‌هایش به آن خبرنگار می‌گوید: «من به دین صلح ایمان آوردم، در حالی که امر دین کاملا شخصی است و هر انسانی در این زمینه آزاد است. کسی حق دخالت در این موضوع را ندارد و من هم به صورت کاملا مستقل مسلمان شدم.

امیدوارم پس از مسلمان شدن، نظر هیچ‌کس درخصوص من تغییری نکند، خصوصا مسؤولان و اعضای باشگاه میلان و همچنین تیم ملی برزیل و البته همة دوستان و طرفداران من.» کاکا یک حرف جنجالی دیگر هم زده بود که روزنامه «الریاضه» آن را تیتر کرده بود: «من برای مسلمان شدن به دنیا آمده‌ام.»

ریکاردو کاکا، که تا پیش از این هم به داشتن اعتقادات عمیق مذهبی معروف بود، گفته است که اسم خودش را از ریکاردو به عبدالرحمان تغییر داده، ولی لقبش همچنان کاکا باقی خواهد ماند.

اما ماجرای اسلام آوردن یک ستاره، محدود به همین مورد کاکا نیست. کافی است سری به سایت دایره‌المعارفی «ویکی پدیا » بزنید و دنبال عبارت «Convert to Islam» بگردید تا یک لیست بلندبالای چهارصد پانصد نفری از کسانی که در همین سال‌های اخیر، مذهب خودشان را به اسلام تغییر داده‌اند پیدا کنید.

kaka2-zr.jpg

در این لیست که کامل هم نیست (و مثلا اسم کاکا را ندارد)، اسم 26 ورزشکار هم هست که بعد از محمدعلی کلی، فوتبالیست‌هایشان معروف‌تر هستند.

معروف‌ترین اسم این لیست، تیری آنری، مهاجم فرانسوی آرسنال است. ماجرای مسلمان شدن آنری در جریان جام جهانی 2006 رو شده بود. خبرنگارها به عکسی که آنری را در حال سجده بعد از گل زدن نشان می‌داد، بند کرده بودند و از او می‌پرسیدند که آیا مسلمان شده؟ آنری فقط جواب داده بود که «مذهب یک امر شخصی است» و این، یعنی که مسلمان شده است.

بعد از جام جهانی، خبرها جدی‌تر شد. آنری در نمازجمعة شهر لندن شرکت می‌کرد. این خبر را ماهنامة مصری «وفد» منتشر کرد، همراه با مصاحبه‌ای از آنری که  علت کنار گذاشتن آن پنهان‌کاری را حرف‌های زیدان عنوان می‌کرد: «زیدان به من گفت که اگر کسی باید خجالت بکشد، آن‌هایی هستند که برای مذهب ما مسلمان‌ها احترام قائل نیستند.»

آنری و زیدان، تنها مسلمان‌های تیم ملی فرانسه نیستند. جز جبرئیل سیسه که از اصل مسلمان بوده، در همین ماه گذشته خبر مسلمان شدن فرانک ریبری، ستارة این تیم در جام جهانی هم منتشر شد.

ریبری که همسری مسلمان و الجزایری دارد، خبر تغییر مذهبش را خودش در ماه سپتامبر به خبرگزاری‌ها داد و گفت که از این به بعد، اسمش بلال است. به این فهرست، نیکولا آنلکا، ستارة جدید فوتبال فرانسه را هم باید اضافه کرد که بدون هیچ ابایی، اجازه داد تصویرش در لباس سفید احرام، در مطبوعات فرانسه چاپ بشود.

آنلکا که اسم اسلامی جدیدش، بلال عبدالسلام است، در زمان جام جهانی به حج رفته بود. مطبوعات فرانسه، تصاویر حج او را همراه با این حرفش چاپ کرده بودند که: «برای من، در دست گرفتن جام جهانی هیچ ارزشی ندارد، بلکه نگهداشتن دین اسلام است که از همة دنیا برایم مهم‌تر است.»

روزنامه «الشروق» الجزایر البته معتقد است تعداد مسلمان‌های تیم ملی فرانسه از این هم بیشتر است. این روزنامه، در گزارشی با تیتر «تیم ملی فرانسه؛ آیا دین خود را هم مثل رنگ پوست بازیکنان تغییر می‌دهد؟» به مسألة گسترش دین اسلام در میان فوتبالیست‌های ملی پوش فرانسه پرداخته و نوشته است احتمالا دیوید ترزگه، لیلیان تورام و پاتریک ویه‌را هم مسلمان هستند، ولی این مطلب را علنی نمی‌کنند.

این گزارش را «الشروق» در 30 مارس منتشر کرده است؛ درست دو روز بعد از این‌که خبر اسلام آوردن فیلیپ تروسیه، سرمربی سابق تیم ملی فرانسه منتشر شد.

خبر مسلمان شدن تروسیه را خبرگزاری دولتی مراکش منتشر کرد. فیلیپ تروسیه که آن موقع، همراه همسرش در مراکش به سر می‌بردند، به مسجد جامع رباط رفتند و پیش مفتی مراکش، اسلام خودشان را اظهار کردند.

بعد از این ماجرا، تروسیه به خبرنگارها گفته بود که تحت‌تأثیر معنویت و سادگی اسلام قرار گرفته است. او گفته بود اسمش دیگر فیلیپ نیست، بلکه عمر است. همان‌طور که نام همسرش از دومینیکه به آمنه تغییر کرده. به‌جز تروسیه، یک مربی مشهور فرانسوی دیگر هم هست که مسلمان شده است.

برونو متسو، مربی سنگال در جام‌جهانی قبلی، در زمان حضورش در سنگال اسلام آورده بود. او برای ازدواج با همسرش رقیه ایمان آورده بود و اسم خودش را به عبدالکریم تغییر داده بود.

ماجرای اسلام آوردن ستاره‌های فوتبال، آن‌قدر زیاد و پرشتاب شده است که یکی از سؤال‌های مطرح در اتاق‌های گفت‌وگوی ورزشی، مسلمان بودن یا نبودن باتیستوتا است.

آخر اسم کوچک او هم گابریل‌عمر است. اگرچه تصویر او در حالی که پس از گل صلیب به خود می‌کشد از یاد کسی نرفته، اما در موجی که بلند شده، ممکن است باتی گل هم یک اسم اسلامی برای خودش اختیار کرده باشد.




برچسب ها : ستاره های فوتبال یکی یکی سجده می کنند ,
بازدید : 1031
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:17 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

فواید فرو گرفتن چشم از نگاه حرام...

فایده نخست: رهایی قلب از حسرت. هر کس چشم چرانی کند حسرتش زیاد ومداوم می شود چون زیان بار ترین چیز برای قلب چشم چرانی است. چیزی را که می بیند راه رسیدن برایش ممکن نیست وبر آن صبر وشکیبایی هم نمی تواند بکند از این رو نهایت درد وحسرت نصیب او می شود .

فایده دوم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم در قلب او نور و درخشندگی تولید می کندکه آثار نور ودرخشش آن درچشم ,چهره وسایر اعضای تن نمایان می شود.متقابلا چشم چرانی ونگاه بد تاریکی وافسردگی ایجاد می کند

.فایده سوم: از فروهشتن چشم از نگاه نا محرم فراست پدید می آید که خود نتیجه نور است هرگاه قلب نورانی باشد فراست انسان درست و دقیق خواهد بود قلب به منزله آیینه صاف وشفاف می شود که حقیقت اشیاء را چنان که هستند به ما نشان خواهند داد نگاه به نامحرم به منزله فوت کردن در آن است انسان هر گاه چشم چرانی کند در آیینه قلبش نفس عمیقی کشیده است این کار حتماَ نور وشفافیت آن را از بین خواهد برد. شاعر می گویید: مرآة قلبک لا ترید صلاحهُ والنفس فیها دائما تتنفس
آیینه ات دانی چرا غماز نیست زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

شجاع کرمانی می گویید(رح): هرکس ظاهرش با پیروی از سنت وباطنش را با تداوم مراقبه وآراسته کند چشم خود را از حرام باز دارد نفس خود را از ارتکاب شهوت ها وخوردن حرام منع کند هیچ وقت فراست او اشتباه نخواهد کرد.

خداوند به بنده اش از جنس اعمالش پاداش می دهد از این رو هر کس چشم خود را از نگاه نامحرم فروبندد حتما خداوند او را از نور و در خشش بصیرت بهره مند خواهد کردپس انسان هرگاه نگاه از نامحرم فرو ببندد وآن را از چشم چرانی باز دارد خداوند به او نور بصیرت فراست عنایت خواهد کرد این همان پاداش از سوی خداوند ومعامله پایاپای است:
مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر كس كه كار نیك بكند ، به سود خود او است(جاثیه15)

فایده چهارم: فروهشتن چشم از نگاه نا محرم دروازه های علم ودانش را فراروی انسان می گشاید واسباب تحصیل آن را برای او آسان می سازد هر گاه قلب نورانی وروشن شود به سان آیینه ی تمام نما حقایق اشیاء و معلومات آن آشکار و با سرعت تمام کلیه کوره راههای آن به روشنایی تبدیل خواهد شد از یکی به دیگری نفوذ ورخنه خواهد کرد اما کسی که چشم چرانی کند قلبش را در تاریکی و ظلمت فرا خواهد گرفت ودروازه های دانش به روی او بسته خواهد شد.

فایده پنجم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم قلب را نیرو استقامت وشهامت می بخشد خداوند قدرت بصیرت همراه نیرو وحجت به او عنایت می کند.

در اثری آمده است: کسی که با هوا وخواهش های نفس خویش مخالفت ورزد شیطان از سایه ی او خواهد ترسید.

لذا کسی که پیرو هوی و هوس نفس خود شده است در قلبش ذلت و زبونی وسستی ایجاد خواهد شد وخود را حقیر خواهد پنداشت کسی که هوای نفس خویش را بر خشنودی خداوند ترجیح دهد جز خشم ونارضایتی خداوند چیزی نصیب او نخواهد شد اما کسی که خشنودی مولایش را بر هوی نفس خویش ترجیح داده است خداوند حتما اورا در پناه عزت طاعت وعبودیت ودر دژ تقوا پناه خواهد داد. ولی معصیت پیشگان وبندگان هوای نفس را به حال خودشان وا می گذارد آنان حتی اگر از مزایای زرق وبرق دنیا بهره مند باشند برایشان سودی نخواهد داشت چون ذلت گناه در ژرفای قلب هایشان ثابت وماندگار شده است و قانون خداوندی است که افراد سرکش ونافرمان را ذلیل وخوار سازد.

فایده ششم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم سرور وخرسندی بزرگ تر از لذت لحظه ای چشم چرانی در قلب ایجاد می کند سبب سرور این است که توانسته دشمن خویش را مغلوب سازد شهوت خود را سرکوب نماید وبر نفس خویش پیروز شود هرگاه انسان لذن نفس وشهوت خود را کنترل کند یقینا در این کار خویش به نفس اماره زیان وارد کرده است خداوند نیز اورا از لذت سروری بالاتر وکامل تر عنایت خواهد کرد مخالفت با خواسته نفس نشان برتری عقل بر هوا وهوس است واین چنین عقل تمایز خویش را بر هوای وهوس نشان می دهد.

فایده هفتم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم دری از دروازه های جهنم را در برابر او می بندد زیرا چشم چرانی دروازه ی شهوتی است که انسان را وادار به انجام فعلی ناشایست می کند او را وتدار می کند که در حریم الهی پای بگذارد شریعت مطهر الهی حجاب ومنطقه ممنوعی است که انسان را از ورود بدانجا باز می دارد. لذا هرکس از مرز عبور کند و حرمت الهی راهتک کند به انجام کار حرام جرائت پیدا خواهد کرد پس از نفسش حد و مرزی نخواهد داشت و به هیچ چیز قناعت نخواهد کرد چرا که می خواهد لذت وخوشی خود را در بدست آوردن کالای جدید به اوج برساند
 
فایده هشتم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم عقل را تقویت و پایدار می سازد مرتب به قوت آن می افزاید چون چشم چرانی کم خردی سبک سری وکودنی است واز ضعف وسستی اراده نشات می گیرد آدمی هرگز نمی تواند عواقب و پیامد های آن را بسنجدچون ویژگی عقل نگریستن به عواقب امور است فرد چشم چران اگر می دانست که نتیجه ی چشم چرانی اش چه می شود وچه مصیبت هایی به بار می آورد هرگز چشم چرانی نمی کرد چنان که گفته اند:

واعقل الناس من لم یرتکب سبباَ حتی یفکر ما تجنی عواقبه
خرد مند ترین انسان کسی است که اقدام به انجام هیچ کاری نمی کند تا زمانی که پیامد های آن را بیندیشد

فایده نهم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم قلب را از مستی شهوت وخواب غفلت رهایی می بخشد چشم چرانی عامل تقویت غفلت از خدا وسرای آخرت می شود وانسان را در مستی عشق گرفتار می سازد خداوند می فرماید:

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَكْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ(حجر72) ‏ ‏ ( ای پیغمبر ! ) به جان تو سوگند ! آنان در مستی ( شهوت و جهالت ) خود سرگردان بودند .

چشم چرانی جامی از شراب است وعشق و مستی آن شراب است. آفت های عشق آدمی را در آستانه ی شرک قرار می دهد چون عشق قلب را که لازمه خانه عبودیت ومحبت پروردگار باشد اسیر وبرده ی خود می کند.

فواید ‏ فروهشتن چشم و افت های چشم چرانی فراوان وغیر قابل شمارند وآنچه ذکر شد مشتی از خروار بود.
مروزی می گوید:خدمت امام احمد (رح) عرض کردم حکم کسی که به کنیزگ نگاه کند چیست؟ گفت بیم دارم که دچار فتنه شود چه بسا نگاهی که در قلب بیننده بلا هایی ایجاد کرده است.

عبد الله بن عباس (رض)می گوید: از سه ناحیه شیطان در انسا ن نفوذ می کند:
1-از ناحیه چشم
2- از ناحیه قلب
3-از ناحیه شرمگاه
خداوندا مرا از شر شیطان حفظ کن . آمین

حافظ




برچسب ها : فواید فرو گرفتن چشم از نگاه حرام , , , ,
بازدید : 749
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:10 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

مسئولیت ثروتمندان نسبت به نیازمندان

 

1- نخست ثروتمندان باید بدانند مالی را که در دست دارند در حقیقت مالک آن خداوند است و او این مال را به عنوان امانت در اختیار بندگانش قرار داده و آن‌ها را جانشین خود در این مال کرده است. بنابراین ثروتمندان در مورد این امانت باید از خداوند اطاعت نموده و مال را در جهتی که خداوند فرموده به مصرف برسانند.

خداوند فرمان داده است که ثروتمندان حقوق معین فقیران، مسکینان و خانه‌نشینان از قبیل زکات واجب و صدقه‌ی نفلی را از دارایی خود پرداخت کنند، لذا ثروتمندان موظفند امانت را به صاحبانش برسانند و از هر بی‌لطفی و درشتی در سخن و رفتار نسبت به مستمندان بپرهیزند.

‌در زمان پیامبر اسلام و خلفای راشدین پرداخت زکات اجباری بوده و به زور از ثروتمندان گرفته و به بیت‌المال سپرده می‌شد و به مصرف نیازمندان می‌رسید و امروز که بیت‌المال مشخصی وجود ندارد مسؤولیت توزیع زکات به خود ثروتمندان بر می‌گردد که زکات خود را در بین مستمندان توزیع کنند؛ خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ»  (توبه: 60)

«صدقات تنها برای تهیدستان و بینوایان و کارکنان (گردآوری و توزیع) و کسانی که دلشان به‌دست آورده می‌شود و (در راه آزادی) بردگان و قرضداران، و در راه خدا، و به در راه مانده (مسافر) است».

تهیدستان (فقرا) و بینوایان (مسکینان) اولین کسانی‌اند که این آیه به آن‌ها توجه داشته است. خداوند فرمان داده است که بهترین و محبوب‌ترین مال را انفاق کنیم:

«لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل‌عمران: 92)

«هرگز به نیکی دست نیابید تا آن‌چه را که دوست می‌دارید انفاق کنید».

دادن زکات به مستمندان نوعی همکاری و هم‌بستگی اجتماعی است که از ویژگی‌های دین مبین اسلام است و اندیشه‌های دیگر از این خصوصیت برخوردار نیستند، تا بدین وسیله جامعه‌ای یک‌پارچه، یک‌دست، هماهنگ و مقتدر، و به دور از کجروی‌ها و بیماریهای درونی مثل کینه، دشمنی و حسادت باشد؛ مسلمانان همانند یک پیکرند که هرگاه عضوی از آن به درد آید سایر اعضا در بیداری و تب و رنج با او همدردی می‌کنند. چنان‌که در حدیث پیامبرص آمده است که: «مثل المؤمنین فی توادهم وتراحمهم وتعاطفهم کمثل الجسد الواحد إذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالحمی والسهر»: «مؤمنان در دوستی، مهربانی و مهرورزی‌شان همانند یک پیکرند که چون عضوی از آن به درد آید سایر اعضاء در بیداری و تب و رنج با او همدردی می‌کنند».(بخاری / ح: 6011 کتاب الأدب. مسلم ح / 2586، کتاب البر والصلۀ.)

 [شیخ مصلح الدین سعدی این حدیث را چه نیکو به نظم کشیده است:

 

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند          که در آفرینش ز یک گوهرند

                  چو عضوی به درد آورد ‏روزگار   دگر عضوها را نمان قرار

 

بنابراین دین اسلام در درجه‌ی اول دین اجتماعی است، خواه دشمنان اسلام بپذیرند یا نپذیرند.

 

2- مسؤولیت ثروتمندان نسبت به مستمندان به پرداخت حقوقشان (زکات و صدقات) منحصر نیست، بلکه ثروتمندان موظفند از هر نوع بدی و آزار و اذیت نسبت به مستمندان بپرهیزند. خداوند والامرتبه می‌فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى »(بقره: 264)

«ای مؤمنان صدقه‌هایتان را با منت گذاشتن و اذیت کردن باطل مکنید».

مثل این‌که به او بگوید: من بودم که به تو مال دادم و به تو کمک کردم، تو سزاوار به کمک نیستی ... .

 

3- صدقه را پنهانی و به دور از نگاه مردم بدهد. در صدقه‌ی سنت (غیر واجب) بهتر است که پنهانی و بدون آن که کسی از آن اطلاع یابد به فقیر برساند تا از جهتی مستمند احساس شرمندگی نکند و نیز صدقه‌دهنده چنان‌که در بخشی از حدیث پیامبرص آمده است از زمره‌ی هفت نفری باشد که خداوند آنان را در زیر سایه ی عرش خود جا می‌دهد، روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی رحمت خدای بزرگ نیست: «رجل تصدق بصدقة فأخفاها؛ حتی لا تعلم شماله بما أنفقت یمینه»: «مردی که صدقه دهد و آن را مخفی دارد طوری که دست چپش نداند که دست راستش چه انفاق کرده است». این سخن کنایه از نهایت مخفی نگه داشتن صدقه از چشم مردم است، به خاطر این‌که در این کارش ریا نکرده باشد و فقط خالصانه برای رضایت خدا صدقه داده باشد.

 

4- خداوند ثروتمندان را به شدت از نکوهش، رنجاندن و روی‌گردانیدن از مستمند به هر دلیلی که باشد منع کرده است، خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ »(ضحی: 10)

«و اما خواهنده را مران و محروم مگردان».

زیرا مستمندان در واقع حقی را که خداوند بر ایشان معین کرده می‌خواهند، چنان‌که در حدیث آمده است: «والفقراء عیال الله فی أرضه»: «تهیدستان عیال خدا در زمین اویند».

اگر به هر دلیلی ثروتمندان نتوانند حقوق مستمندان را بپردازند حداقل به نیکی با آن‌ها سخن گویند، چنان‌که در حدیث آمده است: «فالکلمة الطیبة صدقة»: «سخن نیک صدقه است».

همچنین لازم است ثروتمندان در روزهای جشن و شادی با کمک‌های مادی خود شادی را به خانه‌ی مستمندان وارد کنند و آنان را از گدایی و درخواست کمک در چنین روزهایی بی‌نیاز نمایند. در حدیث آمده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرمایند: «أغنوهم عن المسألة فی هذا الیوم»: «آنان را در این روز (عید) از کمک خواستن و دست‌‌گدایی دراز کردن بی‌نیاز کنید».




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : مسئولیت ثروتمندان نسبت به نیازمندان ,
بازدید : 823
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:7 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

به گزارش اخبار جهان اسلام به نقل از المسلم : روز جمعه شیخ محمد بن جمیل زینو در مکه ی مکرمه وفات کرد و در حرم مکی بر جنازه ی ایشان نماز خوانده شد .

 

شیخ زینو در سال 1925م. برابر با 1344 ه. ق در شهر حلب متولد شد وی در ده سالگی به مدرسه ی الحفاظ داخل گشت و بعد از 5 سال در خلال دروس دیگر قرآن را  حفظ کرد .

 

سپس به مدرسه ای در حلب به نام "کلیة الشریعة التجهیزیة" رفت که زیر نظر اداره ی اوقاف سوریه بود . این مدرسه دروس علوم دینی و دنیوی را با هم به دانش آموزان آموزش می داد .

