فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

دعاي وقتِ بيدار شدن از خواب:
((الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ)))[1]). ستايش از آن خدايى است كه ما را بعد از مردن زنده گردانيد و زنده شدن به سوي اوست .
((الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي فِي جَسَدِي وَرَدَّ عَلَيَّ رُوحِي وَأَذِنَ لِي بِذِكْرِهِ)))[2]).
ستايش از آن خدايى است كه به من تندرستى بخشيد و جانم را به من باز گردانيد و به من اجازه ي ذكرش را داد .


دعاي هنگام ورود به مستراح وخارج شدن از آن:
پيش از وارد شدن مىگويد:
((اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْخُبُثِ وَالْخَبَائِثِ)))[3]) . خدايا! از شيطان هاي نر و ماده به تو پناه مىبرم .
و پس از خارج شدن مىگويد: ((غُفْرَانَكَ)))[4]). خدايا مرا بيامرز .
دعاي پس از وضو:
((أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)))[5]) .
گواهى مىدهم كه معبودي به حق نيست مگر خداي يكتا و براي او هيچ شريكى نيست و گواهى مىدهم كه محمد  صلی الله علیه و سلم  بنده و فرستاده ي خداست .
 
 
ذكرِ بعد از نماز وِتر:
((سُبْحَانَ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ يُطِيلُ فِي آخِرِهِنَّ)))[6]). أي بالثالثةِ ((ويرفعُ صوتَه بها)))[7]) .
«خداوند پاك و منـزه است، در نهايت پاكى است». سه بار آن را تكرار مىكند و مرتبه ي سوم با صداى بلند آن را مىكشـد .
آن چه در وقت اذان گفته مىشود:
شنونده ي اذان بايد هر چه مؤذن مىگويد، تكرار كند به جز جمله ي: (حيَّ على الصَّلاةِ، حيَّ على الفلاح) و به جاي آن بگويد: ((لا حولَ ولا قوَّةَ إلاَّ باللهِ)))[8]) هيچ توانايى و هيچ قدرتى نيست مگر با ياري و كمك خدا. آن هم براي دوري از گناه و پايداري در فرمان او .


آن چه بعد از گفتنِ اذان لازم است بگويد.
مىگويد: ((أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُه (اللَّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ عَلَى عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ مُحَمَّدٍ)، رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولاً وَبِالاسْلامِ دِينًا)))[9]) .
گواهى مىدهم كه معبودي به حق جز خداي يكتا نيست و او هيچ شريكى ندارد و محمد صلی الله علیه و سلم  بنده و فرستاده ي خداست، درود وسلام بر بنده وفرستاده ي خدا محمد  صلی الله علیه و سلم  باد .
((اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ وَالصَّلاةِ الْقَائِمَةِ، آتِ الْوَسِيلَةَ وَالْفَضِيلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِي وَعَدْتَهُ)))[10]) .
بارخدايا! اي صاحب اين دعاها و نمازي كه بر پا مىشود، به محمد  صلی الله علیه و سلم  وسيله (درجه اي است در بهشت كه مخصوص حضرت محمد  صلی الله علیه و سلم  مىباشد) و فضيلت عطا فرما و او را مقام و منزلت نيكو كه وعده داده اي بده .


دعاي هنگام پوشيدن لباس: ((الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي هَذَا الثَّوْبَ وَرَزَقَنِيهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّي وَلا قُوَّةٍ)))[11]) .
ستايش از آن خدايى است كه مرا اين لباس پوشانيد و آن را بدون هيچ قدرت و توانايىِ من، روزي ام گردانيد .


دعاي هنگام خارج شدن از منزل: ((بِسْمِ اللَّهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ)))[12]) .
به نام خدا برخدا توكل كردم. توانايى و قدرتى در دوري از گناه و پايداري بر طاعت [وعبادت ها] نيست، مگر به ياري خدا .
((اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَضِلَّ أَوْ أُضَلَّ، أَوْ أَزِلَّ أَوْ أُزَلَّ، أَوْ أَظْلِمَ، أَوْ أُظْلَمَ أَوْ أَجْهَلَ أَوْ يُجْهَلَ عَلَيَّ)))[13]).
خدايا! به تو پناه مىبرم از اين كه گمراه كنم يا گمراه شوم، بلغزانم يا لغزيده شوم، ظلم كنم يا بر من ظلم شود، آزار دهم يا به من آزار رسد.


دعاي هنگام رفتن به سوي مسجد: ((اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُورًا وَفِي بَصَرِي نُورًا وَفِي سَمْعِي نُورًا وَعَنْ يَمِينِي نُورًا وَعَنْ يَسَارِي نُورًا وَفَوْقِي نُورًا وَتَحْتِي نُورًا وَأَمَامِي نُورًا وَخَلْفِي نُورًا وَعَظِّمْ لِي نُورًا)))[14]) .
خدايا! در قلبم نوري قرار ده و در چشمم نوري و در گوشم نوري و از سمت راستم نوري و از سمت چپم نوري و از بالا و از پايينم نوري و از رو به رويم و از پشت سرم نوري و برايم نوري بلندقدر [وبزرگ] قرار ده.


دعاي وقت سوار شدن ماشين و هرچه به حركت درآيد: ((بِسْمِ اللَّهِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ، سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ)))[15]) .
به نام خدا؛ ستايش از آن خداست، منزه و پاك است آن كه براي ما اين مركوب و سواري را مطيع و رام نمود درحالى كه ما توانايىِ رام كردن آن را نداشتيم. و هرآينه ما به سوي پروردگار خويش باز مىگرديم .
 
 
دعاي هنگام وارد شدن به مسجد:
((بِسمِ اللهِ، والصَّلاةُ والسَّلامُ على رسولِ اللهِ، اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ)))[16]) .
به نام خدا؛ درود و سلام بر رسول خدا باد. خدايا دروازه هاي نيكى و احسانت را برمن بگشا.


ذكرها و وردهاي بعد از نماز فرض: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ (يقولها ثَلاثًا).
از خدا آمرزش مىطلبم (سه بار).
((اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ وَمِنْكَ السَّلامُ تَبَارَكْتَ يَا ذَا الْجَلالِ وَالإكْرَامِ)))[17]) .
خدايا تو سلامى و سلامتى از توست؛ بسيار با بركتى تو اى صاحب بزرگى و بخشايش .
((لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَلا نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ وَلَهُ الثَّنَاءُ الْحَسَنُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الكَافِرُوْنَ)))[18]) .
معبودي به حق نيست مگر خداي يكتا؛ يگانه است، شريكى ندارد، پادشاهى از آن اوست و ستايش از آن او. و او بر هر چيز تواناست، توانايى و قدرتى در دوري از گناه و در پايداري بر طاعت نيست، مگر با ياري خدا. معبودي به حق نيست مگر خداي يكتا؛ جز او كسى را نمىپرستيم و نعمت و احسان و مدح و نيكويى، از آن اوست معبودي به حق نيست مگر خدا، عبادت ما خالص براي اوست، هر چند كفار را خوش نيايد.
((لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَلا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ)))[19]) .
نيست معبودي به حق، مگر خداي يكتا. شريكى ندارد، پادشاهى از آن اوست و ستايش از آن او. و او بر هرچيز تواناست. الهى! بازدارنده اى نيست از آن چه خواهى عطا فرمايى و نه دهنده اي از آن چه خواهى منع نمايى. و توانگري سود ندهد نزد تو توانگرىاش را.
افرون بر آن چه گفته شد، دعاهاى زير را ده بار پس از نماز صبح و مغرب، تكرار مىكند:
((لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)) بعد الفجر وكذلك بعد المغرب، عَشْرَ مَرَّاتٍ([20]) .
نيست معبودي به حق مگر خداي يكتا، شريكى براي او نيست، پادشاهى از آن اوست و ستايش از آن او. زنده مىكند و مىميراند و او بر هر چيز قادر است.
((يُسَبِّحُ اللَّهَ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ وَيحَمَِدُ اللَّهَ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ وَيُكَبِّرُ اللَّهَ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ، فَتْلِكَ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ، ثمّ يقولُ تَمَامَ الْمِائَةِ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)))[21]) .
33بار سبحان الله، 33بار الحمد لله و33بار الله اكبر مىگويد كه روي هم 99بار مىشود. سپس با گفتنِ (لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) عددِ (100) را كامل مىكند .
سپس آيَةَ الكرسِيِّ مىخواند: )اللَّهُ لاَ إِلَهَ إلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَوودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ(255)) . [البقرة:الآية 255]([22]) .
خداي يكتاست كه جز او خدايى نيست، زنده و پاينده است، هرگز او را كسالت خواب فرا نگيرد، تا چه رسد كه به خواب رود، اوست مالك آن چه در آسمان ها و زمين است، كه را جرأت است كه در پيشگاه او به شفاعت برخيزد مگر به فرمان او، علم او محيط است به آن چه پيش نظر خلق آمده است و آن چه سپس خواهد آمد و خلق به هيچ مرتبه ي علم او احاطه نتوانند كرد، مگر به آن چه او خواهد؛ قلمرو علمش ازآسمان ها و زمين فراتر و نگهبانىِ زمين و آسمان بر او آسان و بىزحمت است، چه او داناي بزرگوار و تواناي باعظمت است.
سپس با اين سوره ها به پايان مىرساند: )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)اللَّهُ الصَّمَدُ(2)لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ(3)وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ(4)) . [سورة الإخلاص] .
اي پيامبر خدا! به كسى كه درباره ي صفت پروردگارت از تو پرسيد، بگو: الله آن خداي يكتا پاك و منزه از تركيب و تعداد است، او يكتاي يكتاست، خداي يكتاست كه همه ي بندگان براي انجام و بر آورده شدن نيازهاي خود، به او روي مىآورند و از او مدد مىجويند؛ بىنياز است و مقصود فقط ذات پاك اوست، نزايد و زاده نشود براي اينكه زادن و زاده شدن، نشانه ي مخلوق بودن است كه محل تغيير و دگرگونى هستند و نباشد براي او همتايى؛ كسى نيست كه بتواند همتاي خدا باشد، خدا نه مانندي دارد، نه كسى كه بتواند در مقابل او قرار گيرد .
)قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ(1)مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ(2)وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ(3)وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ(4)وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ(5) ( . [سورة الفلق] .
اي پيامبرما بگو: من از شر آفريده ها به خداي فروزنده ي صبح روشن پناه مىبرم و از شرّ شبِ تار هنگامىكه در آيد و از شرّ زنان افسونگر چون به جادو در گره ها بدمند و از شر حسود بدخواه چون آتش رشك و حسد برافروزد .
)قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ(1)مَلِكِ النَّاسِ(2)إِلَهِ النَّاسِ(3)مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ(4)الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ(5)مِنْ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ(6) ( . [سورة الناس]([23]).
اي پيامبر ما بگو: من به پروردگـار آدميان پناه مىبرم، پادشاه آدميان، خدا يكتا معبود آدميان از شر وسوسه ي شيطان، آن شيطان كه در دل مردم وسوسه و انديشه ي بد افكند، چه آن شيطان از جنس جن باشد يا از نوع انسان .
سپس مؤمن پس از فراغت از نمازهاي صبح و عصر، به ذكرها و دعاهاي صبح و شام مشغول مىشود، كه آن را به طور مشروح إن شاء الله در فصل بعد ذكر خواهم كرد .


دعاي هنگام خارج شدن از مسجد: ((بسم اللهِ، والصَّلاةُ والسَّلامُ على رسولِ اللهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ)))[24]) .
به نام خدا و درود و سلام بر رسول الله.
خدايا! من از تو احسانت را مىخواهم، خدايا! مرا از شيطانِ رانده شده حفظ نما .


دعاي هنگام ورود به خانه:
((اللَّهُم إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ الْمَوْلِجِ وَخَيْرَ المخرج بِسْمِ اللَّهِ وَلَجْنَا وَبِسْمِ اللَّهِ خَرَجْنَا وَعَلَى اللَّهِ رَبِّنَا تَوَكَّلْنَا )) ثُمَّ لِيُسَلِّمْ عَلَى أَهْلِهِ([25]) .
به نام خدا وارد شديم و به نام خدا خارج شديم و برپروردگارخود توكل كرديم.

آن گاه به افراد خانواده اش سلام مىكند.
 


دعاي پيش از خوردن و آشاميدن وپس از فارغ شدن از آن:
هنگام شروع مىگويد:
((بِسْمِ اللهِ)))[26]) فإن نَسِيَ قالَ: بِسْمِ اللَّهِ أوَّلَهُ وآخِرَهُ([27]) .   به نام خدا.
و اگر در آغاز فراموش كرد، مىگويد: به نام خدا در اول و آخر .
وقتى از خوردن [و آشاميدن] فارغ شد، مىگويد: ((الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيرًا طَيِّبًا مُبَارَكًا فِيهِ، غَيْرَ مَكْفِيّ وَلا مُوَدَّعٍ وَلا مُسْتَغْنىً عَنْهُ رَبَّنَا)))[28]).
ستايش از آن خداست، ستايشى بسيار، نيكو و پربركت؛ خدا بى نياز است و درخواست كردن و خواهش از او هميشه ادامه دارد و همه به او نيازمند هستند. پروردگارا ستايش ما را بپذير.


بعضى از ذكرهاى هنگام خواب:ثم يقرأُ آيَةَ الكرسِيِّ: (اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَيَوودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ(255)) . [البقرة:الآية 255]([29]) .
خداى يكتاست كه جز او خدايى نيست، زنده و پاينده است، هرگز او را كسالت خواب فرا نگيرد تا چه رسد كه به خواب رود، اوست مالك آن چه در آسمان ها و زمين است، كه را جرأت است كه در پيشگاه او به شفاعت برخيزد مگر به فرمان او، علم او محيط است به آن چه پيش نظر خلق آمده است و آن چه سپس خواهد آمد و خلقْ به هيچ مرتبه ي علم او احاطه نتوانند كرد مگر به آن چه او خواهد؛ قلمرو علمش از آسمان ها و زمين فراتر و نگهبانى زمين و آسمان بر او آسان و بىزحمت است، چه او داناي بزرگوار و تواناي باعظمت است.
خدا معبودي است كه جز او معبودي به حق نيست، زنده و تدبيركننده ي مخلوقات است، چُرت و خواب به او دست نمىيابد، آن چه در آسمان ها و زمين است از آنِ اوست، كيست كه بتواند نزد او شفاعت نمايد مگر به اجازه ي او؛ آن چـه را كه خلق شدگان در پيشِ رو دارند و آن چه را پشت سر مىگذارند مىداند، از علم خدا هيچ نمىدانند مگر آن چه او بخواهد، كُرسى او آسمان ها و زمين را فراگرفته و نگهدارى آسمان ها و زمين بر خداوند سنگينى نمىكند و او بلندمرتبه ي بزرگ قدر است .
2- آخر سوره بقره را مىخواند: (آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ(285) لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ لَبَتْ(286)). [سورة البقرة:الآيتان 285-286]([30]).
پيامبر به آن چه از طرف پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده و مؤمنان نيز همه به خدا و فرشتگان و كتاب ها و پيامبرانِ او ايمان آوردند و گفتند: بين هيچ يك از پيامبرانِ خدا فرق نگذاريم و گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا آمرزش تو را مىخواهيم و بازگشت به سوي توست . خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى او مكلف نمىكند، نيكىهاي هر شخصى به نفع خود او و بديهايش نيز به زيان خود اوست، پروردگارا! اگر فراموش و يا خطا كرديم، ما را به آن مؤاخذه مكن، پروردگارا! تكليف طاقت فرسا چنان كه بر پيشينيان ما نهادي برما نگذار، پروردگارا تكليفى فوق طاقت ما بردوش ما منه و در گذر و بيامرز و ببخشاي ما را، تو خداوند مايى؛ پس ما را بر گروه كافران ياري فرما.
و اين سوره را مىخواند: )قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ(1)لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ(2)وَلاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ(3)وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ(4)وَلاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ(5)لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ(6)) . [سورة الكافرون]([31]) .
اي پيامبر بگو كه اي كافران مشرك! من آن بت ها را كه شما به خدايى مىپرستيد، هرگز نمىپرستم و شما هم آن خداي يكتايى كه من پرستش مىكنم، پرستش نمىكنيد، نه من خدايان باطل شما را عبادت مىكنم و نه شما يكتا خداي معبود مرا عبادت خواهيد كرد؛ پس اينك دين شما براي شما و دين من براي من.
4 - دستهايش را با هم جمع كرده و نزد هم قرار مىدهد، سپس در آن مىدمد و سوره هاي زير را مىخواند: )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)اللَّهُ الصَّمَدُ(2)لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ(3)وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ(4)). [سورة الإخلاص] .
اي پيامبر خدا! به كسى كه درباره ي صفت پروردگارت از تو پرسيد، بگو: الله آن خداي يكتا پاك و منزه از تركيب و تعداد است، او يكتاي يكتاست خداي يكتاست كه همه ي بندگان براي بر آورده شدن نيازهاي خود، به او روي مىآورند و از او مدد مىجويند، بىنياز است و مقصود فقط ذات پاك اوست. نزايد و زاده نشود، براى اين كه زادن و زاده شدن نشانه ي مخلوق بودن است كه محل تغيير و دگرگونى هستند و نباشد براي او همتايى؛ كسى نيست كه بتواند همتاي خدا باشد خدا نه مانندي دارد، نه كسى كه بتواند در مقابل او قرار گيرد .
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ(1)مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ(2)وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ(3)وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ(4)وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ(5)) [سورة الفلق] .
اي پيامبرما بگو: من از شر مخلوقات، به خداى فروزنده ي صبح روشن پناه مىبرم و از شر شب تار هنگامىكه در آيد و از شر زنان افسونگر چون به جادو در گره ها بدمند و از شر حسود بدخواه چون آتش رشك و حسد برافروزد .
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ(1)مَلِكِ النَّاسِ(2)إِلَهِ النَّاسِ(3)مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ(4)الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ(5)مِنْ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ(6)) . [سورة الناس] .
اي پيامبرما بگو: من به پروردگار آدميان پناه مىبرم، پادشاه آدميان، يكتا معبود آدميان، از شر وسوسه ي شيطان، آن شيطان كه در دل مردم وسوسه و انديشه ي بد افكند، چه آن شيطان از جنس جن باشد يا از نوع انسان .
سپس دو كف دست را به سر و صورت و به تمامى بدنش تا آن جا كه بتواند مىكشد و اين عمل را سه بار تكرار مىكند([32]).
5- 33بار سبحان الله، 33بار الحمد لله و 34 بار الله أكبر مىگويد([33]) .
6- سپس مىگويد: ((اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ أَحْيَا وَبِاسْمِكَ أَمُوتُ)))[34]). خداوندا با نام تو زنده مىشوم و مىميرم.
7 - و اگر بخواهد، اين [عبارت] را مىافزايد: ((بِاسْمِكَ رَبِّ وَضَعْتُ جَنْبِي وَبِكَ أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِي فَارْحَمْهَا وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَكَ الصَّالِحِينَ)))[35]) .
با نام تو اي پروردگار، پهلويم را بر زمين گذاشتم و با نام تو آن را بلند مىكنم، پس اگر جانم را گرفتى به آن رحم كن و اگر آن را نگه داشتى، به آن چه بندگان نيك و صالح را حفظ مىكنى حفظ نما .
8 - و با اين دعا آن را به پايان مىبرد: ((اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ، لا مَلْجَأ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ، آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ)))[36]).
الهى! جانم را به تو سپردم و كارم را به تو واگذاشتم و رويم را به سوي تو گردانيدم و به تو تكيه كردم. درحالِ اميد به ثوابت وترس از عذابت، پناهگاه و جاي نجاتى از عذاب تو جز به سوى تو نيست؛ به كتابى كه نازل نمودي و پيامبري كه فرستادي ايمان آوردم .


ذكرِ وقت بيدار شدن از خواب:((لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي)))[37]).
نيست معبودي به حق مگرخداي يكتا، براي او شريكى نيست، مُلك هستى از آن اوست، ستايش از آن اوست و او بر هر چيز تواناست، ستايش از آن خداست، خداوند پاك است و توانايى و قدرتى در دوري از گناه و پايداري بر طاعت نيست مگر با كمك و ياري خداوند، خدايا مرا بيامرز.
سپس وضو گرفته و نماز مىخواند و اگر مىخواهد بعد از آن مىخوابد .
اين ذكرهاي شبانه روزي است كه خداوند فرصت داد تا آن را گرد آورم و بايد مؤمن هميشه آن را همراه و ملازم خود بداند .
 

 

سلسله توشه مؤمن (3)، ورد شبانه روزى، تقديم العلامة الشيخ د. عبدالله بن عبدالرحمن الجبرين، نوشته ي خالد الجريسي، ترجمه اسحاق بن عبدالله دبيري


 

----------------------------------

زیرنویسها:
([1]) البخاري؛ الدعوات؛ باب: ما يقول إذا أصبح؛ حديث (6325) از ابىذر  رضی الله عنه  وحديث (7395) .
([2]) الترمـذي؛ الدعوات؛ باب: منـه دعاء؛ (باسمك ربي وضعت جنبي …)؛ حديث (3401) از ابىهريره  رضی الله عنه  .
([3]) البخاري؛ الوضوء؛ باب: ما يقول عند الخلاء؛ حديث (142) از انس  رضی الله عنه  .وحديث (6322) همچنين از او . ومسلم؛ الحيض؛ باب: ما يقول إذا أراد دخول الخلاء؛ حديث (375) هم از او. (الخبْث) در مسلم با سكونِ (ب) ثبت شده است.
([4]) أبوداود؛ الطهارة؛ باب: ما يقول الرجل إذا خرج من الخلاء؛ حديث (30) از عايشه رضي الله عنها . والترمذي؛ باب: الطهارة؛ باب: ما يقول إذا خرج من الخلاء؛ حديث (7) هم از او .
([5]) مسلم؛ الطهارة؛ باب الذكر المستحب عقب الوضوء؛ حديث (234) از عقبة بن عامر  رضی الله عنه  .
([6]) النسائي؛ قيام الليل وتطوع النهار؛ باب: كيف الوتر بثلاث؛ حديث (1700) از ابىّ بن كعب  رضی الله عنه  .
([7]) همان كتاب؛ باب: نوع آخر من القراءة في الوتر؛ حديث (1733) از عبدالرحمن بن أبزى  رضی الله عنه  .
([8]) البخاري؛ الأذان؛ باب: ما يقول إذا سمع المنادي؛ حديث (611) از ابىسعيد  رضی الله عنه . ومسلم؛ الصلاة؛ باب: استحباب القول مثل قول المؤذن؛ حديث (385) از عمر  رضی الله عنه  .
([9]) از مجموع دو روايت همان كتاب؛ همان باب؛ حديث (384) از عبد الله بن عمرو رضي الله عنهما و حديث (386) ازسعد بن ابي وقاص .
([10]) البخاري؛ الأذان؛ باب: الدعاء عند النداء؛ حديث (614) از جابر بن عبدالله رضي الله عنهما .
([11]) أبوداود؛ اللباس؛ حديث (4023) از معاذ  رضی الله عنه  .
([12]) أبوداود؛ الأدب؛ باب: مايقول إذا خرج من بيته؛ حديث (5095) از انس  رضی الله عنه .
([13]) همان كتاب؛ حديث (5094) از ام سلمة رضي الله عنها.
([14]) مسلم؛ الصلاة؛ باب: في صلاة الليل وقيامه؛ حديث (763) از عبدالله بن عباس رضي الله عنهما .
([15]) قسمتى از حديثى است كه ابوداود آن را روايت كرده؛ الجهاد؛ باب: ما يقول الرجل إذا ركب؛ حديث (2602) از علي بن ربيعة از علي  رضی الله عنه  . والترمذي؛ الدعوات؛ باب: ما جاء ما يقول إذا ركب دابة؛ حديث (3446) هم از او .
([16]) مسلم؛ صلاة المسافرين وقصرها؛ باب: ما يقول إذا دخل المسجد؛ حديث (713) از ابىحميد  رضی الله عنه  واين عبارت در آن نيست: (فليسلّم علي النبيّ  صلی الله علیه و سلم ) و روايت ابىداود والنّسائي وابن ماجه وغيرِ آن ها با اسناد صحيح مىباشد؛ چنان كه امام النووي در الأذكار؛ باب: ما يقوله عند دخول المسجد والخروج منه، آورده است .
والحافظ ابن القيّم رحمه الله در جلاء الأفهام؛ موطن هشتم از مواطن الصلاة على النبي  صلی الله علیه و سلم : عند دخول المسجد وعند الخروج منه؛ چنان كه ابن خزيمة در صحيح وابوحاتم ابن حِبان از ابىهريره  رضی الله عنه  روايت كرده اند: أن رسول الله  صلی الله علیه و سلم ، قال: ((إذا دخل أحدكم المسجد فليُسلّم على النبي  صلی الله علیه و سلم ، وليقل: اللهم افتح لي أبواب رحمتك وإذا = =خرج فليُسلّم علي النبي  صلی الله علیه و سلم ، وليقل: اللهم أََجِرْني من الشيطان)). اهـ . اگر يكى از شما به مسجد داخل شد، درود بر پيامبر بفرستد و بگويد: (اللهم افتح لي أبواب رحمتك) و اگر خارج شد درود بر پيامبر بفرستد و بگويد: (اللهم أجرنى من الشيطان) نگا:عون المعبود شرح ابىداود ص18.
([17]) مسلم؛ المساجد؛ باب: استحباب الذكر بعد الصلاة وبيان صفته؛ حديث (591) از ثوبان  رضی الله عنه  . واما چگونگى استغفار: امام الأوزاعي رحمه الله درهمان روايت چنين ذكر كرده اند كه بگويد: (أستغفر الله، أستغفر الله) .
([18]) همان كتاب؛ حديث (594) از عبدالله بن زبير  رضی الله عنه  .
([19]) البخاري؛ الأذان؛ باب: الذكر بعد الصلاة؛ حديث (844) از مغيرة بن شعبة  رضی الله عنه  ومسلم؛ المساجد؛ باب: استحباب الذكر بعد الصلاة وبيان صفته؛ حديث (593) هم از او.
([20]) ثابت بودن آن در سنت پيامبر  صلی الله علیه و سلم   سماحة العلاّمة ابن باز رحمه الله در تحفة الأخيار وثابت بودن آن را پس از نماز صبح آورده است. الترمذي در الدعوات؛ باب: في ثواب كلمة التوحيد؛ =

= حديث (3474) از ابىذر  رضی الله عنه  . وقال الترمذي: هذا حديث حسن صحيح غريب . ا هـ . و اما ثابت بودن آن پس از نماز مغرب؛ همچنين در سنن الترمذي؛ الدعوات؛ باب: في تساقط الذنوب؛ حديث (3534) از عمارة بن شبيب السبائي  رضی الله عنه  . وقال أبوعيسي الترمذي: هذا حديث حسن غريب . ا هـ .
([21]) مسلم؛ المساجد؛ باب: استحباب الذكر بعد الصلاة وبيان صفته؛ حديث (597) از ابىهريره  رضی الله عنه  .
([22]) النَسائي در سنن الكبرى؛ حديث (9928) و در عمل اليوم والليلة؛ حديث (100) وهمچنين ابن السنّي؛ حديث (121) .
([23]) أبوداود؛ الوتر؛ باب: في الاستغفار؛ حديث (1523) از عقبة بن عامر  رضی الله عنه  و همچنين الترمذي؛ فضائل القرآن؛ باب: ما جاء في المعوّذتين حديث (2903) از او با بسنده و اكتفا كردن به جمله ي (المعوّذتين) .
([24]) خارج نمودنِ آن چه در پانوشتِ (18) آمده است.
([25]) أبوداود؛ الأدب؛ باب: ما يقول الرجل إذا دخل بيته؛ حديث (5096) . و امام النووى در الأذكار ذكر كرده وگفته، ابوداود آن را ضعيف ندانسته است .
([26]) البخاري؛ الأطعمة؛ باب: قوله تعالى ¼ N?éSTÕRÒ ÝYÚ g?HTW?YQ~Vº ?WÚ ó$ØRÑHTWTÞ`TÎW¦W¤ » . [البقرة 57، 72] و[الأعراف160] و[طه 81] . حديث (5376) از عمر بن ابىسلمة رضي الله عنهما و همچنين مسلم؛ الأشربة؛ باب: آداب الطعام والشراب؛ حديث (2022) از او.
([27]) دليل آن نزد ابىداود وارد شده؛ الأطعمة؛ باب: التسمية على الطعام؛ حديث (3767) از عايشه رضي الله عنها و حديث (3768) از اُمية بن مَخْشِي  رضی الله عنه  . والترمذي؛ الأطعمة؛ از رسول الله  صلی الله علیه و سلم ، باب: ما جاء في التسمية على الطعام؛ حديث (1858) همچنين از اوست رضي الله عنها، بلفظ: (في أوله وآخره) . وابن ماجَهْ در الأطعمة؛ باب: التسمية عند الطعام؛ حديث (3264) همچنين از اوست رضي الله عنها، بلفظ: (في أوله وآخره) همچنين .
([28]) البخاري؛ الأطعمة؛ باب: ما يقول إذا فرغ من طعامه؛ حديث (5458) از ابىامامة  رضی الله عنه  .
([29]) قسمتى از روايت بخاري است در بدء الخلق؛ باب: صفة إبليس وجنوده؛ حديث (3275) از ابىهريره  رضی الله عنه  .
([30]) البخاري؛ فضائل القرآن؛ باب: من لم ير بأساً أن يقول: سورة البقرة وسورة كذا؛ حديث (5040) از ابىمسعود الأنصاري  رضی الله عنه  . = = ودر بعضى جاها غير از اين در صحيح البخاري. ومسلم؛ صلاة المسافرين وقصرها؛ حديث (807) و (808) با اندكى اختلاف؛ هم از ابىمسعود.
([31]) أبوداود؛ الأدب؛ باب: ما يقول عند النوم؛ حديث (5055) از نوفل الأشجعي  رضی الله عنه  . والترمذي؛ الدعوات؛ باب: ما جاء فيمن يقرأ من القرآن عند المنام؛ حديث (3403) هم از او .
([32]) البخاري؛ الدعوات؛ باب: التعوذ والقراءة عند المنام؛ حديث (6319) از عايشه رضي الله عنها . و حديث (5017) هم از او.
([33]) البخاري؛ فرض الخُمُس؛ باب: ما ذكر عن درع النبي  صلی الله علیه و سلم ؛ حديث (3113) از علي  رضی الله عنه . و بسياري از جاهاي ديگر. ومسلم؛ الذكر والدعاء؛ باب: التسبيح أول النهار وعند النوم؛ حديث (2727) هم از او .
([34]) البخاري؛ الدعوات؛ باب: ما يقول إذا نام؛ حديث (6312) از حذيفة  رضی الله عنه  . ومسلم؛ الذكر والدعاء؛ باب: ما يقول عند النوم؛ حديث (2711) هم از او.
([35]) متفق عليه از حديث ابىهريره  رضی الله عنه ، البخاري؛ الدعوات؛ باب: التعوّذ والقرائت عند المنام؛ حديث (6320) . ومسلم؛ الذّكر = =والدعاء والتوبة والاستغفار؛ باب: ما يقول عند النوم وأخذ المضجع؛ حديث (2714) .
([36]) البخاري؛ الدعوات؛ باب: ما يقول إذا نام؛ حديث (6313) از البراء بن عازب  رضی الله عنه  . ومسلم؛ الذكر والدعاء؛ باب: ما يقول عند النوم؛ حديث (2710) هم از او .
([37]) البخاري؛ أبواب التهجّد؛ باب: فضل من تعارّ من الليل فصلّى؛ حديث (1154) از عبادة بن صامت  رضی الله عنه .
 




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : دعا ,
بازدید : 8139
[ جمعه 5 شهريور 1395 ] [ 18:50 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

 

 

چرا با وجود همسر و فرزند بازهم يک مرد بدون در نظر گرفتن احساسات همسر ازدواج مجدد ميکند، شوهرم ميگوید که اسلام چنین گفته، تکليف زن چيست؟

 

 

 

الحمدلله،

 

شارع حکيم – که الله متعال است – در قرآن کريم مي فرمايد: «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً» (نساء 3).

 

يعني: «و اگر مى‏ترسيد که (بهنگام ازدواج با دختران يتيم) عدالت را رعايت نکنيد، (از ازدواج با آنان، چشم‏پوشى کنيد و) با زنان پاک (ديگر) ازدواج نمائيد، با دو يا سه يا چهار تا ازدواج كنيد، و اگر مى‏ترسيد عدالت را (درباره همسران) رعايت نکنيد، به يك زن اكتفاء كنيد».

 

و اين حکمي است از جانب خالق کائنات، همان کسي که مالک روز جزاست و هر چه را بخواهد مي کند، و مي فرمايد : «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» (نساء 65).

 

يعني: «به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند؛ و کاملا تسليم باشند».

 

بنابراين يک زن يا مرد مؤمن دربرابر احکام خداوند سر تسليم و رضايت فرو مي نهند، و يک زن مسلمان – حتي اگر در قلبش از اينکه شوهرش با زن ديگري ازدواج کند خوشحال نباشد – اما چون خود را تسليم الله کرده است، در برابر حکم الهي اعتراض نمي کند.

 

البته داشتن چند همسر نه واجب است و نه سنت بلکه چيزي است‌که اسلام آن را مباح‌کرده است چون‌گاهي مقتضيات عمراني و ضرورتهاي اصلاحي پيش مي‌آيد که شايسته نيست قانونگذارآن را ناديده بگيرد و چشم پوشي ازآن روا نيست‌، و به دليل احساسات زن آنهمه مصالح را فدا نمي کند، و قطعا هيچيک از احکام الهي بدون حکمت نيستند، هرآنچه الله متعال تشريع کرده، مستقيم يا غير مستقيم در جهت مصالح اجتماع بشري است، هرچند که حکمت و مصالح عده اي از اين احکام براي ما ظاهر نباشد، حکم چند همسري هم در جهت مصالح خانواده و اجتماع است، و مي توان حکمتهاي آنرا به قرار زير برشمرد:

 

 

 

دوم: شريعت اسلامي چند همسري را تأييد و به عنوان قانون ارائه نموده است. زيرا بامجموعه آموزه‌هاي اسلامي و نيز با طبيعت فطري زن و مرد سازگار است. آري، با مجموعه آموزه‌هاي اسلام هماهنگ است، مثلاً زنا را به شدت حرام نموده، اما از طرف ديگر راهي براي ارضاي اين نياز گشوده است كه عبارتست از ازدواج. همچنين چند همسري را مباح نموده زيرا ممنوع نمودن آن سبب گرايش به زنا مي‌باشد، چون تعداد زنان از مردان بيشتر است، و اين اختلاف عددي در زمان ظهور جنگها افزايش مي‌يابد. مخصوصاً در زمان ما كه سلاحهاي كشتار متنوع شده‌اند و در هر بار هجوم يا آتش توپخانه دهها و صدها انسان نظامي و غير نظامي كشته مي‌شوند. حال اگر مرد مجبور به ازدواج فقط با يك زن باشد، تعداد زيادي از زنان بدون شوهر باقي مي‌مانند و دست نيافتن زن به ازدواج و پير شدن او در اين حالت نتايج منفي بزرگي مانند افسردگي، بي آبرويي، انتشار زنا و تباهي نسل را در پي خواهد داشت.

 

از جهت ديگر، مرد و زن در روابط جنسي داراي استعدادهاي متفاوتي هستند. مثلاً زن هميشه براي روابط جنسي آماده نيست، و در طول هر ماه اوقاتي وجود دارد كه زن تا ده روز يا دو هفته ناتوان از انجام عمل جنسي است. يا به هنگام ولادت اغلب تا چهل روز توانايي اين كار را ندارد و از نظر شرعي هم ممنوع است. در حين انجام عمل جنسي نيز گاهي زن آمادگي خود را از دست مي‌دهد اما مرد در طول ماه و سال آماده اين كار است. پس منع مرد از دستيابي به بيش از يك زن انگيزه انجام زنا را در بسياري اوقات پديد مي‌آورد.



ادامه مطلب


درباره : سبک زندگی , ,
بازدید : 267
[ پنج شنبه 7 شهريور 1394 ] [ 1:0 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

 

 

دانشجوي مهندسي برق هستم. شما شرايط را در ايران خوب ميدانيد. امکان ازدواج فعلا برايم نيست. به يکي از همکلاسي هايم علاقمند شده ام، اما نميخواهم کاري کنم که مورد رضايت خداوند متعال نباشد. متاسفانه زندگي من بخاطر ايشان مختل شده. چه کار کنم؟

 

 

 

الحمدلله،

 

به اين فرموده الله متعال عمل کنيد که مي فرمايد :

 

« الَّذِينَ لَا يجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّي يغْنِيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ »(النور: 33).

 

«و کساني که امکاني براي ازدواج نمي‏يابند، بايد پاکدامني پيشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بي‏نياز گرداند».

 

پس تا زمانيکه الله متعال موقعيت ازدواج را براي شما فراهم مي کند، صبوري و پاکدامني پيشه کنيد و از ارتباط با آن دختر پرهيز نماييد، زيرا برقراري ارتباط خود راهي است براي نزديکتر شدن، و نزديکي شما راه را براي شيطان ميسر مي گرداند تا شما را به گناهان کوچک و بزرگ بکشاند، لذا اگر مي خواهيد به اين مراحل کشيده نشويد از همين الان مراقب باشيد و رابطه اي نداشته باشيد، و اگر رابطه داريد بطور کامل آنرا قطع نماييد، که رابطه با نامحرم مقدمه تمام گناهان ديگر است، و بدانيد که الله متعال مي فرمايد : «عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (بقره 216).

 

يعني: چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن که خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد.

 

پس احساس را کنار بگذاريد و به واقعيت نظر کنيد، و هر وقت موقعيت ازدواج فراهم شد با دختري متدين و با اخلاق ازدواج کنيد تا هم زندگي شما با ايشان راحت باشد و هم مادر و معلمي درستکار براي فرزندانتان مهيا کرده باشيد.




درباره : سبک زندگی , ,
بازدید : 204
[ پنج شنبه 6 شهريور 1394 ] [ 1:0 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

فرزنددار شدن آن هم فرزند سالم و زیبا آرزوی هر زن و شوهر است که متأسفانه برخی از افراد به‌دلیل ناباروری به آرزوی خود دست پیدا نکردند ولی خوشبختانه با پیشرفت‌های علم پزشکی در زمینه درمان ناباروری این آرزو دست یافتنی‌تر شده است.

 

طب سنتی ایران بسیار در زمینه درمان ناباروری به موفقیت‌های بالایی دست پیدا کرده است, ابتدا بهتر است که به تعریف ناباروری از دیدگاه طب سنتی بپردازیم.

 

ناباروری یا عسر الحمل به‌دلایل مختلفی در زن یا مرد بروز پیدا می‌کند.

 

از دیدگاه طب سنتی رحم دارای مزاج است و اگر مزاج رحم از تعادل خارج شود باروری با مشکل روبه‌رو خواهد شد. اگر رحم زن از حالت طبیعی سردتر شده باشد خود برودت و سردی رحم عاملی می‌شود که نطفه به باروری ختم نشود و در رحم از بین برود، در نقطه مقابل آن نیز اگر رحم بیش از حد گرم باشد, گرمای زیادی رحم خود موجب از بین رفتن نطفه و عدم موفقیت در باروری شود، همچنین خشک‌تر و مرطوب‌تر بودن مزاج رحم هم از علل دیگر ناباروری زنان است.

 

چرا که رحم به یک گرمای متعادل و رطوبت طبیعی نیاز دارد تا یک باروری سالم و بدون مشکل رخ دهد.

 

در بسیاری از مواقع زن با وجود رطوبت بیش از حدی که در رحم دارد بارور می‌شود ولی توانایی حفظ جنین را نخواهد داشت و جنین سقط می‌شود.

 

تنگ بودن دهانه سرویکس یا وجود پولیپ در رحم, زگیل ناحیه تناسلی, عفونت‌های زنانگی, خشکی بیش از حد دهانه رحم یا سرویکس و ... همه از عواملی است که موجب نازایی در زن می‌شود.

 

ناگفته نماند مسائل روانی مانند غم بیش از حد و استرس‌ نیز همه از علل نازایی است. ضعف اعضای رئیسه که شامل مغز, قلب و کبد است خود از علل نازایی محسوب می‌شود چرا که پدر یا مادری که مبتلا به بیماری کبد چرب است, تخمک یا اسپرم چنین پدر و مادری ضعیف بوده و بر کیفیت نطفه تأثیر گذار است.

 

اختلال در ترشح هورمون‌های مغزی مانند هیپوتالاموس و هیپوفیز ناشی از ضعف مغز بوده که از علل ناباروری است.

 

امروزه به‌دلیل تغییر سبک زندگی, افراد بیشتر غذاهای با طبع سرد مانند نوشابه‌های گازدار, غذاهای آماده, فست‌فودها, غذاهای کنسروی و غذاهایی که دارای مواد افزودنی و ... هستند، مصرف می‌کنند و مزاج بدنشان را به‌سمت سردی سوق داده‌اند.

 



ادامه مطلب


درباره : سبک زندگی , ,
بازدید : 379
[ پنج شنبه 5 شهريور 1394 ] [ 9:45 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()


1ـ ﴿حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ﴾: (بر نمازها و نماز میانه مواظبت كنید و خاضعانه براى خدا به پا خیزید).
واژه¬ی «صلوات» در عربی جمع است و کمترین درجه¬ی جمع، سه است، چراکه یک و دو جمع نمی¬توانند شوند. پس، از این لفظ کم از کم سه نماز ثابت شد و نماز میانه چهارم شد لیکن در چهار نماز چونکه میانه امکان ندارد چرا که چون میانه در هر دو طرف دو نماز بگیریم میانه نمی ماند لهذا لازم آمد بحکم تصحیح این لفظ قرآن مقدس که نماز پنجم را هم ثابت و تسلیم کنیم تا که چون دو دو هر طرف بگیریم پنجم وسطی و میانه میگردد.
2ـ ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ، وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِیًّا وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾: (پس به پاکی یاد کنید خدا را وقتی¬که شام می¬کنید و برای اوست ستایش در آسمان¬ها و زمین و در آخر روز، آن¬گاه که در ظهر داخل شوید).
در آیه¬ی یادشده مراد از «تمسون» باتفاق علما نماز مغرب و عشاست، زیرا مسا همین وقت را گویند. و مراد از «تصبحون» نماز صبح است و از عشیّاً مراد نماز عصر است. که این وقت را در عربی عشاء می¬گویند. و مراد از «حین تظهرون» نماز ظهر است.
3ـ ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا﴾: (برپا دار نماز را وقت زوال آفتاب تا تاریکی شب و لازم گیر قرآن¬خواندن فجر را هر آئینه قرآن خواندن صبح را حاضر می¬شوند فرشتگان).
در محاوره¬ی عرب «دلوک» ظهر و عصر و «غسق» مغرب و عشا و «قرآن» فجر صبح را مراد می¬گیرند.
4ـ ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْل﴾: (و برپا دار نماز صبح را در هر دو جانب روز و قسمتی از شب).
«طَرَفَی» تثنیه است، یعنی دو طرف روز که مراد از یک طرف، صبح و طرف دیگر، ظهر است و عصر و «زلفاً من اللّیل» مغرب و عشا مرادند.
5ـ ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى﴾: (و تسبیح بگو با ستایش پروردگار خویش جلوتر از بیرون آمدن آفتاب و جلوتر از غروب آن در بعضی ساعات شب هم تسبیح گو و در حدود اطراف روز که تو خوشنود می¬شوی).
در آیه¬ی مورد بحث مراد از «قبل طلوع الشمس» صبح است و مراد از «قبل غروب» ظهر و عصر است و مراد از «آناء اللیل» عشاء است.
این شد ثبوت نمازهای پنج¬گانه در قرآن. امّا نفس نماز در قرآن کریم کم¬وبیش در سیصد جا آمده است. قرآن کریم صفات تمام انبیا علیهم السلام و اولیا رحمهم الله را «نماز» ذکر فرموده است و هیچ دینی از ادیان حقّه از زمان آدم تا دور خاتم علیهماالصلوات و التسلیمات خالی از نماز نبوده است. چنان¬که این امر از قرآن و حدیث و تواریخ ثابت است.
. سوره¬ی «بقره»، آیه¬ی 4.
. الملل و النحل، ج1، ص77.
. سوره¬ی «بقره»، آیه¬ی 238.
. سوره¬ی روم، آیات 17 و 18.
. سوره¬ی «بنی¬إسراییل»، آیه¬ی 78.




بازدید : 479
[ چهار شنبه 29 بهمن 1393 ] [ 8:2 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()



۱- «کانون مدافعان حقوق بشر» جایزه امسالش را به «مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی»؛ شخصیت مذهبی و کاریزماتیک بلوچستان، اختصاص داد که در میان بخش بزرگی از سنی های ایران نفوذ قابل توجهی دارد، که از منظری جامعه شناختی، قابل توجه و شایسته ی تحلیل است.

به واقع، جدا از جایگاه سیاسی اهدا کننده و نیز منازعات سیاسی و ایدئولوژیکی که بین حاکمیت جمهوری اسلامی و نیز نیروهای اپوزیسیون آن وجود دارند، که به شدت مهم اند، با اهدای این جایزه، برای دومین بار است که بعد از انقلاب اسلامی، یک شخصیت بلوچ از منظری ایجابی و نه سلبی، در جایگاهی ملی در حیات سیاسی-اجتماعی کشور ظاهر می شود و جدا از منازعات سیاسی و ایدئولوژیک، می تواند در راستای وارد کردن حاشیه ی جامعه ی ایرانی، که بلوچ ها بخشی از آن هستند، به متن آن، باشد؛ برای اولین بار، در فرایند تدوین قانون اساسی بود که «مولوی عبدالعزیز ملازاده» در حیات ملی کشور، نمود یافت و منجر به مشارکت بسیار بالای بلوچ ها در رفراندم قانون اساسی شد.

۲- از منظری نمادین، یکی از عرصه های تثبیت دولت-ملت، ترکیب شخصیت های ملی مطرح در آن است. به واقع، در کشورهای متکثر قومی و مذهبی، هر چه در منوی شخصیت های ملی آن، پوشش بیشتری از تنوع جغرافیایی، مذهبی و قومی وجود داشته باشد، تداوم وحدت سرزمینی و تمامیت ارضی و هویت ملی اش، گسترده تر و عمیق تر خواهد بود. از چنین نگاهی، اقدام کانون مدافعان حقوق بشر، قابل تآمل و شایسته تقدیر است؛ بخصوص از این جهت که بلوچ یکی از اقوام ایرانی، است که کمترین نمود را در متن جامعه ی ایرانی دارد و غالباً دیده نمی شود.

۳- در خصوص وارد نمودن حاشیه ی جامعه ی ایرانی در متن آن، به نظر می رسد که نظام سیاسی و نهادهای مدافع آن از جامعه ی مدنی و نیز نیروهای اپوزیسیون، پیشتازتر بوده اند. بطوریکه به عنوان مثال در خصوص مولوی عبدالحمید، با در نظر داشتن هویت فکری و سیاسی اش، ایشان در حدود یک سال و نیم اخیر و قبل از اهداء جایزه ی فوق، جهت حضور در «مراسم تحلیف رئیس جمهور»، «کنفراس جهانی تقریب مذاهب» و نیز « کنگره جهانی جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» دعوت می شوند و حضور می یابند. لذا ضروری است، جامعه مدنی مرکز، جدا از گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک اش، بیشتر از این، تمام ایران را ببیند و خود را از نظر قومی و مذهبی محدود نکند.

۴- مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، هر چند شخصیتی دینی است اما وجه تشخص اش از بقیه ی شخصیت های دینی سنی های ایران، ورود جدی اش به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه ی ایرانی و نیز بطور خاص جامعه ی خاستگاه اش، بلوچستان، است که منجر به شکل گرفتن یک حمایت قوی توده ای و قومی از وی شده است که برای هیچ یک از روحانیون سنی ایران وجود ندارد. در واقع، بعد از انقلاب اسلامی که امکاناتی ساختاری و منحصر به فرد، برای کنشگری نهاد مذهب در جامعه ی بلوچستان فراهم می شود، این امکان شکل می گیرد، که مولوی ها در قالب «مذهب»، هویتی کلان تر و فراگیرتر از «قبیله» برای مردم بلوچ مطرح کنند و نیروهای قبیله ایی و حتی دانشگاهیان بلوچ را به حاشیه برانند. مضاف بر این، آنها حتی موفق می شوند که بخش قابل توجهی از نیروهای قبیله ایی و دانشگاهیان بلوچ را در دایره خودشان تعریف کنند و از توان قبیله ای و فکری آنها، بهره بگیرند. لذا آنها در کنار ایفای نقشی دینی و اخلاقی، نقشی اجتماعی و سیاسی به دوش می گیرند که منجر به ساخته شدن و ظهور شخصیتی مثل مولوی عبدالحمید می شود. روحانیون بلوچ، با کمک مذهب، بعد از نفوذ فراگیر در جامعه ی بلوچی، امکان پیوند این جامعه را از طریق مذهب با سایر سنی های ایران، فراهم می کنند و لذا بلوچ و مسائل اش، ابعادی ملی و حتی جهانی می یابد؛ هر چند که در ظاهر بیانی مذهبی به خود می گیرند.

۵- نهاد مذهب در بلوچستان امروز، علی رغم ریشه های بنیادگرایانه اش، سمت و سویی به شدت عمل گرایانه گرفته است و تلاش می کند که خودش را نیز با فضای سیاسی و اجتماعی جامعه ی بلوچی و نیز کشور، تنظیم کند. در واقع، هر چند با ورود «دیوبندیسم» به منطقه ی بلوچستان، دین از یک حالت ابتدایی، حداقلی و سازمان نیافته به سمت و سوی تنظیم زندگی اجتماعی و فردی براساس آموزه هایش، قدم گذاشت، ولی فشار واقعیت های سیاسی و اجتماعی دو دهه ی اخیر، آن را به سمت و سوهایی غیربنیادگرایانه، جهت داده است. به بیانی تفضیلی تر، در اوائل ورودِ قرائت دیوبندی از اسلام سنی به بلوچستان و اقدام آن به نهادسازی، مولوی های نوظهور، با تخطه کردن فضای عمومی جامعه و نیز ملاهای قدیمی و نا آشنا خواندن آنها نسبت به آموزهای دینی و نداشتن سواد جدی، به دنبال شکل دادن نظم اجتماعی و فرهنگی خاصی در منطقه بر می آیند و به اصطلاح، مردم بلوچ را دعوت به ایمان آوردن مجدد به اسلام راستین، آنطوریکه در متون درجه یک و بنیادی دین، بیان شده است، می نمایند. اما در ادامه، که نقش های سیاسی و اجتماعی برای خودشان تعریف می کنند، روز به روز از نگاه انتقادی شان به زندگی فردی و اجتماعی مردم کاسته می شود و خودشان را با نبض جامعه تنظیم می کنند تا اینکه خواسته باشند، جامعه ایی بنیادگرایانه بسازند.

۶- با تحولاتی ساختاری که در اثر شهرنشینی، ارتباطات و افزایش تحصیلات دانشگاهی در بلوچستان حادث شده است، در لایه های زیرین جامعه، تحولاتی جدی در حال وقوع است که چگونگی برخورد نظام سیاسی و جریان های جامعه ی مدنی ایران با آنها فوق العاده مهم است. به بیانی دیگر، با توجه به رقابتی که در میان نیروهای اجتماعی مختلف در درون جامعه ی بلوچی وجود دارد، سرمایه معنوی و منزلتی که بیرون از جامعه ی محلی، نصیب آنها می شود، می تواند تاثیراتی جدی در حیات سیاسی و اجتماعی حال و نیز آینده ی آنها، داشته باشد. به واقع، اهمیت این موضوع ایجاب می کند که آنها به دنبال تعریف کلان تر از فضای کنشگری شان باشند و پیوند بیشتری با امر ملی جستجو کنند. لذا نیروهایی که گفتمانشان و هویتی که برای خودشان تعریف می کنند به شدت محدود و ماهیتی بیولوژیک و خونی دارند، روز به روز منزوی تر شده و در بازی میان عام گرایی و خاص گرایی، بازنده شوند. لذا، ریشه دواندن بیشترِ دولت-ملت ایرانی در گروی فراهم نمودن امکان پیوندِ بیشتر نیروهای اجتماعی سازگار با روح زمانه با امر ملی، درمناطق مختلف ایران است. تأمل در این خصوص، جدیت بیشتری را از نظام سیاسی ملی و نیز جامعه ی مدنی، می طلبد.

* دکتر عبدالوهاب شهلی بر / تهران




درباره : جوابیه اعتراضات شیخ السلام مولاناعبدالحمید , ,
بازدید : 421
[ جمعه 5 دی 1393 ] [ 18:19 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()


در واکنش به واگذاری مصلی جدید اهل سنت
شیخ السلام مولانا عبدالحمید درخطبات جمعه عنوان نمود که واگذاری مصلی (عیدگاه جدید اهل سنت )هدیه نظام به مردم سیستان و بلوچستان است
اما وقتی که یاوه گویان و منافقان از این حرف مولانا ترس به جانشان افتاده که کاسه زیر نیم کاسه هایشان برملا بشوند و چندرغازی که از نفاق وگذارشات غلط به سران نظام می دهند ازدست بدند
گاف جدید شیعه نیوز این خبر شده که اصحاب رسانه هارو بر انگیخته کرده
بله باید برانگیخته شوند منافقین از این خبر مولانا
و همچنین جناب کاربر سایت کلوب اقای اردکانی که کپی پیست رو همیشه عدات خودت می دونی اینو بدون که نفاق جایی ندارد وما اهل تسنن همیشه خواهان وحدت بوده ایم وهستیم از وقتی که منافقین اومدند وحدت مارو شکستند امیدوارم که خداوند این منافقین را از صفحه گیتی محوکند




درباره : جوابیه اعتراضات شیخ السلام مولاناعبدالحمید , ,
برچسب ها : شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید , جواب شایعات , پاسخ به شبهات ,
بازدید : 815
[ دو شنبه 14 مهر 1393 ] [ 18:19 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()



عن حمادعن ابراهیم النخعی قال:صلی ابوبکرالصدیق علی فاطمه بنت رسول لله ص فکبر اربعا .
ابوبکرصدیق برفاطمه دختررسول الله ص نماز خواندو4تکبیر گفت.
(طبقات ابن سعدج8ص19)
عن جعفربن محمد عن ابیه قال:ماتت فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم فجاء ابوبکروعمر لیصلوا .فقال عمر لعلی بن ابی طالب رضی الله عنهما :تقدم فقال ماکنت لاتقدم وانت خلیفه رسول الله فتقدم ابوبکروصلی علیها .هنگامی که فاطمه رضی الله عنها دختررسول صلی الله علیه وسلم وفات کردابوبکروعمربرای شرکت درنماز جنازه حاضرشدند عمربه علی گفت بفرمایید امامت کنید.علی به ابوبکرگفت هرگز جلو نمی شوم درحالی که توخلیفه رسول خدا هستی آنگاه ابوبکرجلورفت ونمازجنازه را خواند.
(کنزالعمال 5299)
الریاض النضره فی مناقب العشره
ج1ص156
تحفه اثنا عشریه ص445
حلیه الاولیاءج4ص62




بازدید : 575
[ پنج شنبه 27 شهريور 1393 ] [ 11:2 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

کتابی جامع که توسط مولوی عبدالله امیری نوشته شده است وپاسخهای محکم به شبهات غیر مقلدین

لینک دانلود

http://s5.picofile.com/file/8141068818/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B6.jpg




بازدید : 2475
[ سه شنبه 25 شهريور 1398 ] [ 17:54 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()


اعتراض کردند که چرا شیخ السلام از ایت الله نمر دفاع نمی کنه و در سخنرانی هایش اسمی از وی نمی برد
جواب :
درمرحله اول ایت الله نمر در کشوری دیگروشیخ اسلام در کشوری دیگر و سیاست کشورها کاملا متفاوت
بعد اصلا معلوم نیست جرم ایت الله نمر چیه و کسی هم اعلام نکرده جرمش چیه چطوری بره ازش دفاع کنه
و شیخ اسلام ازجهان اسلام و اقلیتها همیشه دفاع می کنه اگر سخنرانی های شیخ اسلام را گوش کنید ویا مطالعه کنید همیشه از وحدت جهان اسلام میگه نیازی نیست که حتما اسم فرد رو بگیره وهمیشه دردعاهایش از مشکلات جهات اسلام میگه
و ایت الله نمر که مشکل کلی جهان اسلام نیست که اگر از شیخ نمر دفاع نشه جهان اسلام درهم بپاشه
و در اخر همه این سوالات بخاطر دشمنی با شیخ اسلام هست که دشمنان تفرقه افکنی و شبهه افکنی درمورد شیخ السلام راه می اندازند و ساده ولوحان هم قبول می کنند امیدوارم که خداوند علمای اهل سنت بویژه شیخ السلام را حفاظت کند از هرگزند امین والسلام علیکم




درباره : جوابیه اعتراضات شیخ السلام مولاناعبدالحمید , ,
برچسب ها : جواب اعتراضات برشیخ الاسلام "جوابیه برمعترضین"شیخ الاسلام مولاناعبدالحمید"مولاناعبدالحمید ,
بازدید : 569
[ دو شنبه 27 مرداد 1393 ] [ 10:25 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

دیدار امام جمعه مسجد مکی زاهدان، به همراه تعدادی دیگر از نمایندگان فعلی و ادواری اهل سنت در مجلس شورای اسلامی و فعالان سیاسی و فرهنگی با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، امری کاملاً منطبق با منافع ملی است. برخلاف تصور تندروها، تعامل با اقشار مختلف مردم صرفاً یک تاکتیک سیاسی نیست بلکه یک راهبرد برای جمهوری اسلامی است. این رویه، سفارش امام راحل و رهبری نظام است. آنچه در سخنان هاشمی خطاب به اهل سنت برجسته است دعوت به تقریب ، وحدت، همدلی و همراهی با نظام اسلامی، مذمت افراط‌گرایی و تکفیر است. با این وصف معلوم نیست این روش حکیمانه در پذیرش شهروندان کشور و گفت‌و‌گو با آنان با کدام معیار، خلاف امنیت ملی تلقی شده است؟ اگر این گروه از اهل سنت به جای ملاقات با مقامات نظام، به دیدار یک مقام خارجی می‌رفتند، آنگاه جریان افراطی چه واکنشی نسبت به این دیدار از خود نشان می‌داد؟
حق نخبگان و شخصیت‌ها و حلقه‌های واسط اهل سنت و مردم است که مشکلات بطن جامعه را به مسئولان «این کشور» منتقل نمایند و وظیفه مسئولان نیز شنیدن آن‌ها و تلاش برای حل آن است.
وقتی شخصیت‌های اهل سنت با صراحت تمام خود را در چارچوب نظام و مدافع آن تعریف می‌کنند چرا عده‌ای از میان جناحی خاص و متأسفانه با شعار دفاع از نظام، ولایت و تشیع، این همگرایی را بر نمی‌تابند و صرفاً به خاطر حقد و کینه‌ای که نسبت به یک شخصیت برجسته نظام دارند، برخلاف منافع و امنیت ملی، اهل سنت را به بیرون از دایره نظام می‌کشانند و آن‌ها را متهم به ارتباط با بیگانگان و بد خواهان جمهوری اسلامی می‌نمایند؟
برخی از افراد افراطی، حیات خویش را در ایجاد فاصله اهل سنت با نظام می‌دانند. تصور برخی این است که دفاع از تشیع به مفهوم طرد اهل سنت و توهین به مقدسات آنان است. آن‌ها عشق وافری به لعن و نفرین دیگران دارند در حالی که این امر با سیره پیامبر و ائمه معصومین منافات دارد و به نظر نگارنده بر همین اساس رهبر معظم انقلاب اهانت به مقدسات اهل سنت را حرام شرعی اعلام کردند. این عده چه بدانند یا ندانند با این رویکرد در زمین وهابیت تکفیری و دشمنان اهل بیت(ع) بازی می‌کنند. دشمنی با اهل سنت در این کشور متضمن هیچ منفعتی برای نظام، رهبری، اهل بیت(ع) و تشیع نیست. آنان که در روز‌های اخیر با آقایان هاشمی و یونسی دیدار داشتند بخشی از نخبگان و شخصیت‌های اهل سنت بودند، اما هیچ یک از آنان دشمن نظام و اهل بیت(ع) نبودند. آن‌ها که رفع مشکلات و خواسته‌های خود را در چارچوب نظام دنبال می‌کنند دوستدار جمهوری اسلامی هستند. اگر نسبت به برخی از آن‌ها نگاه منتقدانه وجود دارد دلیلی بر خروج آن‌ها علیه نظام نیست.
یکی دیگر از نقاط ثقل حملات افراط گرایان نسبت به کسانی که قائل به تعامل مثبت و سازنده با اقوام و اقلیت‌های دینی و مذهبی هستند نگرش کاملاً امنیتی به مسأله است. برخلاف نظر افراطی‌ها رویکرد امنیتی در مناطق قومی و مذهبی ، تنها راهبرد موفق جمهوری اسلامی نخواهد بود.  مهم‌ترین راهبرد نظام در این مناطق، توسعه همه جانبه و متوازن، رفع محرومیت‌ها، همگرایی و همدلی ، رفع تبعیض‌ها، و گسترش میزان مشارکت مردم در مدیریت‌های محلی و ملی است. خوشبختانه سیاست کلی نظام جمهوری اسلامی ایران بر این مبانی استوار است و سیاست کلی دولت نیز همین است.
از سوی دیگر عده‌ای تلاش می‌کنند فضای سیستان و بلوچستان، به عنوان یکی از مناطق مهم کشور را همواره امنیتی نگه دارند. عده‌ای برای بقا و ادامه حیات خویش و منفعت‌طلبی در پی آنند که به همه مسئولان و حتی مراجع معظم تقلید بقبولانند که علما و مردم اهل سنت سیستان و بلوچستان گرایش شدید به وهابیت دارند. این عده در نهایت به دنبال آنند که فاصله عمیقی بین اهل سنت، تشیع و نظام ایجاد کنند تا در میان این شکاف به منافع خویش دست یابند. خوشبختانه تاکنون با هشیاری مراجع و علمای بزرگ و دستگاه‌های امنیتی، این نگاه نتوانسته است بر سیاست‌های کلی نظام غلبه کند اما با توجه به شرایط حساس کنونی همه باید هشیار‌تر از گذشته عمل نمایند و مانع رشد این نگاه خطرناک شوند. در این میان علاوه بر مسئولان مجمع تقریب مذاهب و دلسوزان دیگر وظیفه خطیری در مقابل جریانات افراطی شیعی دارند. علما و نخبگان محترم اهل سنت نیز باید قاطع‌تر و شفاف‌تر از گذشته، از جریان تروریستی و افراطی گری سنی، تبری بجویند تا در نهایت تقریب، همدلی، همزیستی مسالمت‌آمیز و اعتدال جایگزین افراط‌گری گردد.

* حیدرعلی باقریان / تحلیل‌گر سیاسی

منبع: روزنامه ایران (۲۰ مرداد ۱۳۹۳، شماره ۵۷۱۴)




درباره : جوابیه اعتراضات شیخ السلام مولاناعبدالحمید , ,
بازدید : 492
[ یک شنبه 26 مرداد 1393 ] [ 19:52 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

بازهم سوالات و شبهه افکنی ها برعلیه مولانا توسط کاربران سایت کلوب
کسی سوال کرده که چرا مولانا جایزه از اعراب دریافت کرده؟
مولانا جایزه دریافت نکرده از کسی و به نظرم ایشون هدیه رو با جایزه اشتباه گرفته باشه
هدیه چیزی که یه باب در فقه به ان اختصاص دارد وپیامبرصلی الله علیه وسلم برای ایجاد محبت تاکید کردند که به همدیگر هیده بدهید در عرف الان کسی که مهمان میشود جائی برای میزبان هدیه ای می برد ویا از جائی که برمی گردد برای دوستان ویا کسانی که هستند هدیه می اورد که در عرف امروزی به عنوان سوغات است برای شیخ السلام قاضی مدینه هیده فرستاده بود خوب در جمع هزاران نفر که هدیه رو بدهندبه نظر شما هدیه رو قبول کنه یانه پس بزنه اونهم از دست مهمانش



ادامه مطلب


درباره : جوابیه اعتراضات شیخ السلام مولاناعبدالحمید , ,
برچسب ها : جواب اعتراضات برشیخ الاسلام ,
بازدید : 473
[ یک شنبه 19 مرداد 1393 ] [ 19:46 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
چندکاربر با ارسال مطالب و فیلم که تحریف کرده بودند سخنان شیخ السلام مولاناعبدالحمیدکه از وبسایتهای منافقین و افراطی های که دشمنان اهل سنت می باشند و در سایت کلوب ارسالکردند که مورد تشدد بین اهل تشیع و اهل تسنن شده اند لذا لازم شد جوابیه کوتاهی دراین مورد ارسال کنم
سلام علیکم ورحمة الله
قدیما درسایت کلوب که منافقین نبودند ماهمه چه اهل تشیع و اهل تسنن با خوبی خوشی کار وفعالیت در این شبکه رو انجام می دادیم
اما...



ادامه مطلب


درباره : جوابیه اعتراضات شیخ السلام مولاناعبدالحمید , ,
برچسب ها : جواب اعتراضات برشیخ الاسلام ,
بازدید : 508
[ یک شنبه 19 مرداد 1393 ] [ 19:38 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

 


یکی از عرفا روزی از یکی از اغنیا پرسید:دنیا را دوست داری؟گفت:بسیار.پرسید:برای بدست آوردن آن کوشش می

 کنی؟ گفت :بلی .سپس عارف گفت:در اثر کوشش،آن چه می خواهی بدست آوری؟


گفت:متاسفانه تاکنون به دست نیاورده ام.عارف گفت:این دنیایی که تاکنون با همه ی کوشش هایت آن را به دست

 نیاورده ای،پس چطور آخرتی که هرگز طلب نکرده و در راه وصول به آن نکوشیده ای به دست خواهی آورد؟

دنیا طلبیدیم ،به جایی نرسیدیم یارب چه شود آخرت ناطلبیده




بازدید : 573
[ پنج شنبه 18 مهر 1392 ] [ 10:1 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

گِرّ کنت وهدے دل که نادانیں         مهنتاں زندے گٻش کنت گرانـیں

دریگتیں بیتکین أنت پدءَ پیشی          وژدلیں بــاریـگ وش ءُ شـادانـیں

پاس کنت هنچو دل شپے پاساں         تو گـوشے زاناں تـبلے حــیوانـیں

بیا که بندیگاں تــئی زهــیرانـی         آتکگ أنت موسم سارتءُساچانیں

بازیں انسانے دنیاءِ تها کیت ءُ روت بلے کم أنت آ کساں که رند چه وت ءَ نیکیں رند پدءُ اثر پشت گیج أنت.

واجه مولانا عبدالعزیز چه همے وڑیں مردمان أت که خدا آئیءَ په بلوچستانءِ مردماں که ماں جهل ءُ نازانتی ءِ تها بُڈتگ إتنت گچینی کت؛ پرچا که هر وهدے که خدا یک راج ءُ قومیءِ خیرءَ بلوٹیت گڈا آیانی تها کارزانتین ءُ سربراهیں عالم پیداگ کنت.

واجه ءِ زندگی سک دراج کشءُ جهل ءُ برزإنت که وت یک کتابے بیت بله من ماں إے نبشتانک ءَ یک لمبے چه آئی ءِ زندءَ نزّ آرتگ .

واجهءِ پیدا بوگ

واجه مولاناعبدالعزیز آذر ماهءِ سومی روچ 1295هـ .ش ءَ ماں شهرستان سربازروستای دپکورءَ پیداگ بوت.

وانگءِ بنگیج کنگ ءُ آئیءِ رندگیری

واجه چه هما اولءَ سکّیں زرنگیں مردی أت ءُ په وانگ ءُ زانگءَ سک حبی هست أت بنگیجی کتابانی وتی آریپیں پتءِ گورءَ ونت ءُ په وانگ ءِ رند گیری ءَ هندءِ مزنتریں اسلامی مرکز «دارالعلوم ءِ دیوبند» ءَ نام نبیسی کتءُ آخر سرءَ ماں دهلی مولانا کفایت الله دهلوی محضرءَ شتءُ کٹءُ سوبی  گپت ءُ ماں سالءِ1320هـ .ش ءَ وتی وانگی در برتءُ وتی ماتیں وطنءَپچ ترإت.

وانینگ ماں مدرسه صولتیهءَ

سال 1328ءَ په حرمین شریفین ءِ زیارت ءَ شتءُ دو سال پُرّیں ماں مدرسه صولتیه ءَ درسی دات.

پچ ترگ چه مکهءَ

واجه ماں سال1330ءَ رند چه وتی پتءِ لوٹگءَ په وتی ملکءَ پچ ترإت ءُ مدرسه عزیزیهءَ ماں دپکورءَ بنگیج کتءُ هور گوں إے دگه عالماں وانینگءَ گلائیش بوت.

دیم په زاهدانءَ

آوهداں ماں زاهدانءَ قبر پرستیءُ پیر پرستی سک رواج أت ءُ بدعتانی جمبڑا إے هَندءَ مان پوشتگ أت؛ بلے گوں واجهءِ آیگ ءَ اسلامءِ روچ چه جمبڑانی پشتءَ در آتکءُ ظاهر بوت.

إے سفرءِ داستان إے پیم أت که سالءِ1335هـ .شءَ واجهءِ پت نادراه بوتءُپه علاجءَ زاهدانی آرتءُ یک ماهے ماں زاهدان إش داشت. زاهدانءِ مردم ماں إے یکیں ماهءَ واجه إش پجّاه آرتءُ چه آئیءِ علمءُ زانتءَ سهیگ بوت أنتءُ چه واجهءِ پتءَ دزبندی إش کت که وتی چکءَ اجازه بدنت تاکه همیشه زاهدانءَ نندوک ببیت. واجهءِ پتءَ هں اجازه دات.

گڈا واجه ماں هما سالءَ چه سربازءَ لڈإتءُ زاهدان ءَ آتکءُ رند چه قاضی شاه محمد عالی زهی ءِ وفاتءَ په اهلسنتءِ امام جمعهءَ تعیین کنگ بوتءُ اولیگیں نماز جمعه إی گوں12مقتدیءَ وانینت.

واجهءِ گچین بوگ په استانءِمردمانی

کماشیءَماں خبرگانءِ مجلسءَ

رند چه انقلاب اسلامیءِ پیروزیءُ سوبیں بوگءَ، واجه په استانءِ مردمانی کماشی ءَ ماں خبرگانءِ مجلسءَ گچین کنگ بوتءُ چه اهلسنتءُ بلوچ راجءِ حقاں دیم مَٹیءُ دفاع کت.

دارالعلومءُ مسجدمکیءِ بنگیج کنگ

یکے چه واجهءِ فرهنگی خدمتاں زاهدانءِ مسجد مکیءُ دارالعلومءِ بنگیج کنگ إنت.

مسجدمکیءِ نمازیءُ آئیءِ مدرسهءِ طالباں روچ په روچءَ گیش بوگ أنت إے درستاں چه واجهءِ ستک، اخلاصءُ بامگواهی دعایانی بروردءُ ثمرأنت.

واجهءِ صفات

1 .  دوستی گوں پیغمبرءَ

واجهءَ گوں سردارءِ دوجهانءَ همینچو دوستی ءُ حب هست أت که چه بیانءُ وصفءَ درإنت.

2 . اهل علمءِ دوستی

واجه په طالبءُ عالماں باز إحترام إیرکتءُ اگاں آئیءِ دیوانءَ طالبے یا عالمے بیاتکیں؛ گڈا واجه آئیءَ توار کتءُ برزینءُمناسبیں جاگاهے نندینتءُ گوشتی: «إے مردم علماءُ طالبانی قدرءَ نزان أنت؛ بایدإنت آیانی دیمءَ عالمءُ طالبانی احترام إیرکنگ ببیت تا که آیانی قدرءَ پچاه بیارأنت».

واجه گوں إشیءَ که باز وش اخلاقءُ رحم دلی أت؛ بلے آئیءِ دیوان همینچو پر شانءُ پرهیبت أت که تا واجهءَ گپ مجتیں، هچکس په گپ جنگءَ نَلَگّ إت.

نادراهیءُ علاج

واجه سالءِ 1359هـ .شءَ گوں قلبءِ نادراهیءَ دچار کپتءُ گوں ڈاکٹرانی مشورهءُ صلاحءَ انگلستانءَ شتءُ رند چه علاجءَ پچ ترّإت؛ بلے یک سالءُ نیمیءَ رند پدءَ إے نادراهی واجهءِ جانءَ کپتءُ واجه چارماهءَ ماں نادراهیءِ نپادءَ وپت.

وفات

مرگ کیت یک روچے زندءَ آسر نیست    گراں بَریں درچکاں دائمءَ بَر نیست

وهدے که واجه ماں انگلستان ءَ أت چه گُـٹّگ نیمگ ءَ نادراه بوت که رند چه ایرانءِ آیگءَ گوں ڈاکٹرانی شورءُ صلاحءَ په گٹگءِ پیوندءَ آمریکاءَ شت.

بلے آملکءِ ڈاکٹراں گوشت: شمئی سن مزن إنت ءُ گٹگ ءِ پیوند کنگءَ هچ فائده إے نیست، گڈا واجه إیرانءَ آتک ءُ په وتی دیالیزءَ تهرانءُ مشهدءَ شتءُ ماں وتی عمرءِ آسری روچاں ماں مشهدءَ بستری بوت.

آسرءَ إے شهزانتیں واجه ، ماں 21مرداد سالءِ 1366ه .شءَ مشهد شهرءَ چه إے کوڑه إیں دنیاءَ رُکستی کتءُ بلوچ راجءُ اهلسنتی گوں وتی روگءَ داغدارکت.

واجه ءِ مبارکیں جسد چه مشهدءَ گوں بالگُرابءَ په زاهدانءَ آرگ بوتءُ ماں مسجدمکیءَ آئیءِ نماز جنازه وانگ بوت. نماز وانوکاں کم چه کم 60 یا 70 هزار نفرءَ رست أنت. رندءَ په واجهءِ وتی وصیتءَ آئی ءِ جنازه په روستای هیت شهرستان سربازءَ برگ بوتءُ وتی مجاهدیں پتءِ قبرءِ گورءَ همیشهءَ آرام گپت.

پاکیں الله وتی رگامیں رحمتاں آئی سرءَ بگوارینیت.(آمین)

إیردنت شپ جتائیءِ چو مرگءِ پریشتگءَ        بـے تو سَـگّــاں زندءِ گـورگـنداں چـتور

 

 

سرچمگ:

ندای اسلام چهارمی نمبر

زندگانی مولانا عبدالعزیز

ارسالي از دوست عزيزمان ابواحمدآسكاني




بازدید : 1150
[ پنج شنبه 18 مهر 1392 ] [ 10:0 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
امروزه زبان به یکی از راه های عمده گناه تبدیل شده است، و مردم با آن گناهان زیادی را انجام می دهند.
احادیث فراوانی از رسول الله (صلی الله علیه وسلم) در ارتباط با خودداری از آفات زبان، نقل شده است، از جمله:
«مَنْ كَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْرًا أَوْ لِیَصْمُتْ» (متفق علیه) «کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، سخن به خیر گوید یا خاموش بماند.»

پر حرفی باعث میشود که انسان دچار اشتباهات زیاد شود. زبان از آفات زیادی برخوردار است. امام غزالی بیست مورد آن را بیان نموده است از جمله: دروغ، غیبت، سخن چینی، شهادت دادن به دروغ، قسم به ناحق خوردن، اسرار مردم را افشا کردن، سخن گفتن در مواردی که مقصود و منظوری در آن نباشد، استهزاء و مسخره کردن دیگران.

وقتی که انسان زیاد سخن بگوید، در معرض خطا و لغزش و لطمه زدن به آبرو و ناموس دیگران و خوردن گوشت مردم به وسیله غیبت کردن درباره آنان قرار خواهد گرفت؛ بنابراین، سلامتی در گرو سکوت کردن است... و این بدان معنی نیست که لب فرو بسته و حرفی نگوید... خیر، بلکه منظور آن است که انسان جز به خیر و در مسیر رضای خداوند متعال لب به سخن نگشاید.

و در ارتباط با همین موضوع است که از قدیم گفته اند: اگر سخن گفتن نقره باشد، سکوت کردن طلا است. و همچنین گفته اند: تو مالک سخن و سخن برده توست ولی اگر سخن از دهان تو بیرون آید تو مملوک و برده آن خواهی شد؛ به این ترتیب انسان نباید پرحرف و یاوه گو باشد...
بیشتر مردمانی که پرحرف هستند، لغزش زیاد دارند، و بر سر زبان مردم می افتند؛ بنابراین، هر انسان مومنی باید مواظب دستورات خداوند باشد، و فقط از او بیم داشته باشد، و بداند که سخنانش چه نیک و چه بد جزو اعمال او به حساب می آید، زیرا که هر چه از دهان او خارج شود قلم الهی آن را نوشته و در لوح محفوظ ثبت خواهد شد.
(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ... إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ... مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ) (سوره ق آیه 18-16)
«و ما انسان را آفریده ایم و می دانیم که نفس او چه وسوسه ای به او می کند و ما از شاهرگش به او نزدیک تریم. آن گاه که دو (فرشته) دریافت کننده از راست و از چپ مراقب نشسته اند آدمی هیچ سخنی را به زبان نمی آورد مگر این که آن ها مراقب، آماده نزد او می باشند (گفتار و رفتار او را ضبط کند).»
بنابراین، هر کسی علم و آگاهی داشته باشد که همه اعمال او نوشته می شود، و به حساب و کتاب او رسیدگی می گردد، گفتارش را جز در موارد مقصود و منظور، به حداقل خواهد رساند، که چنین شیوه ای متظمن سلامتی او است.
بر انسان خردمند لازم است که سخن نیک گوید تا بهره مند شود، و از گفتار بد و ناپسند اجتناب ورزد تا سلامت بماند.

دکتر یوسف قرضاوی
ترجمه: احمد نعمتی



بازدید : 399
[ پنج شنبه 18 مهر 1392 ] [ 9:51 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

چه زیبا و پسندیده است که انسان مسلمان در کنار جدّیت و تلاش مستمری که در زندگی دارد، روحیه شوخی و گفتن سخنان نشاط‌آور و منطق دلپذیر همراه با حکمت داشته باشد.

چه خوب است که انسان مسلمان بتواند قلوب دیگران را با سخن لطیف و جذاب بدست آورد و با اندیشه لطیف و شوخی‌های بزرگوارانه‌اش بر دیگران تاثیر بگذارد.

دین پرسماحت اسلام فرد مسلمان را امر می‌کند که خصایل پسندیده اخلاقی و افعال ستوده داشته باشد، خوش مشرب، خندان، نرم خوی، با محبت و الفت گیرنده و شاداب باشد، وقتی با مردم برخورد می‌کند و وارد جمع می‌شود نسبت به او رغبت و تمایل پیدا کنند، به او جذب شوند و برگردش جمع گردند. این رفتار پسندیده نهایت مسیر تربیتی ما، در اسلام است، مسیری که به تکوین اجتماعی و هدایت مردم منتهی خواهد شد.

اما حدود و مرز نشاط و شادمانی و شوخی در اسلام کدام است و چه ضوابطی دارد؟

 

أ) افراط نکردن در شوخی

پیامبر اکرم  صلی الله علیه وسلم  فرمود: «من از اهل لهو و لعب (بیهوده‌گویان) نیستم و آنان نیز از من نیستند». (روایت بخاری و بیهقی)

می‌دانیم که فرد مسلمان وظیفه بسیار مهم عبادت خدای تعالی و اقامه حکم و قانون او را در زمین به عهده دارد و در جهت تامین مصالح اجتماعی و وظایف بسیار مهم دیگری باید تلاش و جدیت نماید، اما زیاده روی در شوخی و افراط در خنده و شادمانی، این جدیت و جهد را مخدوش می‌سازد و به آن لطمه اساسی وارد خواهد کرد. یاران گرامی پیامبر  صلی الله علیه وسلم  که در مدرسه نبوت تربیت یافتند، گاهی با نرمی و ملاطفت شوخی و بازی می‌کردند، اما در موقع ضرورت مردانی بسیار جدی بودند.

«بخاری» در «ادب المفرد» می‌گوید: یاران نبی‌اکرم  صلی الله علیه وسلم  ـ برای مثال ـ شوخی می‌كردند و به جانب هم پوست خربزه می‌انداختند، اما هنگامی که وقت جدیت بود، مردانی جدی بودند.

شوخی زیاد ضررهای دیگری نیز دارد، باعث می‌شود قلب، نشاط و حیات خود را از دست داده و بمیرد، دشمنی ایجاد می‌کند و باعث بی‌احترامی کوچکتر به بزرگتر می‌شود. حضرت «عمر رضی الله عنه» می‌گوید:

«کسی که بسیار بخندد هیبت و وقارش کم خواهد شد و کسی که بسیار شوخی کند در نظر دیگران سبک خواهد شد».

 

ب) شوخی باعث آزار یا بی‌ادبی نسبت به کسی نباشد

شوخی بین دوستان و اهل و اقربا و برادران امری پسندیده است، اما انجام آن مشروط به این است که موجب آزار کسی نگردد یا در آن مخلوق خدا، مورد تمسخر قرار نگیرد و یا موجب غم و غصه فرد دیگری نشود.

در اینجا گوشه‌ای از رهنمودهای آن حضرتصلی الله وسلم در ارتباط با شرایط شوخی بیان می‌شود:

پیامبر خداصلی الله وسلم می‌فرماید: «هیچکدام از شما به جدی یا شوخی متاع برادر مسلمانش را برندارد و کسی که عصای برادرش را برمی‌دارد به او پس بدهد». (روایت ترمذی و ابوداود)

«عبدالرحمن بن ابی لیلی» می‌گوید: یاران پیامبرصلی الله وسلم حکایت می‌کردند که همراه آن حضرتصلی الله وسلم بودیم؛ یکی از ما خوابش برد، فردی به طرف او رفت و ریسمانی را که همراهش بود کند، ناگهان از خواب پرید، پیامبرصلی الله وسلم فرمودند: «برای مسلمان جایز نیست برادر مسلمانش را بترساند». در روز خندق «زیدبن ثابت» با سایر مسلمانان خاک را جابجا می‌کرد. خسته شد و خوابید «عماره‌بن حزم» سلاحش را (به شوخی) برداشت در حالی که زید خواب بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم «عماره» را از این کار نهی فرمود.

«عامر بن ‌ربیع» می‌گوید: مردی کفشهای مرد دیگر را گرفت و به شوخی پنهان کرد،‌این جریان را برای پیامبرصلی الله وسلم بازگو کردند، آن حضرتصلی الله وسلم فرمود: «مسلمان را نترسانید که ترساندش ظلم عظیمی است».

بنابراین کسی که به جهت شوخی کردن و یا خنداندن کس دیگری مسلمانی را مسخره می‌کند، غیبت می‌کند یا هتک حرمت نموده و تحقیر می‌نماید،گناهکار است و مرتکب عمل حرام شده است چه آگاه باشد چه بی‌خبر.

 

ج) پرهیز از دروغگویی در شوخی

چه بسیارند کسانی که برای مجلس گرمی و خنداندن مردم سخنان دروغ را با شوخی‌های خود می‌آمیزند، بدون تردید از نظر اسلام این نوع شوخی باطل است و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم کسانی را که این چنین مزاح را با دروغ می‌آمیزند، تهدید می‌نماید.

آن حضرت صلی الله وسلم در این باره فرموده است: «وای بر کسی که برای خنداندن مردم سخنان دروغ می‌گوید، وای بر او وای بر او». (روایت ابو داود، ترمذی، نسائی و بیهقی)

و همچنین فرمود: «خیانت بزرگی است که به برادر مسلمانت دروغ بگویی و او تو را تصدیق کند». (بدون آنکه از دروغ گفتن تو خبر داشته باشد) (روایت احمد و ابو داود)

و فرمود: ‌«لا یؤمن العبد الإیمان کله حتی یترک الکذب فی المزاحة، والمراء وإن کان صادقاً». «ایمان بنده خدا کامل نمی‌شود مگر آنکه دروغ را در شوخی‌هایش رها کند و جدل در سخن را کنار بگذارد، هر چند حق با او باشد». (روایت احمد و طبرانی)

یکی از بدعت‌های شایع و عادت‌های رایج در سرزمین‌های ما دروغ ماه آوریل است که بدعتی زشت و منفور است که آن را از غربی‌ها کسب کرده‌ایم و جزو اخلاق اسلامی و آداب سودمند نیست و بدون تردید از دروغ‌های حرام و شوخی‌های باطل و سخنان بیهوده است. با توجه به آنکه پیامبر محبوب ماص، در تمامی امور الگو و نمونه شایسته را به تمامی یاران خود تقدیم می‌داشتند ما نیز به شیوه مزاح آن حضرتص دقت می‌کنیم تا دریابیم که چگونه شوخی می‌کرد و هیچگاه غیر از حق چیزی بر زبان نمی‌آورد.

 

«ترمذی» از «حسن بصری» روایت می‌کند: پیرزنی به خدمت رسول خداصلی الله وسلم رسید و گفت: ای پیامبر خدا! دعا کن که خدای تعالی مرا به بهشت وارد کند! فرمود: ای «فلانی» پیر زنها وارد بهشت نمی‌شوند. پیرزن برگشت و در حالی که دور می‌شد گریه می‌کرد.

رسول اکرمص گفت: «به او بگویید که هنگامی که وارد بهشت می‌شود پیر نیست» (جوان خواهد شد) خدای تعالی فرمود:

«إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء * فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا» (واقعه/35-37)

«به تحقیق ما آنانرا خلق می‌کنیم خلقت بخصوص! سپس دوباره آنها را دوشیزگانی با کره و طنازان انس گیرنده همسن و سال قرار می دهیم».

بنابر آنچه گفتیم شایسته است والدین و مربیان محترم رهنمودهای ارزشمند پیامبر محبوب اسلام صلی الله وسلم را در آداب شوخی در زندگی خویش اجرا کنند و به فرزندان خود تعلیم دهند تا در ارتباط با مردم و درحیات اجتماعی خود از آن بهره گیرند.




برچسب ها : آداب شوخی کردن ,
بازدید : 1493
[ پنج شنبه 12 آبان 1390 ] [ 10:7 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

تسلیم‌شدن در برابر فشار و مزاحمت دیگران

گاهی برخی از دوستان ناباب گذشته برای دختر یا پسر جوانی که قصد توبه کرده، مزاحمت ایجاد می‌کنند؛ این‌ها در کمین رفیقشان هستند و در پاره‌ای از موارد عکس یا مدارک بدی از او در اختیار دارند و از این مدارک یا عکس‌ها برای فشارآوردن بر دوست خود سوء استفاده می‌نمایند تا او را از راه توبه باز دارند.

گاهی نیز از او با یادآوری گذشته‌های بدش مسخره می‌کنند و یا تهدید می‌نمایند که عکس‌ها و اسرارش را برای دیگران فاش خواهند کرد. سرآغاز رهایی از این تنگنا اجتناب از دوستان ناباب و بستن راه‌های انحراف است؛ البته نباید سرزنش و یا تهدید دیگران او را از راه توبه و پاک‌دامنی باز دارد، زیرا خیلی کم اتفاق می‌افتد که این تهدیدها عملی شوند؛ چرا که رسواکردن شخص توبه‌کار رسوایی خودشان را به دنبال خواهد داشت و به سختی خواهند توانست گفته‌هایشان را ثابت کنند. معمولاً این دسته از افراد از روی ضعف و بی‌عرضگی تهدید می‌کنند و هیچ کاری از آنان ساخته نیست. جوانان بسیاری را می‌شناسم که از این تنگنا رهایی یافته و تسلیم تهدیدها و فشارهای دوستان ناباب گذشته‌شان نشده و از این مخمصه به خیر و خوشی نجات یافته‌اند.

در چنین شرایطی دختر یا پسر جوان تنها دو راه در پیش دارد:

1-        هم‌چنان بر توبه و در پیش‌گرفتن راه عفت، سماجت و پایداری به خرج دهد و سختی‌های این راه را به جان بخرد. بدون تردید کسی که خود را از منجلاب بدی و فساد برهاند، نزد خدا و مردم بهتر از کسی است که هم‌چنان به فساد و بدکاری ادامه می‌دهد. جوان توبه‌کار باید بداند که این مقطع سخت و دشوار خیلی زود سپری می‌شود و جایش را خوشبختی و آرامش می‌گیرد و مردم بدی‌هایش را فراموش می‌کنند و پس از آن او را به عفت و پاک‌دامنی می‌شناسند. هم‌چنین دشواری‌های راه توبه نوعی آزمایش است تا مقام و منزلت بنده‌ی توبه‌کننده را به خواست خدا بالا ببرد.

2-        راه دیگری که فراروی جوان قرار دارد، این است که در برابر فشار و مزاحمت دیگران تسلیم شود و هم‌چنان به بدکاری و رذالت ادامه دهد و رسوایی دنیا را به خود بخرد و اگر هم در دنیا رسوا نشود، قطعاً رسوایی آخرت در کمین اوست.

دو چیز به انسان برای عبور از این بحران کمک می‌نماید:

1-        پناه‌بردن به خدای متعال و درخواست توفیق و یاری از او؛ بدون شک خداوند جل جلاله نسبت به بندگانش مهربان است و به آنان نزدیک می‌باشد و نجوا و راز و نیازشان را می‌شنود. لذا اگر بنده از روی صدق و راستی به خدا روی کند، خدا نیز او را یاری می‌رساند و هر مشکلی را بر او آسان می‌نماید.

2-        از افراد قابل اطمینان در این زمینه کمک بگیرد؛ از این رو پسر جوان مشکلش را با استاد یا پدرش در میان بگذارد و دختر جوان نیز مشکلش را به مربی یا مادرش بگوید و از نظر خواهی و مشورت با افراد غیر قابل اطمینان بپرهیزد. امید است که به خواست خدا گره کارش را نزد این‌ها بیابد و از بحرانی که فکر برون‌رفتش را هم نمی‌کند، رهایی یابد.

برملاکردن راز خود

برخی از جوانان سهل‌انگاری می‌کنند و کارهای بدشان را برای دیگران بازگو می‌نمایند. چنین کاری برخلاف رهنمود رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) است. آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) فرموده است: «كُلُّ أُمَّتِي مُعَافًى إِلَّا المُجَاهِرِينَ وَإِنَّ مِنَ المُجَاهَرَةِ أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلًا، ثُمَّ يُصْبِحَ وَقَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ تَعَالَىْ فَيَقُولَ: عَمِلْتُ البَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللَّهِ عَنْهُ»([1]). یعنی: «تمام امت من بخشیده خواهند شد، مگر کسانی که گناهان خود را علنی می‌کنند؛ و از علنی‌کردن گناهان این است که شخص در شب مرتکب گناهی شود و صبحگاهان در حالی که خداوند گناهش را پوشانده، بگوید: دیشب چنین و چنان کردم. بدین سان او صبحگاهان در حالی که خداوند گناه شبش را پوشانده، پرده خدا را از خودش برمی‌دارد».

علنی‌کردن گناه افزون براین که گناهی مستقل و برخلاف رهنمود رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) است، پیامدهای ذیل را نیز به دنبال دارد:

1-        ناچیزشمردن گناه از سوی شخص گنهکار در برابر کسانی که گناهش را برای آنان بازگو می‌کند؛ بدین ترتیب بازگوکردن گناه و ناچیزدانستن آن باعث می‌شود تا گوینده و شنوندگان بر انجام آن گناه جسورتر شوند و پرده‌ی حیا دریده گردد و به گشوده‌شدن دروازه‌ی سخن در باره این چنین رذایلی بینجامد.