 

سپس شیخ به دار المعلمین در حلب پیوست و در آنجا به مدت 29 سال تدریس کرد و بعد از آن به حرم مکی رفت تا در آنجا به تدریس مشغول شود .مدتی بعد به قصد دعوت به سوی پروردگار به اردن سفر کرد و در آنجا به عنوان امام ، خطیب و مدرس قرآن در مسجدی به دعوت الی الله پرداخت .

 

در سال 1400 ه.ق به مکه برگشت و به عنوان مدرس در دارالحدیث خیریة در مکه مشغول فعالیت شد .

 

از مؤلفات شیخ زینو که با آنها کتابخانه ی اسلامی را غنی تر کرد به عنوان مثال : "تكريم المرأة في الإسلام"، و"عقيدة كل مسلم في سؤال وجواب"، و"توجيهات إسلامية لإصلاح الفرد والمجتمع"، و"منهاج الفرقة الناجية و لطائفة المنصورة"، و"كيف اهتديت إلى التوحيد والصراط المستقيم"، و"تفسير وبيان لأعظم سورة في القرآن"، و"قطوف من الشمائل المحمدية والأخلاق النبوية والآداب الإسلامية"می توان نام برد .

 




برچسب ها : شیخ محمد بن جمیل زینو درگذشت ,
بازدید : 735
[ 19 مهر 1389 ] [ 16:6 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

 ویژگیهای اخلاقی علامه مجاهد محمد ابراهیم دامنی رح

 
این پهنه خاكی همواره و در هر عصر و زمانه شاهد مردانی بوده كه با قلوبی پاك و آكنده از عشق الهی بشریت را از تلاطم امواج فتنه های ظلالت و گمراهی نجات داده و به كشتی نجات و شاهراه هدایت رهنمون می سازند .
مولانا محمد ابراهیم دامنی « رحمه الله تعالی » از جمله معدود مردانی بود كه خطه بلوچستان ایران به وجودشان می بالد .
آری یاد آن مجاهد نستوه كه بیش از ده سال از عمر مباركش را در راه حق در زندان بسر برد همواره یادآور مشقتهای مسلمانان صدر اسلام است . با این امید كه ذكر اولیای خداوند متعال باعث نزول رحمت الهی می گرد شمه ی از صفات حمیده آن بزرگوار را ذكر می نماییم .
تأثیر بیش از حد از كلام الله مجید از صفات بارز این عالم فرزانه بود ، همواره جواب باطل و شبه پراكنی های آن را با آیات قرآنی می داد و می فرمود : من هیچگاه از روزنامه و كتب برای شما دلیل نمی آورم حتی از حدیث و روایت هم استدلال نمی كنم چونكه ممكن است بگویید این روایات را ما قبول نداریم ، از قرآن استدلال می كنم كه كسی نمی تواند آنرا رد كند به همین خاطر بود كه همواره در مقابل خصم غالب می شد .
محبت و عشق به صحابه (رضی الله عنهم) در اعماق و ژرفای وجود ایشان ریشه دوانیده بود در مقابل تبلیغات سوء علیه صحابه ایستادگی كرده و با سخنرانی های داغ و آتشین خویش به دفاع از شاگردان مكتب رسول الله  می پرداختند و مردم را با مقام صحابه آشنا می گردانیدند .
هرگاه می دیدند كه جوانان نسبت به دین خود آگاهی یافته و فریب دشمنان را نمی خورند لبخند خوشحالی و رضایت بر لبان حقگویش نقش می بست ، تو گویی همه رنجها و مشقتها را فراموش كرده و با زبان حال می سرود :
جلوه ها افزودم و خود كاستم   
دیــگـران را مـحـفـل آراسـتـم
از دیگر صفات ایشان حق گویی و صراحت لهجه بود . ایشان با وجود خوی نرم و مهربان خویش هرگاه می دیدند كه حقی پایمال می گردد با شجاعت تمام به دفاع از آن می پرداختند . ایشان مصداق عملی آیه : « لایخافون فی اله لومة لائم » بودند .
در بیان حق و دفاع از كیان اسلام و مسلمین كسی را یارای مقابله با او نبود ، هرگز حقگویی را قربان مصحلت نمی كرد آری :
آییــن جوانمردان حق گویی و بی باكی  
شیران خدا بیگانه زرسم و ره روباهی
استقامت او در مقابل مشكلات زبانزد خاص و
عام بود ، بمانند كوهی در مقابل ناملایمتی ها ایستادگی می كردند حتی در سخت ترین شرایط زندگی ، نشاط خویش را حفظ كرده و از فعالیت باز نمی ایستادند .
توجه به تعلیم و تربیت نسل جوان و نوجوان را بسیار با اهمیت و سرنوشت ساز می پنداشتند حتی وقتی در زندان بودند همواره از وضعیت تحصیلی فرزندان و نزدیكان می پرسیدند ، و قبل و بعد از زندان همواره در قالب تاسیس مكاتب قرآنی ، كتابخانه و تشكیل جلساتی برای جوانان به این مهم می پرداختند و مردم را به این كار تشویق می كردند .
امید است با مطالعه سیرت بزرگانی همچون مولانا دامنی ـ رحمه الله تعالی ـ درس شجاعت ، دلیری و حق گویی و صراحت لهجه را از مكتب ایشان بیاموزیم و زندگی خویش را در پرتوی زندگی آنها پیش ببریم




برچسب ها : ویژگیهای اخلاقی علامه مجاهد محمد ابراهیم دامنی رح ,
بازدید : 906
[ 18 مهر 1389 ] [ 17:3 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
                                  گذری بر زندگانی علامه ابو ریحان بیرونی رح
    
ابوریحان بیرونی یكی از علمای بزرگ اهل سنت بوده كه در قرون چهارم و پنجم هجری می زیسته اما متاسفانه همچون دیگر بزرگان سنی مذهب ایرانی شخصیت واقعی ایشان بر بسیاری از مردم پنهان مانده است . او به سال 362 هـ (973 م) در یكی از روستاهای شهر خوارزم دیده به جهان گشود و چون این قریه خارج از شهر خوارزم بود ایشان به بیرونی مشهور شدند .
اما آنچه كه در بعضی از كتب آمده كه «بیرونی» شهری است در سِند هیچگونه سند علمی ندارد و همه علمای محقق بر آنند كه «بیرونی» یكی از روستاهای خوارزم است و نام قدیمی آن كاث می باشد بعدها حكومت ازبكستان برای تجلیل از ابوریحان بیرونی این شهر را به نام ایشان ثبت نمود .
زندگی این دانشمند بزرگ اسلام را می توان به دو دوره تقسیم كرد : دوره اول آن از بدو تولد ایشان تا سال 408 هـ كه در خوارزم و گرگان به سر می بردند و دوره دوم از هنگام سفرش به غزنه همراه با سلطان محمد غزنوی آغاز و تا وفاتش ادامه می یابد .
متاسفانه مطالب زیادی در رابطه با زندگی این دانشمند در دست نیست اما آنچه از شعرهایی كه به ایشان منسوب است بر می آید كه او در خانواده ای معمولی می زیسته و این احتمال نیز می رود كه در همان كودكی از سایه پدر و مادر محروم گشته باشد .
بیرونی از زمان كودكی علاقه زیادی به كسب علم و دانش داشت ، چنانچه زبان یونانی را در مدت كوتاهی از یك فرد یونانی و سوال كردن نام درختان و اشیاء محیط اطرافش از او فرا گرفت . همچنین در بسیاری از علوم از ابونصر منصور بن علی عراقی بهره برد ؛ از دیگر اساتید برجسته ایشان می توان به عبدالصمد بن عبدالصمد اشاره داشت (آنگونه كه در مجمع الادباء یاقوت آمده است) .
ایشان از زكاوت و هوش سرشاری بهره مند بود و به همین علت در عنفوان جوانی پله های ترقی را یكی پس از دیگری می پیمود ، در هیجده سالگی در شهر خوارزم به رصد و فلكیات می پرداخت بر اثر همین استعداد خدادادی بود كه مورد توجه و دعوت حكام (امراء) قرار گرفت . ابتدا به حكومت آل عراق ملحق گشته و بعد از سقوط آن به آل مأمون در خوارزم پیوست ، وی در این زمان همچنان به مطالعات خود در علم نجوم ادامه می داد .
به سال 389 به دعوت حاكم گرگان قابوس بن و شمگیر كه خود عالم و ادیب توانایی نیز بود به آنجا رفت ، اما بر اثر اختلافاتی كه با او پیدا كرد آنجا را ترك كرده و به سال 400 هـ نزد امیر آل مأمون ابوالعباس مأمون بن مأمون بازگشت ، امیر او را مورد اكرام و عنایت خویش قرار داده و او را به عنوان مشاور خود انتخاب نمود .
بعد از حمله سلطان محمود و سقوط حكومت آل مأمون به جمع علمای غزنه در سال 408 هـ پیوست .
در همین زمان بود كه بیرونی همراه با سلطان محمود بارها به هندوستان سفر كرده و از بسیاری از شهرهای آنجا از جمله ، سند ، پنجاب ، كشمیر دیدن كرده و زبان علمی سانكریت و بسیاری از دیگر لغات و لهجه های محلی آنجا را فرا گرفت همچنین بسیاری از علوم فلسفی یونان و دیگر علوم یونانی را در هند فرا گرفت و نتیجه این سفرها كتاب معروفش بنام (ما للهند من مقولة) است .
بعد از وفات سلطان محمود در سال 431 هـ در غزنه مانده و به كار تالیف و ادامه تحقیقات خود در علم نجوم پرداخت همچنین طراحی و ساخت برخی از آلات علمی از جمله قبله نما و دماسنج را در همین زمان به پایان رسانید .
ایشان كتابش (الجماهیر فی معرفة الجواهر) را به نام سلطان مودود و كتاب دیگرش در فكلیات (قانون مسعودی) را به نام سلطان مسعود نامگذاری كرد .
اما نكته ای كه در زندگی ابوریحان بیرونی باید مورد توجه قرار داده شود . معتقدات مذهبی و نظریات قومی ایشان است كه بسیاری از دانشمندان شرقی و غربی مواقف ستیزه گرانه ای در این زمینه ها با بیرونی دارند و متاسفانه بر خلاف حقیقت حركت كرده و این عالم فرزانه سنی مذهب را به اتهاماتی واهی از جمله تشیع و عصبیت ایرانی و میل داشتن به مانویت متهم ساخته اند . اما اگر كسی با دیدی باز به كتب و نظریات او بنگرد خواهد دید كه همه این اتهامات بی مورد و نا به جا هستند از جمله سخنان ایشان كه این اتهامات را رد می كند . سخن ایشان در كتابش الصیدنة فی الطب كه می گوید : « دین ما و دولت عربی همانند دو بال هستند كه بر یكی قوت الهی و بر دیگری حكومت اسلامی (سماوی) حاكم است و چه بسیار بودند اقوامی از دیلم و غیره كه برای جنگ با حكومت اسلامی به پا خواستند اما هیچكدام به هدف شوم خود نرسیدند ، تا زمانی كه اذان در گوشها طنین انداز است و نمازهای پنج گانه بر پا می گردد و نمازگزاران در صفهای راست و استوار پشت امام به ادای این فریضه الهی می پردازند و خطبه های اصلاحی برای نمازگزاران در نمازهای جمعه برای عامه مردم برگزار می گردد قلعه اسلام دچار تزلزل نخواهد گشت » .
اما در مورد اتهام ایشان به تشیع باید گفت كه ایشان در بسیاری از كتب خویش به نقد این مذهب پرداخته ، از آن جمله می توان به رد كردن ایشان روایت : « برگرداندن خورشید برای سیدنا علی مرتضی كه نماز عصر را بخوانند » اشاره كرد همچنین در جائی دیگر از همین كتاب به عقیده شیعه بر رویت هلال به طریق حسابی خاص اعتراض صریح وارد كرده می گویند : « بر این چیز كه ذكر كردیم عمل می كند فرقه باطنی منتسب به شیعه آل و گمان می برد كه آن از اسرار نبوت است » و مثل این سخنان از یك فرد شیعه مذهب آن هم در جرگة قابوس بن دشمگیر (شیعه مذهب) بسیار از عقل به دور می باشد و هم ركابی ایشان با سلطان محمود غزنوی كه خود پادشاهی سنی بود دلیلی دیگر بر سنی بودن این دانشمند و رد اتهام تشیع و ... است .
بیرونی در سه دهه اخیر قرن چهارم و 4 دهه اول از قرن پنجم می زیسته این عصر با وجود اینكه عصر اختلافات سیاسی و فروپاشی خلافت عباسی در بغداد بود در عین حال یكی از عصرهای طلائی علم دانش بوده و دولتهای كوچك جدا شده از خلافت عباسی همواره به علم و علما ارج می نهادند و آن رسالتی را كه خلافت عباسی در قبال علم و دانش انجام می داد ادامه دادند .
بر اثر اختلافاتی كه بیرونی با برخی از حكام عصر خویش داشت مجبور شد قسمتی از زندگی پربار خود را خانه به دوش شود و از جائی به جای دیگر نقل مكان كند ، اما این مشكلات چیزی نبود كه او را از فعالیتهای علمیش باز دارد .
از هم عصران ابوریحان می توان به ابن سینا و ابن هیثم اشاره داشت اما مورخ معروف جورج سارتن به علت مقام شامخ ابوریحان و برتری او به دیگر هم عصرانش این دوره را به عصر بیرونی نامگذاری كرده است .
این ستاره فروزان جهان اسلام به سال 440 هـ در 77 سالگی در شهر غزنه چشم از جهان فرو بستند .
انا لله و انا الیه راجعون


منبع : مجله البعث الاسلامی




برچسب ها : گذری بر زندگانی علامه ابو ریحان بیرونی رح ,
بازدید : 778
[ 18 مهر 1389 ] [ 17:0 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (2)

به گزارش اخبار جهان اسلام به نقل از مفکرة الاسلام : واشنگتن پست نوشت که در این اواخر طالبان جنگی تبلیغاتی را بر ضد غرب به راه انداخته است که بسیار هوشمندانه است و در این جنگ از روشهای پیچیده و مدرن استفاده می کند .

 

این روزنامه گفت : آنچه که طالبان در این جنگ پیش گرفته است سیاسیت جنگ تبلیغاتی بر ضد غرب و نشان دادن کاهش نفوذ غرب در افغانستان و در معرض قرار گرفتن شکست و سیاست گسترش مناطق زیر کنترل خود را با هم جمع کرده است ، کاری که مسؤلان نظامی و سیاسی آمریکا را در تنگنای عجیبی قرار داده است .

 

تحلیلگران افغانی و آمریکایی بر این باورند که طالبان در این جنگ تبلیغاتی موفق شده است که آمریکا را طوری نشان دهد که در حال شکست است و نفوذ و قدرت خود را از دست داده است همچنین توانسته است شکاف بزرگی بین حکومت کابل و واشنگتن و حتی در میان مقامات حکومت کرزای ایجاد کند .

 

واشنگتن پست افزود : طالبان تلاش می کند که به مردم اطمینان دهد با استراتژی ای که او دنبال می کند می تواند دوباره حکم را در افغانستان به دست بگیرد و با فساد منتشر در افغانستان مبارزه کند و از حقوق زنان دفاع کند .

 

و ملا محمد عمر رهبر جنبش طالبان قبلا در یک نوار صوتی تأکید کرده بود که پیروزی مردم افغانستان بر اشغالگران بسیار نزدیک و در آینده ای نه چندان دور اشغالگران را از خاک کشور بیرون می کنیم و سخنان فرمانده ی نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان مبنی بر پیشروی نیروهای ناتو در افغانستان را مورد تمسخر قرار داد .

 




برچسب ها : واشنگتن پست : جنگ تبلیغاتی طالبان بر ضد غرب بسیار هوشیارانه و مدرن است ,
بازدید : 585
[ 15 مهر 1389 ] [ 10:35 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

به گزارش اخبار جهان اسلام به نقل از مفکرة الاسلام : رئیس جمهور آلمان کریستیان ولف روز یکشنبه اعلام کرد که اسلام جزئی از جامعه ی آلمان است و مثل اسلام همانند مسیحیت و یهودیت می باشد و کسی حق ندارد احساسات مسلمانان مهاجر را در این کشور جریحه دار کند .

 

به گزارش خبر گزاری آلمان رئیس جمهور در نطق خود به مناسبت بیستمین سالگرد اتحاد دو آلمان گفت : مسیحیت جزئی از جامعه ی آلمان است و یهودیت جزئی از جامعه ی آلمان و اکنون اسلام نیز جزئی از جامعه ی آلمان شده است .

 

ولف افزود : هنگامیکه مسلمانان به من نامه می نویسند و می گویند آیا تو رئیس جمهور مایی ؟ من در جواب از صمیم قلب می گویم : بله ، بله من رئیس جمهور شما هستم و با همان احساسی که به دیگر افراد جامعه می گویم با همان احساس در مورد مسلمانان سخن می گویم.

 

تحقیقات جدید نشان می دهد، بر خلاف گذشته که شمار مسلمانان در آلمان را همیشه 3 میلیون نفر می دانستند اکنون 4.3 میلیون نفر مسلمان در آلمان زندگی کند که این عدد یعنی 5 درصد جامعه ی آلمان مسلمان هستند .

 

حدود 98 درصد مسلمانان آلمان در بخش غربی این کشور زندگی می کنند و بیشتر مسلمانان آلمان در ایاتهای راین شمالی و استوالیا زندگی می کنند به طوریکه یک سوم مسلمانان آلمان در ایالت استوالیا زندگی می کنند .




برچسب ها : رئیس جمهور آلمان : اسلام جزئی از جامعه ی آلمان است ,
بازدید : 693
[ 15 مهر 1389 ] [ 10:34 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

روزنامه جمهوری اسلامی، وزارت امور خارجه ایران از شبکه نور شکایت کرد.

 

روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: «وهابیون عربستان  با حمایت و همراهی مولوی عبدالحمید شبکه ماهواره‌ای نور را به منظور تبلیغ سلفی‌گری راه‌اندازی کرده‌اند. دفتر این شبکه ماهواره‌ای در امارات قرار گرفته تا جذب نیرو و امکانات و سرمایه مالی راحت‌تر صورت گیرد.

 

همین گزارش می‌افزاید: وزارت خارجه ایران به امارات شکایت کرده است و مسئولین اماراتی گفته‌اند که اگر این موضوع اثبات شود جلوی فعالیت آنها را خواهند گرفت.

 

هنوز علت تسلیم این شکایت به دولت امارات از سوی وزارت خارجه ایرانی مشخص نشده است اما می تواند با توجه به اعمال محدودیت های بی سابقه برای اهل سنت از سوی دولت این امر قابل توجیه باشد هرچند وزارت امور خارجه ایران توضیح نداده اند که چرا در مقابل شبکه های تندروی شیعه هم چون شبکه اهل بیت و چندین شبکه ی جدید التأسیس دیگر که آشکارا به مقدسات اهل سنت توهین می کنند واکنش نشان نداده و نمی دهند.

منبع اخبار جهان اسلام




برچسب ها : شکایت وزارت امورخارجه ایران از شبکه نور ,
بازدید : 679
[ 15 مهر 1389 ] [ 10:25 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (1)

 باوجود تاکید مکرر مقامات کشوری و استانی به اصحاب رسانه مبنی بر پرهیز از تفرقه‏افکنی و شایعه‏پراکنی و لزوم اطلاع رسانی شفاف، متاسفانه نشر اخبار بی‏پایه و اساس با تیترهای جهت‏دار علیه جامعه اهل‏سنت ایران و شخصیت‏های مذهبی و مردمی آن با قوت تمام همچنان ادامه دارد.

 

در تازه‏ترین اقدام از این قبیل، گردانندگان سایت "جهان نیوز" مورخ یکشنبه 89/7/11، خبری تحت عنوان "تاسیس استدیو شبکه ماهواره‏ای وهابیت در زاهدان!" را در سایت مزبور درج نمودند و در این خبر با انتخاب واژه هایی زننده و به دور از اخلاق رسانه‏ای به امام جمعه اهل سنت زاهدان مولانا عبدالحمید تاخته و ایشان را یکی از همراهان و حامیان شبکه جهانی ماهواره‏ای "نور" معرفی کردند. گردانندگان جهان نیوز به تبعیت از دیگر رسانه‏های پریشان‏فکر وتفرقه‏افکن از اتهام "وهابیت" و "سلفی گری" هم غافل نماندند.

 

در مورد این گزارش که به دور از هر گونه تحقیق است باید گفت که مولانا عبدالحمید هیچ گونه ارتباطی با شبکه جهانی "نور" ندارد و نه هم از مؤسسان یا سیاست گزاران و یا طرف مشورت شبکه ماهواره‏ای مذکور هستند، بلکه ایشان همواره در مسیر اعتدال و میانه‏روی قرار داشته و اطرافیان خود و کسانی که با ایشان در هر موضوعی مشورت می‏کنند را نیز توصیه به اعتدال و میانه‏روی در امور و احترام به طرف مقابل می‏نماید، و معتقد است که طرف مقابل نیز باید همین روش  را سرلوحه برنامه‏های خود قرار دهند.