از این رو دختر و پسر جوان باید راز خود را پوشده بدارند؛ چرا که این امر به آنان در ادامه راه توبه کمک می‌کند و رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) نیز فرموده است: «اجْتَنِبُوا هَذِهِ الْقَاذُوَرَاتِ الَّتِي نَهَى الله تَعَالَى عَنْهَا فَمَنْ أَلَمَّ بِشَيٍ مِنْهَا فَلْيَسْتَتِرْ بِسِتْرِ اللهِ، وَلْيَتُبْ إلَى اللهِ فَإِنَّهُ مَنْ يُبْدِ لَنَا صَفْحَتَهُ نُقِمْ عَلَيْهِ كِتَابَ اللهِ»([2]).

یعنی: «از کارهای زشت و پلیدی که خداوند از آن‌ها باز داشته بپرهیزید؛ پس هرکس که مرتکب گناه و پلیدی شده، باید آن را با پرده الهی بپوشاند و توبه نماید و هرکس هم که راز خود را برای ما فاش کند، حد و مجازات الهی را بر او اجرا می‌کنیم».

خوارشدن یا ناچیزدانستن گناه

انسان ضمن آنکه باید از یأس و ناامیدی در زمینه‌ی توبه و ایجاد دگرگونی در خود بپرهیزد، هم‌چنین باید از ناچیزدانستن گناه نیز برحذر باشد و راه اعتدال و میانه را در پیش بگیرد. احساس بزرگی گناه و درک حقیقت آن تأثیر بسزایی در تقویت انگیزه‌ی توبه دارد و انسان را پس از توبه به تلاش و کوشش وافر در انجام اعمال شایسته سوق می‌دهد تا بدین سان گناهانش را بزداید و از بین ببرد.

کناره‌گیری از بندگان نیک و شایسته‌ی خدا

دختر یا پسر جوانی که هم‌نشین نیکوکاران و صالحان است، در صورت لغزش و یا ارتکاب معصیت صدایی از درون خود می‌شنود که به او می‌گوید: «تو با وجودی که هم‌نشین نیکوکاران هستی، از ارتکاب چنین اعمالی شرم نمی‌کنی؟! تو واقعاً منافقی»!! در این زمان وسوسه‌ی شیطان زیاد می‌شود و شخص را به کناره‌گیری از صلحا و بندگان نیک خدا فرا می‌خواند. بدون تردید ارتکاب گناه خیلی زشت و ناپسند است؛ از این رو هم‌نشین نیکان باید بیش از دیگران از بدی‌ها و پلیدی‌ها اجتناب کند؛ اما سؤال این است که هم‌نشینی با صالحان سبب نزدیکی انسان به گناه و معصیت است یا عامل دوری او؟ آیا کناره‌گیری از نیکان ایمان انسان را افزایش می‌دهد یا سبب کاهش ایمان می‌شود؟ و آیا با کناره‌گیری از بندگان شایسته‌ی خدا ندای وجدان هم‌چنان در درون انسان طنین‌انداز می‌ماند و انسان را به توبه و ندامت وا می‌دارد یا نه؟

شریعت به همنشینی با صالحان در هر شرایطی دستور داده است؛ لذا گنهکاری که با صالحان نشست و برخاست دارد، در روز قیامت با آنان حشر می‌شود. از رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) در باره‌ی شخصی سؤال شد که با وجود محبت به گروهی هنوز به آنان نپیوسته است؛ آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» یعنی: «هر شخصی همراه کسی خواهد بود که او را دوست دارد».

این بدین معنا نیست که انسان تنها به محبت و دوستی صالحان بسنده نماید و خودش هیچ کار نیکی انجام ندهد؛ بلکه محبت راستین


برچسب ها : پاره‌ای از مشکلات و اشتباهات جوانان در کنترل غرایز جنسی خود ,
بازدید : 442

[ سه شنبه 26 مهر 1390 ] [ 12:52 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
کودکی چیزهای زیبایی به من آموخت

نوشته : هردی انور / ترجمه : امیر ارسلان خضری

کودکی چیزهای زیبایی به من آموخت ، آموختنی که با هر بار مرور خاطراتش به من انرژی خاصی می بخشد ، این انرژی بخشی مرا وادر می کند که وجود فطرتی پاک را باور داشته باشم ، هر چند آغازمان با فطرتی پاک بوده است ، نمی دانم چرا کودکی این قدر ارزشمند است که تا مرگ خاطراتش استوار باقی می ماند ، حتی این خاطرات در بزرگسالی مرا رسم زندگی می آموزد ، شاید بر این باور باشیم که کودکی به ما هیچ نمی آموزد ، چون کودکیم هیچ نمی دانیم ، اما براستی که کودکی به ما درس زندگی کردن می آموزد و به ما می گوید :

1.       باید هر زمان در برابر هم دیگر گذشت داشته باشیم و اگر با هم قهر کردیم سریع با هم آشتی کنیم ، به همین خاطر کودکی به ما آشتی کردن را می آموزد و دعوا را حاصل  تعصب و کینه ورزی نمی داند بلکه تنها یک نوع دعوا کردن وجود دارد ، آن دعوایی که در درون همه کودکان هست و این حس در درون هر کودکی ارزشمند است ..

2.       کودکی این را به من آموخت که ، چه پیش من بیایی و چه پیش من نیایی ، من باز به سوی تو می آیم ، به من آموخت که همیشه به سوی تو بیایم ..

3.       در کودکی پشت هم را خالی نمی کردیم ، در شادی هایمان در غم هایمان ، به همین علت باید در خوشی ها و ناخوشی ها پیش تو باشم و ارزش این بودن را ارج نهم ..

4.       در کودکی همه چیزها را به خوبی می دیدم ، آنگونه می دیدم که دل با آن شاد می شد ، دل کودکی ... به همین علت است که آرزوی آن روزها را می کنم .. آن چیزهایی که به وضوح جلوی چشمانم قرار گرفته اند اگر چه ناشیرین باشند ..

5.       از کودکی این به خاطرمان میرسد که کینه باشد ، کینه ای وجود ندارد زیرا کمتر از دو ساعت باز پیش هم می آمدیم ، کودکی به من آموخت که لحظه ای کینه به دل راه ندهم ...




برچسب ها : کودکی چیزهای زیبایی به من آموخت ,
بازدید : 488
[ یک شنبه 5 تير 1390 ] [ 17:43 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
غیبت
امروز می خواهم با هم در رابطه با غیبت بحثی داشته باشیم. چرا ما انسانها غیبت می کنیم . چرا دست از غیبت بر نمی داریم. مگر خوردن گوشت و پوست دیگران چه مزه ای دارد که ما انسانها همین که با هم باشیم شروع به غیبت می‌کنیم.
 

چرا این قدر گوشت دیگران می خوریم ولی هیچوقت سیر نمی شویم.؟! خدایا من در تعجبم.

پول تلفن به آن گرانی چه زنگ زدی چه زنگ زدند دیگه شروع می شود.

چرا این همه غیبت مگر گوشت و پوست دیگران خوردن چه لذتی دارد؟ که انسان سیر نمی شود...

چرا بعضی ها بین دیگران فاصله ایجاد می کنند  واز این کار هم لذت می برند خدایا مگر حدیث نیست که فتنه و فساد از شمشیر هم بدتر است؟!

چرا ما انسانها دنیای خود را آباد و آخرت را ویرانه کرده ایم؟

دوست, فامیل, همسایه, اشنا, جلوی  چشم ما از دنیا می روند. می بینیم که زیر یک خروار خاک در یک قبر بسیار تنگ و تاریک خوابیده ولی متأسفانه اصلاً به روی خودمان نمی آوریم انگار که مرگ برای ما نمی رسد.

سه دقیقه که در قبرستان می رویم انسان هستیم و به فکر مرگ و سه دقیقه دیگر اتش می شویم و تمام درخت های خوبیها را می سوزانیم  نردبان دستمان است. روی آن بالا می رویم وبه زندگی دیگران سرک کشیدن.

خوب بحث غیبت کوتاه می کنم به اشعاری که در باره غیبت گفته ام توجه بفرمایید:

ای انسان از این همه غیبت چه سود؟

آتش زدی به کار خیرت چه زود!

ای انسان مگر غیبت چه مزه داره؟

که اینجور مد شده و وردِ زبانه

تو که خوانی نماز و گیری ثواب

با یک غیبت که همه می رود زیر آب

تو که دانی کبیره گناه است غیبت

ای عزیز, در راه است قیامت

ای انسان از این همه غیبت چه سود بُردی؟

گوشت و پوست ِ چند نفر تا حالا خوردی؟

مگر غیبت چه مزه داره؟

که انسان تو بر نامه ی غذایی می زاره

بیاد آن شب باش که تنها در قبر ِ  تنگ و تاریک

منکر و نکیر ز تو پرسند و تو شوی یاریک

در آن قبر تنگ وتاریک

که روی آن است سنگ و تاریخ

تو که دانی غیبت کردن گناهست

اگر مانع نشوی. مثل کوری که نزدیک چاهست




برچسب ها : چرا این همه غیبت؟!! ,
بازدید : 628
[ یک شنبه 5 تير 1390 ] [ 17:39 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

شیوه دعوت افراد به اسلام را از پیامبر بیاموزید!

نویسنده: عباس حسن السیسی / مترجم: محمود محمودی

قریش پیامبر (ص) را پس از مرگ عمویش ابوطالب بیش از گذشته اذیت و آزار می دادند. به همین جهت پیامبر خدا (ص) راهی «طائف»[1] شد تا از «ثقیف» بخواهد او را یاری دهند و در برابر قریش حمایتش بکنند و امیدوار بود که ثقیف، دین اسلام را از او بپذیرند.

وقتی پیامبر (ص) به طائف رسید به نزد سه برادر به نام های «عبد یالیل»، «مسعود» و «حبیب» پسران «عمرو بن عمیر» که از سران و رؤسای ثقیف بودند، رفت و با آن ها به گفتگو نشست و آن ها را به سوی خدا دعوت کرد و اظهار داشت که آمده است تا او را در پیشبرد اسلام یاری دهند و در برابر قریش از او دفاع نمایند. اما حاضر به این کار نشدند و بیخردان و بردگانشان را تحریک کردند که او را ناسزا گویند و هیاهو به پا کنند. در اثر هیاهوی آن ها مردم نیز گرد آمدند و او را از شهر بیرون کردند. بیخردان [با ناسزاگویی و پرتاب سنگ] او را دنبال کردند تا آنجا که ناچارش ساختند به آن سوی دیوار باغ «عتبة» و «شیبة» پسران «ربیعة» پناه ببرد. در این موقع بیخردان ثقیف از تعقیب او دست برداشتند و به شهر بازگشتند. پیامبر خدا(ص) به زیر درخت انگوری رفت و در سایه ی آن نشست و به دیوار تکیه داد. پسران ربیعه که نظاره گر او بودند و با چشم خود دیدند که بیخردان طائف چه بر سرش آوردند، دلشان به حال او سوخت و لذا غلامشان را که نصرانی بود و او را «عدّاس» می نامیدند، فراخواندند و به او گفتند: خوشه ای انگور را در این سینی بگذار و برای آن مرد ببر تا از آن بخورد. وقتی که پیامبر (ص) دست برد و خوشه ی انگور را برداشت، «بسم الله» گفت و آنگاه شروع به خوردن کرد. عدّاس در چهره ی او نگریست و گفت: به خدا قسم مردم این دیار چنین عبارتی را بر زبان نمی رانند! پیامبر خدا (ص) فرمود: ای عدّاس! تو اهل کجا هستی و دینت چیست؟ عدّاس گفت: من نصرانی و از اهالی «نینوا» هستم. پیامبر خدا (ص) فرمود: از شهر آن مرد صالح خدا «یونس بن متی»؟ عدّاس گفت: شما چگجونه یونس بن متی را می شناسید؟ پیامبر خدا (ص) پاسخ داد: او برادرم است و پیامبر خدا بود و من نیز پیامبر خدایم.

عدّاس بر دست و پای پیامبر (ص) افتاد و سر و پایش را بوسید. در این هنگام یکی از پسران ربیعه به برادرش گفت: او غلامت را فاسد ساخت. وقتی عدّاس به نزد آن ها بازگشت، به او گفتند: وای بر تو عدّاس!! چرا سر و دست این مرد را می بوسیدی؟ پاسخ داد: سرورم! در این دنیا هیچ چیزی بهتر از این نیست. او مرا از چیزی خبر داد که فقط یک پیامبر آن را می داند! به او گفتند: وای بر تو عدّاس!! مواظب باش که تو را از دینت برنگرداند چون دین تو از دین او بهتر است.

بردارم!

داستان و ماجرا این بود. اکنون بیایید دقت کنیم و ببینیم که پیامبر خدا (ص) چگونه در قلب عدّاس نفوذ کرد و مرحله به مرحله چگونه با او پیش رفت.

وقتی عدّاس سینی انگور را آورد و پیش پیامبر خدا (ص) نهاد و از او خواست که بخورد، پیامبر خدا (ص) اولین گام و اولین اشاره را آغاز کرد و به هنگام دست بردن در سینی فرمود: «بسم الله» و آنگاه شروع به خوردن کرد.

اگر پیامبر (ص) «بسم الله» نمی گفت و بدون ذکر نام خدای تعالی شروع به خوردن می کرد، در این دیدار زمینه برای تأثیر نهادن بر عدّاس فراهم نمی گشت.

از همین مطلب نتیجه می گیریم که ما باید به ویژه در کشورهای غیر مسلمان هویت اسلامی خویش را حفظ نماییم و همواره مطابق با سنّت و اخلاق اسلامی – که نشانگر عقیده و هویت ما هستند – رفتار بکنیم و مهاجران مسلمان غالباً از روی اخلاق و رفتار اسلامی است که همدیگر را می شناسند و با هم آشنا می شوند.

سپس در روند طبیعی سخن، گام دوم برداشته می شود: عدّاس در چهره اش نگریست و گفت: به خدا قسم مردم این دیار چنین عبارتی را بر زبان نمی رانند. پیامبر خدا (ص) پرسید: ای عدّاس! تو اهل کجا هستی و دینت چیست؟

پیامبر خدا (ص) عدّاس را با نام خودش مخاطب قرار می دهد چون ذکر نام در نزدیک کردن دل ها به یکدیگر، تأثیر بسیاری دارد. بعد می پرسد که او اهل کجاست و چه دینی دارد؟ در اینجا پیگیری سخن و روند آشنا شدن آن ها با هم مثل آشنا شدن­های معمول ما با همدیگر کاملاً طبیعی و به دور از تکلّف پیش می رود.

عداس گفت: نصرانی و از اهل نینوا هستم. پیامبر خدا (ص) فرمود: از شهر آن مرد صالح خدا یونس بن متی؟

پیامبر خدا (ص) از عداس می پرسد: تو از اهالی شهر آن مرد صالح خدا یونس بن متی هستی؟ و با کلمه ی «صالح» از آن مرد، با احترام و بزرگی یاد می کند و با این نکته سنجی پیامبرانه اش تمام وجود عدای را متأثر می سازد و درب دلش را می گشاید و او را به گوینده نزدیک می گرداند.

شنیدن نام  «یونس بن متی» و آگاهی پیامبر (ص) از «نینوا» که منطقه ای واقع در حاشیه ی رود فرات در عراق است، برای عدّاس غیر منتظره و شگفتی برانگیز بود و این ها عداس را کاملاً منقلب و حیران می سازند!

عداس گفت: شما چگونه یونس بن متی را می شناسید؟

پیامبر خدا (ص) پاسخ داد: او برادرم و پیامبر خدا بود و من نیز پیامبر خدایم.

در اینجا هم یک نکته ی ظریف و جذاب و مؤثر وجود دارد. در سخن پیامبر خدا (ص) که می فرماید: «او برادرم و پیامبر خدا بود و من پیامبر خدایم» کلمه ی «برادرم» به سرعت انسان را جذب می نماید و از صرف انرژی زیاد جلوگیری می کند و اعتماد فراوانی به وجود می آورد. خیلی وقت ها از کسی در مورد یک شخص سؤال می کنند و پاسخ می دهد: این برادرم ... است و با این کلمه فاصله ی دل ها را به هم نزدیک می کند و در برخوردها ایجاد اعتماد می نماید. به علاوه در کلام پیامبر خدا (ص) تواضع فوق العاده ای وجود دارد. پیامبر (ص) یونس بن متی را پیش از نام خودش ذکر می کند و این نیز یک روش تربیتی شگرف و بسیار زیبا است.

بسیاری از ما وقتی می خواهند در مورد انسان بزرگی صحبت بکنند می گویند: او در مدرسه با من بود و یا او در دانشگاه با من بود. در حالی که بهتر است بگوید: من در مدرسه با او بودم و یا من در دانشگاه با او بودم.

باری، این ماجرای پیامبر خدا (ص) و عداس بود که ساده و خالی از تکلف است و هر دعوتگری که با این رویه ی والای نبوی عمل نماید، دچار مشکل نمی شود . و این همان سفری بود که پیامبر خدا (ص) در آن آزار و اذیت فراوان دید اما از این محنت، «با یک قلب» خارج شد.

پس از نقل این ماجرا، به ذکر مثال هایی می پردازیم تا مطلب به خوبی فهم گردد:

1.       گروهی از افراد یکی از قبایل آمده بودند که یکی از آن ها (کعب بن مالک) باز گو می کند: ما [مقصودش او براء بن معرور است] از گروه خارج شدیم تا پیامبر خدا (ص) را ببینیم در حالی که او را نمی شناختیم و قبلاً او را ندیده بودیم. به مردی از اهل مکه رسیدیم و سراغ پیامبر خدا (ص) را از او گرفتیم. پرسید شما او را می شناسید؟ گفتیم: نه. گفت: عمویش «عباس بن عبدالمطلب» را می شناسید؟ گفتیم: آری. [او می گوید: عباس را از آن رو که برای تجارت به میان قبیله ی ما می آمد می شناختیم] آن مرد مکی گفت: وقتی داخل مسجد شدید، پیامبر (ص) همان مردی است که کنار عباس نشسته است. [کعب] می گوید: داخل مسجد شدیم و دیدیم که عباس نشسته است و پیامبر خدا (ص) نیز در کنار او است. سلام کردیم و در محضر ایشان نشستیم. پیامبر خدا (ص) از عباس پرسید: ای ابوالفضل! آیا این دو مرد را می شناسی؟ عباس پاسخ داد: آری؛ این یکی «براء بن معرور» بزرگ قبیله و این یکی نیز «کعب بن مالک» است. کعب می گوید: به خدا قسم هیچگاه سخن پیامبر (ص) را که پرسید: «همان شاعر؟» فراموش نمی کنم.

چنانکه ملاحظه می شود، شناخت قبلی پیامبر (ص) ازکعب برای او مایه ی افتخار و احترام است و اشاره ی پیامبر (ص) هدفدار و اثرگذار بوده است.

2.       روزی در دفتر مرکز عام اخوان المسلمین قاهره نشسته بودم. امام بنّا (رحمه الله) با یکی از برادران جوانی که از سوریه آمده بودند، درباره ی «دمشق» و «حمص» و «حماء» و سایر نقاط سوریه سخن می گفت و با احترام از بسیاری از شخصیت های سوریه یاد کرد. آن جوان با شگفتی پرسید: مگر جنابعالی به سوریه تشریف برده اید؟ امام بنّا (رحمه الله) گفت: اگر خداوند اراده نماید، نیّت رفتن به سوریه را دارم.

لازم به ذکر است که خداوند این آرزوی او را برآورده ساخت و سال 1948 به سوریه رفت تا از یگان اعزامی اخوان المسلمین مصر به سوریه که قرار بود در پادگان «قنطا» به یگان سوری ها ملحق شوند و در آنجا آموزش نظامی ببینند و به جنگ صهیونیست ها در فلسطین بروند، استقبال نمایند. جمعیت انبوهی از مردم بلند طبع سوریه نیز به استقبال امام بنا آمده بودند.

3.       سال 1948 با نیرهای ارتش مصر در جنگ فلسطین، به شهر «غزّه» رفتم و از شعبه ی اخوان المسلمین غزّه که «جمعیت توحید» نام داشت، دیدار کردم. امام بنّا که در رأس اولین پادگان به هنگام عقب نشینی ارتش انگلیس در ماه مه 1948 از مصر برای مقابله با صهیونیست ها به غزّه آمده بود، در دفتر دیدارهای شعبه نوشته بود: «امروز از شعبه اخوان المسلمین «غزّه هاشم» دیدار کردم ...». کلمه ی «غزّه هاشم» توجهم را به خود جلب کرد و برای اولین بار بود که دریافتم قبر هاشم جدّ پیامبر خدا (ص) در غزّه است.

4.       با چند تن از برادران به دیدار یک بیمار در بیمارستانی واقع در یکی از شهرهای آلمان رفتم. هنگامی که از سالن بیمارستان عبور می کردیم، با پزشک جوانی روبرو شدیم که چهره اش آلمانی به نظر می رسید. او گفت: «السلام علیکم». ما واقعاً شگفت زده شدیم تا اینکه یکی از دوستانمان به ما ملحق شد و او را معرفی کرد و گفت: او مسلمان و عرب است.

بنابراین، اگر او اول به ما سلام نمی کرد، نمی دانستیم که مسلمان است و نمی توانستیم کسی را پیدا کنیم که در بیمارستان به ما و سایرین کمک نماید.

5.       در آلمان با یکی از برادران سوار ترام سریع السیر شدم و کنار یک سرباز سیاه چرده ی آمریکایی نشستم. وقتی دید ما با زبان عربی صحبت می کنیم پرسید: شما مسلمان هستید؟ گفتیم: آری، الحمدلله مسلمان هستیم. او نیز با صدای بلند فریاد زد: من مسلمانم، من مسلمانم، من محمد هستم!! و بلافاصله از داخل کیف خود یک بسته سیگار بیرون آورد و آن را به یکایک ما تعارف کرد. اما ما گفتیم که سیگار نمی کشیم و از او تشکر نمودیم. او بلند شد و به گرمی و با اشتیاق با ما دست داد و با یک لهجه ی ثقیل عربی گفت: پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هر کس به خدا و روز آخرت ایمان دارد، باید به میهمانش احترام بگذارد».

این حرکت او، توجه آلمانی های اطراف ما را به خود جلب کرد. او وقتی به ایستگاهی که می خواست از ترام پیاده شود رسید، برخاست و با خرسندی و خوشحالی یک بار دیگر با ما دست داد و ما نیز از او آدرس گرفتیم که برایش نامه بفرستیم. با این ترتیب اگر ما زبان عربی صحبت نمی کردیم، توجه کسی به ما جلب نمی شد و این قلب را از دست می دادیم.

مسلمان بودن دریا شناس معروف فرانسه «ژاک کوستو»:

فرانسوی ها زمانی مسلمان بودن ژاک کوستو دریا شناس بزرگ را کشف کردند که او با دوستانش در سفر بود و آن ها به او یک جام شراب تعارف کردند و او از نوشیدن آن امتناع ورزید. از او پرسیدند: مگر مسلمان شده ای؟ پاسخ داد: آری. او سال ها بود که مسلمان بودنش را پنهان کرده بود.

پس رفتار اسلامی خودش یک نوع دعوت است.

بعضی از برادران نمی توانند حرکت به سوی دعوت را با یک انسان شروع کنند و علتش را این می دانند که آگاه به راه و روش دعوت نیستند و یا بر اساس این راه و روش بار نیامده اند. آن ها گمان می برند احادیثی که از پیامبر خدا (ص) می خوانند، فقط جنبه ی تبرّک دارد و نمی دانند که برکت باید دارای اثر باشد و این اثر هم «خلاقیت و تولید» است و به قول یکی از برادران: « ای برادران! کارگاه های ریسندگی را استخر شنا و استخرهای شنا را کارگاه ریسندگی بکنید و با خلاقیت و تولید به بندگی خدا بپردازید!».

لذا وقتی پیامبر (ص) می فرمایند: «لبخند تو به روی برادرت صدقه است» معنی اش این است که اگر به روی برادرتان لبخند نزنید، صدقه ندارید. اما اگر هر مسلمانی به روی برادرش لبخند بزند، جامعه ای اسلامی به وجود می آوریم که شاداب و سرشار از محبت است و برکت تبسمهای صادقانه و بی ریا همین است. حتی خدای تعالی پیامبرش را به خاطر اینکه از «ابن أم مکتوم» صحابی روی درهم کشید، مورد سرزنش قرار داد و فرمود: ﴿ ‏ عَبَسَ وَتَوَلَّى ‏۞ ‏ أَن جَاءهُ الْأَعْمَى ۞ ‏ ‏ وَمَا یُدْرِیكَ لَعَلَّهُ یَزَّكَّى ﴾ : «‏ ‏ چهره در هم كشید و روی برتافت ! ‏ ‏ از این كه نابینائی به پیش او آمد . ‏ ‏ تو چه می‌دانی ، شاید او ( از آموزش و پرورش تو بهره گیرد و ) خود را پاك و آراسته سازد ». از این رو درخواهید یافت که تمام احادیث پیامبر (ص) راهکار و روش دعوت و برنامه ی تربیت و حرکت هستند و می توانند امت اسلام را پی ریزی نمایند و بنا سازند.

برادر عزیز!

اکنون نمونه ای از احادیث شریف و هدفدار را بازگو می کنیم که وسایل و روش های ساده و ممکن و مهیّا و به دور از دشواری و تکلّف را به هر دعوتگری نشان می دهند و خودتان خواهید دید که این احادیث، نهانی و ناشناخته نیستند و قبلاً نیز آن ها را شنیده اید اما گیرنده ها و ذوق و سلیقه ی ما از کار افتاده است و با این حال به خود اجازه نمی دهیم که وسایل و ابزارها را از مصدر دیگری جز عقیده و دینمان به عاریت بگیریم.

ابوهریره از پیامبر خدا (ص) نقل کرده است که فرمود: حق مسلمان بر مسلمان دیگر شش چیز است پرسیدند: ای پیامبر خدا! آن شش چیز کدامند؟

فرمود:  

-         هرگاه او را دیدی بر او سلام کن.

-         و هرگاه تو را دعوت کرد، دعوت او را بپذیر.

-         و اگر از تو نصیحت خواست او را نصیحت کن.

-         و اگر عطسه کرد و الحمدلله گفت، «یرحمک الله» بگو.

-         و وقتی بیمار شد، از او عیادت کن.

-         و وقتی مرد، به تشییع جنازه اش برو.»

اینجا شروع کار در دست ماست:

1- وقتی که او را دیدی، بر او سلام کن.

چنانچه ملاحظه می شود «سلام کردن» کلید و مقدمه ی تمام گام های بعدی است. سلام، درود و تحیّت انسان مسلمان است و با دست دادن به یکدیگر، مستحکم می شود. البته باید روح محبت و سازگاری و گشاده رویی، قامت این «سلام کردن» را بپوشاند. چون هر سلامی [از دل برنمی خیزد] و بر دل نمی نشیند! وقتی انسان با نام و کار و محل سکونت برادر دینی اش آشنا می گردد، همین آشنایی زیر بنای گام ها و مراحل آینده خواهد شد.

2- هرگاه تو را دعوت کرد، دعوت او را بپذیر.

بعد از طی گام ها و مراحل قبلی، دل ها به هم نزدیک می شوند و پیوندها استحکام می یابند و برای دوست شما شرایطی مثل «قبول شدن در امتحانات» و یا «عروسی» پیش می آید و او از شما دعوت به عمل می آورد. در این حالت، باید دعوت او را بپذیرید چون این ها فرصت هایی هستند که شما آن ها را فراهم نیاورده اید و محصول تدبیر شما نیست [و می توانید برای گسترش دعو، کمال استفاده را از آن ها ببرید]. البته شما نیز متقابلاً باید بعد از طی این مراحل، در مناسبات خویش از او دعوت به عمل آورید.

3- وقتی از تو نصیحت خواست او را نصیحت کن.

اگر از شما نصیحت خواست، باید او را نصیحت کنید و برای خوشایند او ناحق نگویید و او را فریب ندهید و از بیان نصیحت، خودداری نورزید.

4- وقتی عطسه کرد و الحمدلله گفت، تو نیز «یرحمک الله» بگو.

در هر مکان و یا در مسافرت و جشن و عیادت بیماران، کسی در کنار انسان می نشیند که با او آشنایی ندارد. فرصت پیش می آید و یکی از آن ها عطسه می کند. شما باید با تبسم به او کنید و از سر محبت و دلسوزی به او بگویید: «یرحمک الله : خداوند به تو رحم کند» و این را دعا گونه اداء نمایید ( و در حقیقت هم دعا است) . مسلماً قلب او با مذاق تازه ای دعایتان را که با چنین احساسی ابراز داشته اید، دریافت می کند و دعای شما او را کاملاً متأثر و از خود بی خود می سازد و پس از آن می توانید وارد هر نوع بحثی بشوید.

5- وقتی بیمار شد، به عیادتش برو.

بنابر سنت های الهی برای همه ی ما در زندگی شرایطی از قبیل شادی و اندوه و یا بیماری پیش می آید. در یکایک این حالات، وظیفه ای دارید که با انجام آن می توانید رابطه ها را مستحکم سازید و نشانه های راه دعوت را نمایان سازید. مثلاً هر وقت باخبر شدید که دوستتان بیمار است، باید سریعاً به دیدار او بروید و مدتی کوتاه با ملاطفت بر بالین او بنشینید و همدمش بشوید و با دعاهای مأثور پیامبر (ص) برایش دعا کنید.[2] و چه زیباست اگر با خودتان یک هدیه ی مناسب نیز برای او ببرید. چون پیامبر خدا (ص) می فرماید: «به یکدیگر هدیه دهید، تا یکدیگر را دوست بدارید» و «ابوهریره» از پیامبر خدا (ص) بازگو کرده است که فرمود: «هر کس بیماری را عیادت کند، منادیی از آسمان او را ندا در دهد: خوشا به حالت و مقدمت گرامی که جایت در بهشت خواهد بود». معمولاً بعضی از برادران و دوستان بیمار را نیز نزد او خواهید یافت. سعی کنید در خلال صحبت هایتان با مهربانی و به دور از تکلف با آن ها آشنایی پیدا کنید به این امید که بعداًٌ باز هم آن ها را ببینید. در هنگام عیادت بیمار، نباید به روزنامه و مجله و یا بحث های جانبی مشغول بشوید و هدف از این دیدار را فراموش کنید. همچنین باید وقتی به خانه ی او داخل شدید، در همان جایی بنشینید که صاحبخانه برایتان در نظر می گیرد. از پیامبر (ص) نقل کرده اند که : «هر کس که وارد خانه ی کسی می شود، باید در همان جایی بنشیند که برای او تعیین می کنند چون صاحبخانه بهتر از هر کس دیگری، عورت خانه اش را می شناسد».

6- وقتی مرد، جنازه اش را تشییع کن.

ممکن است بپرسد آیا بعد از مرگ نیز زمینه ای برای دعوت باقی می ماند؟

در حقیقت مسلمان با تشییع جنازه ی سایر مسلمانان، به تشییع خویش می پردازد چون از مرگ آن ها پند و عبرت می گیرد و در پایان عمر خود می نگرد و در اندیشه آن فرو می رود. به علاوه تشییع جنازه یک سنت است و مظهری از مظاهر وحدت و همگرایی مسلمانان می باشد. و اگر قبل از مرگ میّت، فقط با خود او آشنا بوده است، اکنون با تمام خانواده و خویشاوندان و شرکت کنندگان در تعزیه ی او آشنا می گردد. «ابوهریره» از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «هر کس جنازه را تا هنگامی که بر او نماز می خوانند شاهد باشد، یک قیراط و هر کس تا وقتی که او را دفن می نمایند شاهد باشد، دو قیراط خواهد داشت. پرسیدند: دو قیراط چقدر است؟ فرمود: به اندازه ی این دو کوه بزرگ ».

----------------------------------------------------------------

منبع:راهی به سوی دل ها / مؤلف: عباس حسن السیسی / مترجم: محمود محمودی / انتشارات: نشر احسان 1379

 

 

 



[1] - طائف: شهری در حجاز که در جنوب شرقی مکه واقع است و با آن حدود 60 میل فاصله دارد. ساکنان طائف قبیله ی «بنو ثقیف» بوده اند. (مترجم)

[2] - برای نمونه دو مورد از دعاهای مأثور را نقل می کنیم:

الف- «أذهب البأس ربّ الناس! إشف و أنت الشافی، لا شفاء إلّا شفاؤک، شفاءً لا یغادر سقماً : ای پروردگار انسان ها، این ناراحتی را برطرف کن و او را شفا ده چون شفا دهنده تویی و جز شفای تو شفایی وجود ندارد، شفایی ده که بیماری را از میان بردارد».

ب- «لا بأس طهور إن شاء الله: جای نگرانی نیست و اگر خدا اراده فرماید، مایه ی پاک شدن [از گناه] خواهد بود».




برچسب ها : شیوه دعوت افراد به اسلام را از پیامبر بیاموزید! ,
بازدید : 1359
[ یک شنبه 5 تير 1390 ] [ 17:38 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

امروزه مد به عنوان یک پدیده اجتماعی در تمامی جوامع همه گیر شده است و در هیچ محفلی نیست که حرفی از مد به میان نیاید، می توان گفت مد تنها منحصر به جوامع اروپایی نیست، بلکه در کشورهای اسلامی و عربی نیز پا به عرصه گذاشته است و حجاب را تحت شعاع خود قرار داده است.

 

چیزی که امروزه سوال برانگیزه شده این است که چگونه می توان در جوامع عربی و اسلامی میان مد و حجاب تلفیقی برقرار کرد و یا اینکه تا چه میزان مد، در حجاب جوامع اسلامی و عربی تاثیر گذاشته است.

 

در پاسخ باید گفت که نمی توان تاثیر آن را انکار کرد، ولی می توان گفت که حجاب به عنوان یکی از احکام اسلامی هیچ گاه در جوامع عربی و اسلامی نادیده گرفته نخواهد شد، زیرا حجاب جز هویت دینی و اسلامی مسلمانان به شمار می رود.

 

همچنین از سوی دیگر نمی توان تاثیر مد را بر حجاب منفی در نظر گرفت، زیرا با وجود تاثیرگذاری مد در حجاب، می توان حجاب را به جوامع دیگر بیشتر شناساند.

 

از جمله کشورهایی که حجاب به شکل مد در جوامعشان رواج یافته مراکش است حجاب اسلامی به قدری در این کشور تاثیر گذاشته که حتی اروپایی هایی که غیرمسلمان هستند و در این کشور زندگی می کنند به خاطر مد بودن آن حجاب را رعایت می کنند و این می تواند تاثیر مثبت مساله باشد.

 

هر چند حجاب تنها منحصر به دین اسلام نیست و جدا از دین، فرهنگ یک جامعه نیز محسوب می شود، ولی باز هم نقش دین را نمی توان انکار کرد.

 

در کشورهای عربی برخی معتقدند که پوشش جز هویت و احکام دینی به شمار می رود و نشان از ایمان است.

 

رقیه مدحت، دانشجو که خود نیز ملزم به حجاب است در این باره می گوید: حجاب تنها یک مساله دینی نیست بلکه انسانها ذاتاً از نظر اخلاقی دوست دارند که پوشش داشته باشند.

 

نورا اسماعیل فارغ التحصیل رشته علوم حدیث می گوید: برخی به خاطر مد حجاب دارند و برخی خود را ملزم به رعایت اخلاقیات می کنند و برخی نیز به هیچ یک از این دو ملزم نیستند.

 

دکتر نشوی سید، استاد دانشکده مطالعات طبیعی می گوید: زنان در جوامع عربی به مد ماهیت می دهند و خانواده هایی که پولدار هستند جنس چادر و لباسی که انتخاب می کنند بادیگران متفاوت است، ولی نوع پوشش آنان فرقی ندارد.آنا از چادرهایی با جنسهای مرغوب استفاده می کنند.

 

وی معتقد است که ساختار فرهنگی و دینی بر زن و خانواده تاثیرگذار است، حتی اگر خانواده ها متدین باشند، ولی دین می تواند جلوی انحرافات را بگیرد و آن زمان است که مد در چارچوب دین در یک خانواده مسلمان عمل می کند.

 

دکتر ابراهیم سالم، استاد و روانشناس که به عقلانیت حجاب معتقد است، می گوید: حجاب تنها به منزله این نیست که تن و صورت را بپوشاند همانطور که نماز تنها یک عبادت محسوب نمی شود، بلکه انسان را از رذایل و گناهان دور می کند.

 

فاز کاظم، نویسنده یک روزنامه با نام صافی نیز معتقد است که افراد محجبه دو گروه هستند، برخی به عنوان عمل به شرعیات حجاب خود را رعایت می کنند و برخی دیگر برای رضایت و طاعت خداوند به هر ترتیب حجاب هر چه قدر هم که در قالب مد قرار گیرد، کشورهای عربی و اسلامی به عنوان دستور احکام اسلامی نمی توانند، آن را نادیده بگیرند.




برچسب ها : حجاب و مسئله «مد» در کشورهای اسلامی ,
بازدید : 1066
[ یک شنبه 5 تير 1390 ] [ 17:38 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

indexedss.jpg

الاترین افتخاری که برای حضرت عایشه می‌توان ذکر کرد این است که بنابر تصریح احادیث و روایات صحیح، حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها در هر دو جهان به شرف همسری سرور کائنات، محبوب رب‌ العالمین حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم نایل شده است.

ولد و پرورش

بعد از بعثت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در خانه‌ای مملو از صدق و صفا و ایمان، خانه‌ای که قبل از دیگران پرتوهای آفتاب نبوت بر آن تابید و نور توحید و یکتاپرستی در آن ظاهر شد، در سال چهارم بعثت دختری دیده به جهان گشود که نامش را "عایشه" گذاشتند.

آری! قبل از اینکه عایشه متولد بشود، پدر و مادرش در زمرۀ یاران و عاشقان خدا و  رسولش قرار گرفته بودند و همین امرسبب شد تا این طفل معصوم، آلوده شرک و بت‌پرستی نگردد، بلکه درهمان لحظه تولد، نور توحید در قلبش جای گیرد و در زیر آفتاب صداقت و ایمان رشد و نمو کند.

پدر حضرت عایشه رضی‌الله‌عنهما، حضرت ابوبکر صدیق می‌باشد. ابوبکر رضی‌الله‌عنه قبل از مسلمان شدنش به صفاتی از قبیل؛ شجاعت، امانت‌داری، خوش اخلاقی، صداقت و همزیستی مسالمت‌آمیز مشهور بود.

مردان قبایل مختلف نزد وی می‌آمدند و به خاطر علم فراوان، آگاهی دقیق و اخلاق پسندیده‌اش با او انس می‌گرفتند. وی بعد از اینکه مسلمان شد و حلاوت ایمان را چشید مردم را به طرف اسلام دعوت می‌داد که عده کثیری از بزرگان مکه در اثر دعوت ایشان به دین اسلام مشرف شدند.

مادر حضرت عایشه، ام رومان رضی‌الله‌عنهما از زنان محترم و با شرافت مکه بود. او نیز اسلام عزیز را با جان و دل قبول کرده و محبت خاصی با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم داشت و برای نصرت مسلمانان تلاشهای زیادی نمود. به طوری که روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم برقبر ام رومان گذر کرد و بعد از دعای رحمت و مغفرت برای وی، فرمودند: خدایا بر تو پوشیده نیست که ام رومان در راه تو و نصرت پیامبرت چه سختی‌هایی را تحمل نمود.

دختری که از پدری همچون ابوبکر صدیق، کسی که سفر و حضر، شب و روز، صبح و شام او را به عنوان یاور و همراه رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌شناختند، ابوبکری که به شیخ صحابه، دوست و محبوب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم، متخلّق به اخلاق پیامبر و جزو اولین افرادی که در اسلام داخل شدند، متصف است و مادری همچون "ام رومان" که نمونه بارزی از یک زن وفادار، شجاع و باتقواست، متولد شده باشد بی‌شک آینده‌ای بسیار درخشان و نورانی را درپیش خواهد داشت.

 

خواستگاری مبارک

حضرت خدیجه رضی‌الله‌عنها  نخستین همسر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم بود. او زنی باوفا و راستین بود. وی از بهترین یاوران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به شمار می‌رفت که سرمایه، مقام و نیروهای معنوی و جسمی خود را در راه اسلام و حمایت از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم صرف نمود.

اما این همسر باوفا و با ایمان در سال دهم بعثت دارفانی را وداع گفت و به دیدار خداوند متعال شتافت. با رحلت وی مسلمانان مادری مهربان  و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم همسری دلسوز و دعاگو را از دست دادند به طوری که پیامبراین سال را"عام الحزن" (سال غم) نامید.

خدیجه تحمل غم‌هایی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در راه دعوت برداشت می‌کرد را برایش آسان می‌کرد. اما پس از خدیجه کسی نبود که این خلأ را پر کند و تنهایی و سکوتی که پس از خدیجه به وجود آمده بود را بزداید. تمام اشیایی که در اطراف پیامبر مشاهده می‌شد، یاد و خاطره خدیجه و جهاد و عشق او را برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم تازه می‌نمود. در چنین وضعیتی کسی جرأت نمی‌کرد با آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم در مورد ازدواج صحبت کند، تا اینکه خوله دختر حکیم، همسر حضرت عثمان بن مظعون این طلسم را شکست و مسأله ازدواج آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم با حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها را به ایشان پیشنهاد کرد.

خلاصه بعد از مدت کوتاهی، ازدواج  مبارک صورت گرفت و چنان سعادتی نصیب حضرت عایشه شد که مانند آن هرگز نصیب هیچ زنی تا قیامت نخواهد شد. به راستی که این عقد و نکاح، فیصلۀ خداوندی بود. چنان که در صحیح بخاری حدیث شماره [5125] و صحیح مسلم حدیث شماره [6283] روایتی آمده که روزی آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم به حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها فرمودند: تو را دو بار در خواب دیدم که در پارچه‌ای ابریشمی بودی و فرشته‌ای (جبرئیل) به من می‌گفت: این همسر تو هست. پارچه را که کنار می‌زدم، چهره تو را می‌دیدم. با خود می‌گفتم: اگر از طرف خداوند باشد حتماً عملی می‌شود.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در وجود عایشه کوچک - از نظر سنی- خصوصیات بارزی همچون زیرکی فوق‌العاده، شخصیتی دارای صفات والا یافته بود. او (پیامبر) با فراست نبوی، در عایشه صدیقه استعدادهایی را کشف نموده بود که می‌توانست از او یک همسر خوب و شایسته برای پیامبر خدا بسازد.

روزها به سرعت سپری می‌شد. عایشه به عقد و نکاح پیامبر خدا درآمده بود اما هنوز در خانه پدرش بود. عایشه در مقابل چشم و دل پیامبر خدا، بزرگ و بزرگتر می‌شد و قلب کوچکش در کنار آیات ملکوتی الهی، گسترده و گسترده‌تر می‌گردید. مشاهده آزار و اذیت مشرکان و بی‌احترامی و جسارت به مقام شامخ نبوت توسط دشمنان اسلام، روح حساس عایشه را سخت آشفته و پریشان اما نیرومند و مقتدر می‌ساخت. او مهمترین اتفاق تاریخ و حساس‌ترین لحظه زندگی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم یعنی هجرت را از نزدیک نظاره‌گر بود. او هرگز فراموش نمی‌کند آن روزی را که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به خانه آنها آمد و ابوبکر صدیق رضی‌الله‌عنه را از ماجرای هجرت و مصاحبت ابوبکر رضی‌الله‌عنه باخودش آگاه کرد و ابوبکر از شدت خوشحالی، اشک از دیدگانش جاری شد. او تمام این صحنه‌ها را با زیرکی و فراست خود مشاهده می‌کرد و از آنها برای آینده‌اش درس می‌گرفت و تربیت می‌شد.

 

از بوستان صداقت به گلستان نبوت

در سال دوم هجری حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها وارد خانه نبوت شد و بزرگترین شرافت ممکن را نصیب خود ساخت. او اینک همسر بنده برگزیده خدا، محبوب‌ترین انسان در نزد خالق و مخلوق یعنی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌باشد. عایشه رضی‌الله‌عنها به خانه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم رفت و در سایه وحی مراحل تربیتی خود را به کمال رسانید. فکر و اندیشه‌اش شکل گرفت و رفته رفته این تکامل به اوج خود رسید تا اینکه در نهایت خداوند متعال با صراحت اعلام فرمود:

«النبی اولی بالمومنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم»

اینجا بود که عایشه در کنار دیگر همسران پیامبر، به عنوان مادر مومنان جهان معرفی می‌شود. مومنان آنانی هستند که باور و اعتقادشان به مبدأ هستی و یگانه مطلق از مظاهر و قالب‌ها فراتر رفته و به باطنی‌ترین و ژرف‌ترین لایه‌های دلشان نفوذ یافته است و عشق به خدا و رسول و قرآن را بزرگترین سرمایه خود می‌دانند. عایشه مادر چنین افرادی است.

خلاصه اینکه، عایشه صدیقه در خانه پیامبر از سعادت و خوش‌بختی غیر قابل وصفی برخوردار بود. مظهر این خوش بختی، آرامش روحی و روانی‌ای بود که عایشه رضی‌الله‌عنها احساس می‌کرد و او را در مقابل تمام مصائب و سختی‌های زندگی ثابت قدم می‌گردانید. او در کنار پیامبر با فقر و تنگدستی زندگی می‌کرد و شب را روی حصیر می‌خوابید. قلب وی هرگز دنبال متاع دنیوی نبود بلکه تنها چیزی که برایش اهمیت داشت زندگی محبت‌آمیز در زیر یک سقف با پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم و حصول رضایت و خوشنودی پروردگار مهربان بود.

 

محبت رسول خدا با حضرت عایشه

حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها به خاطر دیانت، لیاقت و ذکاوتی که داشت بین زنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم از مقام و منزلت خاصی برخوردار بود. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم او را بسیار دوست داشت و محبت وی در قلب پیامبر جای داشت؛ همان قلب پاکی که غیر از چیزهای پسندیده و پاک در آن راه نداشت. روزی حضرت عمرو بن عاص رضی‌الله‌عنه از آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم پرسید: ای رسول خدا! چه کسی را از همه بیشتر دوست دارید؟ پیامبر فرمودند: «عایشه را». عمرو رضی‌الله‌عنه عرض کرد: سؤال من در مورد مردان بود. آن حضرت فرمودند: «پدرعایشه (ابوبکر صدیق) را».