 

شبکه نور، یک شبکه ماهواره‏ای است که به مسایل فرهنگی و دینی فارسی زبانان تمام دنیا می‏پردازد و فعالیت آن منحصر به اهل سنت ایران نیست، تا جائی که بسیاری از مشکلات اجتماعی اهل سنت ایران را بازتاب نمی‏دهد، و اگر گاهاً شبکه مزبور از سی‏دی‏های سخنرانی مولانا عبدالحمید- حفظه الله- استفاده نموده یا مصاحبه‏هایی با ایشان داشته است، این مصاحبه‏ها به هیچ وجه دلیلی بر همراهی مستقیم ایشان با این شبکه نمی‏شود، زیرا مولانا عبدالحمید پیش از این با شبکه‏ها و خبرگزاری‏های داخلی و خارجی مصاحبه داشته‏اند. آیا مصاحبه با یک شبکه، رادیو و یا رسانه دلیل حمایت و پشتیبانی از آن محسوب می‏شود؟!!

 

آیا از سفرهای مکرر مقامات عالی‏رتبه کشور به برخی از کشورهای اروپائی و حتی ایالات متحده آمریکا و مصاحبه‏های اختصاصی این افراد با شبکه‏های خبری آن کشورها همین نتیجه اخذ می‏شود؟؟

 

معلوم نیست چرا حضور چندین شبکه ماهواره‏ای بازتاب دهنده عقاید اهل تشیع مثل "اهل بیت"، "ولایت" وغیره برای این دسته از تنگ نظران مایه خوشی و سرور است، اما وجود یک شبکه محدود که منسوب به اهل‏سنت است برای این دوستان قابل تحمل نیست، تا جائی که مجبور شدند جهت تقابل با این شبکه ماهواره‏ای به دروغ‏پردازی و تخریب شخصیت پیشوایان اهل سنت ایران روی آورند؟!

 

لازم به ذکر است که اهل‏سنت ایران همواره در تلاش بوده‏اند که یک شبکه ماهواره‏ای کاملا مستقل راه‏اندازی کنند که به انتشار و پخش دیدگاههای آنان بپردازد، ولی به دلیل مشکلات مالی تاکنون موفق به چنیین کاری نشده‏اند.

 

در مجموع باید به خاطر داشت که هر انسان در مقابل هر حرف و کلمه‏ای که بر زبان آورده و یا به رشته تحریر در می‏آورد و در قبال هر عملی که انجام می‏دهد در روز قیامت باید در بارگاه الهی پاسخگو باشد، لذا مسئولیت اصحاب رسانه‏ها و مطبوعات در عصر حاضر بسیار حساس و مهم می‏باشد؛ اینگونه افراد باید متوجه باشند که بدون دلیل ادعا ردیف نکنند و در کنار اخلاق اسلامی و دینی، اخلاق مطبوعاتی و رسانه‏ای را رعایت نمایند.

 منبع اخبار جهن اسلام




برچسب ها : تداوم جوسازی سایت‏های تندرو علیه اهل‏سنت ایران؛ این بار در "جهان نیوز" ,
بازدید : 532
[ 15 مهر 1389 ] [ 10:23 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

اثر پزشکی سجده در نماز !

 

بدن شما به صورت روزانه، امواج الکترومغناطیسی دریافت میکند شما امواج الکترومغناطیس را مواقعی که از تجهیزات الکترونیکی استفاده میکنید و نمیتوانید هم کنار بگذارید، دریافت میکنید، همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یک ساعت هم خاموش نمیشود...

 

شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیسی دریافت میکنید،

 

به عبارت دیگر شما با امواج الکترو مغناطیسی شارژ میشوید بدون آنکه بفهمید !

 

سر درد دارید ! احساس ناراحتی میکنید تنبلی در کار و مکانهای مختلف بر شما غلبه میکند...

 

 

 

 

 

راه حل این مشکل چیست ؟

 

 

 

 

 

 

 

خبر تقریبا جدید ؛

 

 

یک دانشمند غیر مسلمان از اروپا تحقیقاتی شامل یافتن بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب میرساند را انجام داد.

 

با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر روی زمین، زمین امواج الکترومغناطیسی را تخلیه خواهد کرد این شبیه اتصال زمین به ساختمانهایی است که برخورد سیگتالهای الکتریکی مانند رعد و برق با آنها وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز میکند این است که ؛

 

بهترین راه که پیشانی تان را بر زمین بگذارید، حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهد شد.

 

و بیشتر تعجب خواهید کرد که بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مرکز زمین مکه است و کعبه درست وسط زمین است بنابراین سجده در نمازتان بهترین راه تخلیه سیگنالها از بدن است...!




برچسب ها : اثر پزشکی سجده در نماز <رابطه پزشکی واسلام ,
بازدید : 924
[ 14 مهر 1389 ] [ 19:39 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

سرزمین ایران در سده‌های نه چندان نزدیك، یعنی در سده‌های میانة تاریخ اسلامی، مهد نام‌آوران بزرگ و فرزانگان و عارفان وارسته بوده است كه با علم و دانش و معرفت دینی و معنوی خویش در پهنة گیتی درخشش كم‌نظیری داشته‌اند. از آن میان یكی از شخصیت‌های بارزی كه در قرون گذشته خوش درخشیده و آثار ماندگاری برجای نهاده است،‌ علّامه بیضاوی، صاحب تفسیر گران‌سنگ انوار‌التنزیل، است كه با عنایت به مقام والای ایشان، معرفی این بزرگمرد اسلامی و ایرانی را برخود لازم دیدیم. البته ضرورت دارد كه پیش از بررسی زندگانی و آثار ایشان به معرفی شهر بیضا، زادگاه ایشان، بپردازیم.

واحدبخش یاراحمدزهی

اشاره: سرزمین ایران در سده‌های نه چندان نزدیك، یعنی در سده‌های میانة تاریخ اسلامی، مهد نام‌آوران بزرگ و فرزانگان و عارفان وارسته بوده است كه با علم و دانش و معرفت دینی و معنوی خویش در پهنة گیتی درخشش كم‌نظیری داشته‌اند. از آن میان یكی از شخصیت‌های بارزی كه در قرون گذشته خوش درخشیده و آثار ماندگاری برجای نهاده است،‌ علّامه بیضاوی، صاحب تفسیر گران‌سنگ انوار‌التنزیل، است كه با عنایت به مقام والای ایشان، معرفی این بزرگمرد اسلامی و ایرانی را برخود لازم دیدیم. البته ضرورت دارد كه پیش از بررسی زندگانی و آثار ایشان به معرفی شهر بیضا، زادگاه ایشان، بپردازیم.

شهر بیضا
بیضا یكی از شهرهای دورة اسلامی منطبق با روستای «تل بیضا»‌ی كنونی در بخش بیضا، در شهرستان سپیدانِ استان فارس است. بر اساس مصوبة هیئت وزیران در سال1380 ش. نام شهر «هرابال» در منطقة تاریخی بیضا به شهر بیضا تغییر یافت.
بخش بیضا یكی از بخش‌های سه‌گانة شهرستان سپیدان محسوب می‌شود و دارای سه دهستان به نام‌های بیضا، بانش و كوشك‌هزار است. بخش بیضا از شمال و شرق به شهرستان مرودشت، از جنوب به شیراز و از غرب به بخش مركزی شهرستان سپیدان محدود است. مركز بخش بیضا، شهر «هرابال»، در 80 كیلومتری شمال غربی شیراز قرار دارد. اساس اقتصاد مردم این ناحیه بر كشاورزی، دامداری و صنایع دستی استوار است. زبان اهالی آن فارسی، تركی و لری است.
یكی از بزرگترین آتشكده‌های عصر ساسانی در شهر بیضا قرار داشته است كه بنیاد آن را به زرتشت نسبت داده‌اند. اولین نشانه‌های حضور سپاهیان اسلام در بیضا در سال 17 هـجری/ 638 م. به فرماندهی عثمان بن ابی‌‌العاص است. فتح‌ این ناحیه در ابتدا از طریق مصالحه بود و با تسلیم شدن حاكم استخر ـ كه از نزدیكان یزدگرد سوم بود ـ كلیة نواحی اطراف استخر و از جمله اهالی منطقه بیضا قبول جزیه نمودند. در منابع اسلامی از شهر بیضا به‌عنوان لشكرگاه مسلمانان برای حمله به‌طرف استخر یاد شده است.
شورش‌‌های پی‌درپی مردم استخر موجب شد تا سپاهیان مسلمان لشكرگاه خود را در قلعة بیضا یا دژ سپید قرار دهند و از آنجا به‌طرف استخر لشكركشی كنند. شورش استخر در سال 30 هـجری/ 651 م. موجب لشكركشی عبدالله بن عامر رضی‌الله‌عنه‌ به این شهر شد. شواهد نشان می‌دهد كه مردم استخر پس از خرابی شهر به دشت بیضا مهاجرت كردند و بسیاری از آنان در این شهر ساكن شدند. با انتقال مردم استخر به این ناحیه، شهر بیضا و نواحی مجاور آن از اهمیت بسیاری برخوردار شد، به‌گونه‌ای كه در سال 39 هـجری زیاد بن ابیه، حاكم فارس، برای حفظ امنیت منطقه، قلعه‌ای بزرگ در آن ناحیه ساخت كه به «قلعة زیاد» شهرت یافت.
در سدة پنجم هـجری/ یازدهم میلادی، فارس شاهد درگیری‌های طولانی میان امرای آل‌بویه و سلجوقی بود. ازاین‌رو، گسترش ناامنی تأثیر مخرّبی بر اقتصاد مناطق شهری فارس برجای گذاشت. این درگیری‌ها به منطقة بیضا و نواحی مجاور آن نیز گسترش یافت. بیضا در جریان توسعه‌طلبی طغرل سلجوقی خسارات بسیاری دید و در سال442 هـ./1050م. غارت گردید و آبادی‌های این ناحیه ویران شد. دو سال بعد طغرل سلجوقی در راه رسیدن به شیراز در بیضا اقامت كرد و قلعه‌های مختلف این منطقه را به تصرّف خود درآورد.
سدة هفتم هجری/ سیزدهم میلادی را باید آخرین دورة آبادی و رونق بیضا و نواحی مجاور آن دانست. این شهر خاستگاه مشاهیری همچون سیبویه و حسین بن منصور حلاّج بوده است. افزون بر این دو بزرگوار، از مشهورترین علمای بیضا در سده‌های پنجم تا هفتم هجری، می‌توان از ابوالفتوح عبدالسلام بن شیخ‌الشیوخ، ابوالحسین بن احمد بن سالبه معروف به شیخ‌الشیوخ بیضاوی، و همچنین ناصرالدین عبدالله بیضاوی قاضی‌‌القضات زمان ارغون‌خان مغول، مفسر مشهور یاد كرد كه در این مقال با زندگی ایشان آشنا خواهید شد.(1)

نام و نسب و تحصیلات علّامه بیضاوی
ناصرالدین عبدالله بن عمر بن محمّد شیرازی، مفسّر، فقیه، ‌اصولی و قاضی شافعی قرن هفتم هجری، با گرایش كلامی اشعری است كه به‌ویژه ارزشمندی برخی آثار او در زمینه‌های تفسیر، اصول فقه و كلام اسباب اشتهار او را فراهم آورده است. انتساب او به بیضا، یكی از توابع فارس است و به‌سبب عهده‌داری قضای شیراز، لقب شیرازی هم به او داده شده است. كنیة او را برخی ابوالخیر و برخی ابوسعید آورده‌اند.
نمود و بروز حیات فرهنگی، در كنار ارزشمندی جایگاه علمی و آثار گران‌قدر بیضاوی، حیات تقویمی او را نزد نویسندگان تحت‌تأثیر قرار داده است. با توجّه به این امر، جنبه‌های تاریخی زندگی ایشان مورد توجّه قرار نگرفته و از همان قدیم نیز، حتی معاصران او، از تولد، روند تعلیم و تعلّم و مسیر سفرهای او كمتر آگاه بوده‌اند،‌ یا كمتر بدان پرداخته‌اند.
آن‌چنان‌كه بیضاوی خود در مقدمة «الغایةالقصوی فی درایةالفتوی» آورده، علم فقه را نزد پدرش ـ كه اصلی‌ترین استاد او بوده ـ آموخته است. همچنین نام شرف‌الدین عمر بن زكی بوشكانی در میان استادان او به‌چشم می‌خورد كه بیضاوی از شاگردان طراز اوّل او بوده و گفته شده كه ایشان مبنا و اصل بسیاری از آثارش را از این شیخ كسب كرده است.
در حلقة شاگردان او هم نام كسانی چون كمال‌الدین عمر بن الیاس مراغی، احمد بن حسن جاربردی، زین‌الدّین هنكی، جمال‌الدین محمّد بن ابی‌بكر مقری كسایی و عبدالرحمان بن احمد اصفهانی آمده است كه غالباًَ آثار او را روایت كرده‌اند.
چون پدر و پدربزرگش از بزرگان و قضات فارس بودند، رشد علمی او در چنین خاندانی صورت گرفته است كه از سویی اسباب دانش‌اندوزی او را فراهم آورد و از سویی دیگر او را به‌میان حكومتیان راهبر شد.
در بیان آغاز ارتباط وی با حكومتیان، در یك نگاه كلّی باید گفت: نیمة دوم قرن هفتم هجری مناطق مختلف فارس در ناآرامی به‌سر می‌برد و این دیار عملاًَ دورة انتقال قدرت از اتابكان به ایلخانان مغول را سپری می‌كرد. در این زمان سیر رو به ضعف دربار ابش‌خاتون و ناامنی و ناآرامی‌های اقتصادی در شیراز، اباقاخان را بر آن داشت تا با گسیل كارگزارانی بدان‌جا، اوضاع را در تسلّط خود درآورد. در این مسیر، سونجاق نویان (سوغونجاق) در دو نوبت (670 و 678 هـ.) برای رسیدگی و محاسبة مالیات‌های منطقه، به آن سرزمین روانه شد؛ تقریباً از این زمان نام بیضاوی، با قدری اختلاف در روایات، به آثار تاریخی وارد گشته است. توضیح آن است كه یكی از اقدامات سونجاق برای انتظام اوضاع، نصب قاضی یا قضاتی بر شیراز بود. براساس روایت احمد زركوب شیرازی، وی برای نیل به این مقصود، علامه بیضاوی را در سال 670 هـ./ 1272م. به قضای آن دیار برگزید. به‌تعبیردیگر، او را به قاضی‌القضاتی اقلیم فارس گمارد. از دو خاندان صاحب نام شیراز‌ یعنی خاندان بیضاوی و بالی، به‌ترتیب عبدالله بن عمر و ركن‌الدین ابویحیی اسماعیل‌ را به‌اشتراك، به‌ قضا تعیین نمود. به‌هرروی، یادكرد این انتصاب نشان می‌دهد كه بیضاوی دست‌كم پیش از این تاریخ از بیضا به شیراز آمده است و در این زمان از چنان جایگاهی برخوردار بوده است كه به این منصب گماشته شود. بیضاوی در دوره‌ای كه وارد قضا شده بود، سفرهایی به تبریز داشته است و برخی منابع از او به‌عنوان شیخ و عالم منطقة آذربایجان یاد كرده‌اند.
بیضاوی برای طلب قضای شیراز به تبریز می‌رود. او برای نزدیكی به سلطان از عارف و پارسای زمان خود، خواجه محمّد كجوجانی، یاری می‌طلبد و شیخ با الفاظی ـ كه برای بیضاوی آثار روحانی پسینی را در پی داشت ـ خواستة او را به سلطان منتقل می‌كند. اگرچه سلطان بی‌درنگ اجابت می‌كند، بیضاوی از نوع سخنان شیخ به شگفت آمده، دگرگون می‌شود. او منصب قضا را كنار می‌گذارد و مدّت‌ها در خدمت آن شیخ به كسب معرفت الهی می‌پردازد. در دسته‌ای دیگر از منابع آمده كه وی در سفر به مقرّ دستگاه حكومت ـ‌ تبریز ـ به مجلس درسی كه وزیر دربار در آن حضور داشته، وارد شده است؛ او با توانایی و نبوغ علمی‌ای كه دارد، پرسش طرح‌شده توسط استاد را پاسخ می‌گوید و این امر سبب توجّه وزیر به او می‌شود. پس از آنكه وزیر او را می‌شناسد، بیضاوی قضای شیراز را از او طلب می‌كند كه اجابت نیز می‌شود. بر اساس مجموعه‌ای از اطلاعات، به‌نظر می‌رسد ایشان بخشی از زندگی خود را در تبریز به سر برده است؛‌ چه، وی پیش از 699 هـ.ق در زمان غازان‌خان،‌ برای پیشكش تفسیر خود، انوارالتنزیل به خواجه رشیدالدین فضل‌الله، راهی تبریز می‌شود و آن اندازه در آنجا حضور دارد كه از او به‌عنوان شیخ دیار تبریز یاد شده است.(2)  

شخصیت علمی
بیضاوی در خاندانی شافعی‌مذهب، در شیراز، شهری با سابقه‌ای قدیم در گرایش با كلام‌ اشعری رشد یافت. سلسلة آموزش وی نیز از پدر با چند واسطه به امام غزالی، متكلّم بزرگ اشعری و از طریق او به رسول اكرم صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم‌ می‌رسد.
مرور بر آثار بیضاوی، به‌خوبی نشان می‌دهد كه وی از آرای مذاهب و فرق گوناگون همچون معتزله، مرجئه و كرّامیه و از دیدگاه‌های فرق گوناگون شیعه از امامیه و زیدیه و اسماعیلیه و حتی برخی فرق كم‌شناخته چون فضیلیه، آگاه بوده است. اما او خود به موضع اشاعره پایبند بوده است و با بهره‌گیری از دانش پیشینیان این مكتب، به‌ویژه تحت‌تأثیر اندیشمندانی چون امام غزالی و فخرالدین رازی و با نگاهی عقل‌گرایانه به تألیف آثاری در حوزه‌های متنوع علوم اسلامی پرداخته است.
بیضاوی با تلفیق مفاهیم كلامی و فلسفی، به جایگاه عقل در حوزة معارف دینی توجهی ویژه مبذول داشته، و آرای خود دربارة عقل و نظر را در مجموعة «طوالع‌الانوار» به‌تفصیل آورده است. ایشان در مباحث دینی، از عقل‌گرایی به سوی میراث نقلی گراییده است، ازهمین‌رو، نباید انتظار داشت كه وی در منظومة كلامی خویش وجه تمایز شاخصی با متكلّمان پیشین داشته باشد؛ اما كوشش وی در جهت تلفیق میان عقل و نقل، نه تنها زمینة اصلی در پیدایش آثار متنوّع او بوده، كه برخی تحلیل‌ها و مواضع خاصی را برای او نیز ایجاب كرده است.
در سخن از برخورد بیضاوی با حدیث، شایان توجه است كه وی به‌عنوان یك فارسی‌زبان، در نقل حدیث، اگرچه نقل عین عبارت عربی را «اولی» دانسته، امّا برخلاف هنجارهای محدّثین، نقل معنای آن به فارسی را نیز روا شمرده است.
افزون بر آنكه بیضاوی به‌عنوان فقیه اصولی و متكلّم اشعری مطرح است، به علم تصوّف گرایش داشته و با عنوان زاهد و عابد از او یاد شده است و مدّتی نزد عارف تبریزی، محمّد كجوجانی، به تزكیه و تهذیب نفس پرداخته، و همچنین در مسیر سفر به تبریز، خود را ملزم می‌دانسته است كه نزد شیخ سلسلة سهروردیه نورالدین عبدالصمد نطنزی حضور یابد،‌ و تألیف كتاب تهذیب‌الأخلاق در تصوّف، این گرایش او را بیشتر نمایان ساخته است.
بیضاوی در حوزه‌های متنوعی كه بر آنها چیرگی داشته، در فقه و كلام و تفسیر، در كنار بیان رأی و نظر دیگران، آرا و اختیارات خود را نیز بیان نموده است. اظهارنظرهای بیضاوی در كتاب فقهی «الغایةالقصوی فی درایةالفتوی» جلب توجّه می‌كند. توجّه‌برانگیزترین موضوع در این میان، بخش معاملات، قضا و شهادات است كه نظر به عهده‌داری منصب قضا توسّط او، بیشترین آرای شخصی او را دربر دارد.
آرا، نظرات و اندیشه‌های بیضاوی، از زمان خود او مورد توجّه بوده و تأثیر به‌سزای آن را می‌توان در رواج آثار وی و نیز رویكرد فراوان شارحان و حاشیه‌نویسان بر آن آثار دانست. برخی از آثار او مانند تفسیر «انوارالتنزیل» و كتاب «منهاج‌الوصول» مدّت‌ها در شمار كتاب‌های آموزشی بوده است و اكنون نیز در مدارس علوم دینی اهل‌سنت تدریس می‌شود.
با نگاهی گذرا به فهرستی كه حاج خلیفه در «كشف‌الظنون» از شروح و حواشی تفسیر و دیگر آثار بیضاوی ثبت كرده است، می‌توان به گسترة رواج اندیشه‌ها و آثار وی پی برد. علّامه ابن‌خلدون با نگاهی تاریخی در مبحث اصول و در نام بردن از متكلّمان پردازنده به آثار اصولی، از كتاب منهاج و نیز توجّه فراوان دانش‌اندوزان بدان یاد كرده است.(3)

نگاهی به تفسیر انوارالتنزیل
مباحثی كه در تفسیر گران‌سنگ بیضاوی مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند عبارتند از: حقایق كلام و حكمت، دقایق حدیث و سنّت، اسرار معانی و بیان، رموز فلسفه و منطق‌، صورت‌های مختلف قرائت و تفسیر آیات، تأویلات منقول و معقول، غوامض صرف و نحو،‌ مباحث لغات، محاسن نظم قرآن،‌ تبیین مقاصد تنزیل،‌ كشف معانی مصحف جلیل و در كوتاه سخن، خزانة معارف و علوم تلقّی شده است. گفته می‌شود علّامة موصوف در خصوص بسیاری از علوم و فنون مثل معانی و بیان،‌ حقایق كلام و حكمت، غوامض اشتقاق و اشاره‌های لطیف از تفاسیری مثل كشّافِ زمخشری، مفاتیح‌الغیب‌امام رازی و مفرداتِ راغب اصفهانی، بهره جسته است.(4)
علامه محمّدشفیع عثمانی در تفسیر معارف‌القرآن ذیل آیه 60 سورة بقره «و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عیناً قد علم كلّ أناس مشربهم كلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الأرض مفسدین»، می‌نویسد: مراد از خوردنی، منّ و سلوا و مراد از آشامیدنی همین آب بود و مراد از فتنه و فساد ترك احكام و نافرمانی خدا است. قاضی بیضاوی رحمه‌الله‌ می‌فرماید: «انكار این خوارق عادات و معجزات اشتباه بزرگی است؛‌ زیرا هنگامی كه خداوند متعال بر خلاف عقل و دور از قیاس در بعضی سنگ‌ها نیرویی قرار داده كه آهن را به‌سوی خود جذب می‌كند، پس اگر نیرویی در آن سنگ‌ها قرار دهد كه اجزای آن، آب را جذب نماید و از آن آب بیرون بیاید،‌ این امر به‌هیچ‌وجه محال نیست».‌ دانشمندان زمان ما باید از این حقایق پند بگیرند. این نكته در مورد كسانی است كه شناخت سطحی [از شگفتی‌های عالم هستی و نشانه‌های قدرت الهی] دارند؛ زیرا اگر از اجزای خود همان سنگ نیز آب پدید آید محال نیست. به خدا سوگند كسانی كه این گونه امور را محال می‌دانند هنوز حقیقت امر محال را درك نكرده‌اند.(5)   
از اندیشمندان معاصر در كشور ایران، زنده‌یاد دكتر ملا عبدالله احمدیان كتابی به نام «الایضاح لمعضلات تفسیر البیضاوی» تألیف نموده است. در معرفی این كتاب در مجلة ندای اسلام (شمارة 26 و 27) آمده است: اهل علم می‌دانند كه تفسیر «انوارالتنزیل» معروف به «تفسیر بیضاوی» از متون مهم و معروفی است كه در درسنامة حوزه‌ها و دانشگاه‌های جهان اسلام،‌ جایگاه خاصی دارد و مشحون از نكته‌های علمی و ادبی ظریف است. مطالعة این تفسیر دانش‌پژوهان علوم قرآنی را از كشّاف و تفسیر كبیر بی‌نیاز می‌كند، اما به‌حدّی موجز و مختصر است كه بیش از 20 جلد را در یك جلد درآورده است. در این تفسیر بیش از 200 مورد مطلب مغلق و مبهم وجود دارد كه بدون مراجعه به شروح و حواشی‌ای مانند حاشیة شیخ‌زاده و حاشیة شهاب كه هر یك در هشت جلد نگاشته شده است، حلّ نخواهند شد. مؤلف الایضاح به منظور استغنا از مطالعة حواشی و شروح این تفسیر، دست به ابتكار زده و موارد معضل و پیچیده را استخراج و حلّ نموده است.(6)

برخی از شرح‌ها و تعلیق‌های تفسیر بیضاوی‌
1ـ حاشیة محی‌الدین شیخ‌زاده، محمّد بن مصلح‌الدین مصطفی قوجوی حنفی، متوفای 951 هـ.؛
2ـ حاشیة الشهاب مسمّا به عنایة‌القاضی و كفایة‌الراضی، قاضی شهاب‌الدین احمد بن محمّد بن عمر خفاجی، متوفای 1069 هـ.؛
3ـ حاشیة شمس‌الدین محمّد بن یوسف بن علی بن سعید كرمانی شافعی، متوفای 786 هـ.؛
4ـ حاشیة عصام‌الدین ابراهیم بن محمّد عرب‌شاه اسفراینی، متوفای 943 هـ.؛
5ـ أزهارالتسهیل لما فی أنوارالتنزیل در 50 جلد، تألیف دانشمند و محقّق معاصر علامه محمّدموسی روحانی بازی، استاد حدیث و تفسیر جامعة اشرفیة لاهور پاكستان؛
6ـ تعلیق مصطفی بن محمّد مشهور به بستان آفندی، متوفای 977 هـ.؛
7ـ تعلیق محمّد كمال‌الدین تاشكندی؛
8ـ تعلیق محمّد بن ابراهیم حنبلی، متوفای 971 هـ.؛
9ـ تعلیق شیخ قاسم بن قطلوبغا حنفی، متوفای 879 هـ.؛
10ـ‌ التعلیق الحاوی علی التفسیر البیضاوی، عبدالحق بن سیف‌الدین محدّث دهلوی، متوفای 1051 هـ.؛
11ـ تعلیق سید شریف علی بن محمّد جرجانی، متوفای 816 هـ.؛
12ـ الفتح‌السماوی بتخریج احادیث البیضاوی، عبدالرئوف المناوی.(7)

آثار
بیضاوی آثار بسیاری در زمینه‌های گوناگونی چون فقه و اصول، علوم قرآنی، كلام، اخلاق، ستاره‌شناسی، تاریخ و ادب تألیف كرده است.
آثار چاپی: 1ـ‌ أنوار‌التنزیل و أسرار‌التأویل (تفسیر بیضاوی)؛ یكی از مهم‌ترین و متداول‌ترین تفاسیر در قرن‌های اخیر بوده است، و نه تنها امروزه كه از قرن دهم قمری اصلی‌ترین شناسه برای بیضاوی بوده است. 2ـ طوالع الأنوار؛ 3ـ الغایة القصوی فی درایة الفتوی؛ این اثر خلاصه‌ای از الوسیط امام غزالی در فقه شافعی است و در سال1982م.‌ همراه با مقدمه‌ای مفصّل در قاهره منتشر شده است. 4ـ لب الألباب؛ اختصاری است از كافیة ابن‌حاجب در نحو؛ 5ـ منهاج‌الوصول إلی علم الأصول؛ 6ـ نظام‌التواریخ؛ این كتاب تاریخی كه در سال 674 هجری و به زبان فارسی تألیف شده است، تاریخ جهان را از آدم تا همان سال در برمی‌گیرد و مخصوصاً برای برخی اطلاعات دربارة آن عصر مفید است.
آثار خطی: 1ـ تحفة‌الابرار؛ شرحی است بر مصابیح‌السنّة بغوی در حدیث. 2ـ مصباح‌الارواح؛ متنی است مختصر در عقاید. 3‌ـ منتهی‌المنی (شرح اسمای حسنای الهی).(8)

وفات
‌در مورد تاریخ وفات ایشان اختلاف است؛ برخی سال 685 هجری و برخی سال 691 و برخی سال 716  و برخی سال710 هجری را سال وفات ایشان ذكر كرده‌اند.(9)
علامه قاضی محمّد خضری در تاریخ مشاهیر اسلام می‌نویسد: مفسر شهیر و برجستة اسلام [علامه بیضاوی]به تاریخ 685 هجری در تبریز وفات یافت و آرامگاه ایشان فعلاًبه باغ ملّی تبدیل شده است.(10)
مولانا محمدحنیف گنگوهی در كتاب ظفرالمحصلین بأحوال المصنفین دو قول را ذكر كرده و قول 685 هجری را راجح قرار داده است.
شاعری در رثای قاضی بیضاوی چنین سروده است: نصرت حقّ ناصر دین نبی/ شد چو از دنیا بفردوس برین/ گو فریدالعصر تاریخش دگر/ ناصر دین سید اهل یقین.

پی‌نوشت‌ها:...............................................................................................

1ـ موسوی بجنوردی، محمّدكاظم (سرپرستی و سرویراستاری)؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ ج 13، ص 423 ـ 426، چاپ اوّل، تهران: مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1383.
2ـ همان منبع؛ ص 426 ـ ‌428.
3ـ همان منبع؛ ص 428 ـ 429.
4ـ گنگوهی، محمّدحنیف؛ ظفرالمحصلین بأحوال المصنفین، ص: 36، كراچی: دارالإشاعت، [بی‌تا].
5ـ عثمانی، محمّدشفیع؛ تفسیر معارف‌القرآن؛ ترجمة مولانا محمّدیوسف حسین‌پور؛ ج1، ص 300 ـ 301، چاپ اوّل، تربت‌جام: انتشارات شیخ‌الاسلام احمد جام، 1377.
6ـ دهقان، عبدالقادر؛ «معرفی كتاب الإیضاح لمعضلات تفسیر البیضاوی»، فصلنامة ندای اسلام؛ سال هفتم، شمارة 26 ـ 27 (تابستان و پاییز 1385)، ص 95.  
7ـ گنگوهی؛ ظفرالمحصلین بأحوال المصنفین؛ ص 39.    
8ـ موسوی بجنوردی؛ دائرةالمعارف بزرگ فارسی؛ ج 13، ص 429 ـ‌430.
9ـ دهخدا، علی‌اكبر؛ لغت‌نامة دهخدا؛ ج 4، ص 5226، چاپ دوم از دورة جدید، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
10ـ خضری، محمّد؛ تاریخ مشاهیر اسلام؛ ج 2، ص 1086، ارومیه: انتشارات حسینی‌اصل، 1386



برچسب ها : مفسّر , فقیه , ‌اصولی و قاضی شافعی قرن هفتم هجری؛ قاضی عبدالله بن عمر شیرازی بیضاوی ,
بازدید : 681
[ 14 مهر 1389 ] [ 19:3 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
بسیاری از شخصیت‌های مهم و تأثیرگذار در بنیان‌گذاری و فرهنگ‌سازی شهر زاهدان، مركز استان سیستان و بلوچستان و بزرگترین و مهمترین شهر بلوچستان ایران، وجود داشته‌اند كه متأسفانه به دلیل عدم آگاهی و عدم اطلاع‌رسانی از تاریخچة شهر، گمنام مانده‌اند، و نسل جدید از زحمات و خدمات مهم آنان هیچ اطلاعی ندارد. در بین این افراد، علمای وقت، بزرگان قبایل و ساكنان اولیه و اصلی این منطقه بوده‌اند كه اینك نامی از آنان برده نمی‌شود.

افرادی كه تا به حال به بررسی تاریخچة شهر زاهدان پرداخته و تحقیقی در این مورد ارائه كرده‌اند، به سادگی از كنار بسیاری از رویداد‌های مهم و شخصیت‌های تأثیرگذاری كه در شكل‌گیری هویت این شهر ‌نقش اساسی داشته‌اند، گذشته‌اند. می‌توان این را به حساب سهل‌انگاری، یا عدم آگاهی، و یا عدم تمایل به روشن شدن زوایای پنهان و كمترشناخته‌شده تاریخ این شهر گذاشت. گویی شهر زاهدان و منطقة سرحد بلوچستان (متشكل از شهرستانهای خاش و زاهدان) با مساجد و مدارس، و مبارزاتی كه مردم این سامان با استعمار انگلیس داشته‌اند، همه حقایق و اتفاقاتی ساده بوده، و همچنین چگونگی مواجهة مردم منطقه با قانون كشف حجاب و پیامدهای آن در دورة رضاخانی، آمدن خط آهن و تعیین مرز هند (پاكستان فعلی) و ایران نیز چیز خاصی نبوده است.
به هر حال، در این مقاله در نظر است كه به بررسی گذرای زندگی یكی از شخصیت‌های برجسته و تاثیرگذار قرن گذشته این منطقه، حضرت مولانا قاضی خیرمحمد حسن‌زهی "رحمه‌الله"، بپردازیم، و فعلاً در پی نوشتن جزئیات و تاریخ مفصل شهر زاهدان و منطقة سرحد بلوچستان نیستیم كه در این مجال نمی‌گنجد.
می‌توان ادعا كرد كه مولانا قاضی خیرمحمد از اولین كسانی بوده است كه در یك و نیم قرن گذشته مردم منطقه را با قرآن و سنت و فرهنگ اسلامی، و همچنین شهرنشینی و بسیاری از مسائل مهم روز آشنا نموده‌اند. نقطة نمایان در خدمات حضرت قاضی "رحمه‌الله" بنای اولین مساجد، مكتب‌خانه و راه‌اندازی و ادارة مدرسة دولتی است كه اساس فرهنگ مردم این منطقه را تشكیل می‌دهند. جهت آگاهی از زندگی حضرت قاضی خیرمحمد "رحمه الله"، به طور خلاصه به بیان بیوگرافی ایشان و در ضمن تاریخچة مختصری از شهر زاهدان خواهیم پرداخت.

ولادت و تحصیلات
قاضی خیرمحمد حسن‌زهی فرزند میرخان در سال 1245 هجری شمسی در منطقة دشت عشایری دزدآپ (زاهدان فعلی) در خانواده‌ای مرفه و متدین دیده به جهان گشود. پدر گرامی ایشان فردی دین‌دار بود و به كار دامداری در منطقه اشتغال داشت. عمویش شاهو، صاحب قنات شاهوآباد (محدودة سیلو گندم تا شیرآباد فعلی) بود و در زمین‌های اطراف به كشت و زراعت می‌پرداخت كه پس از وفات پدر و عمویش این قنات در اختیار جناب قاضی خیرمحمد قرار گرفت.
از همان كودكی قرآن كریم را در منطقه آموخت و خواندن را فراگرفت. در عنفوان جوانی به دلیل ارتباط قبیلة‌ حسن‌زهی با اقوام خود در منطقة دالبندین (واقع در بلوچستان پاكستان فعلی) به وجود مدارس دینی و علما در این منطقه پی برد. با وجود مشكلات فراوان و عدم وجود امكانات جهت مسافرت به مناطق دیگر، با مشورت پدر جهت كسب علم دین به دیار غربت یعنی سرزمین هند مهاجرت كرد.
پس از مدتی اقامت در دالبندین به ایالت سند و به مدارس بزرگتر رفت تا از علمای بزرگ وقت فیض ببرد. در آن زمان شبه قارة هند یكپارچه بود و دقیقاً مشخص نیست كه وی از سند به چه مناطقی از شبه قاره برای كسب علم رفته است؛ آنچه مشخص است اینكه ایشان بیش از یك دهه در مدارس هند به تحصیل علم مشغول بوده‌اند. یادداشتهایی كه در حاشیة كتابهای درسی خود نوشته‌اند (خصوصاً در حاشیة كتاب هدایه كتاب معروف در فقه حنفی) از یكی از اساتید برجستة خویش با نام "مولانا سندی" به كرات یاد كرده‌اند. سپس به قندهار افغانستان سفر كرده و سالها در آن دیار مشغول دانش‌اندوزی و كسب فیض از علمای برجستة آن سامان بوده‌اند. خلاصه اینكه دوران تحصیل و دوری ایشان از وطن 25 سال به طول می‌انجامد و به دلیل عدم ارتباط با خانواده، همه تصور می‌كردند كه ایشان فوت نموده و خانواده كم‌كم ایشان را فراموش می‌كرده است. افراد قبیله هم جهت تسلیت خدمت پدر ایشان می‌آمدند. در حالی كه حضرت قاضی در طول این سالها به كسب علم و دانش مشغول بودند.
از كتابهایی كه در كتابخانة شخصی ایشان به جای مانده و مورد استفاده بوده است می‌توان كتاب هدایه، كنزالدقائق و قدوری، و همچنین كتاب‌های از قبیل غیاث‌اللغات، شرح وقایه و زین‌العلم اثر ملا علی قاری و كتاب بزرگ صحیح مسلم را نام برد، كه دستیابی به این كتب در یك قرن پیش در بلوچستان شاهكار بوده و نشانگر عطش بی‌پایان ایشان نسبت به كسب علم و استفاده از منابع معتبر علوم اسلامی است. 
كتابها و دست‌نوشته‌های فراوان دیگری كه از ایشان به جای مانده است، متأسفانه به دلیل عدم نگهداری صحیح یا از بین رفته و یا خسارات فراوانی دیده و می‌طلبد كه به عنوان گنجینه‌ای گرانبها از یكی از مفاخر علمی این سرزمین به روش صحیح جمع‌آوری و صحافی شده و كلكسیونی از كتب و دست‌نوشته‌های ایشان تهیه و نگهداری شود.
در كتابخانة شخصی ایشان دست‌نوشته‌ای وجود دارد كه با خط زیبای نستعلیق بر روی كاغذی مخصوص شبیه به پوست تقریباً در 200 صفحه تمام دعاهای مأثور به قلم خود ایشان به رشته تحریر درآمده است.
از جمله آثار به جای مانده از حضرت قاضی خیرمحمد، پیام‌های مختلفی است كه به زبان فارسی هر از گاهی برای مردم می‌نوشتند و در آن همة مسلمین را مورد خطاب قرار می‌دادند؛ مردم را با مسائل مختلف آشنا می‌كردند و از عذابهای الهی بیم داده و انذار می‌كردند كه نمونه‌هایی از آن با وجود آسیب‌دیدگی فراوان خوشبختانه موجود می‌باشد.
در حاشیه كتب موجود به پی‌نوشت‌های ایشان بر‌می‌خوریم كه به دو زبان اردو و عربی و طبق روش علما و اندیشمندان جهت توضیح بیشتر، اقدام به نوشتن آن می‌‌كرده‌اند و گاهی دیدگاههای اساتید خود را نیز بر آن ‌افزوده‌اند.

بازگشت به دزدآپ (زاهدان)
مولانا قاضی خیرمحمد در سال 1285 هجری شمسی پس از 25 سال دوری از وطن و خانواده، با كوله‌باری از علم و فضل، وارد منطقه ‌شد. ابتدا كسی وی را نشناخت، اما ناگهان خانواده و اقوام پی بردند كه این مرد فاضل و میانسال، فرزند عزیزشان است كه پس از دو و نیم دهه دانش‌اندوزی به وطن بازگشته است؛ لذا شادی و سرور مردم منطقه را فرا گرفت. آری یوسف گمگشته به وطن بازآمده بود و دشت دزدآپ از نو گلستان شده بود. پدر و اقوام بسیار شادمان شدند و بزرگان قبایل منطقه را با شور و شوق به خانه خود دعوت ‌نمودند. اما آنها دقیقاً نمی‌دانستند كه فرزندشان در این سالها كجا بوده و چه كرده است؟ پس از چند روز همه پی بردند كه آری! گوهری نایاب به دست آورده‌اند كه پیام‌آور فرامین و دستورات الله و رسول و نعمتی بس بزرگ برای مردم منطقه است.
قاضی خیرمحمد از بدو ورود به منطقه، با نزدیكان و معتمدین و ریش‌سفیدان دربارة دین، اوضاع منطقه و بدعتهای موجود به بحث و گفت‌وگو پرداخت و به قصد تبلیغ دین به روستاهای دور نزدیك می‌رفت و برای مردان و زنان قبایل به ایراد سخن می‌پرداخت. البته مردم منطقه مسلمان بودند و افراد متدینی در میانشان وجود داشت. ملاهایی نیز در برخی روستاها و مناطق بودند كه پاسخگوی حداقل نیازهای دینی مردم بودند، اما از نظر علمی در سطح بسیار پایینی قرار داشتند. از این رو مولانا هر از گاهی یك پیام كتبی با خط زیبای خودش تحریر می‌كرد و به روستاهای اطراف برای ائمة مساجد می‌فرستاد تا آنها برای مردم بخوانند. وی در این نوشته‌ها مردم را به دین، نماز و احكام شریعت فرامی‌خواند و از پاداش و عذاب آخرت با ذكر آیات قرآن و احادیث نبوی آگاه می‌كرد.

سردار تاج‌محمدخان و بزرگان قبایل بلوچ
از بزرگان قبایل كه در آن زمان دارای نفوذ و تأثیرگذاری بسیار در منطقة دزدآپ (زاهدان) بودند، می‌توان از سردار تاج‌محمدخان (متولد 1251 هـ.ش.) پدر مرحوم سردار مهرالله‌خان ریگی، ملك نورمحمدخان گرگیچ و سردار ملكشاه‌خان نارویی (متولد 1260هـ.ش.) نام برد. این بزرگان كه به تبحر علمی و اندیشة والای حضرت قاضی "رحمه‌الله" پی برده بودند، در تمام فعالیت‌ها و برنامه‌ها كاملاً با ایشان همكاری ‌نموده و در پیشبرد اهداف والای دینی مشوق ایشان بودند.
سردار تاج‌محمدخان و ملك نورمحمدخان (پسرخالة قاضی خیرمحمد) در شكل‌گیری هستة اولیة شهر زاهدان، واگذاری اراضی اداری و كاروانسراها، احداث و بنای مساجد و مركزیت دادن به آن، نقش اساسی ایفا نمودند. در همة امور دینی، مسائل قبیله‌ای و امور سیاسی ـ اجتماعی منطقه، تمامی ریش‌سفیدان بلوچ در دزدآپ و اطراف، با جناب قاضی مشورت می‌كردند. همین حمایت‌های بی‌دریغ سران طوایف باعث شد كه ایشان با وجود شرایط نامناسب و جو خفقان در اندیشة دینی، از مواضع خود عقب نشینی نكند، بلكه روز به روز بیشتر به آن جامة عمل پوشانده و مردم را به دامان دین و حقیقت اسلام فراخواند. به فرزندان قبایل كه بیشتر بی‌سواد بودند، آموزش دهد و مردم را به اجرای احكام شریعت در تمام شئون زندگی دعوت كند.
سردار تاج‌محمد خان در سال 1306 هجری شمسی (سال وفات حضرت قاضی "رحمه‌الله") دارفانی را وداع گفت و در روستای میركوه به خاك سپرده شد.(1) این سال، سال اندوه و غم برای مردم منطقه بود، زیرا دو پایگاه و پشتوانة بزرگ خود را در آن از دست دادند.