 

عایشه فقط الله و رسول را می‌خواهد

رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم زندگی بسیار ساده و زاهدانه‌ای داشتند. ماهها می‌گذشت اما آتشی برای پختن غذا در منزل ایشان روشن نمی‌شد. فشار گرسنگی بر اهل خانه سایه افکنده بود. طبیعت بشری، فتوحات اسلامی و خزانه بیت المال باعث شد تا همسران پیامبر اندکی تمنای راحتی و دنیا در وجودشان بیاید. درهمین زمان بود که آیات 28 و 29 سوره احزاب نازل شد و خداوند متعال به پیامبر دستور داد که به همسرانت بگو یا مال و متاع دنیا را انتخاب کنند یا الله و سول و روز آخرت را .

آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم برای امتثال فرمان الهی، ابتدا نزد حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها رفتند و این آیات را تلاوت کرده و او را مختار قرار داد و قبل از اینکه حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها جوابی بدهد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «ای عایشه! عجله نکن، برو با پدر و مادرت مشوره کن». حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها در جواب پیامبر عرض کرد: آیا برای چنین کاری از پدر و مادرم اجازه بگیرم؟! البته که من خدا و رسول و زندگی آخرت را می‌خواهم. قلب رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم با شنیدن این کلمات شاد شد و آثار خوشحالی بر چهره مبارک هویدا گشت. سایر همسران پیامبر نیز همین جواب حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها را تقدیم آن‌حضرت کردند و به این صورت، دنیا و متعلقات آن را فدای رضای خدا و رسول و همراهی پیامبر نمودند.

 

عایشه عالمی بزرگ و مجتهدی توانا

حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها دارای هوش و ذکاوت بالایی بود. این هوش و ذکاوت وقتی تحت توجه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم قرار گرفت از عایشه صدیقه، عالمی توانا و منبع فیاض حکمتها ساخت تا جایی که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم درشأن وی فرمودند: «خذوا نصف دینکم عن هذه الحمیرا». نصف دین خود را از این حمیرا(عایشه) بگیرید.

بعد از وفات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم، حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها مرجع علمی برای مرد و زن، پیر و جوان، عالم و عموم مردم بود‌. بزرگان صحابه وقتی با مشکلی مواجه می‌شدند به ایشان مراجعه می‌کردند. حضرت ابوموسی اشعری رضی‌الله‌عنه می‌فرماید: هر مشکلی برای ما (اصحاب پیامبر) پیش می‌آمد و به عایشه مراجعه می‌کردیم، حتماً برای مشکل خود راه‌حلی می‌یافتیم. امام زهری که یکی از بزرگان تابعین می‌باشد می‌گوید: کانت عائشة أعلم الناس یسألها الاکابر من اصحاب رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم. عایشه از عالم‌ترین مردمان بود که بزرگان صحابه  مسائل را از ایشان می‌پرسیدند.

 

عایشه کاتب و جامع قرآن

حضرت عایشه صدیقه رضی‌الله‌عنها از جمله کسانی است که به دلیل حافظه قوی، بسیاری از آیات قرآن را حفظ کرده بود. می‌توان گفت که بسیاری از سوره‌های طولانی قرآن که در نیمه‌های شب نازل می‌شد، در حجره عایشه بوده و اولین کسی که آن را از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌شنید ایشان بودند؛ همین امر سبب شد تا بعدها خلفای راشدین برای جمع‌آوری قرآن مجید از محضر حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها نیز استفاده نمایند. لذا آنانی که حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها را قبول نداشته و به ایشان اطمینان ندارند، لزوماً نباید بخشی از قرآن را قبول داشته و به آیات آن اطمینان داشته باشند و قبول نکردن قرآن و عدم اطمینان به آیات آن، مسلّم است که انسان مسلمان را به سوی کدام وادی سوق می دهد!!!

عایشه صدیقه رضی‌الله‌عنها با وجود اینکه مدت زمان کوتاهی را با آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم زندگی نمود اما بسیاری از مسائل فقهی، حدیث و دیگر مسایل را از ایشان فرا گرفت. او دارای حافظه‌ای قوی بود و هرحدیثی را که از آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌شنید، حفظ می‌کرد و بدون هیچ نقصی آن را برای اصحاب بازگو می‌فرمود. حضرت عایشه در صداقت، علم، امانت در روایت و آگاهی در مسایل عبادات مشهور بود. وی حدود 2210 حدیث از پیامبر روایت کرده است و یکی از هفت نفری است که بیش از هزار حدیث را از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم نقل کرده‌اند.

 

افتخارات منحصر به فرد حضرت عایشه

خلاصه اینکه فضایل حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها چنان زیادند که در یک صفحه و یک مقاله جای نمی‌گیرند و هرگز نمی‌توان تمام آنان را یکی یکی ذکر کرد. لذا در این قسمت به بعضی از فضایلی که مختص حضرت عایشه بوده‌اند اشاره می‌کنیم که این افتخارات عبارتند از:

 

1- عایشه همسر پیامبر در دنیا و آخرت

بالاترین افتخاری که برای حضرت عایشه می‌توان ذکرکرد این است که بنا بر تصریح احادیث و روایات صحیح، حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها در هر دو جهان به شرف همسری سرور کائنات، محبوب رب‌ العالمین حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم نایل شده است.

 

2- نزول وحی درشأن عایشه

برائت و پاکدامنی حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها به وسیله وحی ازبالای هفت آسمان نازل شد و مسلمانان تا قیامت این آیات را در نماز و غیر نماز تلاوت می کنند و با هر بار تلاوت، در مقابل هر حرفی، ده ثواب به تلاوت کننده داده می‌شود.

 

3- مبتلا نشدن به شرک و بت پرستی

عایشه صدیقه رضی‌الله‌عنها از لحظه‌ای که چشم به جهان گشود در خانواده‌ای مسلمان به دنیا آمد و از ابتدای طفولیت با نام "الله" جل‌جلاله آشنا گردید و از شرک و بت‌پرستی محفوظ ماند و هیچ‌گاه برای غیر خدا سر تعظیم فرود نیاورد.

 

4- آوردن سیمای حضرت عایشه توسط جبرئیل

قبل از ازدواج پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم با حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها، حضرت جبرئیل صورت و سیمای حضرت عایشه را در خواب به آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم نشان می‌دهد و اعلام می‌کند که این سیمای شخصی است که در آینده همسر تو خواهد بود.

 

5 - حضور درخانه وحی

حضرت عایشه درخانه‌ای زندگی می‌کرد که فرشتگان الهی آن را احاطه کرده بودند و بارها وحی در آنجا نازل می‌شد، در حالی که حضرت عایشه صلی‌الله‌علیه‌وسلم در کنار آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم نشسته بود.

 

6- مادر مومنان جهان

طبق تصریح آیه قرآن کریم ازواج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم، مادر مومنان هستند. پس به عبارت دیگر تمام مومنان تا قیامت، فرزندان این محبوبۀ رسول خدا محسوب می‌شوند. و بر هر انسان با حیا و غیرتی لازم است که احترام و مقام والای مادر خود را حفظ نماید.

 

7- غروب خورشید نبوت درحجرۀ عایشه

رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در روزهای آخر حیات خود در حجره حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها اقامت گزید و با کسب رضایت دیگر همسران، ایام مریضی را درخانه عایشه صدیقه گذرانید و هنگامی که روح مطهر ایشان به عالم ملکوت پرواز کرد، سر مبارکش در آغوش حضرت عایشه صدیقه قرار داشت.

 

8- اتاق عایشه مدفن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم

جسد مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در همان اتاقی که رحلت فرمودند دفن گردید و این افتخار نصیب حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها شد که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم تا قیامت میهمان حجرۀ عایشه باشد و هر روز و شب هزاران عاشق شیفته در مقابل درب حجره آن بانوی بزرگوار اسلام، با ادب و احترام  ایستاده و  بر پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم درود فرستاده و برای دو یار در پهلو خوابیده آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم (ابوبکر و عمر) ادای احترام می‌کنند.

 

وفات حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها

زمانی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم رحلت فرمودند، حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها در اوج جوانی قرار داشت.  بعد از رحلت آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم ام المومنین عایشه صدیقه حدود چهل سال را در فراق ایشان سپری کرد و در این مدت به نشر دین و تعلیم روش زندگی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم به امت پرداخت و شبانه‌روز خویش را وقف خدمات دینی نمود ولی همواره آروزی ملاقات و رسیدن به پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم را در سر می‌پرورانید و برای آن، لحظه شماری می‌کرد. تا اینکه بالاخره انتظار به سر آمد و لحظه ملاقات، آن هم بعد از مدت مدیدی فرا رسید و خداوند ایشان را به همسر گرامی‌اش (پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و پدر بزرگوارش (ابوبکرصدیق رضی‌الله‌عنه) ملحق نمود.

آری! حضرت عایشه صدیقه بعد از اینکه نیم قرن، امت اسلامی را از علوم و معارف خود مستفیض گردانید و روش عملی زندگی پیامبر را به امت تعلیم داد، درسال 58هـ روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان درسن 68سالگی دارفانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت.

 

نمازجنازه این بانوی بزرگ اسلام،همسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم ومادرمومنان جهان،توسط حضرت ابوهریره (ض)خوانده شد وجسد مبارکش درقبرستان بقیع درکناربقیه ازواج مطهرات به خاک سپرده شد.




برچسب ها : آشنایی با زندگی مادرمومنان حضرت عایشه ,
بازدید : 619
[ یک شنبه 5 تير 1390 ] [ 17:36 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

الحمدالله رب العالمین، والعاقبه للمتقین، ولاعدوان الا علی الظالمین، والصلاه والسلام علی محمد الذی ارسله ربه رحمه للعالمین و علی آله و صحبه اجمعین.

 

برادر و خواهر جوانم، در اینجا می‌خواهیم برایتان خطرات ترک ازدواج و رهبانیت را بر فرد و جامعه که به دنبال آن جوانان به لذّتهای حرام سوق داده می‌شوند، بیان کنیم.

این خطرات را می‌توان در محورهای زیر خلاصه نمود:

1-    خطرات تهدیدکننده سلامت جسم که در این باره قبلاً یادآوری نمودیم.

2-    خطرات اخلاقی و روانی.

گاهی اوقات این احساس شهوانی که آدمی را به‌سوی حیوانیت سوق می‌دهد موجب امراضی می‌گردد که در ذیل می‌آوریم.

 

مرض انحراف جنسی (لواط و سحاق)

انحراف جنسی یا ارضا شدن مرد توسط مرد (لواط) یا زن توسط زن (سحاق) بیماریی است که دامنگری بسیاری از جوامع مدّعی تمدن مثل آمریکا و انگلیس شده است. تنها در شهر «نیویورک» آمریکا حدود نیم میلیون نفر به این انحراف مبتلا هستند، البته این تعداد کسانی هستند که بطور علنی و آشکارا اقدام به این عمل زشت می‌‌نمایند. اما تعداد افرادی که مخفیانه و به‌طور پنهانی مبادرت به همجنس‌بازی لواط و سحاق می‌کنند، بسیار است که آمار آنها نامعلوم می‌باشد.

 

مرض خیالپردازی و تخیلات جنسی

در اثر این حالت روانی مشاهده می‌شود که فرد بیمار اکثر اوقات در خیالات و تصورات شهوانی خویش غرق می‌شود. بیشتر این تخیلات جنسی مربوط می‌شود به اعمال جنسی از قبیل: در آغوش گرفتن، بوسیدن، گردن به گردن نهادن و غیره. در این حالت بیمار در خیال و رؤیای خویش اعضای بدن زن (مثل چشم، صورت، گردن، لبها، پستانها و رانهایش) را تصور می‌کند، چنین فردی دارای اراده‌ی سُست و حافظه‌ی ضعیف است. غفلت و فراموشی او تشدید می‌شود، و خلاصه حالات فرد کندذهن و منگی را پیدا می‌کند که بسیار غمگین و افسرده به‌نظر می‌آید.

 

خطرات زنا در جوامع شرق و غرب

-   پیدایش جوانان شهوتران و هوسبازی که غرق در شهوتند و در خماری هروئین و حشیش و یا مشروبات الکلی بسر می‌برند.

-   ظهور نسلی منحرف و بیمار که از نظر جسمی، روانی، اخلاقی و عقلی اختلال و ضعف شدید دارند.

-   زیاد شدن باندهای قتل و کشتار، جنایت و دزدی و تجاوزات جنسی.

-   تجارت و داد و ستد شهوات و غرایز جنسی و نیز خرید و فروش دختران و روسپی‌گری و ...

-   در چنین جوامعی باندهای پزشکان، وکلای دادگستری، حکّام و دولتمردان برای سرپوش گذاشتن جرم و پایمال کردن حقوق دیگران، اقدام به رشوه‌گیری می‌نمایند.

-   تعبیه مکانهایی که در آن زنان و مردان با چشم‌پوشی از همه ارزشها و فضایل اخلاقی، بدون هیچگونه شرم وحیایی، لخت و عریان ظاهر می‌شوند.

-   پیدایش فاحشه‌هایی که برای گذران و به‌دست آوردن مخارج زندگی تن به زنا و خودفروشی می‌دهند.

-   افزایش چاپ و نشر کتابهایی مربوط به مسائل و روابط جنسی، مجلات حاوی عکسهای لخت و عریان، کاباره‌ها و اماکن رقص و فساد و فحشا و ...

-   ظاهر شدن گروههای (هیپی) که بیشتر به حیوانات و جانورانی مانند سوسک شباهت دارند و گروههای (پوچ‌گرا و بی‌هدف) که غرق در مستی و فساد و فحشایند.

 

و نیز تعداد بسیار زیاد دیگری از مظاهر فساد و بی‌بندوباری که مجال بحث و فرصت ذکر آنان نیست و نتیجه‌ی بروز اینها بود که خروشچف در سال 1962 صراحتاً اعلام کرد که آینده کشور روسیه در خطر است و به آینده جوانان روس نمی‌توان امید داشت زیرا آنان نسلی بی‌بندوبارند که دائماً در شهوات و تمایلات جنسی غرق هستند.

و مقارن با همان زمان «کندی» نیز صراحتاً اعلام داشت که آینده کشور آمریکا در خطر است، زیرا جوانان کشور غرق در شهوات و مسائل جنسی هستند و صلاحیت انجام وظایف و مسؤولیتهایی که بر دوش آنهاست را ندارند و از هر هفت جوانی که برای خدمت سربازی مراجعه می‌کنند، شش نفر آنها صلاحیت لازم را ندارند. زیرا غرق شدن در شهوات، توانایی روحی و جسمی آنها را از بین برده است.

 

خطرات اجتماعی زنا

از جمله این نوع خطرات، فروپاشی و عدم تشکیل کانون خانواده‌ است. ظلم به کودکان و اطفال و خطر شقاوت و بدبختی زنان و مردان و قطع صله‌ی رحم و روابط خویشاوندی است.

 

زیان‌های اقتصادی زنا

کسانی که مرتکب چنین اعمال زشت و ناپسندی می‌شوند، افرادی هستند که برای برآورده ساختن لذّت خویش، اقتصاد جامعه را مختل می‌کنند چرا که اینان انسانهای ضعیف و ناتوانی هستند که توانایی تولید و اعمال اقتصادی را ندارند و برای دستیابی به ثروت به روشهای نامشروع متوسل می‌شوند.

 

خطرهای دینی و اخروی

و بالاخره مرد یا زن مجردی که عفّت و پاکدامنی خویش را حفظ نمی‌کند و دست به اعمال نامشروع جنسی می‌زند و در شهوات و انحرافات غوطه‌ور است خود را مشمول عقاب و عذاب الهی قرار می دهد .

 

انسان زناکار در هنگام انجام زنا از محدوده ایمان خارج می‌شود، در این مورد «شیخین» از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم  روایت نموده‌اند که فرمود: «زناکننده، هنگام انجام زنا ایمان ندارد.» و خداوند متعال در آخرت فرد زناکار را دوچندان عذاب خواهد کرد. در سوره فرقان در باره‌ی خطر اخروی زنا، آمده است که: [و بندگان خوب خدای رحمان] کسانیند که با الله، معبود دیگری را به فریاد نمی‌خوانند و پرستش نمی‌نمایند، و انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است، به قتل نمی‌رسانند مگر به حق، و زنا نمی‌کنند. چرا که هرکس (یکی از) این (کارهای ناشایست شرک، قتل و زنا) را انجام دهد، کیفر آن را می‌بیند. و (کسی که مرتکب یکی از کارهای زشت و پلشت شرک و قتل و زنا شود) عذاب او در قیامت مضاعف می‌گردد، و خوار و ذلیل جاودانه در عذاب می‌ماند». [فرقان، 69-68]

 

آنچه برشمردیم، مهمترین پیامدهای رهبانیت و مجرد ماندن بود و شکی نیست که اینها نتایج خطرناک و دردناکی است که به عقل و اخلاق، دین، روان، خانواده، جامعه و سلامت و بهداشت و حتّی امور اقتصادی لطمه می‌زند.

 

ولی اینک راه مبارزه با تجرّد و ازدواج گریزی چیست؟

راه حل آن به دو عامل بستگی دارد:

1-    پاک‌سازی جامعه از کلیه محرّکات جنسی.

2-    ازدواج به‌موقع و زودهنگام.

 

جوان هنگامی که می‌بیند راه ارتکاب بی‌بندوباری سد شده و نشانه‌ها و علائم آن از جامعه برچیده شده است ... در این وقت است که یقین پیدا می‌کند هیچ راهی برای ارضای غریزه جنسی‌اش جز ازدواج شرعی که خداوند آن را تشریع کرده، وجود ندارد. همان راهی که اسلام به آن امر و ترغیب و تشویق نموده. اینجاست که جوان با اشتیاق راستین و اراده‌ی بی‌غلّ و غش حرکت کرده و مشکلات ازدواج و تشکیل خانواده را در حدّ توان تحمل می‌کند.

اما ازدواج به‌موقع نیز روش تربیتی اسلام است، چنانچه قبلاً از پیامبر صلی الله علیه وسلم  نقل کردیم که فرمود: «ای گروه جوانان! هر کس از شما توانایی دارید، ازدواج کنید ...».

ولی بدون وجود چنین ازدواجی مشروع، مشکلات و موانع زیادی سدّّ راه می‌شود که اسلام بهترین راه‌حلها را برای برطرف کردن آن قرار داده است.




بازدید : 727
[ چهار شنبه 1 تير 1390 ] [ 12:32 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

 

در طی دوران بلوغ و حتی چند سال بعد از آن، سوِالات زیادی در ذهن دختران جوان مطرح می‌شود که گاهی بدون جواب می‌ماند و همین مسئله اضطراب زیادی در آنها ایجاد می‌کند. اگر والدین در پاسخگویی به این ۵ سوال شایع دقت کنندو پاسخ دقیق بدهند، نگرانی و اضطراب دخترانشان را به میزان قابل توجهی کاهش می دهند.

۱ ) تغییر رنگ در ترشحات مجرای تناسلی آیا طبیعی است یا نشانه‌ای از یک بیماری؟

قبل از هر چیز باید بدانید ترشحات طبیعی مهبل فواید متعددی دارد: مهبل را تمیز و مرطوب نگه می‌دارد و در پیشگیری از عفونت آن کمک می‌کند. اگر چه رنگ، مقدار و حالت ترشحات مهبل در دوران قبل و بعد از عادت ماهیانه تغییر می‌کند و این مسئله کاملا طبیعی است اما گاهی تغییر در این ترشحات نشانه‌ای از وجود مشکل است. ترشحات طبیعی مهبل هر از گاهی تغییر می‌کند: رقیق، چسبنده،‌ غلیظ، حالت کشسانی، در مجموع حالت آن متغیر است. نکته مهم در ترشحات مهبل آن است که باید شفاف،‌سفید و یا شیری مایل به سفید باشند. در مواردی که مشکلی وجود دارد، ترشحات دچار تغییراتی می‌شود، بوی آن تغییر کرده و نامطبوع می‌شود،‌رنگ‌ آن سبز، خاکستری و یا حالتی دقیقا شبیه ترشحات عفونی می‌شود،‌ در مهبل حالت خارش، ‌سوزش،‌ تورم و قرمزی بوجود می‌آید و یا حتی گاهی از مهبل در دورانی به‌غیر از عادت ماهیانه خون خارج می‌شود که در این موارد باید حتما به پزشک متخصص زنان مراجعه شود. معمولا عفونت مهبل(باکتریایی یا قارچی) عامل شایعی در تغییر ترشحات آن است که بهتر است نسبت به این مسئله دقیق باشید.در عفونت قارچی مهبل‌ ترشحات بسیار سفید و غلیظ می‌شوند و شکل پیدا می‌کنند،‌بوی ترشحات تند است و حالت خارش و سوزش در مهبل حس می‌شود. در عفونتی که توسط باکتری ایجاد می‌شود، مقدار ترشحات زیادتر می‌شود و حالت کف‌آلود پیدا کرده، به رنگ خاکستری در می‌آید. بوی ترشحات بسیار نامطبوع شده و مثل بوی ماهی می‌شود. با مشاهده هر یک از علائم ذکر شده فورا به پزشک مراجعه کنید.

۲ )من که سنم از سن بلوغ گذشته، پس چرا عادت ماهیانه نمی شوم؟

عادت ماهیانه دختران بعد از رسیدن به بلوغ اتفاق می‌افتد که البته سن بلوغ بین ۸ تا ۱۳ سال در دختران متفاوت است. اما اینکه بعضی دخترها زودتر و یا دیرتر به بلوغ برسند، طبیعی است. معمولا اولین عادت ماهیانه ۲ تا ۲/۵ سال بعد از اولین نشانه‌های بلوغ (که اغلب رشد پستان‌هاست) اتفاق می‌افتد. البته در بعضی‌ دخترها کمتر از یک‌سال بعد از بلوغ و یا ۳ سال بعد از بلوغ هم عادت ماهیانه دیده می‌شود که طبیعی است. روش دیگری که بتوان زمان اولین عادت ماهیانه را حدس زد، ترشحات مهبل است که حدود ۶ ماه قبل از اولین عادت ماهیانه این ترشحات به صورت شفاف، سفید و مخاطی شکل دیده می‌‌شوند. سن اولین عادت ماهیانه به ارث هم بستگی دارد و شاید در مادر هم این اتفاق دیرتر افتاده باشد، بنابراین صرف اینکه ۱۴ سالگی گذشته و عادت ماهیانه رخ نداده مشکل‌ساز نیست. دیرتر شروع شدن عادت ماهیانه به عواملی دیگر هم بستگی دارد مثل لاغری شدید، ‌کم‌خوری عصبی،‌ورزشکار بودن (ورزش شدید و دائمی)، استرس‌های شدید یا بعضی بیماری‌های خاص هم در تاخیر عادت ماهیانه دخالت دارند.

۳ ) کوچک ماندن سینه‌ها یعنی اختلا‌ل در روند بلوغ؟

تفاوت اندازه پستان‌ها کاملا طبیعی است. به‌خصوص اگر دخترها در سن بلوغ باشند. ‌البته در اکثر خانم‌ها در سنین بعد از بلوغ هم اندازه پستان‌ها یکی نیست، همان‌طور که اندازه دو دست‌و‌پا یکسان نیست. معمولا اولین جوانه‌های پستان در سنین ۸ تا ۱۳ سالگی دیده و در اکثر موارد رشد و بزرگ شدن یکی از پستان‌ها سریع‌تر از دیگری است. بعضی دختر خانم‌ها بعدها هم از این مسئله ناراحتند و فکر می‌کنند مشکلی وجود دارد.در این صورت اگر به یک پزشک متخصص زنان مراجعه شود، او شما را مطمئن می‌کند که مشکلی وجود ندارد. البته بهتر است دختر خانم‌ها همیشه در سنین بالاتر هم به پستان‌ها توجه داشته باشند و به هر نوع تغییر ظاهری آن توجه نشان دهند. به‌خصوص اینکه معاینه پستان‌ها را یاد بگیرند و هر ماه انجام دهند
.

 


 

۴ ) چرا عادت ماهیانه منظمی‌ندارم؟

گاهی اینقدر در مورد عادت ماهیانه دقت می‌شود که انگار قرار است همه چیز مثل ساعت کار کند. در بین خانم‌ها این‌طور شایع شده که عادت ماهیانه باید هر ۴ هفته یک‌‌بار اتفاق بیفتد، در حالی‌که در اکثر خانم‌ها بی‌نظمی‌های زیادی در عادت ماهیانه وجود دارد. معمولا چرخه عادت ماهیانه ۲۸ روزه است، اما این عدد برای همه و حتی برای یک خانم‌ در تمام طول سال ثابت نیست و ممکن است بین ۲۴ تا ۳۴ روز متغیر باشد. اولین روز عادت ماهیانه،‌روز اول چرخه یک خانم محسوب می‌شود. معمولا در روز چهاردهم یکی از تخمک‌ها از تخمدان خارج می‌شود که به آن تخمک‌گذاری می‌گویند و در صورت عدم حاملگی دو هفته بعد پوشش درونی رحم ریزش پیدا کرده و عادت ماهیانه اتفاق می‌افتد. معمولا تا ۲ سال بعد از اولین عادت ماهیانه بی‌نظمی‌های زیادی وجود دارد، اما بیماری،‌کاهش وزن شدید و استرس زیاد هم باعث بی‌نظمی در قاعدگی می‌شوند. حتی در مسافرت و یا تغییرات عمده زندگی (مثل مهاجرت و جابجایی) هم اختلال در زمان قاعدگی دیده می‌‌شود. طول مدت عادت ماهیانه هم از ۲ تا ۱۰ روز متفاوت است وحتی این مسئله هم همیشه در یک خانم ثابت نیست. بنابراین اگر داروی خاصی مصرف نشود،‌بیماری مشخصی وجود نداشته باشد و یا عدم تعادل هورمونی مطرح نباشد، بی‌نظمی در قاعدگی طبیعی است اما اگر این مسئله بسیار شدید و همیشگی شده است بهتر است با پزشک زنان صحبت شود تا مشکل زمینه‌ای به‌خصوص عدم تعادل هورمونی بررسی شود، به خصوص اگر این مسئله در دختر خانم‌ها بیش از ۳ سال طول بکشد.

 

۵ ) چرا پستان‌ها درد می‌گیرند؟

درد پستان هر از گاهی اتفاق می‌افتد. این مسئله در دختر خانم‌ها در سن بلوغ و بعد از آن بیشتر به‌دلیل رشد پستان‌هاست به‌خصوص در حمام هنگام شستشو و در خواب به‌خصوص در وضعیت دمر این درد بیشتر حس می‌شود. با این وجود از درد پستان‌ها هیچ وقت نباید به راحتی گذشت. علاوه بر مسئله فوق،درد پستان‌ها در نزدیکی شروع عادت ماهیانه (یک‌هفته قبل) بسیار شایع است که به‌دلیل ترشح هورمون‌های استروژن و پروژسترون اتفاق می‌افتد. این هورمون‌ها باعث تجمع آب در بدن شده و پستان‌ها را متورم می‌کنند. در اوایل حاملگی هم درد پستان‌ها شایع است که دقیقا به‌علت ترشح هورمون‌ها و تاثیر آنها بر پستان است. در صورتی که درد پستان‌ها در موارد ذکر شده اتفاق بیفتد و هیچ ترشحی از پستان وجود نداشته باشد معمولا این درد را با مصرف مسکن و یا حتی پوشیدن لباس زیر مناسب‌تر برطرف کرد.
تغذیه خوب و استراحت کافی در اوایل قاعدگی در تسکین این درد بی‌تاثیر نیست. بهتر است از یک‌هفته قبل از عادت ماهیانه از مصرف غذاهای شور و کافئین‌دار (مثل قهوه،چای و شکلات) پرهیز شود. اگر به‌غیر از مواقع ذکر شده در پستان‌ها دردی حس شد بهتر است بدون معطلی به پزشک مراجعه شود




برچسب ها : پاسخ به پرسشهایی در رابطه با بلوغ دختران ,
بازدید : 432
[ چهار شنبه 1 تير 1390 ] [ 12:28 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

با توجه به اینكه دین مبین اسلام برای انجام تمامی كارها احكام و شروط و روشهایی را تعیین كرده است بنده می خواستم بدانم برای همبستر شدن با همسر ایا روش خاصی وجود دارد با توجه به احكام اسلام و اكر وجود دارد لطفا باذكر تمام موارد و تمام اذكار قبل از این كار و در صورت ممكن روشهای خوابیدن از نظر دین مبین اسلام را برایم ذكر كنید

 

 

 

الحمدلله،

 

 

 

در مورد سؤال شما، خلاصه اى از آداب نزدیكى با همسر پس از ازدواج را بیان میكنیم، تا اینكه زوجین هنگام ازدواج و پس از آن این احكام و آداب را مراعات كنند:

 

 

 

مستحب است داماد با همسرش ملاطفت کند مثلاً به او شربت و شیرینی و مانند آن بدهد؛ به دلیل حدیث اسماء بنت یزید كه كفت: "إنی قینت عائشة لرسول الله صلى اله علیه و سلم، ثم جئته فدعوته لجلوتها، فجاء فجلس إلی جنبها، فأتی بعس لبن، فشرب ثم ناولها النبی صلى الله علیه و سلم فخفضت رأسها و استحیت، قالت أسماء : فانتهرتها و قلت لها، خذی من ید النبی صلى الله علیه و سلم قالت : فأخذت فشربت شیئا (روایت امام احمد 6/438/458 و 453 و 452)، یعنى: "عایشه را برای پیامبر صلى الله علیه و سلم مزین کردم، سپس نزد پیامبر صلى الله علیه و سلم رفتم، و او را برای دخول بر عائشه دعوت کردم، آمد و کنار نشست، سپس ظرفی بزرگ از شیر آورده شد، پیامبر صلى الله علیه و سلم از آن خورد و به عائشه داد، عائشه سرش را پایین انداخت و شرم کرد، اسماء گوید : بر سر او داد زدم و گفتم ظرف شیر را از دست پیامبر صلى الله علیه و سلم بگیر. اسماء گوید :عائشه شیر را گرفت وکمی از آن را خورد".

 

 

 

یکی دیگر از سنت‌های زفاف این است که داماد دستش را روی پیشانی همسرش قرار دهد و بسم الله بگوید و از خدا طلب برکت کند و دعایی را که در حدیث زیر آمده است بخواند :

 

 

 

پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود : "إذا تزوج أحدکم امرأة، أو اشتری خادما، فلیأخذ بناصیتها، ولیسم الله عزوجل و لیدع بالبرکة، و لیقل : اللهم إنی أسألک من خیرها وخیر ما جبلتها علیه، و أعوذ بک من شرها و شر ما جبلتها علیه" (صحیح ابن ماجه : 1557)، یعنى: "هرگاه یکی از شما زنی را به ازدواج خود درآورد یا خادمی را خرید، دست بر پیشانی‌اش بگذارد و بسم الله بگوید و برای او از خدا طلب برکت کند، و بگوید : (اللهم إنی أسألک من خیرها و خیرما جبلتها علیه، و أعوذ بک من شرها و شرما جبلتها علیه)، یعنى: "خداوندا! خیر او و خیر آنچه در او آفریده‌ای را از تو می‌خواهم و به تو از شر او و شر آنچه در او آفریده‌ای پناه می‌برم".

 

 

 

سنت است دو رکعت نماز با هم بخوانند چون این کار از سلف نقل شده و دو اثر در این باره آمده است :

 

 

 

1- از ابوسعید مولای ابوأسید روایت است : "تزوجت و أنا مملوک فدعوت نفرا من أصحاب النبیr فیهم ابن مسعود و أبوذر وحذیفة، قال : و أقیمت الصلاة، قال : فذهب أبو ذر لیتقدم، فقالوا : إلیک قال : أو کذلک؟ قالوا : نعم، قال : فتقدمت بهم و أنا عبد مملوک، و علمونی، فقالوا : إذا دخل علیک أهلک فصل رکعتین، ثم سل الله من خیر ما دخل علیک، و تعوذ به من شره ثم شانک و شأن أهلک" (صحیح : ابن أبی شیبه 311/4)، یعنى: "در حالیکه برده بودم ازدواج کردم، جماعتی از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و سلم را دعوت نمودم که در میان آنان ابن مسعود، ابوذر و حذیفه حضور داشتند، (ابوسعید) گوید : برای نماز اقامه گفته شد، ابوذر جلو رفت تا پیشنماز شود. (به من) گفتند : تو امامت کن، (ابوسعید) گفت : من امامت کنم؟ گفتند بله، گفت : در حالی که برده بودم امام شدم، آنان به من یاد دادند و گفتند : هرگاه همسرت بر تو وارد شد، دو رکعت نماز بخوان سپس از خداوند خیر آنچه به خانه تو وارد شده را بخواه و از شر او به خداوند پناه ببر سپس به کار خود و خانواده‌ات مشغول شو".

 

 

 

2- از شقیق روایت است که مردی بنام ابو حریز آمد و گفت : من با دختری جوان ازدواج کرده‌ام و می‌ترسم که کینه مرا به دل بگیرد، عبدالله بن مسعود گفت : "إن الإلف من الله والفرک من الشیطان یرید أن یکره إلیکم ما أحل الله لکم، فإذا أتتک فأمرها أن تصلی وراءک رکعتین"، یعنى: "الفت از خداوند و کینه از شیطان است که می‌خواهد آنچه که خداوند برای شمال حلال کرده را بد جلوه دهد، پس هرگاه همسرت نزد تو آمد به او بگو که پشت سرت دو رکعت نماز بخواند"، در روایتی دیگر از ابن مسعود آمده است : "و بگو : (اللهم بارک لی فی أهلی و بارک لهم فی، اللهم اجمع بیننا ما جمعت بخیر و فرق بیننا إذا فرقت إلی خیر)" ( ابن أبی شیبه 312/4)، یعنى: "خداوندا! اهل وعیالم را برایم مبارک گردان و مرا نیز برای آنها مبارک گردان. خداوندا! تا آنگاه که در باهم بودن ما خیر هست، ما را با هم جمع کن، و هرگاه در جدایی‌مان خیر باشد بین ما جدایی بیافکن".

 

 

 

سنت است که در هنگام آمیزش بگوید : "بسم الله اللهم جنبنا الشیطان و جنب الشیطان ما رزقتنا"، یعنى: "به نام خدا، خداوندا! شیطان را از ما و از آنچه به ما عطا می‌کنی دور بگردان"، پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود : "فإن قضی بینهما ولد لن یضره الشیطان أبدا" (متفق علیه)، یعنى: "اگر کودکی از آن دو متولد شود، شیطان هرگز به او ضرر نمی‌رساند".

 

 

 

مرد می‌تواند در محل نسل، و از هر طرفی که بخواهد، از جلو یا از پشت (فقط در محل نسل)، با همسرش آمیزش کند. خداوند متعال می‌فرماید : "نِسَاؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أنَّی شِئتُم" (بقره: 223)، یعنى: "زنان شما محل بذرافشانی شما هستند پس از هر راهی که می‌خواهید به آن محل درآیید". (و زناشویی نمائید به شرط آنکه از موضع نسل تجاوز نکنید) یعنی هر طور که خواستید از جلو یا از عقب (به شرطی که در محل نسل باشد).

 

 

 

از جابر رضی الله عنه روایت است : "کانت الیهود تقول، أذا أتی الرجل امرأته من دبرها فی قبلها کان الولد أحول فنزلت: (نِسَاؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أنَّی شِئتُم)" (متفق علیه)، یعنى: "یهود می‌گفتند : اگر مردی از پشت در محل نسل با همسرش جماع کند، بچه احول (چپ چشم) خواهد شد، پس این آیه نازل شد : ‌)نِسَاؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أنَّی شِئتُم( "زنان شما محل بذرافشانی شما هستند پس از هر راهی که می‌خواهید به آن درآئید (به شرط آنکه از موضع نسل تجاوز نکنید)".

 

 

 

از ابن عباس روایت است : "کان هذا الحی من الأنصار و هم أهل وثن مع هذا الحی من یهود و هم أهل کتاب و کانوا یرون لهم فضلا علیهم فی العلم، فکانوا یقتدون بکثیر من فعلهم، و کان من أمر أهل الکتاب أن لایأتوا النساء إلا علی حرف، و ذلک أستر ماتکون المرأة، فکان هذا الحی من الأنصار قد أخذوا بذلک من فعلهم، و کان هذا الحی من قریش یشرحون النساء شرحا منکرا، و یتلذذون منهن مقبلات ومدبرات و مستلقیات، فلما قدم المهاجرون المدینة، تزوج رجل منهم امرأة من الأنصار فذهب یصنع بها ذلک، فأنکرته علیه و قالت : إنما کنا نؤتی علی حرف، فاصنع ذلک و إلا فاجتنبی، حتی شری أمرها. فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه و سلم فأنزل الله عزّوجلّ )نِسَاؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أنَّی شِئتُم( أی مقبلات و مدبرات و مستلقیات، یعنی بذلک موضع الولد) (ابو داوود : 2050/204/6)، یعنى: "این قبیله انصار که بت‌پرست بودند با این قبیله یهود که اهل کتاب بودند در یک جا زندگی می‌کردند، انصار آنان را در علم بر خودشان برتر می‌دانستند، و در کارهایشان بهآنها اقتدا می‌کردند، یکی از کارهای اهل کتاب این بود که با همسرانشان از پهلو جماع می‌کردند که در این حالت زن پوشیده‌تر است و این قبله از انصار در این کار از آنها تقلید می‌کردند ولی قریش زنانشان را در هنگام نزدیکی بیش از حد پهن می‌کردند و از جلو و عقب و پهلو (فقط در محل نسل) از آنها لذت می‌بردند. وقتی مهاجرین به مدینه آمدند مردی از آنان با زنی از انصار ازدواج کرد و خواست این کار (پهن کردن) را با او انجام دهد، زن این کار او ناپسند دانست و گفت : رسم ما بر این است که از پهلو نزدیکی شود، تو هم این کار را بکن، در غیر این صورت از من کناره گیر. این جریان بزرگ شد تا اینکه به پیامبر صلى الله علیه و سلم رسید و خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد : )نِسَاؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أنَّی شِئتُم( یعنى: "زنان شما محل بذرافشانی شما هستند پس از هر راهی که می‌خواهید (از جلو و عقب و پهلو که منظور محل نسل است) به آنان درآیید".

 

 

 

برای مرد حرام است که در غیر محل نسل با همسرش جماع کند؛ چون پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود : "من أتی حائضا أو امرأة فی دبرها أو کاهنا فصدقه بما یقول، فقد کفر بما أنزل علی محمد" (ابن ماجه 639/209/1)، یعنى: "هر کسی با حائضی یا با زنی در غیر محل نسل جماع کند یا نزد کاهنی برود و او را تصدیق نماید، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است".

 

 

 

بر زن و مرد شایسته است که هدفشان از ازدواج پاکدامنی باشد تا خود را از آنچه خداوند حرام فرموده محافظت کنند، در اینصورت آمیزش صدقه برایشان نوشته می‌شود؛ به دلیل حدیث ابوذر ررضى الله عنه : "أن ناسا من أصحاب النبی صلى الله علیه و سلم قالوا للنبی صلى الله علیه و سلم : یا رسول الله، ذهب أهل الدثوربالأجور، یصلون کما نصلی، و یصومون کما نصوم، و یتصدقون بفضول أموالهم، قال : أولیس قد جعل الله لکم ما تصدقون؟ إن بکل تسبیحة صدقة، و بکل تکبیرة صدقة، و بکل تهلیلة صدقة، و بکل تحمیدة صدقة، و أمر بالمعروف صدقة، ونهی عن منکر صدقة، و فی بضع أحدکم صدقة، قالوا یا رسول الله أیاتی أحدنا شهوته و یکون له فیها أجر؟! قال : أرأیتم لووضعها فی حرام أکان علیها وزر؟ فکذلک إذا وضعها فی الحلا کان له أجر" (صحیح مسلم 1006/697/2)، یعنى: "گروهی از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و سلم به پیامبر گفتند، ای رسول خدا! ثروتمندان اجر و پاداش فراوانی دریافت می‌کنند؛ چراکه آنان مانند ما نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، و (اضافه بر آن) از اموال اضافیشان صدقه می‌دهند. پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود : آیا خداوند چیزی را برای شما قرار نداده که با آن صدقه بدهید؟ هر سبحان الله، الله أکبر، لا إله إلا الله و الحمدلله که می‌گویید برای شما صدقه محسوب می‌شود، امر به معروف و نهی از منکر صدقه است، و در نزدیکی با همسرانتان صدقه هست، گفتند : ای رسول خدا! یکی از ما شهوتش را برآورده می‌کند برایش اجر و پاداش هم هست؟ فرمود : مگر ندانست که اگر آنرا از راه حرام برآورده کند، گناهکار می‌شود؟ پس به همین ترتیب اگر در راه حلال آنرا برآورده کند، اجر و پاداش دریافت می‌نماید".

 


 

 

پس بطور خلاصه میتوان گفت كه اسلام در مورد آمیزش با زن، فقط دو چیز را حرام دانسته است:

 

 

 

1-    جماع كردن در وقت حیض (خونریزى هنگام عادت ماهانه زنان)، نفاس (بعد از زایمان تا زمانیكه پاك شود)، روزه رمضان هنگام مقیم بودن، وقت احرام هنگام حج و عمرة (تا اینكه از احرام بیرون آید)، خداوند در قرآن كریم میفرماید: "فاعتزلوا النساء فی المحیض" یعنى: "در مدت حیض (عادت ماهانه زنان) از آنها دورى بجویید" و در حدیث صحیح آمده است كه پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمودند: "و اتق الدبر و الحیضة" یعنى: "از (نزدیكى با) پشت زن و هنگام حیض پرهیز كن".

 

2-    جماع كردن از پشت زن از محل مدفوع. پیامبر صلى الله علیه و سلم فرموده است كه: مَلْعُونٌ مَنْ أَتَى امْرَأَتَهُ فِی دُبُرِهَا" (أبو داود : 2162)، یعنى"ملعون است كسى كه از پشت با زن آمیزش میكند" و مقصد از پشت اینست كه جماع را در محل مدفوع انجام دهد ولى اگر از پشت به جایگاه ولادت باشد اشكالى ندارد.

 

 

 

پس هر نوع آمیزش با همسر به هر روشى كه باشد در غیر دو مورد بالا جائز میباشد.




بازدید : 2581
[ چهار شنبه 1 تير 1390 ] [ 12:27 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

 

 

چند نصیحتی که سعادت را برای تو در زندگی آینده تحقق می بخشند:

 

1.     سعی کن بدانی که همسرت چه چیزی را دوست دارد ، همان را انجام بده و  آنچه را که دوست ندارد، انجام نده

 

 

 

2.     هرگز دروغ نگو به خصوص با شوهرت همیشه صادق  و صریح باش ،تا اگر هم اشتباهی مرتکب شدی تو را ببخشید، امّا اگر به او دروغ بگویی به تو اطمینان نخواهد نمود ، خداوند نیز خطا و فراموشی را برای انسان عذر قرار داده ، امّا دروغ را عذر قرار نداده است.

 

 

 

 

 

3.     اگر گاهی نظر و دیدگاه شوهرت را در باره ی چیزی نادرست دانستی ، جلوی خویشان و نزدیکان عیبها و محاسن یا عادتها و نظرات او  وهر چیزی را که مناسب نمی دانی را بیان نکن.

 

 

 

4.     از نیش و کنایه بپرهیز زیرا مردان، زنی را که با نیش و کنایه و تمسخر با آنان  صحبت می کنند، نمی بخشند، امّا می توانی با محبت و نرمی و ادب، درباره ی عیب هایش با او صحبت کنی و این صحبت لازم است تنها بین تو و او باشد ، نه جلوی دیگران.

 

 

 

 

 

5.     با دقّت به سخنان شوهرت گوش بده، و از اینکه با تو در خانه است اظهار خوشحالی و سرور کن، و او را به ابراز احساسات مثبت و خوب ترغیب نما.

 

 

 

6.     چنان آرام بخش و خوشرفتار باش که تازگی و شادی را در آنجا به ارمغان آوری.

 

 

 

 

 

7.     تو از خطاهای کوچک شوهرت بگذر تا او نیز از اشتباهات تو چشم پوشی کند.

 

 

 

8.     هرگاه دیدی شوهرت دارد عصبانی می شود ، فوراً سکوت کن و دیگر به صحبت ادامه نده و وقتی خشمگین شد، صحنه را ترک کن.

 

 

 

 

 

9.     برای گفتگو در باره ی دلایل اختلاف و خشم  خودتان روش آرامی را در نظر بگیر.

 

 

 

10.                        باید اختلافات عادّی را بدون دخالت دیگران ،بین خودتان حلّ کنید، و این را هم به یاد داشته باشید که شما و شوهرتان در زندگی باهم دو شریک هستید نه دو رقیب(یا دوحریف). 

 

 

 

 

 

11.                        زیاد از زندگی شکوه نکن و بدان که چه زمانی صحبت می کنی و کی سکوت می کنی ؟

 

 

 

12.                        وظیفه خود در قبال خانواده ی شوهرت را فراموش نکن ، و لازم است که در مراسم ها با آنان باشی و به دیدنشان بروی.

 

 

 

 

 

13.                        باید این حقیقت رانیز  بپذیری که همسرت قسمتی از وجود تو نیست، بلکه انسانی دیگر است و ناگزیر با تو در نظر، شخصیت، افکار و دیدگاه اختلافاتی دارد و این اختلافات ، علیه و ضد تو نیست ، بنابر این باید این تفاوتها را با دیده احترام بنگری.