استعمار انگلیس در دزدآپ (زاهدان)
بازگشت قاضی خیرمحمد "رحمه‌الله" به دزدآپ مصادف بود با جابه‌جایی موقعیت اداری دولت انگلیس از كچه (واقع در 35 كیلومتری خاك پاكستان كنونی) به دشت دزدآپ، به صورتی كه عملاً دزداپ را به عنوان تحصیلداری (بخشداری) دولت انگلیس اعلام كردند و شخصی به نام عبدالغنی به عنوان تحصیلدار (بخشدار) دزدآپ از طرف دولت انگلیس منصوب شد. اسنادی وجود دارد كه حتی ایستگاه راه‌آهن دزدآپ را انگلیسی‌ها مربوط به خود می‌دانستند و در شرق زاهدان مقر نظامی خویش را ایجاد و ادعای مالكیت بر زاهدان را داشتند، كه برابر مكاتبات موجود، طوایف حسن‌زهی و گرگیچ اسنادی را دال بر مالكیت آنان بر روستاهای لار، بگ، پیران و .. .، و ایرانی بودنشان را در تاریخ 1310 هجری شمسی تحویل هیئت نقشه‌كشی و تعیین مرز داده‌اند.
از آنجایی كه حضرت قاضی "رحمه‌الله" در مدارس دینی شبه قاره هند تحصیل كرده بود و با جو فرهنگی ـ سیاسی ضد استعماری هند و بخصوص مبارزات علمای هند از جمله بزرگان دارالعلوم دیوبند آشنا بود، خطرات حضور استعمارگران را با تمام وجود احساس ‌كرد و این مطلب را به گوش بزرگان و ریش‌سفیدان قبایل منطقه رساند و قویاً در پی پررنگ كردن دعوت دینی و آگاه كردن مردم بود.
در همین دوران سردار ملكشاه‌خان نارویی با همكاری قبایل دیگر دو جنگ را علیه انگلیسی‌ها سازماندهی كرد؛ یكی از این جنگها در حومة زاهدان و دیگری در حومة سپیدابه رخ داد و مبارزان بسیاری از قبیلة نارویی به شهادت رسیدند. اما سرانجام نیروهای انگلیسی به آن سوی مرزهای ایران عقب‌نشینی كردند.(2)
علمای هند برای ادامه مبارزه و جهاد امام سید احمد شهید و شاه اسماعیل شهید و یارانشان، به تأسیس مدارس دینی روی آوردند تا نسل آینده را با آشنا كردن به احكام دین و شریعت، نسلی زنده و سرشار از نیروی ایمان و عقیده بار آورند. همین تصمیم منجر به تأسیس دارالعلوم دیوبند در سال 1283 هـ.ق. توسط حضرت مولانا محمدقاسم نانوتوی "رحمه‌الله" و دارالعلوم ندوةالعلماء در سال 1316 هـ.ق. گردید.
حضرت قاضی "رحمه‌الله" نیز در این برهة حساس، دقیقاً به همان روش علمای هند عمل می‌كند و اساس را بر تقویت مساجد و آگاهی توده‌ها می‌گذارد. تبحر علمی حضرت قاضی، بینش سیاسی و موشكافی در مسائل فقهی، گواه روشنی است كه ایشان از علم و دانش علمای هند بهرة وافری برده و به وطن بازگشته‌اند. به همین دلیل تلاش می‌كردند در روستاهای دزدآپ مسجد بنا شود و پس از بنای مسجد یكی از اهالی محل را به عنوان امام انتخاب می‌كردند.
در یكی از یادداشت‌های ایشان به نام‌هایی برمی‌خوریم كه با پیشوند ملا شروع می‌شوند و در آن تصریح شده كه این افراد حقوق ماهیانه (سی قران) از حضرت قاضی دریافت می‌كرده‌اند.

بنای مسجد جامع قدیم شهر زاهدان (مسجد عزیزی فعلی)
پس از بنای مساجد در نقاط مختلف و مسجدی در كنار قنات قاضی (محدودة فلكه كارگر فعلی جنب عیدگاه قدیم) توجه ایشان به هستة مركزی شهر، یعنی بازار معطوف شد. حضرت قاضی رحمه‌الله در سال 1288هـ.ش. مسجد جامع را در كنار بازار با همكاری اهالی بومی بلوچ، تجار و كارمندان مسلمان هندی‌تبار بنا نمودند و در كنار آن چند اتاق گلی جهت مكتب‌خانه ساختند. این اولین مسجد جامع و مكتب‌خانة شهر بود.
از سال 1302 هجری شمسی این مكتب‌خانه از سوی ادارة معارف خراسان به صورت اولین مدرسة دولتی دزدآپ (زاهدان) به مدت چند سال مورد استفاده قرار گرفت. معلمین آن هم از روحانیون همین مكتب‌خانه انتخاب شدند.
در هر حال مردم اطراف و كسبة بازار از ساخت مسجد و مكتب‌خانه استقبال كردند و بسیاری از قبایل حاضر شدند فرزندان خود را جهت آموزش، خدمت حضرت قاضی "رحمه‌الله" بفرستند. از شاگردان برجستة این مدرسه می‌توان به برادر قاضی، ملا رسول، اشاره كرد كه بعدها به مدت 15 سال در مدارس دولتی زاهدان به عنوان اولین معلم بومی تدریس می‌كرد و امامت مسجد جامع را بعد از وفات قاضی خیرمحمد به عهده گرفت.
كم‌كم این مسجد شكل مركزیت مساجد منطقه را به خود گرفت و تبدیل به محكمه و محل قضاوت و حل و فصل قضایای مردم منطقه شد. در این بین كلیة ریش‌سفیدان و معتمدین دزدآپ و روستاهای اطراف منصب  قضاوت را رسماً به حضرت قاضی سپردند و بدین‌سان قاضی خیرمحمد "رحمه‌الله"، قاضی رسمی منطقة دزدآپ شد.
پاره‌ای از قضاوت‌ها كه به خط خود ایشان در آن زمان به رشتة تحریر درآمده و ممهور به مهر ایشان است تا حال در میان دست‌نوشته‌های ایشان موجود است. در ابتدای این نوشته‌ها چنین آمده است: «باعث تحریر اینكه حاضر گردید در محكمة شریعت شریف مقام دزدآپ»، و در پایان پس از مهر كردن نوشته آمده است: «قاضی خیرمحمد حسن‌زهی قاضی و امام جماعت مسجد جامع دزدآپ». تمام قضاوت‌های ایشان بر اساس فتاوای فقه حنفی انجام می‌گرفت و ایشان با استفاده از منابع معتبر فقهی احكام را صادر می‌كردند.
جناب قاضی ضمن فعالیتهای فوق، به تعلیم و تربیت فرزندان مردم منطقه می‌پرداختند. در این مكتب‌خانه ضمن تدریس قرآن كریم و احكام، فارسی و ریاضی را نیز درس می‌دادند. شاگردان این مكتب پس از وفات ایشان با تدریس در مدارس دولتی و فعالیت در مساجد، اهداف ایشان را دنبال می‌كردند.
به مرور زمان مسجدجامع دزدآپ به بزرگترین مركز تجمع مردم و قبایل اطراف، برای رتق و فتق مسائل منطقه و حل و فصل منازعات تبدیل شد. این اولین محكمة شرعی دزدآپ بود كه از طرف سران قبایل و حكومت وقت رسمیت یافته بود.
دومین مسجدی كه نزدیك بازار بنا شد، مسجد شیخ فیض‌محمد بود. این مسجد در حال حاضر در كوچة كامبوزیا جنب پارك شهر فعلی زاهدان (تقاطع خیابان آزادی و خیابان مصطفی‌ خمینی) قرار دارد. شیخ فیض‌محمد انسانی متدین و نیكوكار بود و در جاهای مختلف مسجد می‌ساخت. مسجد جامع شیخ فیض مشهد را نیز ایشان بنیان نهاده بود كه این مسجد نیز تا بهمن 1372 مسجد جامع اهل‌سنت مشهد بود.
امام مسجد شیخ فیض دزدآپ عالمی زاهد و بزرگوار به نام ملا حاجی شاه‌محمد حسن‌زهی، برادرزاده و از شاگردان حضرت قاضی خیرمحمد، بود. این بزرگوار علاقة خاصی به سرزمین وحی و حرمین شریفین داشت و به همین علت هفت بار با پای پیاده عازم سفر حج می‌شود كه سه بار موفق به ادای حج می‌گردد.
از مساجدی كه در آن زمان در شهر و حاشیة شهر وجود داشته است می‌توان از مسجد زرگران و مسجد محلة سعیدآباد و مساجد دیگری نیز نام برد.

مبارزه با بدعات
یكی از كارهای مهم حضرت قاضی خیرمحمد "رحمه‌الله" مبارزه با بدعتها و رسوم جاهلی بود، كه منطقه را فراگرفته بود. ایشان با سخنرانی‌های خویش در مجالس عروسی و عزا مردم را به دوری از این بدعتها فرا‌می‌خواند. رفتن مردان و زنان بر سر قبور و مزار پیرهای دروغین را بشدت محكوم می‌كرد و دهها درخت و مزار را كه تقریباً پرستش می‌شدند، از بین برد.
موضوع دیگری كه در میان قبایل مرسوم بود، نوحه‌خوانی زنان در مجالس عزا بود. زنانی با صدای خوش در مدح میت اشعاری می‌خواندند و ضجه و ناله می‌كردند و خویشاوندان میت در اطراف آنها به گریه و زاری می‌پرداختند، كه به زبان محلی به آن «مودگ» می‌گفتند. حضرت قاضی فعالیتهای زیادی را برای از بین رفتن این رسم و بدعت انجام داد و با استدلال از قرآن و حدیث مردم را قانع كرد كه این كار عبث است و نارضایتی الله تعالی را در پی دارد. با تلاش ایشان، این رسم تا حد زیادی از بین مردم منطقه برچیده شد.

سجایای اخلاقی
حضرت قاضی با وجود دارا بودن مقام شامخ علمی و اجتماعی، انسانی بسیار متواضع و فروتن بودند. با كارگران و زیردستان با نرمی و ملایمت رفتار می‌كردند. در نوشته‌های ایشان به این عبارت برمی‌خوریم: به دستخط خیرمحمد، عاجز غریب فقیر پرتقصیر، خاك پای عالمان و طالبان و عابدان.

وفات
حضرت قاضی خیرمحمد "رحمه‌الله" پس از 21 سال خدمت به مردم منطقه و نشر و اشاعة دین در سال 1306هـ.ش. در سن 61 سالگی به دلیل ابتلا به بیماری وبا دارفانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت.
پیكر مبارك ایشان در كنار رشتة قنات قاضی و مجاور محلة قاضی (محدودة فلكه كارگر جنب عیدگاه قدیم) در اتاقی گلی به خاك سپرده شد.
پس از وفات ایشان ملا خان‌محمد و ملا رسول (برادران مرحوم) كلیة امور مسجد جامع و تدریس در مكتب‌خانه را به عهده گرفتند.
ملا رسول در سال 1306 هـ.ش. طی حكمی از طرف وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه (ادارة معارف خراسان) رسماً به عنوان اولین معلم مدرسة ابتدایی دزدآپ استخدام می‌شود. حقوق تعیین شدة ماهیانه 100 قران ذكر شده است. پس از این قرارداد ملا رسول به مدت 15 سال در مدارس ابتدایی دزدآپ، به تدریس می‌پردازد.

نبش قبر و انتقال جسد
بعدها كه قبرستان قدیم زاهدان زیر خاك رفت و فلكه كارگر و خیابان چهل‌متری دقیقاً از وسط قبرستان گذشت، آرامگاه ایشان در پیاده‌روی چهل‌متری قرار گرفت. به دلیل تعریض خیابان توسط شهرداری زاهدان و قرار گرفتن آرامگاه قاضی خیرمحمد در مسیر كوچه، یكی از اقوام با نگارنده تماس گرفت و خواست بنده از دارالافتاء دارالعلوم زاهدان استفتاء نمایم تا جهت انتقال پیكر ایشان اقدام گردد. پس از مشورت با استاد ارجمند جناب مفتی محمدقاسم بنی‌كمال (قاسمی) و طبق فتاوای موجود، این كار بلامانع اعلام شد.
صبح روز جمعه خاكبرداری آغاز شد و پس از برداشتن حدود دو متر خاك دیوار اتاق گلی كه آرامگاه مرحوم در آن قرار داشت ظاهر شد. حفاری بعد ادای نماز جمعه ادامه یافت و در نهایت به قبر ایشان رسیدند. به دلیل جابجایی لایه‌های زیرین خاك، لحد قبر فروریخته بود. با وجود گذشتن هشتاد سال از دفن ایشان، استخوان‌بندی جسد كاملاً سالم و رو به قبله بود. به دلیل ازدحام جمیعت و بسته شدن چهل‌متری ادامه كار به شب موكول شد. ساعت 10 شب با كمال احترام و حضور جمع كثیری از مردم، پیكر ایشان در كفن جدیدی قرار داده شد و به منزل یكی از بستگان انتقال یافت. هماهنگی‌های لازم با بخشداری مركزی، نیروی انتظامی، میراث فرهنگی و شهرداری زاهدان از قبل انجام شده بود. صبح روز شنبه مورخة 5 آبان 1386 با حضور انبوه مردم از قبایل مختلف پیكر ایشان در روستای لار پایین (واقع در 18 كیلومتری شمال زاهدان)، در قبرستان قبیلة حسن‌زهی دفن گردید. «اللهم اغفره و اسكنه فسیح جناتك».

از دزدآپ تا زاهدان
پس از احداث خط‌آهن توسط دولت انگلیس در سال 1905م. بازار دزدآپ رونق فراوانی گرفت. مردم از همه سو برای تجارت و كار به این بازار روی آوردند. در بازار تجار و كسبه بومی و هندی تجمع داشتند. پایان یافتن راه‌آهن در دزدآپ و تغییر و تعویض نوع وسیلة نقلیه در این محل، منطقه را تبدیل به یك بارانداز تجاری كوچك نمود و كالاها پس از تخلیه از قطار نیاز به انبارداری و خدمات دیگری داشتند كه همة این عوامل موجبات رشد و شكل‌گیری شهر را سبب شد.
در سالهای 1300 هـ.ش. به بعد چندین خانواده و كارمند دولت به دزدآپ و میرجاوه اعزام شدند. تا آن زمان جمعیت هندی‌تبارها در مركز بازار دزدآپ بیشتر از مهاجران جدید بود. نمایندة دولت ایران به نام ارفع‌الممالك در مقابل انگلیسی‌ها كه تحصیلداری مؤقت خود را تعطیل نكرده بودند، با استخدام 6 نفر آجودان از مردم بومی بلوچ شروع به كار كرد و لباسهای فرم و یكنواخت آجودان‌ها شكل شهر را تبدیل به شهری ایرانی نمود. آجودان‌ها نگهبانی از محل كار نمایندة دولت ایران (حاكم دولتی) و حراست از اموال دولتی و بازار را به عهده داشتند. معمولاً در روز دو آجودان و در شب  چهار آجودان نگهبانی می‌دادند. ضمناً كارهای مربوط به جابه‌جایی نمایندة دولت مركزی از موقعیت بازار تا گمرك، پست‌خانه و روستاهای اطراف جهت رسیدگی، به عهدة همین آجودان‌ها بود و نمایندة دولت ایران، از درآمد مالیات، حقوق آجودان‌ها و دیگر كارمندان دولت را می‌پرداخت. كم‌كم مهاجرت خانوارهای كرمانی، خراسانی و یزدی به دزدآپ، در پی تحولات تجاری منطقه و به دلیل  ترانزیت كالا از هند به ایران، زیاد شد.
در سال 1315 هـ.ش. رضاخان پهلوی به این سامان سفری داشت. مردم محلی دزدآپ به استقبال شاه رفتند. در این مراسم ملا رسول به قرائت نوشته‌ای كه از قبل تنظیم كرده بود، ‌پرداخت. رضاخان با مشاهدة لباس زیبای بلوچی و دستاری كه بر سر مردم بود، گفت: نام دزداب شایسته این قوم زاهد نیست. از آن پس دزدآپ، زاهدان نامیده شد. وجه تسمیه دزدآپ (دزدآب) این بود كه در دشت دزدآپ، آب در نقطه‌ای از شن فرو می‌رفت و از نقطه‌ای دیگر بیرون می‌آمد.

كشف حجاب
رضاخان پس از بازگشت از  اولین سفر خارجی خود به كشور تركیه و مشاهدة زنان بدون حجاب در محافل سیاسی و جامعة آن دیار، به فكر كشف حجاب افتاد. اولین قدم در این راه برداشتن حجاب زنان دربار و رجال سیاسی بود. با وجود مخالفت بسیاری از رجال بلندمرتبة دینی و سیاسی آن زمان، این طرح با سركوب مخالفان عملی شد.
مردم بومی زاهدان پس از اعلام طرح كشف حجاب، با ترك كارهای سادة دولتی و كشاورزی خود، به حاشیة شهر و روستاهای اطراف پناه برده و فقط برای مبادلات تجاری در بازار دیده می‌شدند، آن هم با لباس جدید فرنگی؛ زیرا داشتن ریش بلند، عمامه و لباس بلوچی در محدودة بازار شهر، جرم به شمار می‌آمد. نیروهای مستقر در چهارراه چكنم زاهدان، افراد دارای عمامه را دستگیر می‌كردند و عمامة آنان را برداشته و در آتش می‌انداختند.
قبیلة حسن‌زهی و وابستگان كه صاحبان اصلی قنوات مهم شهر بودند،‌ به دلیل حفظ حجاب زنان و پوشش محلی خود، مجبور به ترك منطقه شده و به روستاهای لار پایین و بگ پناه بردند. پس از هجرت این قبایل و رها ساختن قنوات خود در شهر، اكثر درختهای اطراف قنوات خشكید و كشت و زراعت آنان به طور كامل از بین رفت. ملا رسول امام‌جمعه شهر و معلم مدارس ابتدایی نیز هجرت كرد و به دلیل سخنرانی علیه فعالیت‌های ضد دینی رضاخان، در مسجد جامع و محافل دیگر،‌ تحت تعقیب بود.
سه قنات اصلی شهر به نامهای شاهوآباد، قنات قاضی (محدوده سیلو گندم ، بازار و فلكه كارگر تا انتهای شرقی شهر) و قنات دیگر قاضی واقع در كلاته رزاق‌زادة فعلی، متعلق به قبیلة حسن‌زهی بود. قنات نورمحمدآباد نیز به قبیلة گرگیچ كه از بستگان نزدیك جناب قاضی خیرمحمد "رحمه‌الله" بودند، تعلق داشت. بعد از هجرت مردم بومی دزدآپ، قنات‌های رها شده توسط افراد دیگری تصاحب گردید كه بعضاً در نبود صاحبان اصلی آنها را به نام خویش ثبت خویش كردند. بعد از بازگشت یكی از بازماندگان، رشتة قنات قاضی و شاهوآباد به آقای حاج اصغر معماران دادگر كه در شهر زاهدان مشغول پیمانكاری ساختمانی بود، اجاره داده شد. در سالهای بعد، آقای معماران با در دست داشتن یك قولنامة محلی مبنی بر خرید قنوات فوق به مبلغ 1200 تومان،‌ این قنوات و زمین‌های اطراف آن را به عنوان مالك به نام خود به ثبت می‌رساند.
 در سال 1317 هـ.ش. كه دولت مركزی و محلی متوجه می‌شوند كه دستور كشف حجاب شاه اشتباه بوده و باعث فرار و رنجش مردم متدین شده است، به صورت زیركانه نامة تعدیل‌آمیزی را با مضمون: «با توجه به طوفان و گرمای منطقه لازم است مردان عمامه‌ای به سر و زنان چادر كلاغی استفاده نمایند»، صادر و برای ریش‌سفیدان و معتمدین طوایف عفو عمومی اعلان می‌نمایند.
پس از عفو عمومی، قبیله گرگیچ به زاهدان بازمی‌گردد و قنوات خود را باز پس می‌گیرد. مرحوم ملك‌محمدخان گرگیچ (از نوادگان مرحوم شاهو حسن‌زهی) نیز نسبت به ثبت ملكی قنات شاهوآباد و قنات بایر قاضی، اعتراض می‌كند. این دادخواست به طرفیت آقایان حاج علی‌اصغر معماران، محمد رزاق‌زاده، سیرجانی و بانو سكینه دره تنظیم شده بود كه در دادگاه زاهدان رأی به نفع ملك‌محمدخان صادر می‌شود اما از طرف آقای معماران و شركا مورد اعتراض قرار می‌گیرد كه در نهایت طرفین به شعبة هم‌ردیف دادگاه زابل جهت ادامه بررسی دعوا اعزام می‌شوند اما در این بین ملك‌محمدخان وفات می‌نماید. این اعتراض با وجود پیگیری‌های مستمر از طرف ملك‌محمدخان و بعد از وی برادرش نورمحمدخان به دلایلی به نتیجه نمی‌رسد و بدین‌سان ساكنان اصلی شهر و مالكین آن، قنوات و زمینهای خود را از دست می‌دهند. طبق یك ضرب‌المثل بلوچی كه می‌گوید: آنان كه اصلی و اسبی داشتند، امروزه به گونه‌ای وانمود می‌شود كه گویی نه اصلی داشتند و نه اسبی؛ اما تاریخ گواه است كه این مردم هم اصلی داشتند و هم اسبی، و این گردش روزگار است: «و تلك الایام نداولها بین الناس».
در سال 1325 هـ.ش. مرحوم عبدالقادر حسن‌زهی (نوة مرحوم شاهو حسن‌زهی) كه از افراد باسواد و بانفوذ قبیله بوده است، جهت ثبت قنوات اقدام می‌كند و رشته قنوات روستاهای بگ، شاهوآباد ، جیهندآباد و لار پایین شاهوآباد را پس از 5 سال مكاتبة اداری در سال 1329 به نام قبیلة حسن‌زهی ثبت می‌نماید. ایشان در همین سال موفق به گرفتن حكم تحدید حدود جدید مرز ایران و پاكستان از طریق مرزبانی درجة یك و اخذ شناسنامه برای افراد روستانشین قبیله می‌شود. در سال 1330 به زاهدان مراجعت نموده و در خصوص باز پس گرفتن قنوات قاضی و شاهو و اراضی آن، علیه آقای معماران یزدی طرح دعوا می‌نماید. در نتیجه فقط محلة مخروبة قاضی‌آباد با مسجدی بدون سقف و بخش كوچكی از اراضی بایر قنات قاضی (محدوده فلكه كارگر تا خیابان شریعتی) توسط معماران به فرزند مرحوم قاضی پس داده می‌شود. 

مرحوم قاضی شاه‌محمد عالی‌زهی
به دلیل مشغلة كاری زیاد ملا رسول "رحمه‌الله" و تدریس در مدارس ابتدایی، كم‌‌كم قاضی خدابخش "رحمه‌الله" (برادر قاضی شاه‌محمد عالی‌زهی) در اداره و امامت مسجد جامع با ملارسول همكاری می‌كند. قاضی شاه‌محمد در آن زمان در كچه (واقع در پاكستان كنونی) به سر می‌برد. تقریباً در سال 1318 هـ.ش. قاضی شاه‌محمد به زاهدان می‌آید و پس از توافقی كه بین او و برادرش قاضی خدابخش "رحمه‌الله" انجام می‌شود، امامت مسجد جامع را قاضی شاه‌محمد به عهده می‌گیرد و قاضی خدابخش به كچه كوچ می‌كند. جناب قاضی شاه‌محمد عالیزهی "رحمه‌الله" تا پایان زندگی خویش در زاهدان می‌ماند و به فعالیت‌های دینی و ارشاد و راهنمایی مردم می‌پردازد.

تشریف‌آوری حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمه‌الله" به زاهدان
حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمه‌الله" در سال 1334 هـ.ش. از مكران بلوچستان (منطقة سرباز) به زاهدان هجرت می‌كند. بر اثر تلاشها و خدمات حضرت قاضی خیرمحمد "رحمه‌الله" و علمای دیگر چنان بستر مناسبی فراهم شده است و مردم منطقه به حدی از آگاهی و تدین و عالم‌دوستی رسیده‌اند كه از حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمه‌الله" با آغوش باز استقبال می‌كنند.
با تشریف‌آوری حضرت مولانا عبدالعزیز به زاهدان فصل جدیدی در تاریخ این شهر و مردم این سامان آغاز می‌شود. حضرت مولانا با اندیشه‌های والایش به نشر و اشاعة دین می‌پردازد و ضمن توسعة مسجد جامع قدیم (عزیزی فعلی)، به احداث مساجد، مكتب‌خانه‌ها و مدارس دینی مبادرت می‌ورزد.
كم‌كم درختی كه حضرت قاضی خیرمحمد "رحمه‌الله" نهال آن را كاشته بود با اخلاص و مجاهدتهای حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمه‌الله" و دعاهای پرسوز ایشان به بار می‌نشیند و شهر زاهدان به یك مركز دینی تبدیل می‌شود و رونق مساجد و مدارس دینی روز به روز افزون‌تر می‌گردد.
پس از ارتحال جانگداز حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمه‌الله" در مرداد 1366 هـ.ش.، راه ایشان به همت جانشین و خلف صالح ایشان، حضرت مولانا عبدالحمید «حفظه‌الله»، ادامه می‌یابد، و با اخلاص و مجاهدتها و برنامه‌ریزی و سعةصدر شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید، زاهدان به شهر حافظان قرآن و عالمان دین تبدیل می‌شود.
الحمدلله امروزه شاهد پیشرفت دینی در كل منطقه هستیم و امیدواریم كه الله سبحانه و تعالی هر روز بر رونق فعالیت‌های دینی و اصلاحی و همچنین بیداری مردم این سامان و تمام مسلمانان جهان بیفزاید.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1ـ چند ارغوان در كویر (تذكرة مشاهیر بلوچستان)، نورالله كرد، ص: 82 ، انتشارات پویان فرنگار، تهران، مركز پخش انتشارات صدیقی، زاهدان، چاپ اول، 1386.
2ـ همان، ص: 246ـ 245.




برچسب ها : اولین قاضی اولین امام جمعه مولانا خیر محمد زندگانی مولانا خیر محمد حسن زهی ,
بازدید : 2111
[ 14 مهر 1389 ] [ 19:1 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (2)

داغش کنید

 

محمد ابن ابوبكر نام مادرش اسماء بنت عمیس است اسماء شیرزنی مجاهده می باشد ایشان اول همسر جعفر بن ابی طالب بودند همراه ایشان به حبشه و سپس به مدینه هجرت نمودند پس از شهادت حضرت جعفر  حضرت ابوبكر با وی ازدواج نمودند . محمد بن ابوبكر به دنیا آمد.

پس از رحلت حضرت ابوبكر و فاطمه حضرت علی با وی ازدواج نمودند.

در دوران خلافت حضرت علی محمد بن ابوبكر از یاران نزدیك وی به حساب می آمد. محمد ابن ابی بكر از جانب علی استاندار مصر بود در آنجا طی جنگهایی با  نیروهای شامی   به شهادت رسید.

پس از شهادت محمد حضرت عایشه فرزندان وی را به نزد خود آورد و به تربیت آنان مشغول شد یكی از فرزندان محمد قاسم نام داشت حضرت عایشه پس از تعلیم و تربیت وی  دختر برادرش عبدالرحمن ابن ابی بكر را به عقد وی در آورد. قاسم با توجه به موقعیت عمه اش حضرت عایشه جایگاه خوبی در مدینه منوره كسب نموده به عنوان فقیه مدینه شناخته شد و مردم به وی خیلی احترام می گزاشتند.

قاسم دختری داشت به نام ام فروه

امام باقر با ام فروه ازدواج نمود . جعفر صادق به دنیا آمد. با توجه به موقعیت اجدادش مخصوصا قاسم كه فقیه مدینه بود ایشان بهترین موقعیت را به دست آورد و جایگاه رفیعی در نزد همه مردم باز نمود.

جعفر صادق رضی الله عنه می فرمود: حضرت ابوبکر از دو جهت جد من هستند .

از مطالب دیگران

موحدی کرمانی

مادر امام صادق (ع)

كنیه مادر امام (ع) را ام فروه گفته‏اند. برخى نیز كنیه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قریبه یا فاطمه، پدرش قاسم بن محمد بن ابى بكر و مادرش را اسماء، دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ذكر كرده‏اند. و این همان مفهوم فرمایش امام صادق (ع) است كه گفت: به راستى ابو بكر دوبار مرا به دنیا آورد. و شریف رضى نیز در این باره سروده است:

و حزنا عتیقا و هو غایة فخركم

بمولد بنت القاسم بن محمد (1)

شیخ كلینى در كتاب كافى به سند خود از عبد الاعلى نقل كرده است كه گفت: روزى ام فروه را دیدم كه به گرد كعبه طواف مى‏كرد، او لباسى بر تن كرده بود كه با آن شناخته نمى‏شد پس حجر الاسود را با دست چپ استلام كرد. ناگهان یكى از مردانى كه به طواف مشغول بود رو به ام فروه كرد و گفت: اى بنده خدا، سنت را خطا كرده‏اى. پس ام فروه گفت: ما از علم شما بى‏نیازیم.

سیره امام صادق  ( مرکز نشر اعتقادات )

نسب امام صادق (علیه السلام)
مادرآن حضرت «امّ فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکراست.به این جهت ازطرف مادر نسبت آن بزرگوار به ابوبکر می رسد وچون قاسم بن محمد بن ابی بکر بادختر عموی خود «اسماء» دخترعبدالرحمن بن ابی بکر ازدواج کرده بود ، مادر آن حضرت ، هم ازطرف پدر نواده ابوبکر است وهم از طرف مادر، به این مناسبت امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابوبکر دوبار مرابه دنیا آورد  .یعنی ازدوراه نسبت من به او می رسد.
امام صادق(علیه السلام) درباره مادرخود فرمود: مادر من از کسانی است که ایمان آورد وتقوای الهی پیشه ساخت وکار نیک انجام داد، وخدا نیکوکاران رادوست می دارد
امام ششم (علیه السلام) بااین جمله کوتاه ولی پرمغز و بامحتوا که ازقرآن (سوره نحل ،آیه 128)الهام گرفته است. تمام اوصاف نیکو وپسندیده رابرای مادر خویش بیان فرمود:همان اوصافی که امیرمؤمنان (علیه السلام) برای متقین درجواب سؤال همام بیان فرمود: «ای همام،ازخدا بترس ونیکی کن،زیرا خداوند باکسانی است که تقوا پیشه کنند وکارنیک انجام دهند.  
به هرحال تقواوپاکدامنی ام فروه تاحدی بود که مسعودی می نویسد:«امّ فروه ازتمامی زنان زمان خود باتقواتربود.  

سلام بر حضرت جعفر و اجداد بزرگوارش مخصوصا حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه




برچسب ها : امام جعفر صادق اجداد امام جعفر صادق رضی الله عنه ,
بازدید : 841
[ 14 مهر 1389 ] [ 18:59 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

داغش کن                                                    آیا    دانستنیهای اسلامی
رساله و جدول را تا اخیر ببین و بخوان
آیا میدانستی؟
 
آیا میدانی اولین کسیکه مرگ را تمنا کردکی بود؟
  
یوسف علیه السلام بود 
  
  آیا میدانی اولین چیزیکه از اعمال این امت بلند میشود چیست؟
نماز های پنچگانه
 
آیا میدانی اولین نماز را که رسول صلی الله علیه و سلم اداء نمود؟
  
نماز ظهر بود
 
آیا میدانی اولین کسیکه در روز قیامت بر وی زمین شگافته میشود کیست؟
 محمد صلى الله علیه وسلم
 
آیا میدانی اولین کسیکه دروازه جنت را باز میکند کیست ؟
 محمد صلى الله علیه وسلم
 
آیا میدانی اولین کسیکه شفاعت میشود و شفاعت میکند؟
 محمد صلى الله علیه وسلم
 
آیا میدانی اولین امت که داخل جنت میشود کیست ؟
امت محمد صلى الله علیه وسلم
 
آیا میدانی اولین کسیکه برایش اجازه دخول به آسمان داده شد؟
جبریل علیه السلام
  
آیا میدانی اولین کسیکه دوازده ساعت را تعین کرد کی بود؟
نوح علیه السلام در کشتی بخاطر اقات نماز
 ************
آیا میدانی اولین کسیکه اسپ سواری کرد؟
 إسماعیل علیه السلام
 
آیا میدانی اولین کسیکه جمعه را به جمعه مسمی کرد؟
كعب بن لؤی
  
آیا میدانی اولین کسیکه سبحان الله گفت؟
 إسرافیل علیه السلام
 
آیا میدانی آنچه از قران اولین بار نازل شد؟
اقرأ باسم ربك الذی خلق
 
آیا میدانی اولین کسیکه با قلم خط نوشت ؟
إدریس علیه السلام
  
آیا میدانی آنچه از قران آخر نازل شد؟
واتقوا یوماً ترجعون فیه إلى الله
 
آیا میدانی آنچه از تورات اول نازل شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
 
آیا میدانی اولین کسیکه در راه خدا جهاد کرد؟
إدریس علیه السلام
  
آیا میدانی بزرگرترین آیت درقران کریم کدام آیت است؟
آیة الكرسی
 
 کسیکه ( سبحان الله و بحمده ) صد مرتبه بگوید تمام گناه هایش بخشیده میشود و لو به اندازه کف دریا باشد.  
 
کسیکه (بسم الله الرحمن الرحیم ولا حول ولآ قوة إلا بالله العلی العظیم هفت مرتبه
بعد از نماز صبح و شام بگوید
از جمله خوشبخت ها نوشته میشود ولو که از جمله بد بخت ها باشد>
  
کسیکه ( لآ إله إلآ إنت سبحانك إنی كنت من الظالمین ) و او در حال سختی باشد الله بر او آسان میکند چنانکه بر یونس علیهم السلام کرد>
 
رسول صلی الله علیه وسلم دو کلمه گفت که او نزد الله بسیاردوستداشتنی است و میزان اعمال را ثقیل میکند>
سبحان الله وبحمده
سبحان الله العظیم
 
 ابن القیم رحمه الله گفته است:
چهار چیز جسم انسان را مریض میسازد
سخن زیاد * خواب زیاد * خوراک زیاد *جماع زیاد
  
 
و چهار چیز بدن را منهدم میسازد
اندوه وچرت * وغم * وگرسنگی* وجادو
 
و چهار چیز زیبایی و شادابی و تازگی چهره را از بین میبرد
دروغ * وبی حیایی * و زیاد سوال کردن بدون علم * و فسق وفجور زیاد
 
و چهار چیز چهره را زیبا و شاداب و تازه میسازد
تقوى * و وفاء * وكرم * مروءة
 
و چهار چیز روزی را زیاد میسازد
نماز های شبانه * زیاد توبه کردن * صدقة * ذکر الله تعالی در اول و آخر روز
 
و چهار چیز روزی بستگی را میاورد
خواب صبحگاهی * قلت نماز* وكسالت * وخیانت
 
کسیکه سبحان الله وبحمده صد مرتبه بگوید تمام گناه هایش بخشیده میشود ولو به اندازه کف دریا باشد
 
کسیکه سبحــــان الله وبحمده




برچسب ها : دانستنیهای اسلامی چیزهائی که باید بدانیم ,
بازدید : 985
[ 14 مهر 1389 ] [ 18:55 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

 

 زندگی نامه علامه اشرف علی تهانوی رح

در جهان بشریت، افراد و اشخاصی دیده می‏شوند که بنابر محاسن، کمالات و فضایلی که داشتند و یادگارهای عظیمی که بر جای گذاشتند بیوگرافی آنها، همچون برگی زرین در تاریخ نمایان بوده و صفحات تاریخ را مزین نموده‏اند. در میان آنها اشخاصی مشاهده می‏شوند که قابل مقایسه با دیگران نیستند، بزرگ مردان و طلایه دارانی که نظر به وسعت و عمق صلاحیت و خلاقیت آنان، تاریخ توان بازگویی تمام کمالات و اوصاف آنها را ندارد. این فرزانگان دانشمندانی بودند که با اسم و رسم خویش به تاریخ زندگی بخشیده و چهره تاریخ را روشن نمودند؛ شخصیت‏های بیدارگری که ملل جهان را از خواب غفلت رهانیدند.

آنان صاحب جوهری بودند، که با آن انسانیت را به هدف نزدیکتر کرده و رشد عقلی ملت‏ها را تحریک نمودند..
اگر نگاهی به صفحات تاریخ انداخته شود، صفحه‏ای بسیار روشن و تابنده به چشم می‏خورد که با نام "علامه اشرفعلی تهانوی" مزیّن شده است، که در این مقاله مختصر گوشه‏ای از زندگینامه و فعالیتهای اصلاحی این مصلح بزرگ و دانشمند عرصه ایمان و اصلاح بیان می‏شود.

نام و نسب
علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله- صبح روز پنج شنبه ماه ربیع الثانی در سال 1280هجری قمری (مطابق با دهم سپتامبر 1863میلادی) در روستای "تهانه بهون" در شمال هند در خانواده‏ای مذهبی، که از دیرباز در زمینۀ علوم دینی دارای تخصص بودند، پا به عرصۀ گیتی نهاد. زادگاه ایشان همواره موطن علما و دانشمندان معروف بوده که از آن جمله می‏توان، محقق شیخ علی تهانوی، حافظ محمد ضامن شهید و ... را نام برد.
سلسله نسب پدری علامه تهانوی، به خلیفه دوم سیدنا عمر فاروق رضی الله عنه و سلسله  مادری ایشان به خلیفه چهارم سیدنا علی رضی الله عنه می‏رسد.

آغاز فراگیری علم
پدر ایشان"عبدالحق" که یکی از شخصیت‏های معروف روستای "تهانه بهون" و نویسنده توانا و چیره‏دستی بود از همان ابتدا فرزندش را برای فراگیری علم دین و شریعت برگزید و نسبت به تربیت واصلاح وی همت گماشت، علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله-  از بدو تولد همواره دنباله‏رو علم و عبادت بود و ذاتاً از گناه و معصیت بیزاری می‏جست و محبوب قلب همه دوستان، همسایه‏ها و خویشاوندان بود.
انگیزه پذیرش پند و نصیحت را از همان کودکی در خود پرورانده بود و به نماز علاقه خاصی از خود نشان می‏داد، طوری که در سن12-13 سالگی کاملا پایبند نماز شب و گریه سحرگاهی بود. ایشان تحصیلات ابتدایی را در روستای "میرت" که در آن زمان موطن علمای بزرگوار و دانشمندان معروف بود، شروع کرد و قبل از همه حفظ قرآن کریم را نزد "آخوندجی" شروع و سپس نزد حافظ "حسین علی" آن را به پایه تکمیل رسانید و در همان جا (میرت) سکونت گزید؛ از همان ابتدا، آثار نبوغ فوق‏العاده، شجاعت، شهامت، اراده، قاطعیت، پاکی، تیزبینی، دوراندیشی و ژرف‏نگری از چهره جذاب و پیشانی تابنده‏اش هویدا بود.
علامه تهانوی- رحمه الله-  در مرحله بعدی به فراگیری لغت فارسی و کتب ابتدایی پرداخت. ایشان کتب ابتدایی لغت عربی و قواعد صرف و نحو را نزد شیخ "فتح محمد تهانوی" آغاز نمود.
ایشان هنگامی که به مرز آمادگی جهت کسب علوم کتب بالاتر رسید، در سال 1295هـ.ق رهسپار دارالعلوم دیوبند، مهد علم و دانش، شد و بعد از گذشت پنج سال، در سال1300هـ.ق بنابر کوشش مداوم و تلاش فراوان موفق به دریافت مدرک تحصیلی شد. در این مدت جز تعلیم علم و خدمت به اساتید، به هیچ کار دیگری اشتغال نیافت و درحالی که در دیوبند تعداد زیادی، دوست و خویشاوند داشت، هیچگاه دعوت آنها را حتی برای صرف غذا نپذیرفت و خطاب به آنها می‏گفت: من برای فراگیری علم به این سرزمین آمده‏ام نه چیز دیگر. علامه تهانوی شخصی باوقار، مصمم و با اراده آهنین و جدی بود.

اساتید علامه تهانوی- رحمه الله-
علامه تهانوی- رحمه الله-  در طول مدت فراگیری علم، مفتخر به فراگیر دانش در زمینه‏های مختلف از اساتید مشهور و بزرگ زمان خویش شد و از محضر بزرگانی همچون؛ شیخ "محمد یعقوب بن الشیخ مملوک علی نانوتوی"، که یکی از بزرگترین اساتید مشهور هند و رئیس تدریس دانشگاه دهلی بود در زمینه حدیث و تفسیر کسب فیض نمود. از اساتید دیگر ایشان می‏توان به شیخ محدث "محمودحسن دیوبندی" نابغه زمان، امام محدثین، معروف به شیخ الهند که فرمانده نهضت علمی و سیاسی در شبه قاره هند بود و همواره علیه استثمار انگلیس مبارزه می‏کرد اشاره کرد .
علامه تهانوی- رحمه الله-  بعد از اینکه از تحصیل فارغ شد، بنا به درخواست مسئولین مدرسه "فیض آباد" در شهر "کانپور" مشغول تدریس شد، بعد از مدتی به مسجد جامع رفت و در آنجا مدرسه "جامع العلوم" را تاسیس کرد و خیلی زود خداوند محبوبیت ایشان را در قلبهای خاص و عام انداخت، به طوری که علما و مردان بابصیرت و دوراندیش را به خود جلب کرده بود و مردم را مبهوت و فریفته قریحه شگفت‏انگیر و هوش سرشار و فوق‏العاده خویش نموده بود؛ همه مردم عظمت روحی، نبوغ فکری، صفای باطن، عدالت‏خواهی و مروّت وی را می‏ستودند. صراحت لهجه و تقوا نیز از دیگر ویژگیهای ایشان بود.
علامه تهانوی- رحمه الله-  بعد از 14سال تعلیم و تعلّم، بنا به دستور مرشدش، شیخ العرب و العجم "حاج امدادالله مهاجر مکی"، کانپور را به قصد زادگاهش (تهانه بهون) ترک کرد.
علامه تهانوی- رحمه الله-  یکی از مؤلفان بی‏نظیر زمان خویش بود که تقریبا هزار عنوان کتاب از ایشان در موضوعات مختلف به جای مانده است؛ علامه ابوالحسن الندوی رحمه الله در همین مورد می‏فرماید‏: «علامه تهانوی، سهمی بزرگ در نشر عقیده صحیح و اصلاح نفوس و دعوت الی الله داشت، ایشان به تنهایی کار یک مجمع علمی بزرگ را انجام داد و در انجمن اسلامی هند تاثیر بسزایی گذاشت.» (1)

فعالیتهای اصلاحی- تربیتی علامه تهانوی
هر شخصی که به کارنامه خدمات تربیتی، اصلاحی علمای هند واقف باشد، قطعاً می‏داند که علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله-  شخصیتی بود که نقش بسیار بزرگ و بسزایی در دفاع از دین اسلام و منزه ساختن جامعه اسلامی هند از پلیدی‏های آداب و رسوم جاهلی و بدعات و خرافاتی که زاییده عقل بشر بود داشت، به خاطر همین تلاش‏های اصلاحی بی‏دریغ بود که ایشان ملقب به "حکیم الامة" شده و مصداق این بشارت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم قرار گرفت که فرمودند: «إن الله یبعث لهذه الامة علی رأس کل مأة سنة من یجدد لها دینها» (2) ترجمه: خداوند برای این امت، هر صد سال شخصی بر می‏انگیزد که دین را برای این امت تجدید کند.