 

 

 

14.                        کاملاً به شوهر و ازدواجی که کرده ای پایبند و وفادار باش و هرگز وقتی احساس کردی زندگیت ایده آل نیست، در عقب نشینی و درخواست طلاق عجله نکن ، بلکه وظیفه ی تو این است که  سعی کنی ازدواج موفقی بسازی ؛ از کسانی نباش که نسبت به شریک زندگی خود ناسپاس و نافرمان هستند ، بدون تردید شوهرت صفات خوب بسیاری دارد، پس سعی کن آنها را پیدا کنی.

 

 

 

 

 

15.                        اشتباهات والدینت را بدون آگاهی، تکرار نکن  ، زیرا بسیاری از همسران با تقلید ازاشتباهات پدران و مادران  خود کارهایی انجام می دهند که  زندگی زناشوییشان را به خطر می اندازد.

 

 

 

16.                        و بالاخره این نصیحت نبوی را که خوبی های زن صالحه را یکجا بیان می فرماید، فراموش نکن: « إذا نظر إلیها سرته و إذا غاب عنها حفظته فی ماله و عرضه .....» :«زن صالحه آن زنی است که وقتی شوهر به او می نگرد، شاد می شود، و وقتی که از او غایب می شود، مال و آبرویش را حفظ می کند و وقتی به او دستوری می دهد، آن را اطاعت می کند.» ابوداود و نسائی

 

 




برچسب ها : خطاب به هر عروسی که دنبال خوشبختی است: به تو عروس امروز و مادر فردا ,
بازدید : 509
[ چهار شنبه 1 تير 1390 ] [ 12:26 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

حدود سه ترم است كه به یك دختر همكلاسم فكر می كنم ونسبت به او احساس پیدا كرده ام وعاشقش شده ام .با اودراین رابطه هیچ حرفی نزده ام .ولی اكنون می خواهم كه او را از ذهنم بیرون كنم اما هركاری میكنم نمی توانم . وقتی هم كه سركلاس درس می نشینم همش به او فكر ونگاه می كنم .لطفا مرا راهنمایی كنید تا او را از ذهنم بیرون كنم. (دانشجوی كارشناسی پرستاری ترم سوم هستم )

 

الحمدلله،

 

عشق در واقع نوعى مرض است، همانطور كه علامه ابن قیم جوزیه آنرا در كتابش "طب نبوى" بیان فرموده است و علاجش نیز آورده است، لذا مفید خوهد بود اگر به آن مراجعه فرمایید.

 

و ابن الجوزى در كتابش "صید الخاطر" مرض عشق را یک "حركت قلب فارغ" مینامد، بدین معنا كه قلبهایى كه فارغ از اخلاص و توحید و عمل صالح باشد، این نوع عشقهاى محرم در قلبشان جایگزین خواهد شد.

 

بنابراین بهترین راه علاج این عشق آنست كه اگر آن دختر اهل دین و اخلاق نیكو بود با او ازدواج كنید، اما اگر از اهل دین و اخلاق نباشد، و یا ازدواج با او به عللى غیر ممكن باشد، باید با تقویت ایمان، و همچنین ازدواج با دخترى دیگر دست از این عشق بكشید، زیرا تا زمانیكه ازدواج نكرده باشید این محبتهاى دروغین احتمالا به سراغ شما خواهد آمد، لذا باید عملا توسط اخلاص و اعمال صالح از قبیل نماز جماعت، قرائت قرآن، روزه، اذكار شبانه روز و غیره و همچنین ازدواج از شر این عشق ناجائز دورى كرد.

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

 




برچسب ها : من عاشق همکلاسی ام شده ام , چگونه می توانم او را از ذهنم بیرون کنم؟ ,
بازدید : 1544
[ چهار شنبه 1 تير 1390 ] [ 12:26 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

بســــــــم الله الرحمن الرحیم         

 اِنْ تَجْتََنِبُوْاكَبآئِرَماتََنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْعَنْكُمْ سَیّئآتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُّدْخَلاًكَرْیماً:نسا:31

چنانچه ازگناهان بزرگی كه شماراازآن نهی كرده اند دوری گزینید(گناهان كبیره) ماازگناهان دیگرشمادرگذریم وشمارادرعالم به مقامی نیكو وبلندرسانیم

   فهرست گناهان كبیره باستنادآیات قرآن كریم 

این صفحه درحال ویرایش وتكمیل شدن است  بزودی كامل میشود


* آزاررساندن به مردم(مردم آزاری):

 وَالِّذینَ یُؤذُونَ المُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ بِغَیرِ مَاكتَسَبُوا فَقَدِ احتَمَلوُا بُهتاناً وِّاِثمَاً مُبینَاً:احزاب:58

وآنان كه مردان وزنان باایمان را بی تقصیروگناه بیازارند(بترسند)كه البته دانسته گناه وتهمت بزرگی مرتكب شده اند


*اسراف كردن تبذیركردن:

 كُلوُاوَاشرَبُواوَلاتُسرِفُوا اِنِّه لایُحِبُ المُسرِفین:اعراف:31

بخوریدوبیاشامیدواسراف مكنید،كه خدامسرفین را دوست ندارد


* اصراربه گناه:


* بخل وكینه ورزیدن:


* تكبروخودستانی:

 اِنِّ الله لا یُحِبُ مَن كانَ مُختالاً فَخُورًا:نسا:36

همانا خداوندمردم خودپسندومتكبررادوست ندارد

 اِنِّهُ لا یُحِبُ المُستَكبِرون:نحل:23

همانااوهرگزمستكبران را دوست ندارد


 * تهمت بستن به خدا:


* تهمت بستن:

 وِّمَنْ یَكسِبْ خَطیئَةً اَواِثماً ثُمِّ یَرمِ بِهِ بَریئاًفَقَدِاحتَمَلَ بُهتاناً وِّاِثماًمُبیناً:نسا:112

وهركس گناهی ازاوسرزندویاتهمت به دیگری ببنددمرتكب بهتان وگناه بزرگ وآشكاری شده است


* حسدوحسادت ورزیدن:


*خوردن مال حرام:

 وَلا تَاكُلُوااَموالَكُم بَینَكُم بِالباطِل:بقره:188

مال یكدیگررا بناحق مخورید

 یااَیُّهاَالِّذین آمَنُوالاتَاكُلُوااَموالَكُم بَینَكُم بِالباطِل:نسا:29

ای اهل ایمان مال یكدیگررا بناحق مخورید:


*خیانت كردن:

 اِنِّ الله لا یُحِبُ كُلِّ خَوِّانٌ كَفُورٍ:حج:38

هماناخداوندهرگز خیانتكاروناسپاس را دوست ندارد


* دروغ بستن به خدا:

 وَمَنْ اَظْلَمْ مِمَنْ اِفْتَری عَلَی الله كَذِبًااَوكَذِّبَ بِایاتِه اِنِّهُ لایُفْلِحُ الْظّالِمُونَ:

انعام:21،93

كیست ستم كارترازاوكه به خدا دروغ بنددیاآیاتاوراتكذیب كردهرگزستمكاران رادردوعالم رستگاری نخواهدبود

 فمن اظلم ممن افتری علی الله كذبااوكذب بایاته انه لایفلح المجرمون:

یونس:17هود:18

ستمكارترازاوكه به خدانسبت دروغ دهدوآیات خداراتكذیب كندهیچكس نیست والبته ستمكاران راهرگزفلاح ورستگاری نخواهدبود


* دوغ گفتن:


*دزدی كردن:

وَالسّارِقُ وَالسّارِقَةُ فَاقطَعُواایدِیَهُماجَزاءّ بِماكَسَبانَكالاًمِّنَ الله والله عَزیزٌحَكیمٌ:

مائده:38

دست آن مردوزن دزدرا به كیفرعملشان ببرید،این عقوبتی است كه خدابرای آنان مقررداشته وخدامقتدروداناست


* رشوه خواری كردن:


* ریاكاری وتظاهر


* ربا خواری


*زناكردن:

 وَلاتَقرَبُواالزِّنی اِنِّهُ كانَ فاحِشَةً وِّساءَ سَبیلاً:بنی اسرائیل(اسراء):32

وهرگزبه عمل زنانزدیك مشوید كه كاری بسیارزشت وراهی بسیارناپسنداست


*سبك شمردن نماز:


* سخن چینی كردن:


*سستی دركارها ومسئولیت:

 وِّلاتَقَولَنِّ لِشَایٌ اِنی فاعِلٌ ذلِكَ غَدًا:كهف:23

وای رسول ماهرگزمگوكه من این كاررافرداخواهم كرد


*سوگنددروغ:

اِنِّ الِّذین یَشتَرون بِعَهدِالله وَاَیمانِهِم ثَمَناً قَلیلاًاوُلئكَ لاخَلاقَ لَهم فی الاخِرَةِ وَلایُكَلِمُهُم الله وَلایَنُظرُاِلیهِم یَومَ القیمَةِ وَلایرُكیّهِم وَلَهُم عَذابٌ اَلیمٌ:آل عمران:7

هماناآنان كه عهدخداوسوگندخودرا به بهای اندك فروختنداینان رادرآخرت بهره ای نیست وخداازخشم باآنها سخن بگویدوبه نظر رحمت درقیامت بدانهاننگردوازپلیدی گناه پاكیزه نگرداندوآنان راعذاب دردناك خواهدبود


* سوء ظن

 امنوااجتبواكثیرامن الظن،ان الظن اثم ولاتجسسوا:حجرات:12

ای اهل ایمانازبسیاری پندارها(ظن بد)درحق یكدیگربپرهیزیدكهبرخی ظن وپندارهامعصیت است وهرگزازحال درونی همدیگرتجسس نكنید


*شرب خمر(شراب خواری):

  یااَیُّهَاالَّذینَ آمَنُوااِنَّمَاالْخَمْرِوَالْمَیسَروَالاَنْصابَ وَالاَزلامُ رِجسٌ مِنْ عَمَلِ  الشَّیطانُ فَاجْتَنَبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ:مائده:90

ای اهل ایمان شراب وقماربت پرستی وتیرهای گروه بندی همه ایهاپلیدوازعمل شیطان است


*شرك بخدا:

 اِنِّ الله لایَغْفِرْاَنْ یُشْرِكَ بِهِ:نسا:48.116

هماناخداوندهركس را كه به اوشرك آوردنخواهدبخشید

 ولاتجعل مع الله الهااخرفتقعدمذمومامخذولا:بنی اسرائیل(اسرا):22

هرگزباخدای یكتاشرك وشریك میاوروگرنه به نكوهش وخذلان ابدی مبتلا خواهی شد


*ظلم كردن:

 وَاِنَّ الله لا یُحِبُّ الْمُعتَدینَ:مائده:87

هماخداوندستمكاران را دوست ندارد

 اِنَّ الله لا یَهدی الْقَومَ الظّالِمین:انعام:144

همانا خداستمكاران را هدایت نخواهدكرد

 الله لایَهدی الْقَومَ الظّالِمین:توبه:19

خداستمكاران راهرگز براه بهشت هدایت نخواهدكرد


*عاق والدین شدن:

 وبالوالدین احساناامایبلغن عندك الكبراحدهمااوكلاهمافلاتقل لهمااف ولاتنهرهماوقل لهماقولاكریما:بنی اسرائیل(اسرا):23

ودرباره پدرومادرنیكوئی كنیدچنانچه هردوویایكی ازآنان پیروسالخورده شوند(كه موجب رنج وزحمت شما باشند)زنهاركلمه ای كه رنجیده خاطرشوندمگوئیدوكمترین آزاربه آنان نرسانیدوباایشات باكرام واحترام سخن بگوئید


* عهدوپیمان شكنی:

 والذین ینقضون عهدالله من بعدمیثاقه ویقطعون ماامرالله به ان یوصل ویفسدون فی الارض اولئك لهم اللعنة ولهم سوءالدار:رعد:25

وآنان كه پس ازپیمان بستن عهدخودشكستندوهم آنچه خدابه پیوندآن امركرده پاك بریدندودروی زمین فسادوفتنه برپاكردنداینان را لعن خدا ومنزلگاه عذاب دوزخ نصیب است

 وَلاتَتَّخُذواایمانِكُم دَخلابینكم:نحل:94

وعهدوسوگندهای خودرابرای فریب بین خودبكارنبرید


* عیب جوئی كردن:

 وَلاتَلمِزُوااَنْفُسِكُم وَلاتَنابِزُوابِالاَلْقاب:حجرات:11

وهرگزعیبجوئی ازهمدینان خودمكنیدوبانام والقاب زشت همدیگررا نخوانید


* غیبت كردن:

 لایُحِبُّ الله الْجَهرَبِاسُوءمِنَ الْقُولِ اِلامَنْ ظُلِمَ وَكانَ الله سَمیعًاعَلیمًا :نسا:148

خدادوست نداردكه كسی به غیبت خلق صدابلندكندمگرآنكه ستمی بدورسیده باشدكه خداشنواوبه اقوال واحوال بندگان داناست

ولا یغتب بعضكم بعضا ایحب احدكم ان یاكل لحم اخیه میتافكرهتموه واتقوا الله ان الله تواب رحیم:حجرات:12

وغیبت یكدیگررا روامدارید،آیاشمادوست داریدگوشت برادرمرده خودرا بخورید؟البته كراهت ونفرت ازآن داریدوازخدابترسیدخدابسیارمهربان وتوبه پذیراست


* فتنه برپاكردن:

 ان الذین فتنواالمؤمنین والمؤمنات ثم لم یتوبوافلهم عذاب جهنم ولهم عذاب الحریق:بروج:10

آنانكه مردان وزنان باایمان را به آتش فتنه سوختندوپس ازكارزشت خودتوبه نكردند،برآنان عذاب آتش سوزان دوزخ مهیااست


* قتل وآدم كشی:

 وَلاتَقْتُلوُااَنْفُسِكُمْ اِنََّ الله كانَ بِكُمْ رَحیمًا:نسا:29

ویكدیگررا نكشیدكه البته خدابشمابسیارمهربان است

 ولاتقتلواالنفس التی حرم الله الا بالحق ومن قتل مظلومافقدجعلنالولیه سلطانا:بنی اسرائیل(اسرا):33

وهرگزنفس محترمی راكه خداقتلش را حرام كرده نكشید،مگرآنكه به حكم حق مستحق قتل شودوكسی كه خون مظلومی را بناحق ریزدما به ولی اوحكومت وتسلط به قاتل دادیم


* قماربازی كردن:

 یااَیُُّهَاالَّذینَ آمَنوااِنَّمَاالْخَمْروَالْمَیسَرُوَالاَنْصابُ وَالاَزلامُ رِجسٌ مِّن عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُم تُفْلِحُون:مائده:90

ای اهل ایمان شراب وقماربت پرستی وتیرهای گروه بندی همه اینهاپلیدوازعمل شیطان است البته ازآن دوری كنیدتارستگارشوید


* كم فروشی كردن:

ویل للمطففین 1 الذین اذااكتالواعلی الناس یستوفون 2 واذاكالوهم اووزنوهم یخسرون:مطففین:1.2.3

وای بركم فروشان 1 آنانكه وقتی باوزن چیزی ازمردم میستانندتمام می ستانند  2 وچون چیزی به مردم میدهند كمترمیدهند


* كفران نعمت وناسپاسی كردن:


* لواط:


* لهوولعب:


* مال یتیم خوردن:

 ولاتقربوامال الیتیم الا بالتی هی احسن:انعام152وبنی اسرائیل(اسرا):34

هرگزبه مال یتیم نزدیك نشوید،مگربه طریقی كه آن بهتراست


* مسخره كردن دیگران:

یاایهاالذین آمنوالایسخرقوم من قوم من قوم عسی ان یكونواخیرا:حجرات:11

ای اهل ایمان مؤمنان هرگزنبایدقومی ازقوم دیگررامسخره واستهزاكندشایدآن قوم كه مسخره می كنیدبهترین مؤمنان باشند


* ناسزا گفتن ودشنام دادن:




برچسب ها : فهرست گناهان كبیره ,
بازدید : 600
[ چهار شنبه 1 تير 1390 ] [ 12:24 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

همان امام ديار هجرت و نصرت و برادري و مصاحبت يعني امام مالك بن انس بن مالك بن ابوعامر اصبحي رحمه الله مي باشد.

 

ايشان رضي الله عنه از جمله داناترين کسان عصر خويش و جوانمرد ترين آنان بود. انساني بسيار ساکت بود و کم تر سخن مي گفت، مراقب زبان خود بود و مي گفت: آنکه دوست دارد که قلبش گشوده شود و از ترس و هراس روز قيامت نجات يابد کارهايش بيش از آنکه آشکار باشد در خفا بماند. همچنين در ميان خانواده و فرزندانش اخلاق نيکويي داشت، مي گفت: در اين کار رضايت پروردگار هست و توانگري مال و عمر زياد را به دنبال دارد. اين حديث از اصحاب محمد صلى الله عليه و سلم به من رسيده که: {من أحب أن ينسأ له في أثره، ويبسط له في رزقه؛ فليصل رحمه.} يعني: « هركس كه مي خواهد عمرش طولاني شود و روزي اش زياد گردد، بايد كه صله رحم داشته باشد.»

امام مالك

رحمه الله علاقه داشت که از زندگاني رسول خدا صلى الله عليه و سلم و صحابه رضوان الله عليهم که داراي اخلاق والا و طبع زيبا و روشني ضمير بودند پيروي کند. زندگاني وي چراغي روشن براي کساني بود که به وي تأسي بجويند.

 

در آغاز زندگاني اش دچار تنگدستي شد تا حدي که دخترش از شدت گرسنگي مي گريست و چيزي براي خوردن پيدا نمي کردند. تا آنکه شاگرد وي ابن القاسم مي گفت: يکبار امام مالک مجبور شد براي پرداخت مخارج کسب علم سقف خانه اش را پايين آورد تا چوب هاي آن را بفروشد. بعد خداوند به رزق و روزي او فراخي بخشيد و تنگي و دشواري معيشت را از وي دور نمود و اوضاعش بهبود يافت. ايشان در زمان فراخي زندگي به فضل و بخشش پروردگارش اعتراف مي کرد، حتي مي گفت: خوش ندارم که خداوند برکسي نعمت ببخشد و اثر نعمت خداوند بر وي ديده نشود. همچنين مي گفت: دوست دارم که قاري قرآن لباس سفيد به تن کند. نشان نعمت پروردگار بر وي معلوم بود؛ در خورد و نوش، در پوشاک و مرکبش اثر نعمت خداوند بر وي ظاهر بود، و سعي مي کرد به خودش، به لباس و لوازمش برسد و عطرهاي خوشبو استعمال مي نمود.


اخلاق ايشان



درباره اخلاق امام مالک رضي الله عنه بايد گفت: ايشان فردي نرم خو بوده و با دوستانش راحت و گشاده روي بود و درعين حال وقار و هيبت خود را نيز حفظ مي کرد. بعضي از شاگردانش مي گفتند: امام مالك وقتي با ما مي نشست چنان بود که انگار يکي از ما است و با ما با گشاده رويي صحبت مي کرد و بيش از آنچه ما در برابر وي فروتن بوديم او براي ما فروتني مي نمود. وقتي شروع مي کرد به بيان احاديث رسول الله صلى الله عليه و سلم چنان سخنانش ما را به هيبت مي انداخت که گويا نه ما او را مي شناسيم و نه او با ما آشنايي دارد.

 

کسب علم ايشان

من هم لوح هايم را بيرون آورده و او چهل حديث را براي من بازگو نمود.

مي گويد: زهري


 


 



درباره ي علم آموزي ايشان چنين بايد گفت:
ايشان بسيار پرتلاش بود و با جديت و با اراده و پشتکار قوي وقف اين کار کرده بود. امام مالک حافظه اي بسيار قوي، ذهني انديشمند و حضورذهني عالي داشت و نيز انساني بسيار درستکار و خداترس بود. در جلسات بزرگان شرکت کرده و براي فراگيري درس از فرزانگان زانو مي زد و در رقابت با دانشمندان و صاحبان علم معروف بود. نه گرماي شديد و نه آب و هواي سخت سوزان مانع از آن نمي شد که از خانه بيرون رفته و منتظر خارج شدن علما بماند. خود مي گفت: هنگام نيمروز نزد نافع، غلام ابن عمر، رفتم و در گرماي که آفتاب در سايه ي هيچ درختي پناه نداشتم چشم به بيرون آمدنش دوخته بودم. وقتي بيرون آمد لحظه اي او را فراخواندم و وقتي آمد از او پرسيدم: ابن عمر درباره ي فلان چيز و فلان چيز چه گفته است؟ سپس از پرسيدن سؤال هاي پشت سرهم باز مي ايستادم چون کمي کج خلق بود. همچنين مي گويد: روز عيد نماز گزاردم و گفتم امروز روزي است که ابن شهاب زهري تنها است. بنابراين از مصلى بازگشته و بر در خانه اش نشستم و شنيدم که به کنيزش مي گفت: به بيرون در نظري بيانداز. او هم نگاهي انداخت و شنيدم که مي گفت: دوست سفيد پوستت مالك است. گفت: او را بگو داخل شود. داخل خانه شدم. گفت: چه شده است آيا به خانه ي خويش بازنگشته اي؟
گفتم: خير.
پرسيد: چيزي خورده اي؟
گفتم: خير.
گفت: چيزي بخور.
گفتم: بدان نيازي ندارم.
پرسيد: پس چه مي خواهي؟
پاسخ دادم: برايم حديث بازگو نما.
گفت: بياور.
گفتم: بيشترم ده.
گفت: همين ترا کافي است، اگر اين احاديث را روايت(حفظ) کني تو يکي از حافظان خواهي بود.
گفتم: آن ها را حفظ نموده ام. الواح را از دست من گرفت و سپس گفت: احاديث را بازگوي، من هم همه را برايش بازگفتم، او الواح را به من بازپس داد و گفت: برخيز که تو خود انبار (نگهبان) دانشي! جوانان عزيز! فراگيران علم و دانش! و علاقه ي به دانش چنين است و جديت و تلاش اينگونه بايد باشد. ايشان اوقات تنهايي و فراغت خويش را صرف رسيدن به خواسته اش در مسير علم و دانش و نياز خويش به روايت و حفظ مي کند. بس است شما را به جاي هر چيز ديگر اين نيروي حافظه و دريافتن روايت. چهل حديث را با اسانيد آن ها بلافاصله بعد از اتمام نگارش آن ازبر بخواند و الواح وي در دستان استادش باشند و اين گواهي عالي و والا را دريافت نمود که: (قم فأنت من أوعية العلم) برخيز که تو خود نگاهدار دانشي! زيبنده ي طالبان علم و جوانان اسلام است که اراده و همت شان را بالاتر ببرند و آگاهي هاي خود را وسيع تر گردانند و به رنج هاي کوچک و خرد بسنده ننمايند و بر شيوه ي بزرگان پيشين و تلاش هاي گذشتگان و با حرص و علاقه به صلاح و تقوى و اخلاص زندگي کنند.


 

امام مالك رحمه الله مي گويد: علم به فزوني روايات نيست، بلکه علم نوري است که خداوند در قلب مي نهد و البته علم جز با قلب خداترس و خاشع انس نمي گيرد.
امام مالك رحمه الله بسيار زود در علم و دانش به کمال رسيد و در فراگيري آن از همسالان خود پيشي گرفت و در حالي به صدور فتوا دست يافت که جواني بيش نبود و براي دادن فتوا ننشست مگر بعد از آنکه علما بر لياقت وي صحه نهاده و بدان گواهي دادند.


 

از جمله سخنان وي که در اين باره نقل شده است اين گفته هاي شيوا و عالي است: هيچ خيري نيست در آنکس که خود را به حالتي مي داند که مردم وي را لايق آن حال نمي دانند. همچنين مي گفت: براي دادن فتوا ننشستم مگر پس از آنکه هفتاد استاد عالم گواهي دادند که آن مکان جاي من است.

 

ايشان در دين خداوند پارسا بود و در صدور فتوا بسيار موشکافانه عمل مي کرد و بسيار حذر مي نمود و از عجله نهي مي کرد و مي گفت: پيش مي آمد که مسأله اي را بر من عرضه مي کردند و من تمام شبم را بر سر آن بيدار مي ماندم. همچنين مي گفت: من ده سال و اندي است که درباره ي مسأله اي مي انديشم و تا امروز درباره ي آن بر يک نظر متفق نشده ام.


امام مالک رحمه الله وقتي که طلاب مسأله هاي بسيار از وي مي پرسيدند، باز مي ايستاد و مي گفت: کافيست، آنکه بسيار گويد در خطا افتد. بر پاسخ هاي بسيار ايراد مي گرفت و مي گفت: آنکه دوست دارد پاسخ مسأله اي را بدهد ابتدا خود را بر بهشت و دوزخ عرضه دارد و اينکه حال وي در آخرت چگونه خواهد بود و آنگاه پاسخ بگويد. يکبار از وي چهل و هشت مسأله را پرسيدند که در پاسخ سي و سه مورد گفت نمي دانم!


 

مسلمانان! فرزندان اسلام! شعله پاره هايي از داستان زندگاني وي و ريز مرواريدهايي از حرکت ايشان در مسير علم و دانش بود. در پرتو آن پرورش اسلامي را بنگريد و در حرکت اين پيشوايان درنگ کنيد. در مورد زندگي ايشان تحقيق نماييد. اينان کودکاني بودند که از نردبان زندگي بالا مي رفتند و جواناني که علم را فراگرفته و در کسب دانش و در جستجوي آن مي کوشيدند و بزرگسالاني بودند که توانايي هايشان آشکار بود و راه و شيوه هايشان راست گرديد و کهنسالاني که علم و دانش آنان بر آنانکه گرداگردشان بود منتشر گشت. آهنگ حرکت شترها به سوي آنان مي بود و از گوشه و کنار دنيا به سوي آنان بار سفر مي بستند و مجالسشان از حضور طلاب موج مي زد و حلقه هاي درسشان با وجود شاگرداني که از هر گوشه ي جهان ايشان را فرستاده بودند و از هر راه و مسيري آمده بودند آباد بودند، براي علم، ايمان و تقوا.

خداوند متعال من را و شما را از قرآن عظيم و طريقه ي حضرت محمد صلى الله عليه و سلم سودمند سازد و اين را هم مي گويم که از خداوند براي خود و شما و ديگر مسلمانان از هر گناه و خطايي طلب آمرزش مي نمايم از او طلب آمرزش کنيد که او آمرزنده و مهربان است.

 

اين چنين کسي بود امام مالك رحمه الله. خداوند عمر ايشان را بلند گردانيد و در نود سالگي دار فاني را وداع گفت. در روزهاي پاياني عمرش بيمار شد و ديگر از رفتن نزد مردم بازايستاد اما از تدريس و علم و حديث و فتوا نايستاد، خداوند بر وي رحمت کند. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ [المجادلة:11] يعني: « اى كسانى كه ايمان آوردهايد چون به شما گفته شود در مجالس جاى باز كنيد پس جاى باز كنيد تا خدا براى شما گشايش حاصل كند و چون گفته شود برخيزيد پس برخيزيد خدا [رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است.»

 

تولد و رشد و بالندگي ايشان:

در شهر مدينه ي منوره، محل نزول وحي و مهد علم و سرچشمه ي معرفت، در سال هفتاد و سه ي هجري به دنيا آمد. در همان جا برآمده و بزرگ شد و آرام گرفت. دوران جواني امام مالك رحمه الله در سراي علم، خصوصاً علوم حديث و روايات، و آگاهي از آثار و اخبار صحابه و فتاوي آنان، طي شد. خانواده اي که ايشان در آن مي زيست از خانه هاي معروف علم و دانش بود. کسي که در ميان آداب و روشي از کودکي رشد مي کند داشته ها و نداشته هاي او برگرفته از خانه اش و آنچه خانواده اش براي وي دوست مي دارند خواهد بود. ايشان نيز در پرتو همين مواهب و نعمت ها بزرگ شد و بلکه زندگي وي در شهر رسول الله صلى الله عليه و سلم بود و همان آسمان بر وي سايه مي افکند و همان زمين او را دربرگرفت، موطن شرع، مبعث هدايت، محل استقرار نخستين حکومت اسلامي و پايتخت حکومت اسلام در دوران خلافت خلفاي راشد بود و جايگاه جمع آمدن نخستين صحابه و سپس شاگردان آنان بود تا آنکه نوبت به امام مالك رحمه الله رسيد و تمام اين ميراث غني علم و حديث و فتوى را دريافت و استعدادهايش در پناه آن بالنده گشت و از ميوه هايش بهره ها برد و از مردان آن بسيار آموخت.




برچسب ها : گذری کوتاه برزندگی نامه امام مالک ابن انس -امام دارالحجرة والمدینة ,
بازدید : 475
[ 27 مهر 1389 ] [ 12:58 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

نام وى: محمد فرزند ادريس فرزند عباس شافعي

 

در سال (150) هـ در شهر غزه ديده به جهان گشود و وقتي دو سال از عمر ايشان مي‌گذشت خانواده‌اش به شهر مکه‌ي مکرمه نقل مکان نمودند.

 

پدرش را در کودکي از دست داد، و مادرش عهده دار سرپرستي او شد.

 

مادرش وقتي او را به دنيا آورد خوابي ديد: در خواب ديد که گويا سياره ي مشتري از بطن او خارج گشت و در مصر فرود آمد و پاره هايي از آن در هر شهري پراکنده گشت. خوابگزاران اين خواب را چنين تعبير نمودند که از شکم اين زن دانشمندي به دنيا مي آيد که علم و دانش وي ابتدا در مصر محدود شده و سپس در ديگر شهرها گسترش مي يابد.

 

 امام شافعي در جستجوي کسب علم و دانش:

 

در نزد باديه نشينان و در طلب علم بزرگ شد و به فراگرفتن اصطلاحات و اشعار آنان، و حفظ قرآن و در همان کودکي پرداخت.

 

خودش مي گويد: هيچ مال و ثروتي نداشتم، و در همان اوان جواني شروع به فراگرفتن دانش نمودم، به ديوان مي رفتم و از حضور در آنجا نهايت استفاده را برده و به نوشتن (احاديث) مي پرداختم.

 

-موطا را در سن ده سالگي حفظ کرد.

 

-درهمان کودکي تيراندازي را دوست مي داشت و از همسالانش پيشي مي جست. چنانکه از ده تير، نه تا را به هدف مي زد.

 

-در سن بيست سالگي در طلب علم به مسافرت رفت.

 

-مي گويد: تمام لذت و خوشي من در علم و دانش است.

 

-مي گويد: من يتيم بودم و تحت سرپرستي مادرم و او هم پولي نداشت که به معلم بدهد و معلم به جاي آن به اين راضي مي شد که وقتي او نبود به امور بچه ها بپردازم و به او کمک کنم.

 

-مي گويد: من بر روي استخوان هاي کتف مي نوشتم.

 

-مي گويد: وقتي موطاء را حفظ نموده بودم نزد امام مالك رفته و گفتم: مي خواهم آن را بشنوم.

-شب را به سه بخش تقسيم کرده بود: يک سوم براي نوشتن، يک سوم براي نماز گزاردن و يک سوم ديگر براي خواب.

 

 ستايش علما از وي:

 

-علماي هم عصر وي او را مصداق اين حديث مي دانند: ((إِنَّ الله يَبْعَثُ إِلى هذِهِ الأُمَّةِ عَلَى رَأْسِ كُلِّ مائَةِ سَنَةٍ مَنْ يُجَدِّدُ لَها دينَها)) يعني: «خداوند براي اين امت بر سر هر يک صد سال کسي را برمي انگيزد تا اين دين را تازه مي گرداند.» [أخرجه أبو داود، وصححه الحافظ وابن باز[

 

 -امام احمد مي گويد: مي بينيم که در سر اولين يکصد سال عمر بن عبدالعزيز، و در سر دومين يکصد سال شافعي آمده است.

 

-عبدالله فرزند امام احمد از پدرش مي پرسد: پدرجان شافعي چگونه مردي بود، که من بسيار مي شنوم که تو او را دعا مي گويي؟ پدرم گفت: پسرم شافعي خورشيد جهان بود و آسودگي مردمان.

 

-يکي از دانشمندان مي گويد: اگر شافعي درباره ي اين ستون سنگي با کسي مناظره مي نمود و مي‌گفت از چوب است حتماً چيره مي شد.

 

-مي گويد: مرا در بغداد به لقب ( ناصر الحديث ) يعني ياريگر حديث مي‌خواندند.

 

 از جمله گفته هاي او:

 

-فراگيري علم از گزاردن نماز نفل بهتر است.

 

-به برخي از علماي حديث مي گفت: شما چون داروخانه‌ايد و ما پزشکانيم.

 

-آنکه قرآن بياموزد ارج او بسيار گردد، و آنکه در فقه سخن بگويد نيرويش پرورش يابد و آنکه حديث بنگارد برهانش نيرو بگيرد و آنکه به سخنوري و علم زبان توجه کند ذوق وي حساس و نرم گردد و کسي که متوجه رياضيات و علم حساب گردد راي و نظرش محکم شود و آنکه خويش را باز ندارد علم وي سودي برايش نخواهد داشت.

 

-رياکاري در دين قلب را سخت کرده و کينه و دشمني به بار مي آورد.

 

-ربيع گويد: درباره‌ي اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم باطل مگوييد که فردا طرف دعواي شما همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم خواهد بود.

 

-خوش داشتم که مردم همه‌ي اين علم را خودشان مي‌دانستند تا چيزي از آن به من منسوب نمي‌گشت.

 

-با کسي مناظره ننموده ام جز به قصد خيرخواهي.

 

-هرچه گفته باشم و خلاف دليل باشد، سخن مرا به ديوار بکوبيد.

 

-علم بر دو گونه است: علم دين که همان فقه است و علم دنيا که همان علم طب است و باقي همه زحمت و رنج بيهوده است. درباره ي علم طب مي‌گويد: يک سوم علم ها را تباه کرده و به يهود و نصارى وانهادند.

 

-خويش را وقف عبادت نما پيش از آنکه سرپرستي برعهده ات بيافتد، چون وقتي سرپرستي را پذيرفتي نخواهي توانست که در عبادت غرقه شوي.

 

-کسي در اين کار به کمال نرسد مگر آنکه فقر او را صدمه رساند و وي آن را بر هر چيز ترجيح دهد.

 

-اهدافي دست نيافتني مردم را راضى ساخته و راهي براي به سلامت جستن ندارند، بکوش تا پايبند آن باشي که ترا سود مي رساند.

 

-دانش آني است که سود بخشد نه آنکه تنها حفظ گردد.

 

-اگر بدانم آبِ خنک، جوانمردي از من کم کند نخواهم نوشيدش.

 

-دانا کسي است که دانايي اش او را از هرچه ناپسنديده است بربندد.

 

-سياست مردمان از سياست حيوانات نيز بدتر است.

 

 ساير موارد:

 

-برخي در نکوهش امام شافعي سخن گفته اند. ذهبي مي گويد: برخي مردمان در کاستن قدر وي کوشيدند ولي جز بلند گردانيدن قدر و منزلتش تاثيري نداشت. به نظر منصفان در سخنان رقيبانش انحراف وجود دارد . کم تر کسي است که در امامت بر وي پيشي گيرد و پاسخ مخالفان را نداد مگر آنکه آنان را از نظري که داشتند بازگردانيد.

 

 عبادت و تقوى:

 

-ابن نصر مي گويد: ما هرگاه که مي خواستيم بگرييم به هم مي گفتيم: اين پسر را بياوريد تا براي ما قرآن تلاوت نمايد. وقتي مي آورديمش و قرآن را آغاز مي نمود چنان مي شد که مردم نزد او بر زمين مي‌افتادند و از نيکويي صداي او داد و فرياد گريه‌ي مردمان بسيار مي‌شد.

 

 -ربيع مي گويد: شافعي در سن پانزده سالگي فتوا مي داد و تا هنگام مرگ شب ها را زنده مي‌داشت.

 

 اخلاق وي:

 

-يونس صدفي مي گويد: کسي را داناتر از شافعي نديده ام. يک روز بر سر مسأله اي با وي مناظره نمودم و سپس از هم جدا شديم، دفعه‌ي بعد که مرا ديد دستم را گرفت و گفت: اي ابا موسى بهتر نيست که ما همچنان با هم برادر باشيم حتي اگر بر سر موضوعي با هم توافق نداشته باشيم؟

ذهبي مي گويد: اين نشانگر کمال دانايي و درک دروني امام شافعي است؛ که مناظره‌گران همواره در اختلاف هستند.

 

-گويند: شافعي به خاطر شدت سخاوتي که داشت چيزي از دارائي‌اش را براي خود نگه نمي‌داشت. حتي گاهي همسرش زيورآلات دخترانش را مي‌فروخت.

 

 تأليفات ايشان:

 

1-كتاب "الرساله"، و سبب نگارش آن:

 

سبب نگارش اين بود که عبدالرحمن بن مهدي به امام شافعي نامه اي نوشت و از وي خواست تا براي او كتابي را در خصوص معاني قرآن بنگارد و تمام احاديث و اجماع را در آن گرد آورد. امام شافعي در دوران جواني خويش اين کتاب "الرسالة" را نوشت.

 

2-ايشان ديوان شعري داشت که شاگردانش آن را گردآوري نمودند.

 

 وفات ايشان:

 

در آخرين روز ماه رجب سال (204) و در عمر (54) سالگي چشم از جهان فرو بست، رحمه الله.

 

 هنگام وفات چه سخناني گفته است؟

 

به او گفتند: چگونه گشتي؟ گفت: کوچنده‌اي از دنيا و جدا شونده از دوستان و در راه ديدار با کردار بد خود و حاضر شونده در حضور خداوند گشتم و نمي‌دانم که روح من به سوي بهشت خواهد شتافت تا تبريکش گويم و يا سوي دوزخ تا سوگواريش گويم و سپس چنين سرود:

 

آنگاه که قلبم سخت گشت و راه هايم تنگ و دشوار...

 

 خواب هايي درباره ي وي:

 

-او را گفتند: خداوند با تو چه کرد؟ پاسخ داد: مرا بر تختي از طلا نشانيد و در و مرواريد زيبا و ظريف بر من افشاند.

 

ذهبي مي گويد: اسناد اين گفته از وي ثابت مي باشد.

 




برچسب ها : گذری در باره امام شافعی رحمه الله علیه -امام دارالحجره ,
بازدید : 971
[ 27 مهر 1389 ] [ 12:57 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.   اول؛ مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت "ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!"

 

دوم ؛مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت. به او گفتم "قدم

ثابت بردار تا نیفتی."

گفت "تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟"

 

سوم ؛کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم "این

روشنایی را از کجا آورده ای؟"

کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت "تو که

شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟"

 

چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت

می کرد.

گفتم" اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن."

گفت "من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده

ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از

نگاهی بیم داری؟"




برچسب ها : جواب چهار نفر مراسخت تکان داد ,
بازدید : 477
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:41 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

صهیونیسم و شیطانیسم

 

در این فصل به رابطه میان صهیونیسم و یهودیت و ارتباط آن با شكل‌گیری و دوام شیطانیسم می‌پردازیم .

لازم به ذكر است كه متون دینی یهود و عمده‌ترین عامل ایجاد این نحله فاسد فلسفی و فرهنگی (بخوانید ضدفرهنگی) بوده است .

1. متون

از منظر یهودی و نقش آنها در شكل‌گیری شیطان‌پرستی چند نكته ذیل قابل توجه است .

1ـ1 براساس آموزه‌های یهودی و عبرانی شیطان نه یك موجود بد ، بلكه یك فرشته خادم برای آزمایش انسان‌ها است .

2ـ1 در مكاشفات نیز به عدد 666 عدد مقدس شیطان‌پرستان اشاراتی شده و آن عدد وحش توصیف شده است كه باید شمرده شود .

3ـ1 خواه‌ناخواه متون یهودی منبع برداشت برای مسیحیان نیز قلمداد می‌شوند و نگاه خاصی یهودیت به شیطان‌ تاثیرات فراوانی را بر مسیحیت داشته است .

 

2. تصوف یهودی (كابالا)

كابالا یا قبالا یا همان تصوف یهودی آئینی است كه به نوع خاصی از ریاضت های شیطانی یهودیت دلالت دارد .

برابر نظریات كارشناسان ملل و نحل این فرقه تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر هم‌نشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشكیل شده است .

كابالا بخش رمز‌آلود و بسیار سری دین یهودی طی 500 سال اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط كابالیست‌ها دنبال می‌شود .

كریستف كلمب و همكارانش همگی كابالیست بودند و از فنون جادوگری كابلایی و منجمان آن در راه پیدا كردن قاره آمریكا بهره‌برداری نمودند . كابالا عمیقا بر برخی باورهای خرافی همچون جادوگری استوار است و رسماً برای آن تقدس قائل است و این عمده‌ترین نقطه اشتراك شیطان‌پرستی در گذشته و حال با شیطان‌پرستی است .

هم‌اكنون اصطلاح كابالا وصف‌كننده تمرین آئین و دانش محرمانه یهود است . مهم‌ترین منابع و كتب كابالیستی كه به عنوان ستون فقرات و پایه اصلی آئین كابالا درآمدند ، شامل مجموعه كتب عبری " بهیر " (به معنای كتاب روشنایی) و " هیچالوت " (به معنای كاخ‌ها) می‌شوند كه به قرن اول میلادی بازمی‌گردند . نهایتاً در قرن سیزدهم میلادی كتاب " زوهار " نوشت شد كه تفكر و شكل كنونی " آئین كابالا " را تشكیل داد .

دكتر " عبدا... شهبازی " نویسنده مجموعه كتاب‌های زرسالاران یهودی و پارسی و متخصص تاریخ ، در پایگاه خود درباره فرقه كابالا مقاله جامعی دارد و دیدگاه‌های وی با آنچه در دانشنامه ویكی پدیا آمده‌است ، متفاوت است .

شهبازی در قسمت نخست مقاله خود درباره تعریف كابالا می‌نویسد :

" كابالا نامی است كه بر تصوف یهودی اطلاق می‌شود و تلفظ اروپایی " كباله " عبری است به معنی " قدیمی " و " كهن " . " این واژه به شكل " قباله " برای ما آشناست .

پیروان آئین كابالا یا كابالیست‌ها این مكتب را " دانش سری و پنهان " خاخام‌های یهودی می‌خوانند و برای آن پیشینه‌ای كهن قائل‌اند . برای نمونه ، مادام بلاواتسكی رهبر فرقه تئوسوفی ، مدعی است كه كابالا (قباله) در اصل كتابی است رمزگونه كه از سوی خداوند به پیامبران ، آدم و نوح و ابراهیم و موسی نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی‌اسرائیل بود . به ادعای بلاواتسكی ، نه تنها پیامبران بلكه تمامی شخصیت‌های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون و ارسطو و اسكندر و غیره ، دانش خود را از این كتاب گرفته‌اند . مادام بلاواتسكی برخی از متفكرین غربی ، چون اسپینوزا و بیكن و نیوتون را از پیروان آئین كابالا می‌داند .

شهبازی در رد این ادعا می‌گوید :

" این ادعا نه تنها پذیرفتنی نیست بلكه برای تصوف یهودی ، به عنوان " ‌یك مكتب مستقل فكری " پیشینه جدی نمی‌تواند یافت . "

شهبازی دیرینه مكتب كابالا را به اوایل سده سیزدهم میلادی محدود كرده و ماقبل آن را گرته‌برداری یهودیان از مكتب فیلو اسكندرانی در فرهنگ هلنی و فلسفه یونانی و كپی‌برداری از آموزه‌های عرفانی مكتب اسلام می‌داند .

وی در قسمت دوم مقاله خود می‌نویسد :

" سرآغاز طریقت كابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق كور (1160 ـ 1235 م) می‌رسد . او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) می‌زیست و برخی نظرات عرفانی بیان می‌داشت . "

وی در جایی از قسمت اول مقاله خود درباره گذشته تصوف یهود ، پیش از ظهور كابالا ، می‌نویسد :

" مشاركت یهودیان در نحله‌های فكری رازآمیز و عرفانی به فیلواسكندرانی در اوایل سده اول میلادی می‌رسد . "

سپس می‌افزاید :

" در دوران اسلامی نیز چنین است . نحله‌های فكری گسترده عرفانی رازآمیز كه در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تاثیر گذارد و برخی متفكرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند كه مهم‌ترین آنان ابویوسف یعقوب اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری / دهم میلادی) است . "

شهبازی درباره نمونه تاثیرات فرهنگ اسلامی بر تصوف یهود می‌نویسد :

" بسیاری از مفاهیم آن [كابالا] شكل عبری مفاهیم رایج رد فلسفه و عرفان اسلامی است . در واقع اندیشه‌پردازان مكتب كابالا ، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی ، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تاویل‌های خود به آن روح و صبغه یهودی دادند . این كاری است كه یهودیان در شاخه‌های متنوع علوم و دانش انجام دادند . برای نمونه باید به مفاهیم " هوخمه " (حكمت) ، " كدش " (قدس) ، " نفش " (نفس) ، " نفش مدبرت " (نفس مدبره) ، " نفش سیخلت " (نفس عاقله) ، " نفش حی " (نفس حیات‌بخش) ، " روح " و ... در كابالا اشاره كرد .

مكتب كابالا نیز به دو بخش " حكمت نظری " و " حكمت علمی " تقسیم می‌شود . در تصوف كابالا بحث‌های مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد كه مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تاریك فراوان آن بر مفهوم " نور " و مراحل تجلی آن . "

این استاد تاریخ در انتهای بحث خود می‌افزاید :

" آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائزاهمیت است ، " شیطان‌شناسی " و " پیام مسیحایی " این مكتب است و دقیقاً این مفاهیم است كه كابالا را به عنوان یك ایدئولوژی سیاسی معنادار می‌كند . "

 

مناسك جنسی در فرقه كابالا

مسئله دیگری كه در فرقه كابالا حائز اهمیت است مناسك جنسی این فرقه است كه از نیمه سده هجدهم و براساس آموزه‌های فری به نام یعقوب بن یهودا لیب ، كه با نام یاكوب فرانك (1719 ـ 1726) شهرت دارد ، ظهور كرد .