ویژگی‏های یک مجدد
دانشمندان اسلامی برای هر مجدد علایم و صفاتی بر شمرده‏اند که باید این نشانه‏ها و صفات در زندگی وی یافت شود، که برخی از این ویژگی‏ها عبارتند از: 1- متبع سنت باشد؛ 2- احیا کننده سنت و از بین برنده بدعت باشد؛ 3- ناشر علم و ناصح اهل باشد؛ 4- در میان معاصرینش در علم تسلط و برتری داشته باشد؛ 5-در رأس سده هجری در علم مشهور شود.
بدون شک تمام علایمی که از صفات یک مجدد و مصلح می‏باشد در شخصیت علامه تهانوی- رحمه الله-  نمایان بود. از آنجایی که علامه تهانوی- رحمه الله- نبض جامعه را به دست گرفته بود، لذا تمای زندگی و عمر بابرکت خویش را وقف کارهای اصلاحی و تربیتی نموده و در این راستا از هر وسیله‏ای برای رسیدن به هدفشان کار می‏گرفت و درد جامعه را خوب تشخیص داده و دوای آن را تجویز می‏نمود.

کارهای اصلاحی و تربیتی علامه تهانوی- رحمه الله-  فقط در یک بُعد منحصر نبود، بلکه ابعاد مختلفی را در بر می‏گرفت که اینک فهرستی از خدمت و تلاش‏های اصلاحی ایشان را خدمت شما ارئه می‏دهیم:
1- تلاش علامه تهانوی- رحمه الله-  در باب عقاید؛ حیات پر برکت ایشان نمونه‏ای از توحید خالص بود که در آن هیچ شائبه‏ای از شرک  و بدعت وجود نداشت، در تألیفات و مجالس وعظ و سخنرانی‏های خویش مردم را به اعتصام به سنت تشویق نموده و ازشرک و بدعت و آداب و رسوم جاهلی برحذر می‏داشت.
2- توجه ویژه به تزکیه نفوس انسانی؛ علامه تهانوی- رحمه الله-  ضمن اینکه به تصحیح عقاید و عبادات مردم توجه می‏کرد، به تصحیح اخلاق و اعمال آنان نیز اهتمام خاص می‏ورزید.
بزرگترین کرامت نزد ایشان اتباع کامل سنت و سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، وی در مواعظ خود می‏فرمود: «من مدام این جمله را برای همه تکرار می‏کنم که هر کس هدفش از شرکت در مجالس وعظ من این است که مراتب اولیاء‏الله (کشف و کرامات و...) را کسب کند، مجلسم را ترک کند و هر کس که می‏خواهد خودش را با صفات انسانی بیاراید در مجلسم شرکت نماید.
3- اهتمام به حقوق العباد؛ علامه تهانوی- رحمه الله-  همواره شاگردان و مریدان و سایر مردم را به رعایت حقوق بندگان تشویق و ترغیب می‏نمود، اما با توجه به وضعیت مردم که توجهی به رعایت حقوق العباد نداشتند و فقط به حقوق‏الله اهتمام می‏ورزیدند، علامه تهانوی بیشتر مردم را به رعایت حقوق العباد تشویق می نمود و می‏فرمود: «اگر کسی را ببینم که ظاهراً بر خلاف شرع عمل می‏کند مقداری ناراحت می‏شوم، اما اگر کسی را ببینم که نسبت به حقوق مردم بی‏پروایی می‏کند بسیار ناراحت می‏شوم و برایش دعای نجات می‏کنم.»
4- اهتمام به اصلاح معاشرات؛ از آنجایی که زندگی اجتماعی شعبه مهمی از شعب اسلام می‏باشد، علامه تهانوی- رحمه الله-  برای اصلاح آن فعالیت‏های زیادی نمود، که تالیف کتاب ارزنده "آداب المعاشرة و حیاة المسلمین" بهترین دلیل برای اثبات این مدعا می‏باشد.
5- اصلاح آداب و رسوم غیراسلامی؛ در جامعه هند در میان مسلمانان بسیاری از آداب و رسوم غیراسلامی به علت غفلت آنها از تعالیم اسلامی و ارتباط و آمیزش آنها با هندوها رایج شده بود، تا جایی که مسلمانان خودشان را شبیه هندوها ساخته و در مراسم مذهبی آنها شرکت می‏کردند. در این شرایط بود که خداوند متعال علامه تهانوی- رحمه الله-  را برای محو آداب و رسوم فاسد و نابود کردن فرهنگ غلط  در میان مسلمانان هندوستان برانگیخت، که دایره اصلاحات ایشان در آینده تمامی نقاط دنیا را در بر گرفت.  علامه تهانوی- رحمه الله-  در این راستا با اسلوب حکیمانه و با بر پاداشتن مجالس وعظ و پخش نشریات، مجلات و تالیف کتب، مردم را بیدار و آگاه ساخت.
6- تلاش‏های اصلاحی نسبت به روش تعلیم زنان؛ از آنجایی که زنان نیمی از جامعه را تشکیل می‏دهند و نیاز به یادگیری معارف اسلامی دارند، علامه تهانوی معتقد بود که یادگیری مسایل دینی حق زنان است، به شرط اینکه: 1- در محیط کوچکی به تعلیم علم بپردازند. 2- از اختلاط با مردان بپرهیزند.
تلاش‏های ایشان در مورد تعلیم زنان از تألیف کتاب ارزنده "حلیة اهل الجنة"- که به زبان فارسی با نام "زیور بهشت" ترجمه شده- دانسته می‏شود. این کتاب در واقع دایرة المعارفی است که مشتمل بر مسایلی می‏باشد که متعلق به زنان است.
7- مقابله با فرقه‏های منحرف؛ در سرزمین هند و پاکستان گروهها و فرقه‏های متعددی به نام‏های مختلف به وجود آمدند که باعث ایجاد شک و شبهه در اذهان مردم نسبت به حقانیت اسلام و رسالت آنحضرت صلی الله علیه وسلم- و تعالیم گهربارش می‏شدند؛ آنها به تخریب دین پرداخته و بر پیکر مقدس اسلام و قرآن ضربه‏های سختی وارد کردند. وجود فرقه‏های منحرف و گمراه هزاران لطمه به اسلام عزیز زده و باعث انحراف، عقب‏ماندگی، انحطاط و از هم گسستگی جامعه مسلمانان گردید و ملتی عظیم را به سراشیب نابودی سوق داد.
علامه تهانوی برای جلوگیری از این فتنه عظیم، کتابی بر رد این فرق ضالّه، به نام "الحکم الحقانی فی الحرب الآغانی خانی" تالیف نمود، که این کتاب عقاید آنها را بیان نموده و مردم را از مکر و فریبشان برحذر داشته، راه حق و حقیقت را برایشان بیان می‏نمود.

سیاست از دیدگاه علامه تهانوی
علامه تهانوی- رحمه الله-  از جمله کسانی بود که خداوند متعال ایشان را برای احیا و تجدید شریعت در قرن چهاردهم هجری در شبه قاره هند انتخاب نمود. بدون شک قیام برای این امر بسیار خطیر امکان پذیر نیست مگر برای اشخاصی که حیات و زندگی آنها با دین خالص پیوند خورده باشد، برای یک مجدد لازم است که اطلاع کامل از احوال و جریانات زمانش داشته باشد.
علامه تهانوی- رحمه الله-  مباحثی را در مورد سیاست ارایه داد و جایگاه سیاست را در دین اسلام مشخص نمود، معاندین اسلام از جمله نصرانی‏ها سیاست را از دین جدا می‏دانستند و برای اینکه مسلمانان را از میدان سیاست و حکومت کنار بزنند و آنها را در مساجد و محافل مذهبی محصور نمایند این نظریه را منتشر کردند که دین از سیاست جداست و این دو، هیچ پیوندی با هم ندارند، اما در مقابل، عده زیادی از دانشمندان در مقام دفاع از دین برخواستند و در ردّ این نظریه دچار افراط شدند به طوری که اسلام را یک دین کاملاً سیاسی جلوه دادند و به جای اینکه بگویند: سیاست از دین جدا نمی‏شود، گفتند: دین از سیاست جدا نمی‏شود و به این حد هم اکتفا نکردند، بلکه هدف اصلی دین و بعثت انبیا علیهم السلام را بر پایی حکومت و سیاست دانستند. اما علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله-  هم نظریه جدایی سیاست از دین را رد کرد و هم نظریه آن دسته از علمایی که سیاست را هدف اساسی دین دانسته بودند مورد انتقام قرار داد.
وی نظریه معتدل و به دور از افراط و تفریط را ارائه داد و اعلام کرد که در حقیقت هدف اصلی دین این است که بنده با پروردگارش ارتباط برقرار کند و سیاست و حکومت هم برای تحقق این هدف هستند و اسلام آن سیاستی را می‏پذیرد که انسان را در راه رسیدن به این هدف کمک کند.

وفات
این خورشید تابنده و فروزان که از تهاون بهون هندوستان طلوع کرد و با انوار شریعت و طریقت تمام عالم اسلام را منور ساخت، سرانجام به علت بیماری، که مدت 5 سال با آن دست و پنجه نرم کرده بود، شب سه شنبه 17 رجب سال 1363هـ.ق دار  فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافت. «انا لله و انا الیه راجعون»

منابع و مآخذ:
1- اشرفعلی التهانوی حکیم الامة و شیخ المشایخ العصر فی الهند، تألیف:محمد رحمة الله ندوی
2- ندای اسلام، شماره 9-3-2
3- بزرگمردان اندیشه و تاریخ، تألیف: عبدالرشید ارشد
4- بین التصوف و الحیاة، تألیف:شیخ عبدالباری ندوی
 



برچسب ها : زندگی نامه مولانا اشرف علی تهانوی رح ,
بازدید : 1544
[ 14 مهر 1389 ] [ 18:52 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)
 
      هفت قاری مشهور

قرائت متواتر از طریق حفظ کامل قاریان و حافظان مشهور قرآن به ما رسیده است.
آنان؛ پیشوایانِ امانتدارِ حفظ و قرائت به شمار می آیند که قرائت های گوناگون شاگردان مخلص پیامبر را برای جوامع اسلامی نقل کرده اند. آن قاریان بزرگوار در دانش و تعلیم و تربیت با فضل بوده و گوی سبقت را ربوده اند. پیامبر- صلوات الله و سلامه علیه- فرمود: (بهترین شما کسی است که قرآن یاد می گیرد و آن را به مردم می آموزد.)
شیخ ابوالیسر، عابدین، نام قاریان هفتگانه را در این دو بیت چنین سروده است:
(نافع، ابن کثیر، عاصم، حمزه، ابوعمرو، ابن عامر و کسایی. این هفت نفر پیشوایان هفتگانه ی –بلامنازعِ- علم قرائت هستند.)(1)
اینک شرح کوتاهی در موراد مشخصات این بزرگواران:
1- ابن عامر، عبدالله یحصبی تابعی، مکنی به ابوعمران، در زمان حکومت ولید پسر عبدالملک قاضی دمشق بود. وی قرائت را از مغیره پسر ابوشهاب مخزومی، او نیز از عثمان بن عفان و او هم از محضر پیامبر یاد گرفت. به سال 118ه.ق.در دمشق در گذشت.

 

هشام و ابن ذکوان در قرائت از شاگردان او بودند.
مؤلف شاطبیه درباره ی این قاریان چنین سروده است:
( دمشق، مرکز سرزمین شام جایگاه ابن عامر بود. حضور عبدالله، معروف به ابن عامر، مجمع دمشق را زیبا و ارزنده ساخت.
هشام و عبدالله، معروف به ابن ذکوان در خدمت او تلمذ نمودند و قرائت آموختند.)(2)

2- ابن کثیر، ابو محمد عبدالله بن کثیر داری مکی ِ تابعی، پیشوای مردم مکه در فن قرائت بود.ابن کثیر، عبدالله پسر زبیر، ابو ایّوب انصاری و انس پسر مالک صحابی را زیارت کرده است. وی به سال 120 ه.ق. در مکه در گذشت.
دو نفر از قاریان نامی به نام بزی در گذشته به سال 250ه.ق. و قُنبُل در گذشته در سال 291ه.ق. فنون علم قرائت را از او روایت کرده اند.
مؤلف شاطبیه پنین سروده  است:
( عبدالله، ابن کثیر در مکه ساکن بود.{خداوند} امثال او را در میان قوم، توانمند و زیاد فرماید!
احمد بزی و محمد ملقب به قُنبُل قرائت مستند را از او روایت کرده اند.)(3)

3- عاصم بن ابی نجود اسدی کوفی تابعی، شهیر به ابن بهدله و مکنی به ابوبکر در سال 127 یا 128 ه.ق. در کوفه درگذشت. دو نفر از راویان زبده ی علم قرائت به نام شعبه در گذشته به سال 193ه.ق. و حفص در گذشته به سال 180ه.ق. قرائت را از او روایت کرده اند.
مؤلف شاطبیه درباره ی آنان این گونه می سراید:
( سه نفر از قاریان سربلند در شهر کوفه-که مشکبار و معطر بود-  ساکن و ناشر علم قرائت بودند و هر گونه مُشک و عبیری در کنار بوی مشکبارش پرتوی نداشت.
عاصم، مکنی به ابوبکر و شعبه راوی برجسته و توانای اوست.
شعبه پسر عیاش و کنیه اش ابوبکر رضا بود. راوی دوم او از سر صدق و یقین، حفص بزرگوار نام دارد.)(4)

 


4- ابوعََمرو، زبّان پسر علا پسر عمار بصری، که به استاد روات معروف است. برخی گویند: نامش یحیی و یا کنیته می باشد. وی به سال 154 ه.ق. در کوفه در گذشت.
و دو نفر از راویان به نام دُوری در گذشته به سال 246 ه.ق. وسوسی در گذشته به سال 261 ه.ق. از روی نقل و روایت کرده اند.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
نسبت پاک و خالص این سه قاری نامی بدین ترتبیب است:
(ابوعمرو بصری، پسر علاکه دهش و بخشش خویش را هم چون آب شیرین و گوارایی پی در پی بر یحیای یزیدی ریزان می کرد.
مردان شایسته ای مانند: ابوعمرو و دوری و ابوشعیب، صالح پسر زیاد سوسی روایت را از وی می گرفتند و نقل می نمودند.)(5)

5- حمزه پسر حبیب پسر عماره ی زیات فرضی تیمی، دوستدار و خدمتکار عکرمه پسر ربیع تیمی، مکنی به ابوعماره در زمان حکومت ابوجعفر منصور(دوانقی) به سال 156 ه.ق. در حلوان در گذشت. دو نفر قاری به نامِ خَلَف در گذشته به سال 229 ه.ق. و خلاد در گذشته 220 ه.ق. از طریق سلیم، علم قرائت را از وی روایت کرده اند.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
( حمزه آن مرد وارسته و پارسا و آن پیشوای بردبار و آن قاری اهل ترتیل، مردان توانایی چون خلف و خلاد- با پشتکار و اطمینان- از طریق سلیم، فنون قرائت را از وی روایت کرده اند.)(6)

6- ابو رویم نافع پسر عبدالرحمان پسر ابو نعیم لیثی از تبار مردم اصفهان بود و ریاست قاریان مدینه ی منوره را به عهده داشت. در سال 169 ه.ق. در گذشت. دو نفر از قاریان نام آور به نام قالون(نیکو) در گذشته به سال 220 ه.ق. و ورش(سفید اندام) در گذشته به سال 197 ه.ق. فنون قرائت را از وی روایت کرده اند.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
(نافع، آن مرد بزرگوارِ راز دار و از تبار بزرگان، همان کسی است که سخنان مشکبارش به اطراف پخش می شد و مدینه را برگزید و در آن جا ساکن شد.
عیسی، معروف به قالون و عثمان، معروف به وَرش( از تبار قاریان) و شاگردان نافع بودند که مجد و بزرگی به سبب همنشینی با او، اصیل و پاینده می گشت.)(7)

7- علی پسر حمزه، پیشوا و استاد اهل نحو در کوفه کنیه اش ابوالحسن بود. او را از آن جهت کسایی می گفتند که: در احرام لباس(مخصوص احرام) می پوشید. در قریه ی برنبویه از روستاهای ری که ملازم و معلم هارون الرشید بود، در سال 189 ه.ق. وفات یافت. راویانی که علم قرائت را از وی برگرفته اند، عبارتند از؛ ابوالحارث  در گذشته به سال(240 یا 242) ه.ق. و دوری در گذشته به سال 246 ه.ق.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
( علی، به کسایی(8) موصوف گشته؛ زیرا احرامی رسا می پوشید.
از میان قاریان قرآن، لیث مکَنی به ابوالحارث و حفص دوری- که نامش در شرح حال عاصم گذشت- از وی روایت می کردند.)(9)

****************
1- فنافع و ابن کثیر و عاصم            و حمزه ثم ابوعمرو و هُمو
مع ابن عامر أتی الکسایی               أئِمَّةُ السبع بلا امتراء
2- و اما دمشق الشام داربن عامر          فتلک بعبدالله طابت محللا
هشام و عبدالله و هو انتسابه                لذکوان بالاسناد عنه تنقلا
3-  و مکه عبدالله و هو انتسابه            هو ابن کثیر کائرالقوم مُعتلا
روی احمد البزی له و محمد                علی سند، و هو الملقب قُنبُلا
4- و بالکوفة الغراء منهم ثلاثة             أذاعوا فقد ضاعت شَذیِّ  و قرنفلا
فأما ابوبکر و عاصم اسمه                  فشعبة روایهِ المبرز أفضلا
و ذاک بن عیاش ابوبکر الرضا            و حفص و بالاتقان کان مفضلا
5- و اما الامام المازنی صریحهم           ابوعمرو البصری فوالده العلا
أفاض علی یحیی الیزیدی سیبه             فاصبح بالعذب الفرات معللا
ابوعمرو الدوری صالحهم ابو               شعیب هو السوسی عنه تقبلا
6- و حمزة ما أزکاه من متورع             إماماً صبوراً للقرآن مُرتِّلا
روی خلفٌ عنه و خلاد الذی                رواه سلیم متقناً و محصلا
7- فأما الکریم السرِّ، فی الطیب نافع      فذاک الذی اختیار المدینة منزلا
و قالون عیسی ثم عثمان ورشهم            بصحبته المجد الرفیع تأثلا
8- کسایی اسدی ایرانی تبار، در یکی از روستاهای کوفه به دنیا آمد، در همان جا دانش آموخت، علم نحو فرا گرفت، سپس راهی بغداد شد و در شهر ری در هفتاد سالگی وفات یافت. کسایی معلم رشید عباسی و پسرش، امین بود. برخی از تصنیفات او بدین قرار است: معانی القرآن، المصادر، الحروف، القراآت، النوادر و مختصری در نحو.(با اختصار، اعلام زرکلی،ج5،ص4-93).
9- و أما علیُّ فالکسائی نعته               لما کان فی الإحرام فیه تسربلا
روی لیثهم عنه ابوالحارث الرضا         و حفص هو الدوری و فی الذکر قدخلا




برچسب ها : قاریان مشهور هفت قاری مشهور ,
بازدید : 1276
[ 14 مهر 1389 ] [ 18:50 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)

مسلمان شدن حمزه در میان قریش انعکاسی وسیع داشت زیرا چنانکه گفتیم وی از با عزت ترین جوانان قریش و سرسخت ترین آنها بود. قریش متوجه شد که محمد صلی الله علیه و سلم قدرت یافته و نمی توانند مانع او شوند لذا از اقدامات قبلی خود دست کشیدند و بعد از اینکه تعداد مسلمانان زیاد شد و حمزه رضی الله عنه نیز مسلمان شد سعی کردند با مال و مقام و… او را بفریبند به این امید که از دعوت خود دست بردارد اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم همچنان به دعوت خود ادامه داد، تا اینکه خداوند مقدر کرد که عمر بن خطاب رضی الله عنه مسلمان شود…

 

دکتر مصطفی سباعی / ترجمه: امیر صادق تبریزی

حمزه بن عبدالمطلب (رضی الله عنه) ؛ سرور شهیدان

در سالگرد شهداء آنگاه که فرشتگان در آسمانها ضیافت آنان را ستایش و تمجید می کنند و مومنین در زمین در راه جهاد و فداکاری تجدید عهد می کنند، و شهداء شادمانه در باغهای بهشت برین همراه با کسانی که در آن باغ ها جاودانه بسر می برند؛ خوش و خرم اند، در این سالگرد با یاد سیدالشهداء، شیر خدا و رسول خدا صلی الله علیه و سلم حمزه عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم سخن عطر آگین می شود. آن قهرمان دعوتگری که در وسط میدان جنگ به یکباره نقش بر زمین شد. شهادتش آتش دلهای مجاهدین را بر افروخته نمود و راهی شد برای ساختن کاخ استوار ایمان و حق، در حالی که ستم پیشگان گمان می کردند که می توانند این بنیان را فرو ریزند.

{و اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافرونَ} [صف آیه ی ۸] «خداوند نور دین خود را کامل می کند اگر چه کافران دوست نداشته باشند».

اسم و کنیه ی او:
نامش حمزه، پسر عبدالمطلب ابن هاشم ابن عبد مناف قریشی است. کنیه اش ابوعماره و عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم و برادر شیری حضرت صلی الله علیه و سلم است. مادرش هامه دختر أهیب ابن عبد مناف بن زهیره است. مادر حمزه رضی الله عنه دختر عموی آمنه بنت وَهَب مادر رسول خدا صلی الله علیه و سلم است. صفیه دختر عبدالمطلب عمه ی پیامبر صلی الله علیه و سلم و مادر زبیر بن عوام رضی الله عنه خواهر حمزه است.

زمان و مکان تولد حمزه و وضعیت او در دوران جاهلیت
دو سال و به قولی چهار سال قبل از رسول خدا صلی الله علیه و سلم در مکه چشم به جهان گشود. تاریخ نویسان راجع به زندگی پیش از اسلام وی مطلب زیادی بیان نکرده اند. مهمترین مطلبی که در سیره ی ابن هشام آمده است:

«حمزه با عزت ترین جوانان قریش و از سرسخت ترین آنان بود. سرگرمی اش شکار و تیراندازی بود. هر گاه که از شکار باز می گشت به خانه نمی رفت تا اینکه کعبه را طواف می کرد و در راه به هرکس می رسید می ایستاد و سلام می کرد و با او سخن می گفت». (۱)

از گزارش ابن هشام معلوم می شود که حمزه قبل از اسلام به خوش خلقی و ثبات در رفتار و منش و بخشش و سخاوت مشهور بوده است این مطلب را در مرثیه ای که حذیفة بن غانم در رثاء عبدالمطلب و فضائل اولاد او سروده است می یابیم آنجا که در وصف حمزه می گوید:

وَ حَمزَةُ مِثلُ البُدرِ یَهتَزُّ لِلندی/ نَقِیُّ الثیابِ و َالذِّمامِ مِنَ الغَدرِ
حمزه چون ماه من است حرکت او برای بخشش است/پاکدامنی که از غدر و خیانت مبرّا است. (
۲)

قبل از بعثت حمزه رضی الله عنه همراه با دیگر برادرانش، خدیجه رضی الله عنها را از پدرش خُویلد؛ برای رسول خدا صلی الله علیه و سلم خواستگاری نمود. (
۳)

مسلمان شدن حمزه رضی الله عنه
روزی ابوجهل در «صفا» به پیامبر صلی الله علیه و سلم برخورد- یک سال پس از بعثت یا اندکی بیشتر- حضرت صلی الله علیه و سلم را سخت بیازرد و دشنام داد، و از دین وی عیب جوئی کرد و به قصد تضعیف دعوتش سخنانی زشت به وی گفت، اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم پاسخش را نداد.

کنیز عبدالله بن جدعان در خانه ی خود حرفهای او را شنید، همین که حمزه در حالی که کمانش را به گردن آویخته بود از شکار برگشت؛ به نزد وی رفت و گفت: ای ابوعماره! کاش می دیدی که اندکی پیش از این ابوالحکم ابن هشام (ابوجهل) چه ها که به برادرزاده ات نگفت. محمد آنجا نشسته بود که ابوالحکم او را آزار داد و سخنان زشتی را به او زد اما محمد صلی الله علیه و سلم پاسخش را نداد.

حمزه ناراحت و خشمگین شد و به سرعت نزد ابوجهل رفت و وی را در جمع قریشیان یافت، او را با کمانش چنان زد که کمان شکست و به او گفت: آیا محمد را دشنام می دهی در حالی که من دین او را پذیرفته ام و همان چیزی را می گویم که او می گوید؟ چند نفر از قبیله ی بنی مخزوم به قصد کمک به ابوجهل برخاستند که حمزه را بزنند، اما ابوجهل با آنان گفت: ابوعماره را رها کنید، به خدا سوگند من به برادرزاده اش سخنانی زشت گفتم. سپس حمزه به خانه رفت و نسبت به آنچه که انجام داده بود به فکر فرو رفت.

گمان غالب این است که قبل از این حادثه حمزه رضی الله عنه راجع به دین برادرزاده اش فکر کرده و قلباً بدان متمایل شده بود، اما هرگز به فکرش نرسیده بود که اینگونه به سرعت در برابر قریش با زدن ابوجهل ایمان خود را اعلام کند. از این رو تا صبح بیدار ماند و خواب به چشمانش نرفت، چون صبح شد به کعبه رفت و به درگاه خداوند تضرع و زاری نمود تا که او را به راه حق هدایت نماید و شک و تردید را از وی بزداید، چون دعایش به پایان رسید باطل از قلبش رخت بربست و به اسلام اطمینان یافت.

پس نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت و آنچه را که برایش پیش آمده بود برای وی بازگفت. حضرت صلی الله علیه و سلم او را اندرز داد و آیات قرآن را تلاوت نمود، ناگهان حمزه را خشوع فرا گرفت و چشمانش پر از اشک شد…

در حالی که می گریست می گفت: «شهادت می دهم که در دعوتت صادق و راستگوئی، ای برادر زاده دینت را آشکار کن، به خدا قسم دوست ندارم دنیا را داشته باشم اما بت پرست باشم». از آن به بعد حمزه رضی الله عنه بر اسلام و اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و سلم پایدار ماند و در شناسنامه ی جاودان خود صفحاتی درخشان را ثبت نمود.

موقعیت حمزه رضی الله عنه با رسول خدا صلی الله علیه و سلم
مسلمان شدن حمزه در میان قریش انعکاسی وسیع داشت زیرا چنانکه گفتیم وی از با عزت ترین جوانان قریش و سرسخت ترین آنها بود. قریش متوجه شد که محمد صلی الله علیه و سلم قدرت یافته و نمی توانند مانع او شوند لذا از اقدامات قبلی خود دست کشیدند و بعد از اینکه تعداد مسلمانان زیاد شد و حمزه رضی الله عنه نیز مسلمان شد سعی کردند با مال و مقام و… او را بفریبند به این امید که از دعوت خود دست بردارد اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم همچنان به دعوت خود ادامه داد، تا اینکه خداوند مقدر کرد که عمر بن خطاب رضی الله عنه مسلمان شود.

قصه ی مسلمان شدن عمر مشهور است و فرصت آن نیست که آن را به طور مفصل بیان کنیم تنها آن بخشی که به حمزه رضی الله عنه و شدت و پایمردی اش مربوط می شود را بیان می کنیم:

هنگامی که خبّاب بن اَرَتٌ (۴) در خانه ی فاطمه خواهر عمر رضی الله عنه و همسر سعید بن زید قرآن را به آنان می آموخت، عمر رضی الله عنه آیات الهی را شنید و به آن راغب گشت از آنان خواست که او را به اقامتگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم راهنمائی کنند. خباب گفت: حضرت صلی الله علیه و سلم در خانه ی ارقم ابن ارقم در صفاست.

عمر رضی الله عنه در حالی که شمشیرش را بسته بود به خانه ی ارقم رفت، در زد، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم برخاست و از روزنه ی در نگاه کرد دید عمر رضی الله عنه است در حالی که شمشیرش را بر کمر آویخته است، با نگرانی به نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم برگشت و آمدن عمر رضی الله عنه را به او خبر داد، در این موقع حمزه رضی الله عنه گفت ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم اجازه بدهید وارد شود، اگر به قصد خیر آمده باشد او را یاری می دهیم و اگر قصد بدی داشته باشد با شمشیر خودش او را خواهیم کشت، حضرت صلی الله علیه و سلم اجازه داد که وارد شود. (۵)

عمر رضی الله عنه مسلمان شد و موقعیت یاران مستضعف پیامبر صلی الله علیه و سلم قوت یافت و مبارزه علیه باطل با تمام قدرت ادامه یافت تا اینکه هجرت به مدینه پیش آمد، حمزه رضی الله عنه همراه با دیگر مهاجران به مدینه هجرت کرد و رسول خدا صلی الله علیه و سلم در بین او و زید بن حارثه (غلام آزاد شده ی پیامبر صلی الله علیه و سلم) عقد برادری بست.

اولین پرچم اسلام بعد از استقرار در مدینه را پیامبر صلی الله علیه و سلم به حمزه رضی الله عنه داد و او را با سی تن از مهاجرین به سریه «سیف البحر» روانه کرد، حمزه رضی الله عنه با ابوجهل و همراهان وی که سیصد نفر بودند مواجه شد، با آن تعداد کمی که همراه وی بود خواست که با آنان بجنگد، اما «مَجدِیّ ابن عُمَر جَهَنی» واسطه شد و میان آنان مصالحه نمود و لذا جنگی رخ نداد. (۶)

حمزه رضی الله عنه در جنگ بدر:
جنگ بدر اولین جنگ مسلمانان بود، در این جنگ حمزه شیر خدا؛ دلاورانه و بی باک به دشمنان یورش می برد اسود بن اسود مخزومی که مردی تندخو و بد اخلاق بود را به قتل رساند سپس شیبه بن ربیعه از پهلوانان مشرکین را به هلاکت رساند، و هم چنان به هر سو روان بود و با دلاوران و پهلوانان مشرکین نبرد می کرد گوئی که تا آن زمان چنین مبارزی را ندیده بودند تا آنجا که امیه بن خلف (از سران قریش همان کس که بلال را شکنجه داد و سمیه را به شهادت رساند) وقتی که دستگیر شد پرسید: آن مردی که پر شتر مرغ بر سینه اش نصب کرده است کیست؟ عبدالرحمن بن عوف (کسی که او را دستگیر کرده بود) گفت: او حمزه پسر عبدالمطلب است. امیه گفت: او چه ها که با ما نکرد؟!

جنگ احد:
یک سال بعد از جنگ بدر، جنگ احد پیش آمد. در احد حمزه نیز چون بدر مبارز طلبید و دلاوری ها کرد و بسیاری از مشرکان را به هلاکت رساند به طوریکه گفته اند بیش از سی تن از (بزرگان) آنان را از پای درآورد. سپس چنان مقدر بود که شیر خدا به یک باره نقش بر زمین گردد و بدست «وحشی» غلام جبیر بن مُطعَم به شهادت برسد. (
۷)

وحشی نیزه را به شکم حمزه رضی الله عنه فرو کرد، شیر خدا به یکباره نقش بر زمین شد، هِند همسر ابوسفیان خود را به او رساند و سینه اش را شکافت و قلبش را (به روایتی جگرش را) درآورد و آن را به دندان گرفت تا اینکه انتقامش را از او گرفته باشد و کینه اش را تسکین داده باشد. سپس مشرکان او را مثله کردند، و گوش و بینی اش را بریدند. (۸)

غصه ی پیامبر صلی الله علیه و سلم از شهادت حمزه رضی الله عنه
رسول خدا صلی الله علیه و سلم در بین کشته ها به دنبال حمزه رضی الله عنه گشت، در پائین درّه او را با آن شکل فجیع یافت، سخت متأثر و اندوهگین شد و فرمود: «هیچ کس به مصیبتی که تو گرفتار آن شدی گرفتار نشد، و هرگز با چنین صحنه ی آزار دهنده ای مواجه نشدم، (
۹) جبرئیل به نزدم آمد و گفت: که نام حمزه رضی الله عنه در آسمان های هفتگانه چنین نوشته شد که، حمزه شیر خدا و رسول اوست. (۱۰)

سپس فرمود: « اگر خواهرش صفیه غمگین نمی شد و پس از من به صورت سنّتی در نمی آمد، او را رها می کردم که خوراک درندگان و پرندگان شود». (۱۱) آنگاه حضرت صلی الله علیه و سلم قریش را تهدید کرد و فرمود: «اگر خداوند به او امکان دهد سی تن از آنها را مُثله خواهد کرد». (۱۲) ولی خداوند وی را از مثله کردن کشته ها منع کرد فلذا آن حضرت صلی الله علیه و سلم صرف نظر نمود و صبر پیشه کرد. سپس دستور داد حمزه رضی الله عنه را با ردائی پوشاندند و بر او نماز خواند، و بعد کشته ها را کنار حمزه رضی الله عنه نهادند و بر آنها نماز خواندند و به اینگونه بر حمزه رضی الله عنه هفتاد و دو نماز خواند. (۱۳)

صفیه رضی الله عنها خواهر حمزه رضی الله عنه آمد تا برادر را ببیند، رسول خدا صلی الله علیه و سلم به زبیر پسر صفیه گفت: «مادرت را برگردان تا نبیند با برادرش چه کرده اند» زبیر رفت و گفت: مادر جان! پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: که برگردی. صفیه رضی الله عنها گفت: چرا برگردم در حالی که به من گفته اند برادرم را مثله کرده اند؟ حمزه رضی الله عنه در راه خدا چنین شد، چگونه خداوند ما را بدان راضی نمی گرداند؟ ان شاء الله از صابران خواهم بود.

چون زبیر به نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم بازگشت و سخن مادرش را به وی بازگفت، حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: بگذار بیاید. صفیه رضی الله عنها بر بالین برادر آمد و او را نگریست و نماز بر وی خواند و انا لله و انا الیه راجعون گفت و برای وی طلب بخشش کرد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود او را دفن کنند. این واقعه در نیمه ی ماه شوال سال سوم هجری رخ داد. (۱۴)

چه زیبا و شگفت انگیز است این شهادت، و چه دل انگیز و زیباست این قهرمانی در تاریخ رسالت! و چه زیباست اقدام و موضع صفیه رضی الله عنها عمه ی پیامبر صلی الله علیه و سلم و خواهر حمزه رضی الله عنه.

اینها نمونه های همیشه جاودانی هستند که خداوند مقرر فرمود تا تاریخ اسلام ابتر نماید، درود و رحمت خداوند بر سید الشهداء حمزة بن عبدالمطلب (و دیگر شهیدان سرافراز ما) و با رسول خدا صلی الله علیه و سلم و یاران و همرزمانش رضی الله عنه محشور شوند.
{حَسبُنا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیلِ}. [آل عمران آیه ی
۱۷۳] «خدا؛ ما را بس است و او بهترین حامی و سرپرست است».

______________________________________________
منبع: ستارگان هدایت در تاریخ اسلام
نوشته‌ی دکتر مصطفی سباعی. ترجمه: امیرصادق تبریزی
ناشر: انتشارات کردستان
چاپ اول سال
۱۳۸۲

______________________________________________
۱- سیره ی ابن هشام: ۱/۲۹۲
۲- سیره ی ابن هشام: ۱/۱۷۴
۳- سیره ی ابن کثیر: ۱/۲۶۳ و الروض الأنف:۲/۲۳۲
۴- وی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و سلم و از جمله سابقین است. بنا به قولی ششمین نفری است که مسلمان شد و اولین کسی است که اسلام خود را آشکار کرد. در مکه در دوره جاهلیت آهنگری می کرد و چون مسلمان شد مشرکین او را تحت فشار قرار دادند و شکنجه کردند تا از دین خود برگردد اما وی صبر کرد تا اینکه به مدینه هجرت نمود. در تمام جنگ ها و حوادث حضور داشت. سپس به کوفه رفت و در آنجا اقامت کرد و در سال ۳۷ هجری در سن هفتاد و سه سالگی در گذشت. وقتی علی رضی الله عنه از صفین برگشت بر قبر خباب گذر کرد و فرمود: خداوند خباب را رحمت کند که با میل و رغبت مسلمان شد و در راه اطاعت از خدا هجرت کرد و در تمام عمر جهاد کرد. بخاری و مسلم و دیگران از وی ۳۲ حدیث روایت کرده اند. رک: اعلام زرکلی: ۲/۳۴۶
۵- سیره ی ابن هشام: ۱/۳۴۵
۶- سیره ی ابن هشام: ۲/۳۵۹
۷- وقتی وحشی مسلمان شد پیامبر صلی الله علیه و سلم به او گفت:«خود را از من پنهان دار که من بعد تو را نبینم» این مطلب در شرح المواهب و صحیح بخاری: ۵/۳۷ و الإصابة: ۳/۵۹۴ و الاستیعاب اثر ابن عبدالبر: ص ۶۰۸ آمده است. این فرمایش حضرت صلی الله علیه و سلم بیانگر آن بود که ممکن است وحشی از مجازات در امان نباشد. (زیرا پیامبر در آن موقع داغدار بود چون قبل از اینکه قشون اسلام از صحرای احد مراجعت نماید وحشی از قشون ابوسفیان گریخت و خود را به قشون اسلام رسانید و نزد محمد صلی الله علیه و سلم رفت و اعتراف کرد که وی قاتل حمزه می باشد. نگاه: محمد پیغمبری که باید از نو شناخت. ص ۲۹۲ – مترجم) وحشی در جنگ یرموک شرکت داشت و در کشتن مسیلمه کذاب مشارکت داشت. گویند: با همان نیزه ای که حمزه رضی الله عنه را به شهادت رساند مسیلمه را به قتل رساند و خود او می گفت: با این نیزه بهترین ها را- یعنی حمزه- و بدترین مردم- یعنی مسیلمه- را به قتل رساندم. در حَمص سکونت کرد و در همانجا درگذشت. نگاه: سیره ی ابن هشام: ۷/۷۳
۸- سیره ی ابن هشام: ۳/۹۱
۹- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹ و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۰- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹ و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۱- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۲- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹ و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۳- سیره ی ابن هشام: ۳/۹۷ (امام نووی رضی الله عنه در منهاج می گوید: «وَ لا یُغَسِّلُ الشهیدُ وَ لا یُصَلّی علیهِ» «شهید غسل داده نمی شود و بر وی نماز خوانده نمی شود» خطیب شربینی در شرح این مطلب می نویسد: غسل و نماز بر شهید حرام است زیرا به نص قرآن شهید زنده است و نیز به این دلیل که بخاری از جابر روایت می کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و سلم دستور داد شهدای احد با همان لباس خون آلود دفن شوند و آنها را غسل ندادند و حضرت صلی الله علیه و سلم بر آنها غسل نداد» و امام شافعی رضی الله عنه می فرماید: «بنا به حدیث متواتر پیامبر صلی الله علیه و سلم بر شهدای احد نماز نخوانده است» اما این حدیث که پیامبر صلی الله علیه و سلم در دسته های ده نفری بر شهدای احد نماز خواند و در هر دسته حمزه را در کنار آنان نهاد و به اینگونه هفتاد نماز بر وی خواند، حدیثی است ضعیف و حرفی است خطا. امام شافعی می گوید: سزاوار است هرکه آن را روایت کرده است از خود شرم کند. نگاه: مغنی المحتاج: ۱/۳۴۹ – مترجم) سیره ی ابن هشام: ۳/۹۷ (امام نووی رضی الله عنه در منهاج می گوید: «وَ لا یُغَسِّلُ الشهیدُ وَ لا یُصَلّی علیهِ» «شهید غسل داده نمی شود و بر وی نماز خوانده نمی شود» خطیب شربینی در شرح این مطلب می نویسد: غسل و نماز بر شهید حرام است زیرا به نص قرآن شهید زنده است و نیز به این دلیل که بخاری از جابر روایت می کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و سلم دستور داد شهدای احد با همان لباس خون آلود دفن شوند و آنها را غسل ندادند و حضرت صلی الله علیه و سلم بر آنها غسل نداد» و امام شافعی رضی الله عنه می فرماید: «بنا به حدیث متواتر پیامبر صلی الله علیه و سلم بر شهدای احد نماز نخوانده است» اما این حدیث که پیامبر صلی الله علیه و سلم در دسته های ده نفری بر شهدای احد نماز خواند و در هر دسته حمزه را در کنار آنان نهاد و به اینگونه هفتاد نماز بر وی خواند، حدیثی است ضعیف و حرفی است خطا. امام شافعی می گوید: سزاوار است هرکه آن را روایت کرده است از خود شرم کند. نگاه: مغنی المحتاج: ۱/۳۴۹ – مترجم)
۱۴- سیره ی ابن هشام: ۳/




برچسب ها : زندگی نامه حمزه بن عبد المطلب رضی الله عنه ,
بازدید : 674
[ 14 مهر 1389 ] [ 18:47 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات (0)



.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آراد