یاكوب فرانك شاخه " فرانكسیت " فرقه كابالا را بر بنیاد میراث شاخه‌های متعلق به " شابتای زوی " و " ناتان غزه‌ای " بنا نهاد . وی كه به یك خانواده بنا نهاد . وی كه به یك خانواده ثروتمند تاجر و پیمانكار یهودی ساكن اوكراین تعلق داشت و همسرش نیز از یك خانواده ثروتمند تاجر بود ، در جوانب به طریقت كابالا جذب شد ، كتاب " ظُهَر " (Zohare) (كتابی كه موسی‌بن شم تاولئونی در سال‌های 1280 ـ 1286 میلادی نوشت و با تدوین این كتاب ، تصوف راز‌امیز كابالا به صورت یك نظام فكری و عملی سازمان‌سافته و منسجم درآمد و شكل نهایی یافت) را خواند و به عضویت شاخه شابتای‌زوی درآمد . در دسامبر 1755 فرانك از سوی سران فرقه دونمه برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو خاخام راهی زادگاه خود شد . فرانك در راس فرقه شابتای در پودولیا قرار گرفت ولی كمی بعد ، در ژانویه 1756 كارش به رسوایی كشید .

زمانی كه فرانك و پیروانش در یك خانه در بسته مشغول اجرای مناسك جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند ، به علت باز شدن تصادفی پنجره‌ها ، مردم مطلع شدند و ... .

یكی از مواردی كه توانسته از كابالا به شیطان‌پرستی راه یابد نماد " ‌پنتاگرام " یا ستاره پنج پر است كه در بخش بعدی اشاره بدان خواهد شد . این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران كابالیست مورد استفاده قرار می‌گرفته .

همچنین شنیدنی است كه بخش عمده‌ای از بازیگران و خوانندگان فحشا محور جهان همچون " مدونا " كابالیست می‌باشند . " مدونا " سال 2005 رسما عضویتش را در گروه های كابالا اعلام كرد و نام یهودی " ‌استر " را بر خود نهاد.

نقطه دیگر اشتراك كابالا با شیطان‌پرستی دیدگاه جنسی این دوست كه در هر دو نحله فاسد لذت جنسی در اولویت قرار دارد .

بنیان‌گذاران كابالا همان افرادی هستند كه سپس نهضتی !!! را با عنوان " پرستش زنان " تشكیل دادند كه می‌توان به صراحت آن را یك جریان شهوت‌محور خطاب كرد . این گروه جریانی را در ادامه بنا نهاد تا رابطه جنسی نه به مثابه یك عمل برای تداوم نسل بلكه در راستای هدف انسان در زندگی به آن نگاه شود .

برخی از كارشناسان بر این باورند كه كابالیست‌ها ذائقه جنسی مردان و زنان را در سراسر عالم مورد دست‌خوش تغییر و تحول به سمت توحش قرار داده‌اند ، مانند تغییر جنسیت " مایكل جكسون " و ... .

اگرچه ذكر سایر توضیحات مناسب این نوشتار ارزیابی نمی شود لكن یادآوری این نكته ضروری است كه یهودیان و صهیونیست‌ها به شدت از سخن راندن در باب كابالا پرهیز دارند و امروز تنها یك كتاب فارسی در این خصوص قابل دسترسی بوده و در صفحات مقالات اینترنتی نیز تا دو سال قبل به جز " ‌كابالا شدن مدونا " خبری در دسترس عموم قرار نداشت .

3. نمادها

در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .

در ذیل برخی از نمادها كه به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، كفش ،‌ ادكلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد :

اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف كنیم ، آن وقت یك ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند كه همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .

اگر خوانندگان محترم با یاد داشته باشند این همان ابزاری است كه در نجوم كابالایی مورد استفاده قرار می گرفت و انواع آن در علائم شیطان‌پرستی دیده می‌شود .

 

این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینكه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شكل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .

لازم به یادآوری است كه برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی " تحت سلطه " این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)

درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یك بز تعبیه شده است كه اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست كه مسیحیان معتقدند كه مسیح همچون یك بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینكه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب كرده‌اند .




برچسب ها : ادیان جدید هایلودی ,
بازدید : 534
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:38 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
مطالب زیر بخوان تا فضائل و عظمت عمومی قرآن را دریابی.


ذکر فضائل قرآن با استفاده از دلیل قرآن و سنت



1- آرامش دلها:

﴿أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾. [رعد: 28]. « آگاه باشید دلها با یاد خدا آرام می‌ گیرد».

2- قرآن برای همنشینان خود شفاعت می ‌کند: «اقرأوا القرآن فإنه یأتی یوم القیامة شفیعاً لأصحابه». (مسلم)

مسلم روایت نموده است که پیامبر (صلى الله علیه وسلم) فرمود: قرآن بخوانید همانا روز قیامت برای همنشینان خود شفاعت می‌ کند.

3- یاد گرفتن و یاد دادن آن موجب کسب نیکی است. «خیرکم من تعلم القرآن وعلَّمه». (بخاری). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمودند: بهترین شما کسی است که قرآن بیاموزد و بدیگران یاد دهد.

4- طردکننده شیطان است: دلیل آنست که در فضیلت سوره بقره و آیه الکرسی و معوذتین خواهد آمد.

5- قرآن برای کسی که آنرا تلاوت می ‌کند نفع دارد اگرچه منافق باشد. «المؤمن الذی یقرأ القرآن ویعمل به كالأترجة طعمها طیب وریحها طیب، والمؤمن الذی لا یقرأ القرآن ویعمل به كالتمرة طعمها طیب ولا ریح لها، ومثل المنافق الذی یقرأ القرآن كالریحانة ریحها طیب وطعمها مر، ومثل المنافق الذی لا یقرأ القرآن كالحنظلة طعمها مر أو خبیث وریحها مر». (البخاری)

رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: مؤمنی که قرآن می‌ خواند و به آن عمل می‌ کند همانند ترنج است هم خوشمزه وهم خوشبو، مؤمنی که قرآن نمی‌ خواند و به آن عمل می‌ کند همچو خرمایی است که خوش طعم است ولی بویی ندارد، منافقی «فاجر» که قرآن می‌ خواند مثل ریحان است که خوش بو و تلخ مزه است.

[در بعضی از روایات جمله زیر نیز در حدیث فوق وجود دارد].

منافقی که قرآن نمی‌ خواند همچو، حنظل «هندوانه ابوجهل» می ‌باشد که تلخ ‌مزه و بی ‌بوست.

6- اهل قرآن اهل الله واز خاصان درگاه خدا می ‌باشند: «إن لله عزوجل أهلین من الناس. قیل: من هم یا رسول الله؟ قال: أهل القرآن، هم أهل الله وخاصته». (احمد)

رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمود: همانا خداوند در میان مردم دو اهل دارد. عرض کردند آنها چه کسانی هستند یا رسول الله؟ فرمود: اهل قرآن اهل الله و خواص او می‌ باشند.

7- قرآن سندی «حجتی» است برای تو: «القرآن حجة أو علیك». (بخاری). قرآن سندی است یا به نفع تو و یا علیه تو.

8- قرآن حافظ تو از هر چیزی «بلائی» است: چنانچه در بیان فضیلت معوذتین و دو آیه آخر سوره بقره خواهد آمد.

9- تلاوت قرآن از بزرگترین نعمتها است: «لا حَسَدَ إلاَّ فی اثنتین: رجلٌ علَّمه الله القرآن فهو یتلوه آناءَ اللیل وآناء النهار». (بخاری).

پیامبر (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: حسد جائز نیست مگر در دو چیز «یکی از آندو» مردی که خداوند به او توفیق قران داده که ساعات شبانه‌روز خود را با آن بپا می ‌دارد و آنرا تلاوت می ‌نماید.

10- بلندپایگی و رفعت در دنیا و قیامت:

﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً﴾. [اسراء : 79]. در پاسی از شب از خواب برخیز و در آن نماز تهجد بخوان. این یک فریضه اضافی «غیر از نمازهای پنجگانه» برای تو است باشد که «در پرتو این عمل» خداوند تو را به مقام در خور ستایشی «و جای برجسته‌ای در دنیا و آخرت که موجب ستایش همگان باشد» برساند و مقام شفاعت کبری را به تو ارمغان دارد.

«إِنَّ اللهَ یرفَعُ بِهَذا الْکِتابِ أَقْواماً وَ یضع بِهِ آخَرین». (مسلم). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمود: خداوند بوسیله این کتاب اقوامی را پیروز «بلند» و اقوامی را بر زمین می ‌زند «شکست می ‌دهد».

11- شما را از تاریکی بیرون می‌ آورد:

﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾.[ابراهیم: 1].

«این قرآن کتابی است که آنرا برای تو فرستاده ‌ایم تا اینکه مردمان را در پرتو تعلیمات آن را از تاریکیها «گمراهیهای کفر و نادانی» به سوی نور «روشنائی ایمان و دانائی» بیرون بیاوری».

12- حاضر شدن فرشتگان «بهنگام تلاوت قرآن»: «تلك الملائكة کانت تستمع لك، ولو قرأت لأصبحت یراها الناس، ما تستتر منهم». (مسلم). پیامبر اکرم(صلى الله علیه وسلم) فرمودند: فرشتگان به شما گوش فرا می ‌دهند و اگر «قرآن» بخوانی مردم فرشتگان را می ‌بینند و آنها از دید مردم پنهان نمی ‌شوند.

13- برای تلاوت هر حرفی ده حسنه وجود دارد: «من قرأ حرفاً من کتاب الله فله به حسنة. والحسنة بعشر أمثالها لا أقول (الم) حرف، ولکن الف حرف ولام حرف ومیم حرف». (الترمذی).

کسیکه یک حرف از کتاب خدا «قرآن» را تلاوت کند. یک حسنه «نیکی» نصیبش می ‌شود، هر حسنه ده برابر پاداش دارد، «پس مزد هر حرفی ده حسنه است» و من نمی ‌گویم که (الم) یک حرف است بلکه الف یک حرف و لام یکحرف و میم یکحرف است.

14- علو درجه در بهشت: «یقال لصاحب القرآن: اقْرَأْ وارْقَ ورتِِّلْ کما کنت ترتل فی الدنیا فإن منـزلتک عند آخر آیة تقرأها». (الترمذی).

پیامبر (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: روز قیامت به همنشین قرآن گفته می ‌شود : بخوان و در درجات بالا رو و ترتیل کن و زیبا و با ادب بخوان همانا منزلت تو نزد آخرین آیه‌ی است که تلاوت می ‌نمایی «بسیار بالاست».

15- محفوظ شدن از فتنه‌ ها و بلیات: «من حفظ عشر آیات من اول سورة الکهف عُصِمَ من فتنة الدجَّال. وهی أعظم فتنة فما دونها أولی». (مسلم).

پیامبر(صلى الله علیه وسلم) می‌ فرماید: هر کس ده آیه از اول سوره کهف را حفظ کند از فتنه دجال در أمان خواهد ماند. فتنه دجال بزرگترین فتنه است، فتنه ‌های یگر پائین ‌تر از آن آسانتر و کم ‌خطرتر می‌ باشند.

16- مقام رفیع و اجر و پاداش چند برابر: «الماهر بالقرآن مع السفرة الکرام البررة والذی یقرأ القرآن ویَتَتَعْتَعُ فیه وهو علیه شاق له أجران». (مسلم). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: آنکه در خواندن قرآن مهارت دارد با سفیران گرامی نیک خواهد بود و آنکه قرآن را می ‌خواند ولی در آن درمیماند و «بخاطر لکنت زبان» خواندن برایش دشوار است دو اجر دارد.

17- قرآن محافظ است: چنانکه در بحث فضائل سوره فاتحه و آیه الکرسی و معوذتین خواهد آمد.

18- نزول آرامش، باریدن رحمت، قرار گرفتن در حضور خدا: «وما اجتمع قوم فی بیت من بیوت الله یتلون كتاب الله ویتدارسونه بینهم إلاَّ نزلت علیهم السكینة وغشیتهم الرحمة وحفتهم الملائكة وذكرهم الله فیمن عنده». (مسلم).

رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می ‌فرماید: هرگاه گروهی در خانه ‌ای از خانه‌ های خدا «مسجد» گردهم آیند و دور هم جمع شوند و قرآن را تلاوت نمایند و آنرا برای یکدیگر بخوانند. و تفسیر و تبیین وتمرین کنند خداوند آرامش را بر آنان نازل و رحمت را بر آن ‌ها می ‌باراند و فرشتگان اطراف آنها را می ‌گیرند و پیرامون آنان حلقه می ‌زنند و در ملأ اعلی بفرمان خدا مورد بحث قرار می‌ گیرند و خداوند آنها را از مقربان درگاه خود محسوب می ‌نماید.

19- ازدیاد ایمان و پایداری:

﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾. [الأنفال: 2].

«و هنگامیکه آیات «قرآن» بر آنان خوانده می‌ شود بر ایمانشان می ‌افزاید».

﴿كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾. [الفرقان: 32].

«همین گونه «ما قرآن را بصورت آیات جداگانه و بخش بخش می ‌فرستیم» تا دل تو را «با انس بدان و حفظ آن پابرجا و استوار بداریم و آنرا قسمت به قسمت و آرام و آرام «توسط جبرئیل بر تو» فرو می‌ خوانیم «تا آنرا بدقت بیاموزی و کم کم به خاطر بسپاری».

20- شفاء و رحمت است:

﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾. [اسراء : 82].

«ما آیاتی از قرآن را فرو می ‌فرستیم که مایه بهبودی «دلها از بیماری نادانی و گمراهی و پاکسازی درونها از کثافات هوی و هوس و تنگ چشمی و آزمندی و تباهی» و رحمت مؤمنان «به سبب در برداشتن ایمان و رهنمودهای پر خیر و برکت خدا» است».

 



برچسب ها : ذکر فضائل قرآن با استفاده از دلیل قرآن و سنت ,
بازدید : 492
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:34 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

توكل...

هم اكنون در رابطه با توكل به خدا سخن خواهیم گفت. عبادتی كاملاً قلبی كه فقط به‌وسیله‌ی قلب انجام می‌گیرد. مردم برداشت نادرستی از این عبادت دارند، آن‌چه به ذهن مردم خطور می‌كند، آن است كه دارو نخورد! كار نكند! خوب درس نخواند! و بگوید: من به خدا توكل كرده‌ام. من دعا می‌كنم. چنین برداشتی اشتباه است.

پیش از شروع جلسه و صحبت در رابطه با ارزش توكل می‌گویم كه چنین فهم و دركی اشتباه است، چرا؟ چون توكل عبادتی قلبی است و هیچ ربطی به اعضای بدن ندارد.

به اعضای بدن ربطی ندارد، یعنی چه؟

یعنی تو با اعضایت ـ دست، پا، زبان و همه‌ی اعضا ـ سعی و تلاش می‌كنی، گویی كه هیچ توكلی وجود ندارد، همه‌ی اعضا با منتهای قدرت و توان كار می‌كند. قلب طوری عمل می‌كند كه گویی هیچ عضوی وجود ندارد، قلب هیچ ارتباطی با اسباب ندارد و فقط به خداوند یگانه متصل است، ولی اعضا شب و روز از اسباب استفاده می‌كند، بنابراین كار می‌كند، دارو می‌خورد، درس می‌خواند، سر جلسه‌ی امتحان حضور می‌یابد، به دنبال چیزی كه برایش مفید است می‌رود و در پی مصلحتش است.

دختر به شدت جوانی را كه به خواستگاریش آمده است، می‌خواهد و چیزی به عنوان «من به خدا توكل دارم.» وجود ندارد ‌و در رابطه با خواستگاری كه آمده پرس و جو نمی‌كنم، چون او ظاهراً شخصی متدین است، توكلم بر خداست، او هرگز مرا رها نمی‌كند! این اشتباه است، تو توكل را نفهمیده‌ای.

توكل آن است كه با اعضایت از اسباب استفاده كنی و دل به اسباب نبندی. توكل از واژه‌ی «وكیل» گرفته شده که یكی از نام‌های نیك خداوند است، وكیل یعنی چه؟ می‌خواهیم كمی ‌با وكیل زندگی كنیم.

وكیل كسی است كه با احسان و نیكی‌اش به امور بندگانش می‌پردازد، با احسانش به همه‌ی امور بندگانش رسیدگی می‌كند. پس هرگز باعث نابودی آنان نشده و هرگز آنان را به بدی و شر تحویل نمی‌دهد، بلكه آنان را به سوی مصلحتشان سوق می‌دهد، وكیل یكی از نام‌های پروردگار است، این كه تو راه درستی را در زندگیت در پیش بگیری، مسئوولیت اوست و در این راه به تو كمك می‌كند و هرگز تو را تسلیم شر و بدی نمی‌نماید، تو را به سوی خیر و خوبی رهنمون می‌سازد، وكیل كسی است كه تو را به سوی آن‌چه به نفع و مصلحت توست سوق می‌دهد، به همین خاطر رسول‌الله را می‌بینی كه به درگاه خداوند این چنین دعا كرده و می‌فرماید: «لَبَّیكَ وَسَعدَیكَ وَالخَیرُ فِی یَدَیكَ وَالشَّرُّ لَیسَ إلَیكَ»[1].

من مسأله‌ای عجیب و حیرت‌انگیز را به شما می‌گویم تا به وسیله‌ی آن مفهوم وكیل را هر چه بهتر دریابید. گاهی اوقات در زندگی ما مشكلاتی پیش می‌آید و جامعه‌ی كنونی ما به خاطر مشكلات بی‌شماری از قبیل: كمی رزق و روزی، فرزندان معتاد به مواد مخدر یا فرزندان سركش و نافرمان و. . . به این نام خدا یعنی وكیل و نیز توكل كه در رابطه با آن سخن خواهیم گفت، نیاز مبرم دارد.

دنیا در برابر جوانی كه فارغ التحصیل شده تیره و تار است، دیگری نمی‌تواند ازدواج كند، دیگری از ازدواجش و مشكلات بسیار بزرگ و پیچیده رنج می‌برد، در این اوضاع و احوال به چه چیزی احتیاج داری؟ نیازمند اعتماد به وكیل هستی، نیازمند شناخت وكیل، دوست داشتن وكیل، پناه بردن به وكیل و توكل بر او هستی.

به همین خاطر برادرانم! وقتی خداوند سبحان راهی در برابر انسان می‌بندد، شش یا هفت راه دیگر در برابرش می‌گشاید، در حالی‌كه تو با جهالت و نادانی‌ات می‌گویی: خدایا! چرا این راه را بر من بستی؟ ولی گاهی اوقات خداوند یك راه را بر تو می‌بندد تا راه‌های دیگری را در برابرت بگشاید، تا ببینی زمانی که دنیا در برابرت تیره و تار شده است، بدان كه آن وكیل تو را رها نمی‌كند، بدان كه آن وكیل راه‌های دیگری را که موجب رضایت و خوشبختی تو می‌گردد، در برابرت می‌گشاید.

در این رابطه مثالی بسیار زیبا می‌آورم، ما همه این مثال را دیده‌ایم و آن را تجربه نموده‌ایم. در این مسأله خوب بیندیش، جنین در شكم مادر، فقط از یك روش تغذیه می‌شود، به وسیله‌ی خون و این غذا از طریق ناف كه به جنین متصل است، به او می‌رسد، وقتی جنین به دنیا می‌آید، نوزاد گریه می‌كند. چرا! زیرا او آن روشی را كه به آن عادت كرده بود از دست داده است و نمی‌داند كه خداوند از روی رحمت و مهربانیش دو راه دیگر جهت تغذیه برایش فرستاده است، دو سینه‌ی مادر، و غذا را از خون به شیر خالص و خوشمزه‌ی پر خاصیت تبدیل نموده است.

هنگامی‌كه از شیر گرفته می‌شود، گریه می‌كند، زیرا راهی را كه به آن عادت كرده بود ـ دو سینه‌ی مادر ـ از دست خواهد داد، در این‌جاست كه خداوند چهار راه جهت تغذیه در برابرش می‌گشاید. دو غذا و دو نوشیدنی، دو غذا كه شامل گیاه و گوشت و دو نوشیدنی كه شامل ‌آب و شیر است، بعد از این كه یك راه بود، تبدیل شد به دو راه و سپس چهار راه.

وقتی مرگ به سراغش می‌آید می‌گرید، چون این راه نیز بر او بسته می‌شود، پس اگر بنده‌ای صالح و نیكوكار باشد هشت در از دروازه‌های بهشت به رویش گشوده می‌شود، حالا وكیل را شناختی! او هرگز بنده را به شر و بدی نمی‌سپارد، بلكه او را یاری می‌كند، ولی انسان از روی جهل و نادانیش می‌پرسد: خدایا! چرا چنین كردی؟ چرا راهی را كه دوست داشتم و به آن عادت كرده بودم، بر من بستی؟ چرا رزق و روزی را از من باز داشتی؟ در حالی‌كه آن وكیل آن‌چه را مفیدتر و سودمندتر است برایش مهیا می‌نماید، ولی تو به خاطر ناآگاهی از مصالحت گمان می‌كنی كه خداوند خیر و بركت را از تو دریغ می‌كند.

جنینی كه به وسیله‌ی خون تغذیه می‌كند، وقتی به دنیا می‌آید گریه می‌كند، اما خداوند دو سینه‌ی مادر را برایش قرار می‌دهد تا از آن شیر بنوشد، وقتی از شیر گرفته می‌شود گریه می‌كند، ولی خداوند چهار راه در برابرش قرار می‌دهد: گیاه، حیوانات، شیر و آب و وقتی می‌میرد گریه می‌كند و خداوند از روی رحمتش ـ اگر شخصی صالح و شایسته باشد ـ هشت راه در برابرش می‌گشاید، دروازه‌های هشت‌گانه‌ی بهشت. چیزی را از تو منع می‌نماید، به خاطر سلامتی و عافیتت تو را مبتلا می‌كند، به خاطر پاكی و صفایت تو را امتحان می‌کند و به خاطر برگزیدن بهشت برایت، تو را از دنیا می‌برد، سبحان الله، آیا ما خدا را این‌گونه می‌شناسیم یا نه! این همان وكیل است.

پس چرا بر خداوند توكل نمی‌كنیم؟ به وسعت فرمانروایی‌اش بنگرید تا بدانید آیا بر او توكل می‌كنید یا نه؟ بیایید لحظاتی را با آیات سپری كنیم، به ملك و تسلط پروردگار بر زمام همه‌ی امور در تمام جهان خوب بنگرید تا بدانید باید بر او توكل كنیم یا نه!

خداوند ـ تبارك و تعالی ـ می‌فرماید:

«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (آل‌عمران/26).

(بگو: پروردگارا! ای همه چیز از آن تو! تو هر که را بخواهی حکومت و دارایی می‌بخشی و از هرکه بخواهی حکومت و دارایی را بازپس می‌گیری و هر کس را بخواهی عزت و قدرت می‌دهی و هر کس را بخواهی خوار می‌داری، خوبی در دست تو است و بی‌گمان تو بر هر چیزی توانایی.)

من از شما می‌خواهم تا این سخنان را با قلب‌هایتان بشنوید نه با گوش‌هایتان، بعد از این سخنان آیا به مردم پناه می‌بریم؟! آیا فقیر به فقیر دیگری وابسته می‌شود؟! آیا كسی که خود چیزی ندارد، از فقیر و ندار دیگری درخواست می‌كند یا به كسی كه همه چیز در دست اوست، پناه می‌برد؟! چگونه به مردم پناهنده می‌شویم و می‌گوییم فلانی تنها كسی است كه می‌تواند ما را نجات دهد؟ یقین به خداوند كجاست؟ توكل قلبت بر خداوند یكتا كجاست؟ این ذات وكیل از چه جایگاهی در زندگی تو برخوردار است؟

خداوند ـ تبارك و تعالی ـ می‌فرماید:

«قُلْ مَن یَكْلَؤُكُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ» (انبیا/42).

(بگو: چه کسی می‌تواند شما را در شب و روز از خداوند مهربان محفوظ و مصون بدارد؟!)

چه كسی به جز خدا شب و روز از شما محافظت می‌كند؟ تو در تمام طول روز معصیت می‌كنی در حالی‌كه او از شب تا صبح از تو محافظت و نگهداری می‌كند. برادرانم! آیا فراموش كرده‌ای كه چه كسی در رختخواب از تو محافظت می‌كند؟ پدرت، مادرت یا كلید اتاق! یا خداوند ـ تبارك و تعالی ـ آن خدای وكیل؟!

خداوند متعال می‌فرماید:

«قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ» (مؤمنون/88).

(بگو: فرماندهی بزرگ همه چیز در دست چه کسی است، کسی که پناه می‌هد و کسی را از او پناهی نیست.)

ملكوت همه چیز در دست كیست؟ رزق و روزی تو در دست چه كسی است؟ فایده و منفعت تو در دست كیست؟!

رسول‌الله (ص) می‌فرماید:

«إِنَّ أَحَدَكُمْ یُجْمَعُ خَلقهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا نُطفَةً، ثُمَّ یَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ یَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ یُرسَلُ إِلَیْهِ المَلكَ فَیَنفَخُ فِیهِ الرُّوحَ وَیؤمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ بِكتب رِزقِهِ وَأَجَلِهِ وَعَمَلِهِ وَشَقِیٌّ أَوْ سَعِیدٌ»[2].

(خلقت هر یك از شما در شكم مادرش تا چهل روز به صورت نطفه است، سپس تا همان اندازه خون‌پاره است، سپس تا همان اندازه پاره گوشت است، سپس خداوند فرشته‌ای را به سوی وی می‌فرستد تا روح را در او بدمد و فرمان ثبت چهار چیز درباره‌ی او صادر گردد: نوشتن روزی‌اش، اجلش، كردارش و این‌كه بدبخت است یا خوشبخت.)

زمام همه‌ی امورت به دست كیست؟ به چه كسی پناه می‌بری؟ قلبت به خاطر چه كسی می‌تپد؟ آیا به خاطر مردم و دنیا می‌تپد؟ آیا اكنون توكل می‌كنیم یا نه!

به این فرمایش پروردگار متعال خوب بیندیش كه می‌فرماید:

«قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (بقره/142).

(بگو: خاور و باختر از آن خداست، هر که را بخواهد به راه راست رهبری می‌کند.)

آیا از گمراهی و ضلالت هراسانی؟! به چه كسی پناه می‌بری؟! به چه كسی می‌گویی: به من بده! به چه كسی می‌گویی: من از بازگشت به گمراهی می‌ترسم! می‌ترسم كه دوباره مرتكب گناه شوم! می‌ترسم كه حجاب را ترك كنم! می‌ترسم در مسجد نماز نخوانم! به چه كسی پناه می‌بری؟! به آن وكیل پناهنده می‌شوی: «بگو: خاور و باختر از آن خداست، هر که را بخواهد به راه راست رهبری می‌کند.»

«قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُل لِلّهِ» (انعام/12).

(بگو: آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن الله است.)

آیا گسترش و وسعت مالكیت پروردگار را احساس می‌كنی؟! چه كسی صاحب آسمان‌ها و زمین است، چه كسی؟ خداوند، خداوند یكتا و وكیل.

پروردگار می‌فرماید: ««قُلْ أَرَأَیْتُمْ» (بگو: به من بگویید.) همراه من خوب بیندیشید:

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُم بِهِ» (انعام/46).

(بگو: به من بگویید که اگر خداوند گوش و چشم‌هایتان را بگیرد و بر دل‌هایتان مهر نهد غیر از الله خدایی هست که آن‌ها را به شما برگرداند؟)

كیست؟ اگر او همه‌ی نعمت‌هایی را كه به تو ارزانی داشته است، از تو بستاند، چه كسی آن‌ها را به تو باز می‌گرداند؟ چه كسی غیر از وكیل. اكنون آیا به او توكل می‌كنی یا نه؟ به او پناه می‌بری یا نه؟ تسلیم او می‌شوی یا نه؟ الله تعالی می‌فرماید:

«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ» (انعام/65).

(بگو: خدا می‌تواند عذاب بزرگی از بالای سرتان و یا از زیر پاهایتان بر شما بگمارد.)

چه كسی می‌تواند شما را به مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها مبتلا سازد؟ چه كسی آن را برطرف می‌سازد؟!

الله تعالی می‌فرماید:

«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم». كسانی كه به آنان پناه برده می‌شود، فلانی مرا دریاب! فلانی به دادم برس! وابستگی به اهل دنیا:

«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» (یونس/34).

(بگو: آیا از این انبازان و شریکان شما کسی هست که آفرینش را آغاز کند و بار دیگر آن آفرینش را از سر گیرد؟ بگو: تنها خداست که آفرینش را آغاز می‌کند و سپس بار دیگر آن را از سر می‌گیرد، پس [از حق‏] به كجا بر گردانده می‏شوید؟.)

خداوند ـ تبارك وتعالی ـ می‌فرماید:

«قُلْ مَن یُنَجِّیكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» (انعام/63).

(بگو: چه کسی شما را از تاریکی‌های خشکی و دریا رهایی می‌بخشد؟)

این پرسش‌ها برای ما مطرح می‌شود و ما را مورد خطاب قرار می‌دهد؛ زمام امور به دست چه كسی است؟ كیست كه شما را یاری می‌دهد؟ به چه كسی پناه می‌برید؟ قلبت وابسته به چه كسی است؟ عبادتی قلبی كه هیچ ارتباطی با دیگر اعضا ندارد، تو از اسباب استفاده می‌كنی، درس می‌خوانی تا موفق شوی، شب و روز به دنبال كار می‌گردی، ولی قلبت یقین دارد كه فلان شخص نیست که كاری برای تو پیدا می‌كند، چرا كه خداوند است كه به من رزق و روزی خواهد داد، اوست كه اسباب ازدواج مرا مهیا خواهد ساخت و اوست كه مرا خوشبخت خواهد كرد، زیرا همه چیز در دست اوست و من نیز مال او هستم، از آن او هستم، وكیل.

[1] ـ مسلم، 771، أبوداوود 760 و أحمد، 805 از علی بن أبی طالب (رض).

[2] ـ بخاری، 3208 ومسلم، 2643 از عبدالله بن مسعود (رض).


 




برچسب ها : توکل چیست!!! ,
بازدید : 483
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:33 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.


به گزارش خبرگزاری ها این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.


وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.


این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.


به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید.

امتياز دهيد :

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.


به گزارش خبرگزاری ها این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.


وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.


این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.


به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید




برچسب ها : نتایج تحقیق یك هلندی درباره كلمه الله ,
بازدید : 524
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:30 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
گناه آثار ناگواری بر انسان بر جای می‌گذارد. امام ابن قَیّم جوزی برخی از این آثار بد را چنین ذکر کرده است:

1- محروم شدن از علم :

علم شرعی نوری است که خداوند به قلب هر که بخواهد می‌تاباند و گناه باعث خاموش شدن این نور می‌گردد.

هنگامی که امام شافعی برای آموختن علم به نزد امام مالک آمد، مالک که از هوش و استعداد وی خوشش آمده بود او را اینگونه نصیحت کرد:

«من می‌بینیم که خداوند بر قلب تو نوری تابانده است، آن را با گناه خاموش نکن»

گناه دشمن علم و آگاهی و معرفت است، و نیکی و بازداشتن نفس از هوا و هوس، کلید معرفت و شناخت است.

2- محروم شدن از روزی :

امام احمد در مسند خود از ثوبان (رضی‌الله عنه) روایت می‌کند که رسول‌الله (صلی‌الله علیه‌وسلم) فرمود:

«چه بسا که انسان به علت گناه خود از روزی محروم می‌شود». [به روایت ابن ماجه، آلبانی آن را حسن دانسته است]

برادر و خواهر عزیز. چه بسا انجام گناه باعث از دست رفتن موقعیت‌های و موفقیت‌های بسیاری می‌شود بدون آنکه حتی خود ما متوجه شویم و از سوی دیگر بسا انسان‌هایی که موفقیت‌های خود را مدیون خوبی‌هایی هستند که در حق دیگران انجام داده‌اند بدون آنکه خود بدانند.

3- تاثیر گناه در برخورد میان فرد و دیگران :

آثار گناه را حتی می‌شود در برخورد دیگران هم دید. یکی از بزرگان می‌گوید: وقتی گناه می‌کنم آثار آن را در وسیله‌ی سواری‌ام و در برخورد همسرم مشاهده می‌کنم!

4- سخت شدن کارها و بسته شدن درها بر روی انسان :

الله متعال در سوره‌ی طلاق می فرماید:

{ومن یتق الله یجعل له من أمره یسرا} [طلاق: 4]

«و هر كس تقوای الله را پیشه کند [الله] براى او در كارش آسانی قرار می‌دهد».

وقتی تقوا باعث آسان شدن کارها می‌شود در مقابل گناه و عدم تقوای الهی نیز باعث ایجاد مشکلات و سخت شدن کارها و بسته شدن درهای موفقیت بر روی انسان می‌شود.

5- احساس تاریکی در قلب و افسردگی و غم :

شخص گناهکار در قلب خود نوعی تاریکی و ظلمت را حس می‌کند. ابن حس پس از مدتی حتی در اعضا و جوارح و چهره‌ی شخص گناهکار آشکار می‌شود تا جایی که دیگران این تاریکی و افسردگی را نیز مشاهده می‌کنند.

عبدالله بن عباس (رضی‌الله عنه) می‌گوید:

«نیکی باعث روشنی در چهره و نور در قلب و گشایش در رزق و روزی و نیروی در بدن و محبت در قلوب دیگران می شود. و گناه باعث تاریکی چهره و تاریکی قلب و سستی در بدن و کمبود روزی و ایجاد نفرت در قلوب دیگران می‌شود».

یکی از نزدیکترین آثار گناهان افسردگی و هجوم غم‌ها و غصه‌هاست. به همان اندازه که انجام نیکی‌ها باعث ایجاد نوعی سبکبالی و آسایش درونی می‌شود، گناهان در انسان حس تنهایی و تاریکی و غصه و افسردگی را پدید می‌آورند.

تکرار گناهان و عدم ایمان به پاداش نیک الهی در انسان حس پوچی و هیچ‌انگاری بوجود خواهد آورد. در این مرحله انسان تنها به گذراندن این زندگی که از نگاه او چیزی جز زجر و مصیبت و بیهودگی نیست می‌پردازد.

6- محروم شدن از انجام طاعات و عبادات :

اگر گناه عقوبتی جز محروم شدن انسان از عبادت الله نداشت همین برای مجازات شخص گناهکار کافی بود. هر گناه باعث می‌شود انسان توفیق انجام کار نیک را از دست بدهد، کارهای نیکی که برای انسان از تمام دنیا با ارزشتر است.

گناه به مانند غذای مسمومی است که باعث می‌شود شخص به علت خوردن آن برای مدتها از خوردن دیگر غذاها محروم شود.

7- گناه، گناه می‌آورد :

هر گناه باعث می‌شود انسان استعداد انجام گناهان دیگر را پیدا کند. انجام گناه باعث می‌شود زشتی آن از قلب انسان خارج شود و به تدریج به انجام گناهان دیگر بپردازد تا جایی که شخص گناهکار دیگر نخواهد توانست به سادگی از آن دست بکشد.

بسیاری از گناهکاران با بی‌توجهی به گناهان کوچک و سهل‌انگاری در مورد آنان به تدریج رو به‌سوی گناهان بزرگتر گذاشته‌اند. گناه اول گناه دوم را در پی خواهد داشت. تنها قیچی توبه می‌تواند از ادامه‌ی این سلسله جلوگیری کند.

8- گناه باعث ضعیف شدن اراده‌ی خیر می‌شود :
گناهان باعث می‌شوند اراده‌ی انسان برای انجام کار خیر ضعیف شود و در عوض اراده‌ی انجام کارهای بد به تدریج قوی شود.
از خطرناکترین عوارض گناه این است که بر اثر تکرار آن اراده‌ی توبه نیز به تدریج ضعیف می‌شود تا جایی که دیگر انسان حتی فکر توبه را از ذهن خود خارج می‌کند. این از بدترین بیماری‌های قلب است که راه نزدیکی به سوی هلاکت است.

9- بیرون رفتن زشتی گناهان از قلب : تکرار گناهان باعث می‌شود کم‌کم زشتی گناه از قلب شخص گناهکار خارج شود و دیگر از انجام گناه شرم نکند.

در این صورت شخص گناهکار دیگر حتی از انجام گناه بصورت علنی و در برابر چشم مردم هیچ ابایی نخواهد داشت تا جایی که دیگران را نیز بسوی گناهان دعوت خواهد کرد.

آثار اجتماعی؟

اینها برخی از آثار گناه بر روی فرد بود. همانگونه که خواندید در این نوشته در مورد تاثیرات اجتماعی گناه بحث نشده است.
مصلحان اجتماعی معمولا در مورد اصلاح و تغییر پدیده‌های بدی که در جامعه وجود دارد می‌اندیشند. قتل، تجاوز، دزدی، آدم‌ربایی، قاچاق مواد مخدر و… از تخلف‌های بزرگی است که معمولا کم یا زیاد در هر جامعه‌ای وجود دارند.

علاوه بر اینها آفت‌های اجتماعی خطرناک دیگری نیز چون اعتیاد به مواد مخدر، مصرف دخانیات، مصرف مشروبات الکلی و… از معضلات بزرگ بسیاری از جوامع امروزی است.

شاید اشتباهی که بسیاری از مصلحان مرتکب می‌شوند این است که نقش اصلاح فردی را نادیده گرفته و می‌خواهند یک معضل بزرگ اجتماعی را بدون در نظر گرفتن خواستگاه‌ نخست آن یعنی افراد جامعه، حل کنند.

گناهان فردی به تدریج پایه‌های یک جامعه را سست کرده و راه را برای گناهان و مشکلات اجتماعی باز می‌کنند.

برادر و خواهر گرامی
توبه و بازگشت عمومی و همگانی بسوی الله سبحانه و تعالی و آغار کردن اصلاح همه جانبه از خودمان تنها راه بوجود آوردن یک جامعه سالم و صالح و به دست آوردن آرامش دنیا و آخرت است.

هر یک توبه راهی است بسوی رستگاری همه جانبه. هر یک نفر که دست از گناه بکشد جامعه یک قدم بسوی توسعه برمی‌دارد.
از این رو باید از خود آغاز کنیم و منتظر دیگران نمانیم.

ارسال کننده خواهر زری




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : آثار ناگوار گناه بر فرد و جامعه ,
بازدید : 639
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:28 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
بسم الله الرحمن ارحیم

ولادت و خانواده :
خدیجه(علیها السلام) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد) با توجه به اینكه سن حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر (ص) كمتر از سی سال بوده، پس تاریخ ولادت ایشان غیر از این است كه در متن داده شده است . ) خانواده ای كه خدیجه (علیها السلام)را پرورش داد از نظر شرافت خانوادگی و نسبت های خویشاوندی ، در شمار بزرگترین قبیله های عرب جای داشت.این خاندان در همه حجاز نفوذ داشت. آثار بزرگ و نجابت و شرافت از كردار و گفتار خدیجه (علیها السلام) پدیدار بود.
خدیجه (علیها السلام) از قبیله هاشم بود و پدرش خویلد بن اسد قریشی نام داشت . مادرش فاطمه دختر زائدبن اصم بود .

اخلاق خدیجه(علیها السلام ) :
خدیجه (علیها السلام)در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران كم نظیر بود . او به فضیلت اخلاقی و پذیرایی های شایان بسیار معروف بود و بدین جهت زنان مكه به وی حسد میورزیدند. دختر خویلد در سجایا و كمالات اخلاقی زبانزد و نمونه بود و به حق ایشان كُفو خوبی برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود. بی تردید می توان گفت كه این سجایا و فضایل اخلاقی سبب شد تا خدیجه(علیها السلام)برای همسری پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) شایسته شمرده شود. طبق روایات ، او برای پیامبر (صلی الله علیه وآله)یاوری صدیق بود.
سیر اعلام النّبلاء،ج2،ص114

آیا خدیجه(علیها السلام) قبل از پیامیر (صلی الله علیه وآله)ازدواج كرده بود؟:
معروف است ( بحار الانوار، ج16،ص10;تنقیح المقال،ج3،ص77;ریاحین الشریعه،ج2،ص202) اولین كسی كه به خواستگاری خدیحه )علیها السلام)آمد یكی از بزرگان عرب به نام "عتیق بن عائذ مخزومی" بود. او پس از ازدواج با خدیجه(علیها السلام)، در جوانی درگذشت واموال بسیاری را برای خدیجه(علیها السلام)به ارث گذاشت. پس از او "ابی هالة بن المنذر الاسدی" كه یكی از بزرگان قبیله خود بود با وی ازدواج كرد. ثمره این پیوند فرزندی به نام "هند"بود كه در كودكی درگذشت. ابی هاله نیز پس از چندی، وفات یافت وثروت بسیار از خویش بر جای گذاشت.
هر چند این مطلب كه پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)سومین همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و جز عایشه با دوشیزه ای دیگر ازدواج نكرد نزد عامه و خاصه معروف است ولی مورد تأیید همگان نمی باشد. جمعی از مورخان و بزرگان نظر مخالف دارند; برای مثال "ابولقاسم كوفی" ، "احمدبلاذری" ، "علم الهدی" ،(سید مرتضی) در كتاب "شافی" و "شیخ طوسی" در "تلخیص شافی" آشكارا می گویند كه خدیجه (علیها السلام) هنگام ازدواج با پیامبر، "عذرا" بوده است. این معنا را علامه مجلسی نیز تایید كرده است . او می نویسد: صاحب كتاب "انوار والبدء" گفته است كه زینب و رقیه دختران هاله، خواهران خدیجه(علیها السلام)بودند
تنقیح المقال،ج3،ص77.
برخی از معاصران نیز چنین ادعاكرده اند و برای اثبات ادعای خود كتابهایی نوشته اند.
ر.ك:بنات النبی(ص)ام ربائبه نوشته علامه سید جعفر مرتضی،ص 88.

آشنایی با حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) :
فضایل اخلاقی خدیجه(علیها السلام)،بسیاری ازبزرگان و صاحب منصبان عرب عتبه،شیبه،عقبة بن ابی معیط،ابوجهل و...ریاحین الشریعه،ج2،ص239. را به فكر ازدواج باوی می انداخت. تااینكه با مقامات معنوی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)آشنا شد و آن دو غلامی را كه برای تجارت همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرستاده بود مطالب و معجزاتی كه از وی دیده بودند برای خدیجه(علیها السلام) نقل كردند. خدیجه(علیها السلام) شیفته اخلاق و كمال پیامبر شد.البته او از یكی از دانشمندان یهود و نیز ورقة بن نوفل، كه از علمای بزرگ عرب و خویشان نزدیك خدیجه(علیها السلام) به شمار می رفت، درباره ظهور پیامبر(صلی الله علیه وآله) آخرالزمان و خاتم الانبیاء مطالبی شنیده بود .بحارالانوار،16،ص61.
همه این عوامل باعث شد تا خدیجه(علیها السلام)حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)را به همسری خود انتخاب كند .

ازدواج خدیجه:
زفاف حضرت خدیجه (علیها السلام)با حضرت محمد )صلی الله علیه وآله) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشت از سفر تجارت شام همان،ص20. تحقق یافت. در آن زمان، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) 25 سال داشت زندگانی فاطمه زهرا(س)،حسین عماد زاده،ص 29 و خدیجه کمتر از سی سال . ابن عباس سن ایشان را 28 سال نقل بحارالانوار،ج16،ص3. می كند. زندگانی فاطمه زهرا(س)،ص29. هر چند بعضی از مورخّان اهل سنّت سعی می كنند این سخن را رد كنند; چون راوی آن محمد بن صائب كلبی از شیعیان است و آنها او را ضعیف می دانند. خدیجه(علیها السلام) به سبب علاقه به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)مقام معنوی او با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ازدواج كرد وتمام دارایی و مقام و جایگاه فامیلی خود را فدای پیشرفت مقاصد همسرش ساخت. در عقد ازدواج حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)و خدیجه(علیها السلام)، عبدالله بن غنم بحارالانوار،ج16،ص12،اعلام النّبلاء،ج2،ص111. به آنها چنین تبریك گفت:
هنیئاً مریئاً یا خدیجة قد جرت ***لك الطیر فیما كان منك باَسعد
تزوجت خیر البریّة كلهّا ***ومن ذاالذی فی الناس مثل محمد؟
وبشّر به البُرّان عیسی بن مریم ***و موسی ابن عمران فیاقُرْب موعد
أقرّت به الكتاب قدماً بِاَنّه ***رسول من بطحاء هادو مهتد یكی از رجال قریش و شاعر بود.(بحارالانوار،ج16،ص14. ***گوارا باد بر تو ای خدیجه كه طالع تو سعادتمند بوده و با بهترین خلایق ازدواج كردی. چه كسی در میان مردم همانند محمد است. محمد كسی است كه حضرت عیسی و موسی به آمدنش بشارت داده اند و كتب آسمانی به پیامبری او اقرار داشتند. رسولی كه سر از بطحاء(مكه) در می آورد و او هدایت كننده و هدایت شونده است.

احترام پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)به خدیجه(علیها السلام) :
احترام حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) به خدیجه(علیها السلام)، به خاطر عقیده و اعتقاد او به توحید بود. سفینة البحار،ج2،ص 570،وقات الزهراء(س)،سید عبد الرزاق مقرم،ص7.

خصال خدیجه(علیها السلام) :
خدیجه(علیها السلام) از بزرگترین بانوان اسلام به شمار می رود. او اولین زنی بود كه به اسلام گروید; چنان كه علی بن ابی طالب(علیه السلام) اولین مردی بود كه به اسلام روی آورد.
تنقیح المقال،ج3،ص77.
اولین زنی كه نماز خواند، خدیجه بود.او انسانی روشن بین و دوراندیش بود.باگذشت علاقمند به معنویات، وزین و با وقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود. بحارالانوار،ج16،ص21و79. همین شرافت برای او بس كه همسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بودوگسترش اسلام به كمك مال و ثروت او تحقق یافت. سیرالاعلام النُّبلاء،ج2،ص111.

خدیجه از كتب آسمانی آگاهی داشت و علاوه بر كثرت اموال و املاك، او را "ملكه بطحاء" می گفتند.از نظر عقل و زیركی نیز برتری فوق العاده ای داشت و مهمتر اینكه حتی قبل از اسلام وی را "طاهره" ریاحین الشریعه، ج2،ص207. و "مباركه" و "سیده زنان" ریاحین الشریعه، ج2،ص207. می خواندند. سیرالاعلام النبلاء،ج2،ص111. جالب این است كه او از كسانی بود كه انتظار ظهور پیامبر جدید را می كشید و همیشه از ورقة بن نوفل و دیگر علماء جویای نشانه های نبوت می شد. اشعار فصیح پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) از علم و ادب و كمال و محبت او به آن بزرگوار حكایت می كند. بحارالانوار، ج16،ص52. نمونه ای از اشعار خدیجه درباره پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)چنین است:
فلوانّنی امسیت فی كل نعمة***ودامت لی الدنیا و تملك الاكاسرة
فما سُوِّت عندی جناح بعوضة***اذا لم یكن عینی لعینك ناظرةبحارالانوار،ج16،ص52. اگر تمام نعمت های دنیا از آن من باشد و ملك و مملكت كسراها و پادشاهان را داشته باشم، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانی كه چشمم به چشم تو نیافتد.
دیگر خصوصیت خدیجه این است كه او دارای شمّ اقتصادی و روح بازرگانی بود و آوازه شهرتش در این زمینه به شام هم رسیده بود. زندگانی فاطمه زهرا(س)،ص31.البته سجایای اخلاقی حضرت خدیجه(علیها السلام)چنان زیاد است كه قلم از بیان آن ناتوان است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)می فرماید: "افضل نساءاهل الجنة خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران وآسیه بنت مزاحم." ریاحین الشریعة،ج2،ص204. چه می توان گفت در شأن كسی كه مایه آرامش و تسلای خاطر رسول خدا بود؟!در تاریخ می خوانیم:
"حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) هر وقت از تكذیب قریش و اذیت های ایشان محزون و آزرده می شدند، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمی كرد مگر یاد خدیجه; و هرگاه خدیجه رامی دید مسرور می شد" همان، ص25.
ذهبی می گوید: مناقب و فضایل خدیجه بسیار است; او از جمله زنان كامل، عاقل، والا، پای بند به دیانت و عفیف و كریم و از اهل بهشت بود. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) كراراً او را مدح و ثنا می گفت و بر سایر امّهات مؤمنین ترجیح می داد و او را بسیار تجلیل می كرد. به حدی كه عایشه می گفت: بر هیچ یك از زنان پیامبر به اندازه خدیجه رشك نورزیدم و این بدان سبب بود كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)بسیار او را یاد كرد. سیر الاعلام النبلاء،ج2،ص111.

درود خدا برخدیجه(علیها السلام) :
خدیجه كبری(علیها السلام) چنان مقام والایی داشت كه خداوند عزّوجل بارها بر او درود و سلام فرستاد.طبق روایاتی از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)هنگام بازگشت ازمعراج، به جبرئیل فرمود: "آیا حاجتی داری؟"
جبرئیل عرض كرد: خواسته ام این است كه از طرف خدا و من به خدیجه سلام برسانی" بحارالانوار،6،ص7. در روایتی دیگر می خوانیم: روزی خدیجه به طلب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیرون آمد. جبرئیل به صورت مردی با وی روبه رو شد و از خدیجه احوال رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را پرسید. خدیجه نمی توانست بگوید رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در كجا بسر می برد.او می ترسید این مرد از كسانی باشد كه قصد كشتن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را دارد. وقتی كه خدمت آن حضرت رسید و قصه را باز گفت، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)فرمود:آن جبرئیل بود و امر كرد كه از خدا تو را سلام برسانم.ریاحین الشریعه، ج2،ص206.

نقش خدیجه(علیها السلام) در پیشبرد اسلام:
وقتی حضرت خدیجه(علیها السلام) دریافت كه سعادتمند شده، هر چه داشت در راه پیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) انفاق كرد. او تمام اموال خویش را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بخشید و در راه نشر اسلام به مصرف رساند. تا جایی كه هنگام رحلت پارچه ای برای كفن نداشت. ابن اسحاق جمله ای در شأن خدیجه دارد كه گویای همكاری و صداقت او در پیشبرد اسلام است. او می گوید: "خدیجه یاور صادق و با وفای پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود و مصیب تها در پی رحلت خدیجه(علیها السلام) وابو طالب بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) سرازیر شد." سیره ابن هشام،ج1،ص426. گویا این دو در برابر هجوم ناملایمات بر پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)،سدی بلند و مستحكم بودند.این جمله معروف كه اسلام رهین اخلاق پیامبر (صلی الله علیه وآله)، شمشیر علی (علیه السلام)، و اموال خدیجه است الصحیح فی سیرة النبی الاعظم (ص)، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ج3،ص198. از نهایت همكاری و صداقت خدیجه(علیها السلام) پرده بر می دارد.

فرزندان خدیجه(علیها السلام) :
در تعداد فرزندان خدیجه(علیها السلام)،میان مورّخان اختلاف است. به گفته مشهور: ثمره ازدواج رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و خدیجه(علیها السلام)، شش فرزند بود.1- هاشم.2- عبدالله. به این دو "طاهر" و "طیّب" می گفتند. بعضی مدعی هستندكه پیامبرازخدیجه دو پسر به نام قاسم و عبدالله داشت كه ملقّب به طیّب و طاهر بودند نه این كه غیراز قاسم و عبدالله فرزندانی به نام طیّب وطاهر باشد. (ریاحین الشریعه،ج2،ص267. 3- رقیّه.4- زینب. 5- ام كلثوم.6- فاطمه. رقیّه بزرگترین دخترانش بود و زینب، ام كلثوم و فاطمه به ترتیب پس از رقیّه قرار داشتند.پسران خدیجه(علیها السلام)پیش از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)بدرود زندگی گفتند. ولی دخترانش، نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را درك كردند. فروغ ابدیّت ،ج1،ص167. گروهی از محققان معتقدند: قاسم و همه دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پس از بعثت به دنیا آمدند و چند روز پس از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)به مدینه هجرت كردند. تنقیح المقال،ج3،ص77.

وصیّت خدیجه(علیها السلام) :
حضرت خدیجه(علیها السلام) سه سال قبل از هجرت بیمار شد ریاحین الشریعه،ج2،ص77. پیغمبر(صلی الله علیه وآله)به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه(علیها السلام)، "اما علمت انّ الله قد زوجّنی معك فی الجنّة" آیا می دانی كه خداوند تو را در بهشت نیز همسر من ساخته است؟! آنگاه از خدیجه(علیها السلام) دل جویی و تفقّد كرد او را وعده بهشت داد و درجات عالی بهشت را به شكرانه خدمات او توصیف فرمود.بحارالانوار،ج19،ص20.
چون بیماری خدیجه شدّت یافت، عرض كرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم:
من در حق تو كوتاهی كردم، مرا عفو كن. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به كار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف كردی. عرض كرد یا رسول الله! وصیت دوم من این است كه مواظب این دختر باشید و به فاطمه زهرا(علیها السلام)اشاره كرد. چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا كسی از زنان قریش به او آزار برساند. مبادا كسی به صورتش سیلی بزند. مبادا كسی بر او فریاد بكشد. مبادا كسی با او برخورد زننده ای داشته باشد. اما وصیت سوم را شرم می كنم برایت بگویم. آن را به فاطمه می كنم تا برایت بازگو كند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود:"نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم; از تو می خواهم مرا در لباسی كه هنگام نزول وحی به تن داشتی، كفن كنی." پس فاطمه زهرا(علیها السلام)ازاتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض كرد. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)آن پیراهن را برای خدیجه(علیها السلام)فرستاد واو بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه(علیها السلام)پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)غسل و كفن وی را به عهده گرفت. ناگهان جبرئیل در حالی كه كفن از بهشت همراه داشت نازل شد و عرض كرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: "ایشان اموالش را در راه ما صرف كرد و ما سزاوار تریم كه كفنش را به عهده بگریم."شجره طوبی، ج2،ص235;پند تاریخ، ج2،ص22.

وفات خدیجه(علیها السلام) :
مطابق آنچه شایع شده است خدیجه(علیها السلام) در سن 65 سالگی (چنانكه گفتیم سن ایشان كمترازاین مقداربوده است. ) در ماه رمضان سیز الاعلام النبلاء،ج2،ص112،طبق قولی حضرت خدیجه در ماه رجب رحلت فرمود.(المصباح،ص566.) سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب بحارالانوار،ج9،ص14. جان به جان آفرین تسلیم كرد. پیغمبرخدا(صلی الله علیه وآله)شخصاً خدیجه(علیها السلام)راغسل داد، حنوط كرد و با همان پارچه ای كه جبرئیل از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه(علیها السلام)آورده بود،كفن كرد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)شخصاً درون قبر رفت، و سپس خدیجه(علیها السلام)را در خاك نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت.
او بر خدیجه(علیها السلام) اشك می ریخت، دعا می كرد و برایش آمرزش می طلبید.آرامگاه خدیجه در گورستان مكه در "حجون" واقعبحارالانوار،ج9،ص14. است. همان،ص21.رحلت خدیجه برای پیغمبر مصیبتی بزرگ بود; زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) احترام می گذاشتند و از آزار وی خودداری می كردند.

یاد خدیجه(علیها السلام) :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)با این كه بعدها با زنانی چند ازدواج كرد; ولی هرگز خدیجه را از یاد نبرد. عایشه می گوید: هر وقت پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله)یاد خدیجه می افتاد، ملول و گرفته می شد و برای او آمرزش می طلبید. روزی من رشك ورزیدم و گفتم: یا رسول اللّه، خداوند به جای آن پیر زن، زنی جوان و زیبا به تو داد.
پیغمبر (صلی الله علیه وآله) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دست بر دست من زد و فرمود:خدا شاهد است خدیجه زنی بود كه چون همه از من رو می گردانیدند، او به من روی می كرد; و چون همه از من می گریختند; به من محبت و مهربانی می كرد;و چون همه دعوت مرا تكذیب می كردند،به من ایمان می آورد و مرا تصدیق می كرد. در مشكلات زندگی مرا یاری می داد و با مال خود كمك می كرد و غم از دلم می زدود. همان ،ج43،ص131. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: " وقتی خدیجه(علیها السلام) از دنیا رفت، فاطمه كودكی خردسال بود،نزد پدر آمد و گفت:"یا رسول الله اُمی"; مادرم كجاست؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) سكوت كرد. جبرئیل نازل شد وگفت: خدایت سلام می رساند و می فرماید:به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در كاخ طلایی كه ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند، جای دارد. المجالس، ص110.

ارسال شده توسط خواهر زری




برچسب ها : زندگی نامه حضرت خدیجه رضی الله عنها ,
بازدید : 2206
[ 26 مهر 1389 ] [ 12:26 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

فرماندار نیویورک درنظر دارد موضوع تغییر مکان مرکز فرهنگی اسلامی و مسجد مسلمانان را که قرار بود در نزدیکی محل حملات یازدهم سپتامبر بنا شود به محلی که دارای بار عاطفی کمتری برای مردم است مطرح کند.

 

"مگی مک کئون"، سخنگوی "دیوید پاترسون، سخنگوی فرماندار نیویورک، گفت: ما در حال بررسی موضوع تغییر مکان این مرکز اسلامی هستیم، ولی هنوز گفتگوی رسمی میان فرماندار، امام یا سازنده این طرح صورت نگرفته است. انتظار داریم که جلسه‌ای در آینده نزدیک در این رابطه تشکیل دهیم. "پیتر کینگ"، نماینده نیویورک در کنگره، اظهار داشت که این موضوع را روز سه‌شنبه 26 مرداد ماه با پاترسن به بحث گذاشته و فرماندار به وی گفته است که این هفته با مقامات مسلمان دیدار می‌کند تا درباره کمک‏های مالی ایالتی برای یافتن یک محل دیگر گفتگو کند.

 

"سلطان"، سخنگوی این پروژه، گفت: تاکنون هیچ دیداری برنامه‌ریزی نشده است. ما از توجه فرماندار به این موضوع قدردانی کرده و گفتگوهای خود را با سایر مقامات ادامه می‌دهیم.

 

این مرکز اسلامی و مسجد قرار است با 13 طبقه در نزدیکی محلی که انفجارهای یازدهم سپتامبر 2001 رخ داد و در پی آن 3 هزار نفر جان خود را از دست دادند ساخته شود، اما این موضوع این روزها به بحث، مناقشات و جنجال‏های متعددی میان احزاب سیاسی، رسانه‌ها و عموم مردم تبدیل شده است.

 

کینگ همچنین اظهار داشت که علاقمند به ساخت این مرکز اسلامی و مسجد است، اما محل آن باید دورتر از این محل مناقشه‌برانگیز باشد.

 

تاکنون شخصیت‏های سیاسی و دینی بسیاری از ساخت این مسجد حمایت کرده‌اند.




برچسب ها : مسجد13طبقه نیویورک ,
بازدید : 533
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:33 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

سنی نیوز: روز نامه "واشنگتن تایمز" که روزانه در پایتخت آمریکا به نشر میرسد مربوط به موسسه ارتباطات اخبار جهان و متعلق به گروه رسانه ای بین المللی اتحادیه کلیسا های ایالات متحده آمریکا می باشد. 

http://www.img4up.com/up2/561025.jpg

این روزنامه در کشوری به نشر می رسد که شب و روز داد از دموکراسی و آزادی دینی و مدارا میان اتباع ادیان و حقوق انسان و احترام و همزیستی میان تمدن ها میزند! این اصطلاحاتی است که در ظاهر از آن استفاده میشود لیکن در واقع مصالح و منافع رسانه ها و سیاسیتهای دو رویۀ غرب را تأمین میکند.

این روزنامه در شماره ای که روز چهار شنبه 11 اگست 2010 به نشر رسید در سر مقاله خود در باره ساعت مکه مكه مكرمه چنین نوشت: "در اسلام وقتی وجود ندارد، این ساعت بزرگ نمادی است برای توسعه طلبی دینی"!!

خواننده عزیز! توجه داشته باشید این سر مقاله تحریک آمیز علیه اسلام بوده و بوی نفرت و دشمنی نسبت به اسلام و مسلمانان از آن می آید.

ما در نقاط زیر بطور مختصر به یاوه گویی های این سرمقاله  اشاره می نماییم:

1- "این ساعت آن چنان که اعلان شده برای تعین وقت است نبوده بلکه برای گسترش دامنه اسلام گذاشته شده است. زیرا در بالای آن کلمه "الله اکبر" نوشته شده و چراغ های سفید و سبز آن روزانه پنج بار بخاطر تذکر دادن مردم به اوقات نماز روشن می گردد!!"

2- "برخی از دانشمندان مسلمان گفته اند: مکه مرکز زمین است لذا مردم جهان باید به ساعت مکه اوقات شان را تعین نمایند". سپس می افزاید: "این کار درست نیست، در مفکوره اسلام همه تحقیقات و پژوهشهای علمی باید تابع واقعیت هایی باشد که قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) به آن تصریح نموده است، و وقتی رسول اسلام بگوید مکه مرکز جهان است باید چنین باشد، و هرگاه واقعیت های علمی با این فرهنگ در تضاد باشد باید نادیده گرفته شود طوریکه مسلمانان ادعا دارند".

3- ساعت گرینویچ که جهان امروزی طبق آن اوقات شان را عیار می کنند از بقایای امپراطوری بریتانیا بوده که یکی از منافع جوهری آن تحمیل وقت و فرهنگ بریتانیا بر بسیاری از نقاط جهان است، علی رغم مخالفت ایالات متحده آمریکا با این امر، ساعت مکه نیز تقلیدی از امپراطوری بریتانیا بوده که نشان دهنده جاه طلبی و توسعه طلبی دینی مسلمان است.

6- ساعت مکه نمونه ای است از راههایی که مسلمانان تلاش دارند عقیدۀ خود را بر مردم جهان تحمیل نمایند.

5- دوران ما شاهد برخورد های تمدن ها است. مثال دیگری از تلاشهای مسلمانان برای گسترش اسلام و سلطه جویی در عالم، طرحی که سازمان کنفرانس اسلامی در مورد حقوق بشر (که یکی از معاهدات مهم و اساسی قانون بین المللی بشمار می رود) ارایه نموده و در آن آمده: کشور های که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل میدهند نباید تابع این معاهده باشند بلکه پایبند تعالیم والای شریعت اسلامی باشند که در زمینه حقوق بشر بیان داشته است. و به عبادت دیگر، سازمان کنفرانس اسلامی اصل حقوق بشر را که سازمان ملل متحد آنرا تصویب نموده مردود میشمارد.

6- در وقتی که جهان امروزی شاهد گشایش همه ابعاد زندگی است و انسان امروزی قبل از هر زمانی با هم نزدیکتر شده اند،مردمان متعصب که به دنبال دفاع از دین اسلام هستند راههایی را جستجو می کنند که مسلمانان را از سایر مردمان جهان منزوی ساخته و تقسیم به اردوگاههای رقیب نموده اند.

7- در زمانی که دولت اوباما به دنبال راههای صلح است!! برخی از رهبران جهان اسلام پیشنهاد غرب را قبول نکرده  کاری دلخواه خود را در انزوا قرار دادن خود و ملت های خود از سایر ملت های جهان انجام میدهند.

این بود خلاصه مهمترین نقاط سر مقاله روزنامه "واشنطن تایمز" که تلاش نموده افکار عمومی مردم آمریکا را علیه اسلام و مسلمانان تحریک نماید و هرگونه سرمایه فرهنگی مسلمانان را به توطئه علیه غرب متهم نماید. این مفاهیم توسط افراط گرایان و محافظه کاران رسانه های آمریکا دامن زده میشود طوریکه تاثیرات منفی آن از خلال نظرات خوانندگان روزنامه در این کشور روشن می گردد که غرب تا چه حدی با مسلمانان و کشور عربستان سعودی که در آن رمزهای وحدت مسلمانان وجود دارد عداوت و دشمنی را دردلهای شان می پرورانند.

کشور عربستان سر زمینی است که قبله مسلمانان و مقدسات آنها را در آغوش کشیده است بنابر این دشمنان داخلی و خارجی سعی دارند تا علیه این سرزمین مقدس توطئه چینی نمایند.

آری! ما امروز بیش از هر وقتی به رسانه هایی نیاز داریم تا تحلیلات مغرضانۀ و شبه پراگنی دشمن علیه اسلام و مسلمانان را پیگری نموده و با هر وسیله ممکن بر آن پاسخ ارایه نمایند، زیرا دشمنان اسلام همه با هم، تیرهای زهراگین شان را از یک كمان علیه اسلام و مقدسات اسلامی شلیك می کنند. اگر امروز اهل کتاب آستین انتقام را از مسلمانان بالا زده، روافض نیز به نوبۀ خود بر ساحت پاک ناموس پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بیشرمانه تجاوز نموده اند، و جز این نیست که چهرۀ اصلی شان را به امت اسلامی افشا و معرفی می نمایند.

و جالب است بدانید که موقف شیعیان رافضی در ایران مانند برادران صهیونست آمریکایی آنها در غرب بود....

بزرگترین ساعت جهان در مکه مکرمه + عكس

به روافض بگویید: موتوا بغیضکم!

امتياز دهيد :

در زمان خلافت سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) دامنه ی فتوحات اسلامی در سرزمین شام گسترش یافت تا به بیت المقدس که مسجد الاقصی در آن قرار دارد رسید.

در اینجا بود که فرمانروایان مسیحی که بر سرزمین شام و روم حکومت می کردند در خواست کردند که باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً حضور داشته باشد و قرارداد صلح را به دست خود بنویسد تا کلیدهای مسجد الاقصی را به وی تحویل دهند. زیرا تحویل بیت المقدس و مسجد الاقصی به این آسانی نیست. قدس با شهرهای دیگر فرق می کند. شهرهای دیگر از منزلت و جایگاه قدس برخوردار نیستند. مسجد الاقصی مکانی است که به دست مبارک حضرت سلیمان بنا شده و پیامبران بعدی در آن نماز خوانده اند. پس اگر لازم است که بیت المقدس تسلیم مسلمانان گردد، باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً آن را تحویل بگیرد.

فرمانده ی لشکر مسلمانان ابوعبیده (رضی الله عنه) این مطلب را به امیر المؤمنین گزارش می دهد و می گوید: فتح بیت المقدس بستگی به حضور شخص خلیفه دارد.

سیدنا عمر (رضی الله عنه) همانطور که در سایر کارهای مهم و سرنوشت ساز خلافت با اصحاب مشورت می کرد، در این باره هم مسئله را به شور گذاشت. عده ای رأیشان این بود که لازم نیست خلیفه به بیت المقدس برود، چون معتقد بودند که نباید به مسیحیان بها داد، ولی سیدنا علی (رضی الله عنه) نظر به رفتن خلیفه داد و گفت: هم شرافت و منزلت قدس و مسجدالاقصی در نظر گرفته می‌شود و هم کار مسلمانان راحت می گردد.

لازم است در اینجا نگاهی به سفر امیر المؤمنین به شام داشته باشیم.

آری، او فردی است که دو ابر قدرت آن زمان یعنی ایران و روم از ترسش آرام و قرار نداشتند. هیبت نام او گوش ها و قلب ها را پر نموده بود.

درآن زمان اگر پادشاهی یا حاکمی به شهر یا استانی سفر می نمود خبر در همه جا پخش می شد و چشم ها منتظر دیدن حاکم و همراهان و شکوه جلالش می شد و اخبار این سفر های شاهانه در صدر اخبار رسانه های خبری قرار می گرفت و جایگاه ویژه ای را در کتاب های تاریخ و سیرت به خود اختصاص می داد و مردم آن را برای هم روایت می کردند و با دیده‌ی تحسین به آن می‌نگریستند.

حال قدرتمند ترین حاکم وقت می خواهد به شهری که از دیر باز تحت استعمار دیگران بوده است مسافرت کند!

در واقع ماجرای مسافرت عمر فاروق (رضی الله عنه) برعکس سفرهای شاهان و تجربه های مکرر تاریخی است. برای روشن شدن موضوع جریان سفر را با هم مطالعه می کنیم:

سیدنا عمر (رضی الله عنه) در این سفر بر شتری خاکستری رنگ سوار بود. سر مبارکش برهنه و در زیر آفتاب سوزان خورشید می درخشید.

شتر رکاب نداشت و پاهای مبارک از دو طرف آویزان بود.

زیر اندازی پشمی داشت، وقتی بر شتر سوار می شد زین او بود و وقتی از آن پیاده می شد فرش وی. خورجین شترش از پوست یا برگ خرما بود. وقتی سوار می شد خورجین و وقتی پیاده می گشت آن را زیر سرش قرار می داد.

پیراهنی از کرباس به تن داشت که به علت کهنگی پاره شده بود، پیراهن دیگری نیز نداشت، وقتی به بیت المقدس رسید گفت: رئیس این منطقه را صدا کنید و وقتی حاضر شد به او گفت: پیراهنی به من امانت دهید و پیراهنم را بشوئید و پارگیش را بدوزید.

پیراهنی کتانی برایش آوردند، از آنها پرسید: این چیست؟ گفتند: کتان است. گفت: کتان دیگر چیست؟ برایش توضیح دادند.

پیراهنش را کشید و پیراهن دیگر بر تن کرد.

بعد از اینکه پیراهن شسته و وصله زده شد، دوباره پیراهن خودش را بر تن نمود. حاکم آن منطقه که مسیحی بود گفت: شما پادشاه عرب ها هستید. مناسب نیست در این سرزمین چنین لباسی بر تن داشته باشید و مرکب شما شتر باشد. اگر اسب ترکی سوار شوید به چشم رومی ها بهتر است.

در جواب گفت:

ما قومی هستیم که خداوند با اسلام ما را عزت داده است و عزت را غیر از خدا و اسلام نمی خواهیم.

آری، حال امیرالمؤمنین، خلیفه مسلمانان سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) که خواب از چشم بزرگترین پادشاهان وقت گرفته و آوازه ی فتوحات او همه ی جهان را پر کرده بود، این چنین بود.

آری عزیزان، این سفر از مدینه به بیت المقدس است که از میان شهر های بزرگ و پیشرفته آن زمان می گذرد و چشم ها از نزدیک او را زیر نظر دارند و به او خیره می شوند. چه راست گفته است خدای بزرگ آنجا که می فرماید:

{ و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون} [منافقون: ۸].

«عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولیکن منافقان نمی دانند.»




برچسب ها : سفر سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) به بیت‌المقدس ,
بازدید : 485
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:31 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

مسئولیت همسایه در برابر همسایه

 

همسایه کسی است که در کنار خانه‌ی تو سکونت دارد، هر همسایه‌ای نسبت به همسایه‌اش موظف است که به او احترام گذارد و او را تکریم نماید، حقوقش را بپردازد، اگر به چیزی نیاز پیدا کرد به وی بدهد، به او نیکی کند و مانع از رسیدن آزار به او شود.

 

اول: نیکی کردن به همسایه

خداوند والامرتبه می‌فرماید:

«وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ» (نساء: 36)

«و به پدر و مادر و به خویشاوندان، یتیمان، درماندگان، بیچارگان، همسایگان خویشاوند و همسایگان بیگانه و همراهان (در سفر و حضر و همکاران) نیکی کنید».

پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «ما زال جبریل یوصینی بالجار حتی ظننت أنه سیورثه»: «جبرئیل همواره درباره‌ی همسایه به من سفارش می‌کرد که گمان کردم که او از همسایه‌ی خود ارث خواهد برد». (متفق علیه (بخاری: 6014-6015)، (مسلم: 2624-2625))

و می‌فرماید: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیکرم جاره»:«کسی که به الله و روز قیامت ایمان کامل دارد باید همسایه‌اش را احترام گذارد».(متفق علیه (بخاری2566)، (مسلم 1030))

 از جمله مواردی که شامل نیکی کردن به همسایه می‌شود این است که به وی خیر و فایده برساند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «یا نساء المسلمات لا تحقرن جارۀ جارتها، ولو فرسن شاۀ»:(فرسن: استخوان پای بز.) «ای زنان مسلمان، هیچ همسایه‌ای (هدیه‌ای) که به همسایه‌اش می‌دهد ناچیز نداند، گرچه استخوان بی‌گوشتی باشد». و به ابوذر می‌فرماید: «یا أباذر، إذا طبخت مرقةً فأکثر ماء‌ها وتعاهد جیرانک»: «ای ابوذر، هرگاه آبگوشتی پختی آبش را زیاد کن و همسایه‌هایت را در نظر داشته باش».(صحیح مسلم: (4/2025).)

همسایه‌ای که دروازه‌ی خانه‌اش (به خانه‌ات) نزدیک‌تر باشد، به نیکی سزاوارتر است؛ زیرا عائشه ل از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید: من دو همسایه دارم، به کدام یک هدیه بدهم؟ پیامبر فرمود: «إلی أقربهما باباً»: «به همسایه‌ای که درِ خانه‌اش نزدیک‌تر است».(صحیح بخاری: (6020).)

 

دوم: همسایه را نیازاریم و به او بدی نکنیم

نباید کسی همسایه‌اش را با گفتار یا کردار یا با اشاره آزار دهد؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلا یؤذی جاره»:«کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد همسایه‌اش را نمی‌آزارد».(متفق علیه، صحیح بخاری: (6018) صحیح مسلم: (47).)

و باز می‌فرماید: «والله لایؤمن والله لا یؤمن، فقیل له: من هو یا رسول الله! فقال: الذی لا یأمن جاره بوائقه»: «سوگند به خدا که ایمان کامل ندارد، سوگند به خدا که ایمان کامل ندارد؛ گفته شد: چه کسی ای پیامبر خدا؟ فرمود: کسی که همسایه‌اش از بدی او در امان نباشد».(متفق علیه، صحیح بخاری (6016) صحیح مسلم (46).)

کسی پرسید: ای پیامبر خدا، فلان زن شب نماز می‌گزارد و روز، روزه دارد، ولی همسایه‌اش را می‌آزارد. پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: «هی فی النار»:«او در دوزخ است».(رواه احمد و حاکم، اسناد آن صحیح است.)

 در حدیثی که انس روایت کرده است پیامبر می‌فرماید: «ما آمن بی من بات شبعاً وجاره جائع إلی جنبه وهو یعلم»: «کسی که سیر بخوابد در حالی که در کنارش همسایه‌اش گرسنه است و او می‌داند، چنین فردی هرگز به من ایمان نیاورده است».(روایت طبرانی در «الکبیر» و بزار و خطیب.)

 

سوم: تحمل کردن آزار همسایه

اگر از همسایه آزاری در گفتار یا رفتار حتی با اشاره به او رسید راه نجات از این اذیت صبرکردن است. مردی خدمت پیامبر آمد و از همسایه‌اش شکایت می‌کرد پیامبر به او فرمود: «اصبر»: «صبر کن». در بار سوم و چهارم که خدمت پیامبر شکایت آورد، پیامبر صلی الله علیه وسلم  به او فرمود: «أخرج متاعک فی الطریق» فطرحه، فجعل الناس یمرون به، ویقولون: مالک؟ فیقول: آذانی جاری، فیلعنون جاره حتی جاءه، وقال له: رد متاعک إلی منزلک، فإنی والله لا أعود: «اثاثیه‌ات را بیرون بیاور و بر سر راه بینداز» او هم این کار را کرد. مردمی در کنار او عبور می‌کردند، می‌گفتند: چی شده؟ می‌گفت: همسایه‌ام مرا اذیت می‌کند و مجبورم وسایلم را این‌جا بیندازم. مردم هم همسایه‌اش را نفرین می‌کردند تا این که همسایه‌ آمد و به او گفت: اثاثیه‌ی منزلت را به درون خانه بیاور که سوگند به خدا تکرار نمی‌کنم». (روایت ابوداود.)

پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «إن الله تعالی یحب الرجل له الجار السوء یوذیه، فیصبر علی اذاه ویحتسبه حتی یکفیه الله بحیاۀ أو موت»: «خدای والامرتبه مردی را دوست دارد که همسایه‌ای داشته باشد که او را اذیت کند ولی این مرد صبر کند تا این که خداوند به زندگی یا مرگ او را کفایت کند».(خطیب در «التاریخ» روایت کرده و سیوطی آن را صحیح دانسته است.)




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : مسئولیت همسایه در برابر همسایه ,
بازدید : 852
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:27 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

آداب نگاه کردن به دختری که خواستگاری می‌شود

 

شریعت اسلامی برای آن‌که فرد خواستگار و دختر یا زنی که خواستگاری می‌شود بر اساس شناخت و با روشن‌بینی ازدواج کنند، اجازه می‌دهد که هر دو به یکدیگر بنگرند. اساس این جواز فرموده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است که به مغیرۀبن شعبه می‌گوید: «به او نگاه کن زیرا بهتر است که بین شما محبت والفت پایدارتری ایجاد شود». روایت مسلم

و مسلم و نسائی نیز روایت می‌کنند که مردی به خدمت رسول خداص رسید، و او گفت زنی از انصار را خواستگاری کرده‌ام.

فرمود: آیا به او نگاه کرده‌ای؟ گفت: نه! فرمود او را ببین زیرا در چشم انصار مختصر عیبی وجود دارد.

اما این نگاه کردن خود آدابی دارد که باید خواستگار آن‌را رعایت نماید.

1-     نگاه کردن به صورت و دست‌ها جائز نیست، مگر این‌که خواستگار قصد ازدواج داشته باشد.

2-     جائز است که چندین بار نگاه کند تا صورت حسب به طور کامل در ذهن جایگزین شود.

3-     مجاز است که در جلسه خواستگاری طرفین با هم صحبت کنند.

4-     دست دادن با دختر یا زن قبل از خواند خطبه عقد جائز نیست، زیرا قبل از عقد بیگانه محسوب می‌گردد و در روایت بخاری از حضرت عائشهك آمده است: دست رسول اکرم صلی الله علیه وسلم دست هیچ زنی را در هنگام بیعت لمس نکرد، بیعت زنان با کلام بود.

5-     طرفین اجازه خلوت کردن با یکدیگر را ندارند و ملاقات آنها باید با حضور شخص محرم ثالثی باشد.

بخاری و مسلم از آن حضرت صلی الله علیه وسلم روایت می‌کنند که فرمود: هیچ مردی نباید با زن بیگانه‌ای خلوت کند، و هیچ زنی نباید به تنهایی مسافرت کند مگر آن‌که همراهش محرمی باشد.

در این‌جا ضروری می‌دانم، به رسم بسیار ناپسندی اشاره کنم که در بعضی مجامع به چشم می‌خورد، که با عقیده و شرع اسلام منافات کامل دارد. مرد خواستگار بدون هیچ قید و بند محدودیتی با دختر یا زن مورد نظرش اختلاط می‌کند، و این رفتار خود را با قصد آشنائی طرفین با اخلاق یکدیگر توجیه می‌کنند. اما می‌دانیم که این ادعا نه تنها از طرف دین مورد قبول نیست، بلکه با آن به شدت مبارزه می‌شود. زیرا با ابتدائی‌ترین اصول اخلاقی ناسازگار است، و حیثیت و آبروی دختر را بیشتر از مرد خواستگار مورد تهدید قرار می‌دهد. و اگر ازدواج صورت نگیرد، دختر جوان، آماج انواع تهمت‌ها خواهد شد، و به او شک خواهند کرد و بسیاری از مردم از ازدواج با او خودداری می‌نمایند، و نهایتاً دختر مذکور سال‌خورده شده و به اصطلاح می‌ترشد.

و این مطلب را نیز به خوبی می‌دانیم که این‌چنین افرادی برای آشنا شدن و شناختن یکدیگر به رفتارهای رسمی و روابط آمیخته با تکلف و تعارف راضی نمی‌شوند، بلکه قصد آنان از این فتره زمانی نزدیک شدن و آشنا شدنی بیش از حد متعارف و متداول است. و چه بسیارند زنان و مردانی که مدت‌های طولانی و حتی چندین سال در این وضعیت باقی می‌مانند، اما پس از مدت کوتاهی که از ازدواج می‌گذرد از هم جدا می‌شوند، این چه نوع آشنا شدنی است که با اختلاط با دختر صورت می‌گیرد؟ [و یا این‌که اصلاً به ازدواج منجر نمی‌شوند] پس صاحبان بصیرت پند گیرند.!!




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : آداب نگاه کردن به دختری که خواستگاری می‌شود ,
بازدید : 772
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:25 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

مسئولیت زن در خانه‌ی شوهرش

 

مسئولیت زن در خانه را به صورت زیر مختصراً بیان می‌کنیم:

اول: نخستین مسئولیت زن این است که در خانه بماند تا بهتر بتواند وظایف خود را انجام دهد. وظایفی از قبیل تربیت فرزندان، انجام دادن امور خانه، وظایفی که در مقابل شوهر دارد و ... همه‌ی این کارها فقط با ماندن در خانه حاصل می‌شود. علاوه بر این‌ها ماندن زن در منزل سبب وقار، سنگینی، حشمت، کرامت و بزرگی وی است.

این سخن به معنای زندانی کردن زن در میان یک چهاردیواری نیست؛ زیرا زن می‌تواند برای به جا آوردن نمازهای پنج‌گانه به صورت جماعت یا نماز عید و نماز استسقا و زیارت نزدیکان و در صورت نیاز پرستاری بیماران و رفع نیازمندی‌های خود و نیز خرید وسایل مورد نیازش از قبیل، لباس و زینت‌آلات از خانه خارج شود اما نباید در این خصوص زیاده‌روی کند، زیرا اصل این است که زن در خانه بماند.(ر. ک: به دو کتاب بنده: «آداب الزواج و المعاشرۀ» و «المرأۀ و مکانتها فی الإسلام».)

دوم: حقوق شوهر را رعایت کند؛ هر گاه شوهر زن را به بستر فرا خواند اطاعت کند؛ خانه‌ی شوهر را کانون محبت و شادی گرداند؛ هرگز با زبانش شوهرش را نیازارد؛ از فرمان وی که نافرمانی خدا در آن نباشد اطاعت کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «إذا صلت المرأۀ خمسها وصامت شهرها وحفظت فرجها وأطاعت زوجها، قیل لها ادخلی الجنة من أی أبواب الجنة شئت»: «هرگاه زنی نمازهای پنج‌گانه‌اش را بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد و از شرم‌گاه خویش حفاظت کند و از شوهرش فرمان برد، به او گفته می‌شود وارد بهشت شو از هر دری از درهای آن که بخواهد».(مسند امام احمد (ح 1573).)

سوم: مسؤولیت تربیت فرزندان را به کامل‌ترین شیوه انجام دهد. تربیت کار آسانی نیست و هیچ‌کس به جز مادر نمی‌تواند این وظیفه‌ی سنگین را به جا آورد؛ این مادر است که خداوند عطوفت، مهربانی، توانایی پاسخ به نیازمندی‌ها، صبر در برابر آزار بچه، و تحمل دشواری‌های تربیت شایسته را در نهادش گذاشته است؛ هر کس جز این را بگوید با فطرت، مخالفت کرده و حق را نگفته است.

چهارم: زن باید از اموال شوهرش محافظت نماید، و در راه درست از آن استفاده کند؛ استفاده‌ای جز برای نیازمندی‌های خانه مثل خوراک، پوشاک، برای خود و فرزندان و همسرش نداشته باشد، در استفاده از اموال نه زیاده‌روی کند و نه بخل بورزد، که در پیشگاه خدا جواب‌گو خواهد بود حتی اگر یک استکان چای و یک قاشق شکر هم بیهوده صرف شود مسؤولیت دارد.

پنجم: زن حق ندارد بدون اجازه‌ی شوهرش و در غیاب او کسی را به خانه دعوت کند، خواه آن شخص آشنا و از خویشاوندان باشد یا ناآشنا و غریب.

ششم: بر عفت و کرامت خویش در غیاب همسرش محافظت کند و خود را در معرض بدگمانی و شک و شبهه قرار ندهد.

هفتم: جز با اجازه‌ی قبلی از همسرش از خانه خارج نشود.

هشتم: هنگام خروج از خانه به رعایت حجاب شرعی پایبند باشد؛ زیرا در حجب زن عظمت، سنگینی و وقار وجود دارد و از اختلاط با مردان بیگانه بپرهیزد و از هر چیزی که باعث بدنامی و بی‌شخصیتی وی می‌شود دوری گزیند.

نهم: زن همچنین در مقابل خدمت‌کاران مسؤول است، در مقابل کارهای خوب و بد آن‌ها، در قبال اعطای حقوق آنان از قبیل خوردن، آشامیدن، لباس، استراحت و ... مسؤولیت دارد. اگر وظیفه‌ی خود را خوب انجام ندهد در روز قیامت باید پاسخ‌گو باشد. زن و مرد هر دو در این رابطه مسؤولیت دارند و هر کدام تکمیل کننده‌ی مسؤولیت دیگری است.

دهم: زن در رابطه با اختلاطش با راننده و خدمت‌کار داخل خانه و کارگران دیگر مسئولیت دارد. باید از کرامت خود، دختر و کودکان داخل خانه حفاظت کند؛ گرچه مرد نیز مسئولیت آن‌ها را به عهده دارد.

چیزی که امروزه رعایت تقوای الهی درباره‌ی آن کم شده است، این است که زنان و دختران ، خدمتکار خانه یا راننده‌ی خود را مانند یکی از افراد خانواده مثل پدر، پسر، برادر و ... به شمار می‌آورند و در خیلی از موارد در این‌باره کوتاهی می‌کنند در حالی که این کار حرام است، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: «لا یخلون أحدکم بامرأة؛ فإن الشیطان ثالثهما»: «هرگز کسی از شما با زنی خلوت نکند؛ زیرا شیطان سومین نفر آن‌هاست».(امام احمد، ترمذی، ابن حبان، حاکم و بیهقی آن را روایت کرده‌اند.)

و می‌فرماید: «إیاکم والدخول علی النساء»: «شما را از واردشدن بر زنان باز می‌دارم»؛ مردی از انصار گفت: یا رسول الله، درباره‌ی «حمو» (نزدیکان شوهر) چه می‌فرمایید؟ فرمود: «الحمو الموت»: «حمو مرگ است».(احمد و بخاری آن را روایت کرده‌اند.)

«حمو» یعنی برادر شوهر و دیگر نزدیکان شوهر، مانند پسر عمو و ... .

از این رو زنان و دختران باید از این کار بپرهیزند و حتی پسران و دختران کم سن و سال را نیز از آن باز دارند، چرا که در نتیجه‌ی سهل‌انگاری، بی‌احتیاطی و بی‌مسئولیتی نسبت به این مسأله حوادثی رخ داده که در آن کودکان بی‌گناهی قربانی شده‌اند.




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : مسئولیت زن در خانه شوهرش ,
بازدید : 631
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:22 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
 
سردار جوانان اهل بهشت حضرت حسن {رض}

 

 

اشاره: سیرت حضرت حسن مجتبی، صفحة روشنی از تاریخ صدر اسلام است كه در آن زندگی‌ای پاك و پسندیده، همراه با فهم دقیق و عمیق از دین متجلّی است؛ زندگی‌ای كه از انوار نبوّت پرتو گرفته است و همواره فراراه رهبران، مصلحان، دعوتگران و اندیشمندان جامعة اسلامی و توده‌های مسلمان در قرون بعدی بوده است. او كه در شهر پیامبر و در خانة حضرت فاطمه و علی رضی‌‌الله‌عنهما چشم به جهان گشود و با محبّت‌ها و نوازش‌های خاتم پیامبران صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم كودكیش را سپری كرد و در دوران خلفای راشدین به جوانی و پختگی رسید. او كه رسول خدا در سیمایش ستاره‌ای بلند و درخشان و در قلبش اشتیاق فراوان به اصلاح امّت را دید و او را با لقب «سیّد» نواخت و نوید تحقّق طرح اصلاحی بزرگی را توسّط او داد؛ اقدامی كه سیادت و سروری حقیقی‌اش را بیش از پیش اثبات كرد و معجزة پیش‌گویی رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم را متحقّق ساخت، آشوب‌طلبان و كج‌اندیشان را ناكام گذاشت، دروازه اختلافات را بست و ابواب فتوحات گستردة اسلامی را گشود. در عصر حاضر كه اختلاف بین رهبران و دولت‌مردان كشورهای اسلامی و احزاب و گروه‌های سیاسی بزرگ‌ترین عامل تشتت داخلی و آسیب‌پذیری خارجی است، سیرت و سلوك حضرت حسن مجتبی رضی‌الله‌عنه راهكار مناسبی برای رهایی از بحران اختلاف و چنددستگی، و جلوگیری از اتلاف استعدادها و توانمندی‌ها در محل غیرمناسبش است.  

 

نام و نسب و فضایل

ابومحمّد حسن بن علی بن أبی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، گل محبوب و خوش‌بو و نوة رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم و سردار جوانان بهشت(1)؛ پدرش سیّدنا امیرالمؤمنین علی مرتضی، مولا و محبوب همة مؤمنان و چهارمین خلیفة راشد، و مادرش فاطمة زهرا، مهتر زنان عالم و دخت گرامی و پارة تن رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم بود. فاطمه در منزل امام انبیا بزرگ شد و از محبّت ویژه و سرشار ایشان بهره‌مند گردید، با تربیت پیامبر خدا رشد و تربیت یافت و از منزل وحی علوم نبوی را فراگرفت، زاهدانه با همسر فداكارش علی زندگی كرد و الگوی زنان مسلمان گشت و فرزندان رشید و دلاوری به جامعة اسلامی تقدیم كرد كه سردار جوانان بهشت‌اند.

حضرت حسن در شعبان و به روایتی در نیمة رمضان سال سوّم هجری دیده به جهان گشود.(2) حضرت علی می‌فرماید: وقتی حسن به دنیا آمد، رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم‌ نزد ما تشریف آورد و فرمود: فرزندم را به من نشان دهید. چه نامی بر او نهاده‌اید؟ عرض كردم:‌ حرب. فرمود: خیر! نام او «حسن» است.(3) پیامبر اكرم صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم با خرما او را تحنیك كرد و در گوشش اذان گفت.(4) قوچی به عنوان عقیقه برایش ذبح كرد و دستور داد سرش را بتراشند و به اندازه وزن موهایش نقره صدقه كنند. و این‌ها همه در هفتمین روز تولّدش صورت گرفت و نیز او را ختنه كردند.(5)

دایة حضرت حسن، أم‌فضل همسر حضرت عباس عموی پیامبر بود كه پس از حضرت خدیجه، اوّلین زنی بود كه اسلام آورد. قبل از تولّد حضرت حسن، أمّ فضل نزد رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم‌ آمد و عرض كرد: یا رسول‌الله در خواب دیدم عضوی از اعضایتان در خانه یا در دامن من است. آن‌حضرت فرمود: خواب خوبی دیده‌ای! به زودی فاطمه پسری به د‌نیا خواهد آورد و تو او را شیر خواهی داد.(6)

حضرت ‌حسن از نظر سیمای ظاهری، شبیه‌ترین فرد به رسول‌الله صلّی‌ا‌لله‌علیه‌وسلّم بود. عقبه بن حارث می‌گوید: همراه ابوبكر بودم كه از كنار حسن بن علی گذشت؛‌ ابوبكر او را بر شانه‌هایش نهاد و گفت: «بأبی شِبْهَ النبی لا شبیهاً بعلی»؛ پدرم فدایش باد! شبیه پیامبر است نه شبیه علی. حضرت علی كه همراه مابود شروع كرد به خندیدن.(7)

رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم از تولّد حضرت حسن بسیار خوشحال شد و او را بسیار دوست می‌داشت. شباهت ظاهری، او را نزد آن‌حضرت محبوب‌تر می‌كرد. پیامبر او را می‌بوسید و با او بازی می‌كرد و گاهی او را با خود بالای منبر می‌برد. حسن در آغوش پرمهر نبوّت و پیش چشمان مبارك آن‌حضرت و با عنایت‌های ویژه نبی رحمت از ولادت تا 8 سالگی رشد كرد. روزی حضرت حسن و حسین در مدینه گم شدند، أم‌ایمن این خبر را به رسول خدا ‌صلّی‌‌الله‌وعلیه‌وسلّم ‌‌رساند. پیامبر به یارانش دستور ‌داد: برخیزید و فرزندان مرا بیابید. خود آن‌حضرت نیز به جست‌وجو پرداخت. بالاخره آن دو را در دامنة كوهی در حال بالا رفتن دیدند كه هر یك دیگری را محكم گرفته است و ماری در نزدیكی آنان در حركت است. پیامبر به سرعت به سوی آنان رفت كه‌ مار فرار كرد.‌ رسول‌الله حسن و حسین را در آغوش گرفت و بر چهره‌شان دستی كشید و فرمود: پدر و مادرم فدایتان باد! چقدر شما نزد خداوند گرامی هستید. سپس هر دو را بر شانه‌های مباركش گذاشت و راه افتاد.(8)

روایت ابوهریره از رسول‌الله ‌صلّی‌‌الله‌علیه وسلم است: «من أحب الحسن و الحسین فقد أحبّنی و من أبغضهما فقد أبغضنی»(9)؛ هر كس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست می‌دارد، و هر كس با آنان بغض بورزد، با من بغض می‌ورزد.

در حدیث دیگری در مورد حسن و حسین آمده است: «هما ریحانتای من الدنیا»؛ آن دو گل‌های خوش‌بوی من از این دنیا هستند. و نیز فرمودند: «الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل‌الجنة»؛ حسن و حسین سرداران جوانان بهشت‌اند.

در صحیح بخاری از صحابی بزرگوار ابوبكره رضی‌الله‌عنه نقل شده است كه فرمود: رسول خدا را بالای منبر دیدم در حالی كه حسن بن علی در كنار ایشان بود. آن‌حضرت گاهی به حاضران نگاه می‌كرد و گاهی به چهرة حسن؛ سپس فرمود: «إنّ ابنی هذا سیّد و لعلّ‌ الله أن یصلح به بین فریقین عظیمین من المسلمین»؛ این فرزندم سردار است و امید است خداوند توسّط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار كند.(10)

هم‌چنین خود حضرت حسن روایت می‌كند كه رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم به من فرمود: «دع مایریبك إلی ما لایریبك فإنّ الصدق طمانینة و إن الكذب ریبة»؛ آنچه را كه نسبت‌به آن شك داری رها كن و به چیزی روی آور كه در قلبت نسبت‌به آن شك و تردیدی نیست، همانا صدق و راستی موجب اطمینان خاطر و كذب و دورغ موجب تردید و پریشانی است.

 

عوامل رشد و تكامل شخصیت 

رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم و حضرت‌ علی و حضرت فاطمه مربّیان بی‌نظیری بودند كه حضرت حسن در مكتب پرمهر و سرشار از ادب و حكمت آنان تربیت یافت و با ارزش‌های والای انسانی و مفاهیم عمیق دینی آشنا گردید. از دیگر عوامل مؤثر در تربیت حضرت حسن، محیط اجتماعی آن زمان بود. دوران نوجوانی و جوانی ایشان در خیرالقرون و در دوران حیات بهترین شاگردان و تربیت‌یافتگان مكتب نبوی سپری شد؛ زمانی كه فضلیت و عدالت، صلاح و تقوا، و ایمان و معنویت بر جامعه حكم‌فرما بود، و عشق به كتاب‌الله و سنّت رسول‌الله و فراگیری علوم نبوی بر جامعه و دل‌ها سیطره داشت. مسلماً همراهی و همنشینی با این خیل كرام و برگزیده اثر به‌سزایی بر روح و روان ایشان گذاشت، و ایشان به‌خوبی از این فضای ایمانی و نورانی و سرشار از علم و معنویت استفاده كرد.(11)

 

وفات جدّ بزرگوار و مادر مهربان 

سیّدنا حسن هشت ساله بود كه اتّفاق جان‌گداز و جگرسوز رحلت پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم رخ داد. برای ایشان باوركردنی نبود كه آن جدّ مهربان و مربّی بزرگ از دنیا رفته است و دیگر در كنار وی نیست. حسن چه پایگاه بزرگ و آغوش پرمهری را از دست داده بود. او با همان حس كودكانه‌اش به‌خوبی عمق این حادثة دردناك را درك می‌كرد و به‌سان هر كودك دیگری برای تسلّی و التیام، خود را در آغوش مادرش فاطمة زهرا رضی‌الله‌عنها می‌انداخت. به‌راستی كه قلب كوچك و نازنین حسن داغدیده شده بود، چون او به پیامبر عادت كرده بود. امّا هنوز داغ از دست دادن جدّ بزرگوارش تازه بود كه ناگاه مصیبت جانكاه دیگری حسن و حسین و خواهرانشان أم‌كلثوم و زینب را غمزده و گریان كرد؛ آری! فاطمه مهتر زنان عالم به دیدار خدا و رسولش شتافت. در فاصلة شش‌ماه ‌حسن و حسین و أم‌كلثوم و زینب هم جدّ بزرگوار و هم مادر مهربانشان را از دست دادند و در كنار پدر تنها ماندند. گویا خداوند حكیم می‌خواست به آنان قدرت تحمّل در مقابل حوادث سخت را بیاموزد و آنان را برای به دوش كشیدن مسئولیت‌های بزرگ و در سینه نگه داشتن غم‌ها و شرایط ناگوار آینده آماده سازد.

 

در عهد خلفای راشدین

حضرت حسن و حسین و دیگر فرزندان حضرت فاطمه و علی رضی‌الله‌عنهم، از جایگاه بلند و احترام به‌خصوصی نزد خلفای راشدین برخوردار بودند و همواره مورد عنایت‌های ویژة آنان قرار داشتند.

خلیفة اوّل، حضرت ابوبكر صدّیق، با حضرت حسن محبّت بسیار داشت و از آن‌جاكه وی شبیه‌ترین فرد به رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم بود، در چشم و دل یار غار و جانشین آن‌حضرت بسیار عزیز بود. حضرت حسن نیز متوجّه این عنایت‌های ویژه خلیفه بود و از سیرت و سلوك ایشان بسیار متأثر بود، چنان‌كه بعدها یكی از پسرانش را «ابوبكر» نام نهاد. او در خلافت صدّیق اكبر شاهد حوادث بزرگ و درس‌آموزی بود. او دید كه چگونه یاران و تربیت‌یافتگان پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم پس از رحلت جانگداز ایشان، برای پاسداری از كیان دین و قلمرو اسلامی بر انتخاب ابوبكر صدّیق اجماع كردند؛ از جمله شاهد بیعت پدرش علی مرتضی با ابوبكر صدّیق بود. همچنین دید كه چگونه پدرش در مقام معاون و وزیری كاردان در كنار خلیفه است و در امور مهم مشوره‌های راه‌گشایی ارائه می‌كند. و همواره از پدرش می‌شنید كه در وصف خلیفة اوّل و دوّم می‌گفت: «‌خیر الأمّة بعد نبیّها أبوبكر و عمر»(12)؛ بهترین افراد این امّت بعد از پیامبرشان، ابوبكر و عمر هستند.

همچنین حضرت حسن شاهد اقدامات قاطعانة حضرت ابوبكر صدّیق در جنگ با مرتدین و اعزام جیش اسامه جهت مقابله با سپاه روم بود و همانا آن فضای جهادی و حماسی برای ایشان درس‌آموز بود.

خلیفة دوّم، حضرت عمر فاروق، بنا به جایگاه ویژة اهل‌بیت نبوی و همچنین توصیه پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در حق اهل‌بیتش، با اهل‌بیت نبوی خصوصاً حضرت فاطمه و علی و فرزندان ایشان محبّت خاصی داشت و آنان را از خانواده و فرزندانش عزیزتر می‌دانست. [گفتنی‌ است كه آنچه در مورد برخورد تند حضرت عمر با حضرت علی و فاطمه از سوی برخی نقل می‌شود، بر پایة روایت‌های تاریخی بی‌اساسی استوار است كه برخی تلاش كردند با ساختن آن روایت‌ها و تبلیغ و انتشار آنها در حدّ وسیع، فضای غیرواقعی‌ای را در بین خلفای راشدین و اهل‌بیت نبوی ترسیم و در راستای اهداف دینی و سیاسی از آن بهره‌برداری كنند.]

اهل‌بیت نبوی چنان در چشم و دل خلیفة دوّم عزیز بودند كه با رسیدن اوّلین محمولة غنایم جنگی به مدینة منوّره، نخست از بنی‌هاشم و اهل‌بیت آغاز ‌كرد و حسن و حسین را در ردیف برترین گروه صحابه یعنی اهل بدر قرار ‌داد و به هر یك از آنان پنج‌هزار درهم عطا ‌كرد.(13) همچنین تلاش حضرت عمر برای شكل گرفتن ازدواجش با أم‌كلثوم دختر حضرت فاطمه و علی و خواهر حضرت حسن و حسین، خود نشانگر محبّت ایشان با اهل‌بیت نبوی است؛ زیرا وی از پیامبر اسلام شنیده بود: «كلّ سبب و نسب منقطع یوم القیامة إلا ما كان من سببی و نسبی»؛ تمام تعلّقات سببی و نسبی در روز قیامت قطع خواهد شد مگر تعلّقات سببی و نسبی با من. بر همین اساس حضرت عمر به حضرت علی اصرار كرد تا با این وصلت موافقت كند تا در كنار دیگر افتخارات، افتخار دامادی اهل‌بیت نبوی نیز نصیب وی شود و از شرف آن در دنیا و آخرت بهره‌مند گردد. این‌گونه حضرت حسن نیز محرم خانة خلیفة دوّم شد و با وی ارتباط بیشتری یافت. این تعلّق خاطر بین خلیفة دوّم و اهل‌بیت چنان عمیق و گسترده بود كه هم حضرت علی اسم یكی از پسرانش را كه از صهبا بنت ربیعة تغلبی به دنیا آمد، «عمر» نام نهاد، و هم حضرت حسن، حضرت حسین، حضرت زین‌العابدین و همچنین حضرت موسی كاظم یكی از پسرانشان را «عمر» نام نهادند.(14)

در زمان خلیفة سوّم، حضرت عثمان ذی‌النورین، حضرت حسن در عنفوان جوانی بود، ‌چنان‌كه در فتح آفریقا شركت كرد و همراه لشكر پیروزمند اسلام، فاتحانه به مدینة منوّره بازگشت.(15)

یكی دیگر از اقدامات بارز حضرت حسن در این دوره، دفاع از خانة خلیفه در مقابل شورشیان بود. هنگامی كه شورشیان خانة حضرت عثمان را محاصره كرده و از حضور ایشان در مسجدالنبی برای نماز جلوگیری كردند، حتّی مانع رسیدن آب آشامیدنی و غذا به خانة خلیفه شدند، عده‌ای از جوانان صحابه از جمله حضرت حسن و حسین به پاسداری و نگهبانی از خانة حضرت عثمان پرداختند و با شورشیان مقابله كردند. در روایات صحیح آمده است كه در روز شهادت حضرت عثمان، پس از درگیری‌های شدیدی كه بین جوانان صحابه و شورشیان رخ داد، پیكر مجروح حضرت حسن را به خانه حمل كردند. به‌جز حضرت حسن، عبدالله بن زبیر، محمّد بن حاطب و مروان بن حكم نیز مجروح شدند، حضرت حسین و عبدالله بن عمر نیز در این مقابله با آنان همراه بودند.(16)

پس از شهادت مظلومانة سیّدنا عثمان رضی‌الله‌عنه در روز جمعه 18 ذی‌الحجّة سال 35 هجری به دست عده‌ای از شورشیان و اراذل و اوباشی كه از شهرها و مناطق مختلف به مدینة منوّره یورش آورده بودند و هیچ سابقة خیری در اسلام نداشتند، آن‌دسته از بزرگان صحابه كه در مدینه حضور داشتند به حضرت علی رضی‌الله‌عنه روی آوردند و از ایشان خواستند امور مسلمانان را به‌دست گیرد، زیرا پس از شهادت خلیفة سوّم هیچ فردی برتر از ایشان وجود نداشت و كسی هم مدعی خلافت نبود، حضرت علی نیز هرگز بر خلافت و امامت امّت حریص نبود، امّا وقتی اصرار شدید صحابه و فتنه‌های تهدیدكنندة امّت اسلامی را مشاهده كرد، با بیعت مهاجرین و انصار خلیفة مسلمانان شد.

خودداری اهل شام از بیعت با حضرت علی موجب اختلافی داخلی گشت و حضرت علی به قصد وادار كردن آنان به پذیرش بیعت و یك‌پارچه ساختن امّت اسلامی، جهت استقرار در شهری نزدیك‌تر به سرزمین شام عازم كوفه شد. در این میان خبر رسید كه حضرت عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره روانه شده‌اند. حضرت علی مردم مدینه را جهت بسیج عمومی و پیوستن به لشكرش فراخواند، امّا برخی از اهل مدینه به خاطر حضور عده‌ای در لشكر حضرت علی كه به آشوب‌طلبی متهم بودند، در خصوص پیوستن به ایشان دچار سردرگمی شدند و با خود می‌گفتند كه صبر كنیم تا اوضاع روشن‌تر شود.(17)

به هر حال حضرت علی با لشكرش از مدینه خارج شد و هنگامی كه در محلی به نام زبده [در 240 كیلومتری مدینة منوّره] اتراق كرد، حضرت حسن با چشمانی گریان نزد پدر آمد و از به وجود آمدن تفرقه و اختلاف بین مسلمانان اظهار نگرانی كرد و گفت: پدرجان! به شما چند پیشنهاد كردم امّا شما هیچ‌كدام آنها را نپذیرفتید، از روزی می‌ترسم كه بدون یاریگر به قتل برسید. حضرت علی فرمود: تو همواره همانند كنیزكان آه و ناله می‌كنی، چه درخواست كرده‌ای كه من نپذیرفتم؟ عرض كرد: در روز محاصرة عثمان رضی‌الله‌عنه درخواست كردم از شهر مدینه بیرون بروید تا در روز قتل در شهر نباشید، و بعد از شهادت ایشان از شما خواستم زمامداری مسلمانان را قبول نكنید تا این‌كه وفود مردم شهرها و قبایل مختلف عرب جهت بیعت با شما به مدینه بیایند، سپس در هنگام خروج آن دو (طلحه و زبیر) از شما خواستم در خانه بنشینید تا این‌كه آنان مصالحه كنند، تا اگر فسادی برپا شد در آن شریك نباشید، امّا شما در همة این موارد رأی مرا نپذیرفتید. حضرت علی رضی‌الله‌عنه (پس از گوش دادن به تمام پیشنهادات و انتقادات فرزندش به هر یك  به‌طور جداگانه پاسخ داد و) فرمود: فرزندم! در روز محاصرة خانة عثمان ما نیز همانند او در شهر در محاصره بودیم و توانایی بیرون رفتن نداشتیم. امّا این‌كه گفتی خلافت را نپذیرم تا این‌كه وفود مردم شهرها و قبایل مختلف عرب با من بیعت كنند، باید بگویم كه این حق اهل مدینه (مهاجرین و انصار) بود و نپسندیدیم كه این حق ضایع شود، و ... .(18)

این روحیة حضرت حسن از آثار پیش‌گویی‌ای بود كه رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در حق ایشان كرده بودند. علامه سیّد ابوالحسن ندوی در این باره می‌نویسد: این طرز تفكّر حضرت حسن رضی‌الله‌عنه از آثار پیش‌گویی رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در مورد ایشان بود كه فرمودند: این فرزندم سردار است و امید است خداوند توسّط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار كند. این سخن پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم همواره سرلوحه و سرمشق زندگی و تمایلات ایشان قرار داشت.(19)

پیش از درگرفتن جنگ جمل، تلاش‌هایی از دو طرف برای ایجاد صلح و جلوگیری از نبرد صورت گرفت كه این امر موافق دیدگاه حضرت حسن بود و آرزوی قلبی ایشان را برآورده می‌كرد، امّا متاسفانه در نتیجة فتنه‌انگیزی‌های منافقان و آشوب‌طلبانی همچون ابن‌سبا و هوادارانش این تلاش‌ها ناكام ماند و خون هزاران مسلمان از دو طرف به زمین ریخت. این اتّفاق به حضرت حسن این درس را ‌آموخت كه نباید پس از اتّفاق‌نظر بین رهبران اسلامی، به فرصت‌طلبان مجال فتنه‌انگیزی داده شود. ایشان از این درس در اجرای طرح عظیم اصلاحی‌اش به‌خوبی استفاده كرد.(20)

نبرد صفین و سرانجام رضایت رهبران دو طرف به حكمیت كه بیانگر تنازل هر یك از طرف‌های درگیر از مواضع خود به خاطر مصلحت امّت اسلامی بود، اهمیت صلح و محافظت از خون‌های مسلمانان را در ذهن حضرت حسن بیشتر تقویت كرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ذهبی، شمس‌الدین محمّد؛ سیر أعلام النبلاء؛ دمشق: مؤسسة الرسالة ناشرون، 1429هـ./ 2008م.، ج 3، ص 245. 

2. همان؛ ص 246.

3. همان؛ ص 247. أخرجه احمد: 1/ 97 و 118.

4. همان؛ ص 248. ترمذی، حدیث 1514. 

5. صحیح بخاری، حدیث 6297.

6. ابن‌أثیر، علی بن محمّد الجزری؛‌ أسد الغابة فی معرفة الصحابة؛ بیروت: دارالكتب‌العلمیة، 1417هـ.، ج 2، ص 14.

7. صحیح بخاری، حدیث 3750.

8. معجم طبرانی: 3/65، حدیث 2677.

9. سنن نسائی، حدیث 8162.

10. صحیح بخاری، كتاب الفتن.

11. صلابی، علی محمّد؛ الحسن بن علی بن أبی‌طالب شخصیته و عصره؛ بیروت: دار ابن‌كثیر، 1427هـ./ 2006م.، ص 89ـ 88.

12. همان؛ ص 99. منهاج السنه: 3/162، این روایت از80  طریق روایت شده است.

13. ابن‌كثیر، ابوالفداء اسماعیل؛ البدایة و النهایة؛ بیروت: دارابن‌كثیر،‌ 1428هـ./ 2007م.، ج 8، ص 39.

14. صلابی؛ الحسن بن علی بن أبی‌طالب شخصیته و عصره؛ ص 116.

15. همان؛ ص 131.

16. همان.

17. همان؛ ص 141.

18. ندوی، سیّد ابوالحسن علی؛ المرتضی؛ زاهدان: فاروق‌اعظم، 5831 ، ص 300.

19. همان. 

20. صلابی؛ الحسن بن علی بن أبی‌طالب شخصیته و عصره؛ ص153.

حافظ:
 



برچسب ها : سردار جوانان اهل بهشت حضرت حسن رضی الله عنه ,
بازدید : 570
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:19 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
 

ستاره‌ها یکی یکی سجده می‌کنند


کاکا جدیدترین بازیکن بزرگ دنیای فوتبال است که اسلام آورده اگرچه به نظر می‌رسد این تازه اول کار است.

«راسته که کاکا مسلمون شده؟» این یکی از موضوعات اصلی بحث در اتاق‌های گفت‌وگوی اینترنتی در روزهای گذشته بود و اسم هافبک برزیلی آ.ث‌.میلان، یکی از 10 کلمة مورد جست‌وجو در سایت گوگل.

همه می‌خواستند از ماجرا سر دربیاورند. به‌خصوص که رسانه‌های اروپایی کاملا در این مورد سکوت کرده بودند. مسلمان‌ها همراه با کلمات شاد به هم خبر می‌دادند و در برابر انکارها، عدم تکذیب کاکا را دلیل می‌آوردند.

بقیه هم یا انکار می‌کردند یا می‌نوشتند که برایشان خبر مهم نیست! روز 20 اکتبر، سایت رسمی هواداران کاکا، خبر را خیلی کوتاه اعلام کرد. بله. اسم کاکا، شده است عبدالرحمان.

خبر اسلام آوردن کاکا را روزنامه عربستانی «الریاضه» (یعنی ورزش) روز 13 اکتبر اعلام کرد. متن خبر این بود که کاکا در سفری که به کویت داشته، اسلام خودش را علنی کرده است.

ابراهیم ردیعان، خبرنگار این روزنامه، کاکا را در حالی که توی یک کتابفروشى‌ کویت‌ داشته‌ چند جلد کتاب‌ در مورد اسلام می‌خریده، دیده و کنجکاو شده. از کاکا در مورد تمایل‌اش به دین اسلام سؤال کرده و ستارة برزیلی تعریف کرده که یک دوست کویتی قبلا او را با اسلام آشنا کرده. همان‌جا هم تلویحا خبر از تغییر مذهبش می‌دهد.

کاکا در حرف‌هایش به آن خبرنگار می‌گوید: «من به دین صلح ایمان آوردم، در حالی که امر دین کاملا شخصی است و هر انسانی در این زمینه آزاد است. کسی حق دخالت در این موضوع را ندارد و من هم به صورت کاملا مستقل مسلمان شدم.

امیدوارم پس از مسلمان شدن، نظر هیچ‌کس درخصوص من تغییری نکند، خصوصا مسؤولان و اعضای باشگاه میلان و همچنین تیم ملی برزیل و البته همة دوستان و طرفداران من.» کاکا یک حرف جنجالی دیگر هم زده بود که روزنامه «الریاضه» آن را تیتر کرده بود: «من برای مسلمان شدن به دنیا آمده‌ام.»

ریکاردو کاکا، که تا پیش از این هم به داشتن اعتقادات عمیق مذهبی معروف بود، گفته است که اسم خودش را از ریکاردو به عبدالرحمان تغییر داده، ولی لقبش همچنان کاکا باقی خواهد ماند.

اما ماجرای اسلام آوردن یک ستاره، محدود به همین مورد کاکا نیست. کافی است سری به سایت دایره‌المعارفی «ویکی پدیا » بزنید و دنبال عبارت «Convert to Islam» بگردید تا یک لیست بلندبالای چهارصد پانصد نفری از کسانی که در همین سال‌های اخیر، مذهب خودشان را به اسلام تغییر داده‌اند پیدا کنید.

kaka2-zr.jpg

در این لیست که کامل هم نیست (و مثلا اسم کاکا را ندارد)، اسم 26 ورزشکار هم هست که بعد از محمدعلی کلی، فوتبالیست‌هایشان معروف‌تر هستند.

معروف‌ترین اسم این لیست، تیری آنری، مهاجم فرانسوی آرسنال است. ماجرای مسلمان شدن آنری در جریان جام جهانی 2006 رو شده بود. خبرنگارها به عکسی که آنری را در حال سجده بعد از گل زدن نشان می‌داد، بند کرده بودند و از او می‌پرسیدند که آیا مسلمان شده؟ آنری فقط جواب داده بود که «مذهب یک امر شخصی است» و این، یعنی که مسلمان شده است.

بعد از جام جهانی، خبرها جدی‌تر شد. آنری در نمازجمعة شهر لندن شرکت می‌کرد. این خبر را ماهنامة مصری «وفد» منتشر کرد، همراه با مصاحبه‌ای از آنری که  علت کنار گذاشتن آن پنهان‌کاری را حرف‌های زیدان عنوان می‌کرد: «زیدان به من گفت که اگر کسی باید خجالت بکشد، آن‌هایی هستند که برای مذهب ما مسلمان‌ها احترام قائل نیستند.»

آنری و زیدان، تنها مسلمان‌های تیم ملی فرانسه نیستند. جز جبرئیل سیسه که از اصل مسلمان بوده، در همین ماه گذشته خبر مسلمان شدن فرانک ریبری، ستارة این تیم در جام جهانی هم منتشر شد.

ریبری که همسری مسلمان و الجزایری دارد، خبر تغییر مذهبش را خودش در ماه سپتامبر به خبرگزاری‌ها داد و گفت که از این به بعد، اسمش بلال است. به این فهرست، نیکولا آنلکا، ستارة جدید فوتبال فرانسه را هم باید اضافه کرد که بدون هیچ ابایی، اجازه داد تصویرش در لباس سفید احرام، در مطبوعات فرانسه چاپ بشود.

آنلکا که اسم اسلامی جدیدش، بلال عبدالسلام است، در زمان جام جهانی به حج رفته بود. مطبوعات فرانسه، تصاویر حج او را همراه با این حرفش چاپ کرده بودند که: «برای من، در دست گرفتن جام جهانی هیچ ارزشی ندارد، بلکه نگهداشتن دین اسلام است که از همة دنیا برایم مهم‌تر است.»

روزنامه «الشروق» الجزایر البته معتقد است تعداد مسلمان‌های تیم ملی فرانسه از این هم بیشتر است. این روزنامه، در گزارشی با تیتر «تیم ملی فرانسه؛ آیا دین خود را هم مثل رنگ پوست بازیکنان تغییر می‌دهد؟» به مسألة گسترش دین اسلام در میان فوتبالیست‌های ملی پوش فرانسه پرداخته و نوشته است احتمالا دیوید ترزگه، لیلیان تورام و پاتریک ویه‌را هم مسلمان هستند، ولی این مطلب را علنی نمی‌کنند.

این گزارش را «الشروق» در 30 مارس منتشر کرده است؛ درست دو روز بعد از این‌که خبر اسلام آوردن فیلیپ تروسیه، سرمربی سابق تیم ملی فرانسه منتشر شد.

خبر مسلمان شدن تروسیه را خبرگزاری دولتی مراکش منتشر کرد. فیلیپ تروسیه که آن موقع، همراه همسرش در مراکش به سر می‌بردند، به مسجد جامع رباط رفتند و پیش مفتی مراکش، اسلام خودشان را اظهار کردند.

بعد از این ماجرا، تروسیه به خبرنگارها گفته بود که تحت‌تأثیر معنویت و سادگی اسلام قرار گرفته است. او گفته بود اسمش دیگر فیلیپ نیست، بلکه عمر است. همان‌طور که نام همسرش از دومینیکه به آمنه تغییر کرده. به‌جز تروسیه، یک مربی مشهور فرانسوی دیگر هم هست که مسلمان شده است.

برونو متسو، مربی سنگال در جام‌جهانی قبلی، در زمان حضورش در سنگال اسلام آورده بود. او برای ازدواج با همسرش رقیه ایمان آورده بود و اسم خودش را به عبدالکریم تغییر داده بود.

ماجرای اسلام آوردن ستاره‌های فوتبال، آن‌قدر زیاد و پرشتاب شده است که یکی از سؤال‌های مطرح در اتاق‌های گفت‌وگوی ورزشی، مسلمان بودن یا نبودن باتیستوتا است.

آخر اسم کوچک او هم گابریل‌عمر است. اگرچه تصویر او در حالی که پس از گل صلیب به خود می‌کشد از یاد کسی نرفته، اما در موجی که بلند شده، ممکن است باتی گل هم یک اسم اسلامی برای خودش اختیار کرده باشد.




برچسب ها : ستاره های فوتبال یکی یکی سجده می کنند ,
بازدید : 977
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:17 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

فواید فرو گرفتن چشم از نگاه حرام...

فایده نخست: رهایی قلب از حسرت. هر کس چشم چرانی کند حسرتش زیاد ومداوم می شود چون زیان بار ترین چیز برای قلب چشم چرانی است. چیزی را که می بیند راه رسیدن برایش ممکن نیست وبر آن صبر وشکیبایی هم نمی تواند بکند از این رو نهایت درد وحسرت نصیب او می شود .

فایده دوم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم در قلب او نور و درخشندگی تولید می کندکه آثار نور ودرخشش آن درچشم ,چهره وسایر اعضای تن نمایان می شود.متقابلا چشم چرانی ونگاه بد تاریکی وافسردگی ایجاد می کند

.فایده سوم: از فروهشتن چشم از نگاه نا محرم فراست پدید می آید که خود نتیجه نور است هرگاه قلب نورانی باشد فراست انسان درست و دقیق خواهد بود قلب به منزله آیینه صاف وشفاف می شود که حقیقت اشیاء را چنان که هستند به ما نشان خواهند داد نگاه به نامحرم به منزله فوت کردن در آن است انسان هر گاه چشم چرانی کند در آیینه قلبش نفس عمیقی کشیده است این کار حتماَ نور وشفافیت آن را از بین خواهد برد. شاعر می گویید: مرآة قلبک لا ترید صلاحهُ والنفس فیها دائما تتنفس
آیینه ات دانی چرا غماز نیست زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

شجاع کرمانی می گویید(رح): هرکس ظاهرش با پیروی از سنت وباطنش را با تداوم مراقبه وآراسته کند چشم خود را از حرام باز دارد نفس خود را از ارتکاب شهوت ها وخوردن حرام منع کند هیچ وقت فراست او اشتباه نخواهد کرد.

خداوند به بنده اش از جنس اعمالش پاداش می دهد از این رو هر کس چشم خود را از نگاه نامحرم فروبندد حتما خداوند او را از نور و در خشش بصیرت بهره مند خواهد کردپس انسان هرگاه نگاه از نامحرم فرو ببندد وآن را از چشم چرانی باز دارد خداوند به او نور بصیرت فراست عنایت خواهد کرد این همان پاداش از سوی خداوند ومعامله پایاپای است:
مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر كس كه كار نیك بكند ، به سود خود او است(جاثیه15)

فایده چهارم: فروهشتن چشم از نگاه نا محرم دروازه های علم ودانش را فراروی انسان می گشاید واسباب تحصیل آن را برای او آسان می سازد هر گاه قلب نورانی وروشن شود به سان آیینه ی تمام نما حقایق اشیاء و معلومات آن آشکار و با سرعت تمام کلیه کوره راههای آن به روشنایی تبدیل خواهد شد از یکی به دیگری نفوذ ورخنه خواهد کرد اما کسی که چشم چرانی کند قلبش را در تاریکی و ظلمت فرا خواهد گرفت ودروازه های دانش به روی او بسته خواهد شد.

فایده پنجم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم قلب را نیرو استقامت وشهامت می بخشد خداوند قدرت بصیرت همراه نیرو وحجت به او عنایت می کند.

در اثری آمده است: کسی که با هوا وخواهش های نفس خویش مخالفت ورزد شیطان از سایه ی او خواهد ترسید.

لذا کسی که پیرو هوی و هوس نفس خود شده است در قلبش ذلت و زبونی وسستی ایجاد خواهد شد وخود را حقیر خواهد پنداشت کسی که هوای نفس خویش را بر خشنودی خداوند ترجیح دهد جز خشم ونارضایتی خداوند چیزی نصیب او نخواهد شد اما کسی که خشنودی مولایش را بر هوی نفس خویش ترجیح داده است خداوند حتما اورا در پناه عزت طاعت وعبودیت ودر دژ تقوا پناه خواهد داد. ولی معصیت پیشگان وبندگان هوای نفس را به حال خودشان وا می گذارد آنان حتی اگر از مزایای زرق وبرق دنیا بهره مند باشند برایشان سودی نخواهد داشت چون ذلت گناه در ژرفای قلب هایشان ثابت وماندگار شده است و قانون خداوندی است که افراد سرکش ونافرمان را ذلیل وخوار سازد.

فایده ششم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم سرور وخرسندی بزرگ تر از لذت لحظه ای چشم چرانی در قلب ایجاد می کند سبب سرور این است که توانسته دشمن خویش را مغلوب سازد شهوت خود را سرکوب نماید وبر نفس خویش پیروز شود هرگاه انسان لذن نفس وشهوت خود را کنترل کند یقینا در این کار خویش به نفس اماره زیان وارد کرده است خداوند نیز اورا از لذت سروری بالاتر وکامل تر عنایت خواهد کرد مخالفت با خواسته نفس نشان برتری عقل بر هوا وهوس است واین چنین عقل تمایز خویش را بر هوای وهوس نشان می دهد.

فایده هفتم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم دری از دروازه های جهنم را در برابر او می بندد زیرا چشم چرانی دروازه ی شهوتی است که انسان را وادار به انجام فعلی ناشایست می کند او را وتدار می کند که در حریم الهی پای بگذارد شریعت مطهر الهی حجاب ومنطقه ممنوعی است که انسان را از ورود بدانجا باز می دارد. لذا هرکس از مرز عبور کند و حرمت الهی راهتک کند به انجام کار حرام جرائت پیدا خواهد کرد پس از نفسش حد و مرزی نخواهد داشت و به هیچ چیز قناعت نخواهد کرد چرا که می خواهد لذت وخوشی خود را در بدست آوردن کالای جدید به اوج برساند
 
فایده هشتم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم عقل را تقویت و پایدار می سازد مرتب به قوت آن می افزاید چون چشم چرانی کم خردی سبک سری وکودنی است واز ضعف وسستی اراده نشات می گیرد آدمی هرگز نمی تواند عواقب و پیامد های آن را بسنجدچون ویژگی عقل نگریستن به عواقب امور است فرد چشم چران اگر می دانست که نتیجه ی چشم چرانی اش چه می شود وچه مصیبت هایی به بار می آورد هرگز چشم چرانی نمی کرد چنان که گفته اند:

واعقل الناس من لم یرتکب سبباَ حتی یفکر ما تجنی عواقبه
خرد مند ترین انسان کسی است که اقدام به انجام هیچ کاری نمی کند تا زمانی که پیامد های آن را بیندیشد

فایده نهم: فروهشتن چشم از نگاه نامحرم قلب را از مستی شهوت وخواب غفلت رهایی می بخشد چشم چرانی عامل تقویت غفلت از خدا وسرای آخرت می شود وانسان را در مستی عشق گرفتار می سازد خداوند می فرماید:

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَكْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ(حجر72) ‏ ‏ ( ای پیغمبر ! ) به جان تو سوگند ! آنان در مستی ( شهوت و جهالت ) خود سرگردان بودند .

چشم چرانی جامی از شراب است وعشق و مستی آن شراب است. آفت های عشق آدمی را در آستانه ی شرک قرار می دهد چون عشق قلب را که لازمه خانه عبودیت ومحبت پروردگار باشد اسیر وبرده ی خود می کند.

فواید ‏ فروهشتن چشم و افت های چشم چرانی فراوان وغیر قابل شمارند وآنچه ذکر شد مشتی از خروار بود.
مروزی می گوید:خدمت امام احمد (رح) عرض کردم حکم کسی که به کنیزگ نگاه کند چیست؟ گفت بیم دارم که دچار فتنه شود چه بسا نگاهی که در قلب بیننده بلا هایی ایجاد کرده است.

عبد الله بن عباس (رض)می گوید: از سه ناحیه شیطان در انسا ن نفوذ می کند:
1-از ناحیه چشم
2- از ناحیه قلب
3-از ناحیه شرمگاه
خداوندا مرا از شر شیطان حفظ کن . آمین

حافظ




برچسب ها : فواید فرو گرفتن چشم از نگاه حرام , , , ,
بازدید : 700
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:10 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

مسئولیت ثروتمندان نسبت به نیازمندان

 

1- نخست ثروتمندان باید بدانند مالی را که در دست دارند در حقیقت مالک آن خداوند است و او این مال را به عنوان امانت در اختیار بندگانش قرار داده و آن‌ها را جانشین خود در این مال کرده است. بنابراین ثروتمندان در مورد این امانت باید از خداوند اطاعت نموده و مال را در جهتی که خداوند فرموده به مصرف برسانند.

خداوند فرمان داده است که ثروتمندان حقوق معین فقیران، مسکینان و خانه‌نشینان از قبیل زکات واجب و صدقه‌ی نفلی را از دارایی خود پرداخت کنند، لذا ثروتمندان موظفند امانت را به صاحبانش برسانند و از هر بی‌لطفی و درشتی در سخن و رفتار نسبت به مستمندان بپرهیزند.

‌در زمان پیامبر اسلام و خلفای راشدین پرداخت زکات اجباری بوده و به زور از ثروتمندان گرفته و به بیت‌المال سپرده می‌شد و به مصرف نیازمندان می‌رسید و امروز که بیت‌المال مشخصی وجود ندارد مسؤولیت توزیع زکات به خود ثروتمندان بر می‌گردد که زکات خود را در بین مستمندان توزیع کنند؛ خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ»  (توبه: 60)

«صدقات تنها برای تهیدستان و بینوایان و کارکنان (گردآوری و توزیع) و کسانی که دلشان به‌دست آورده می‌شود و (در راه آزادی) بردگان و قرضداران، و در راه خدا، و به در راه مانده (مسافر) است».

تهیدستان (فقرا) و بینوایان (مسکینان) اولین کسانی‌اند که این آیه به آن‌ها توجه داشته است. خداوند فرمان داده است که بهترین و محبوب‌ترین مال را انفاق کنیم:

«لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل‌عمران: 92)

«هرگز به نیکی دست نیابید تا آن‌چه را که دوست می‌دارید انفاق کنید».

دادن زکات به مستمندان نوعی همکاری و هم‌بستگی اجتماعی است که از ویژگی‌های دین مبین اسلام است و اندیشه‌های دیگر از این خصوصیت برخوردار نیستند، تا بدین وسیله جامعه‌ای یک‌پارچه، یک‌دست، هماهنگ و مقتدر، و به دور از کجروی‌ها و بیماریهای درونی مثل کینه، دشمنی و حسادت باشد؛ مسلمانان همانند یک پیکرند که هرگاه عضوی از آن به درد آید سایر اعضا در بیداری و تب و رنج با او همدردی می‌کنند. چنان‌که در حدیث پیامبرص آمده است که: «مثل المؤمنین فی توادهم وتراحمهم وتعاطفهم کمثل الجسد الواحد إذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالحمی والسهر»: «مؤمنان در دوستی، مهربانی و مهرورزی‌شان همانند یک پیکرند که چون عضوی از آن به درد آید سایر اعضاء در بیداری و تب و رنج با او همدردی می‌کنند».(بخاری / ح: 6011 کتاب الأدب. مسلم ح / 2586، کتاب البر والصلۀ.)

 [شیخ مصلح الدین سعدی این حدیث را چه نیکو به نظم کشیده است:

 

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند          که در آفرینش ز یک گوهرند

                  چو عضوی به درد آورد ‏روزگار   دگر عضوها را نمان قرار

 

بنابراین دین اسلام در درجه‌ی اول دین اجتماعی است، خواه دشمنان اسلام بپذیرند یا نپذیرند.

 

2- مسؤولیت ثروتمندان نسبت به مستمندان به پرداخت حقوقشان (زکات و صدقات) منحصر نیست، بلکه ثروتمندان موظفند از هر نوع بدی و آزار و اذیت نسبت به مستمندان بپرهیزند. خداوند والامرتبه می‌فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى »(بقره: 264)

«ای مؤمنان صدقه‌هایتان را با منت گذاشتن و اذیت کردن باطل مکنید».

مثل این‌که به او بگوید: من بودم که به تو مال دادم و به تو کمک کردم، تو سزاوار به کمک نیستی ... .

 

3- صدقه را پنهانی و به دور از نگاه مردم بدهد. در صدقه‌ی سنت (غیر واجب) بهتر است که پنهانی و بدون آن که کسی از آن اطلاع یابد به فقیر برساند تا از جهتی مستمند احساس شرمندگی نکند و نیز صدقه‌دهنده چنان‌که در بخشی از حدیث پیامبرص آمده است از زمره‌ی هفت نفری باشد که خداوند آنان را در زیر سایه ی عرش خود جا می‌دهد، روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی رحمت خدای بزرگ نیست: «رجل تصدق بصدقة فأخفاها؛ حتی لا تعلم شماله بما أنفقت یمینه»: «مردی که صدقه دهد و آن را مخفی دارد طوری که دست چپش نداند که دست راستش چه انفاق کرده است». این سخن کنایه از نهایت مخفی نگه داشتن صدقه از چشم مردم است، به خاطر این‌که در این کارش ریا نکرده باشد و فقط خالصانه برای رضایت خدا صدقه داده باشد.

 

4- خداوند ثروتمندان را به شدت از نکوهش، رنجاندن و روی‌گردانیدن از مستمند به هر دلیلی که باشد منع کرده است، خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ »(ضحی: 10)

«و اما خواهنده را مران و محروم مگردان».

زیرا مستمندان در واقع حقی را که خداوند بر ایشان معین کرده می‌خواهند، چنان‌که در حدیث آمده است: «والفقراء عیال الله فی أرضه»: «تهیدستان عیال خدا در زمین اویند».

اگر به هر دلیلی ثروتمندان نتوانند حقوق مستمندان را بپردازند حداقل به نیکی با آن‌ها سخن گویند، چنان‌که در حدیث آمده است: «فالکلمة الطیبة صدقة»: «سخن نیک صدقه است».

همچنین لازم است ثروتمندان در روزهای جشن و شادی با کمک‌های مادی خود شادی را به خانه‌ی مستمندان وارد کنند و آنان را از گدایی و درخواست کمک در چنین روزهایی بی‌نیاز نمایند. در حدیث آمده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم  می‌فرمایند: «أغنوهم عن المسألة فی هذا الیوم»: «آنان را در این روز (عید) از کمک خواستن و دست‌‌گدایی دراز کردن بی‌نیاز کنید».




درباره : سبک زندگی , ,
برچسب ها : مسئولیت ثروتمندان نسبت به نیازمندان ,
بازدید : 755
[ 24 مهر 1389 ] [ 20:7 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

به گزارش اخبار جهان اسلام به نقل از المسلم : روز جمعه شیخ محمد بن جمیل زینو در مکه ی مکرمه وفات کرد و در حرم مکی بر جنازه ی ایشان نماز خوانده شد .

 

شیخ زینو در سال 1925م. برابر با 1344 ه. ق در شهر حلب متولد شد وی در ده سالگی به مدرسه ی الحفاظ داخل گشت و بعد از 5 سال در خلال دروس دیگر قرآن را  حفظ کرد .

 

سپس به مدرسه ای در حلب به نام "کلیة الشریعة التجهیزیة" رفت که زیر نظر اداره ی اوقاف سوریه بود . این مدرسه دروس علوم دینی و دنیوی را با هم به دانش آموزان آموزش می داد .

 

سپس شیخ به دار المعلمین در حلب پیوست و در آنجا به مدت 29 سال تدریس کرد و بعد از آن به حرم مکی رفت تا در آنجا به تدریس مشغول شود .مدتی بعد به قصد دعوت به سوی پروردگار به اردن سفر کرد و در آنجا به عنوان امام ، خطیب و مدرس قرآن در مسجدی به دعوت الی الله پرداخت .

 

در سال 1400 ه.ق به مکه برگشت و به عنوان مدرس در دارالحدیث خیریة در مکه مشغول فعالیت شد .

 

از مؤلفات شیخ زینو که با آنها کتابخانه ی اسلامی را غنی تر کرد به عنوان مثال : "تكريم المرأة في الإسلام"، و"عقيدة كل مسلم في سؤال وجواب"، و"توجيهات إسلامية لإصلاح الفرد والمجتمع"، و"منهاج الفرقة الناجية و لطائفة المنصورة"، و"كيف اهتديت إلى التوحيد والصراط المستقيم"، و"تفسير وبيان لأعظم سورة في القرآن"، و"قطوف من الشمائل المحمدية والأخلاق النبوية والآداب الإسلامية"می توان نام برد .

 




برچسب ها : شیخ محمد بن جمیل زینو درگذشت ,
بازدید : 682
[ 19 مهر 1389 ] [ 16:6 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()

 ویژگیهای اخلاقی علامه مجاهد محمد ابراهیم دامنی رح

 
این پهنه خاكی همواره و در هر عصر و زمانه شاهد مردانی بوده كه با قلوبی پاك و آكنده از عشق الهی بشریت را از تلاطم امواج فتنه های ظلالت و گمراهی نجات داده و به كشتی نجات و شاهراه هدایت رهنمون می سازند .
مولانا محمد ابراهیم دامنی « رحمه الله تعالی » از جمله معدود مردانی بود كه خطه بلوچستان ایران به وجودشان می بالد .
آری یاد آن مجاهد نستوه كه بیش از ده سال از عمر مباركش را در راه حق در زندان بسر برد همواره یادآور مشقتهای مسلمانان صدر اسلام است . با این امید كه ذكر اولیای خداوند متعال باعث نزول رحمت الهی می گرد شمه ی از صفات حمیده آن بزرگوار را ذكر می نماییم .
تأثیر بیش از حد از كلام الله مجید از صفات بارز این عالم فرزانه بود ، همواره جواب باطل و شبه پراكنی های آن را با آیات قرآنی می داد و می فرمود : من هیچگاه از روزنامه و كتب برای شما دلیل نمی آورم حتی از حدیث و روایت هم استدلال نمی كنم چونكه ممكن است بگویید این روایات را ما قبول نداریم ، از قرآن استدلال می كنم كه كسی نمی تواند آنرا رد كند به همین خاطر بود كه همواره در مقابل خصم غالب می شد .
محبت و عشق به صحابه (رضی الله عنهم) در اعماق و ژرفای وجود ایشان ریشه دوانیده بود در مقابل تبلیغات سوء علیه صحابه ایستادگی كرده و با سخنرانی های داغ و آتشین خویش به دفاع از شاگردان مكتب رسول الله  می پرداختند و مردم را با مقام صحابه آشنا می گردانیدند .
هرگاه می دیدند كه جوانان نسبت به دین خود آگاهی یافته و فریب دشمنان را نمی خورند لبخند خوشحالی و رضایت بر لبان حقگویش نقش می بست ، تو گویی همه رنجها و مشقتها را فراموش كرده و با زبان حال می سرود :
جلوه ها افزودم و خود كاستم   
دیــگـران را مـحـفـل آراسـتـم
از دیگر صفات ایشان حق گویی و صراحت لهجه بود . ایشان با وجود خوی نرم و مهربان خویش هرگاه می دیدند كه حقی پایمال می گردد با شجاعت تمام به دفاع از آن می پرداختند . ایشان مصداق عملی آیه : « لایخافون فی اله لومة لائم » بودند .
در بیان حق و دفاع از كیان اسلام و مسلمین كسی را یارای مقابله با او نبود ، هرگز حقگویی را قربان مصحلت نمی كرد آری :
آییــن جوانمردان حق گویی و بی باكی  
شیران خدا بیگانه زرسم و ره روباهی
استقامت او در مقابل مشكلات زبانزد خاص و
عام بود ، بمانند كوهی در مقابل ناملایمتی ها ایستادگی می كردند حتی در سخت ترین شرایط زندگی ، نشاط خویش را حفظ كرده و از فعالیت باز نمی ایستادند .
توجه به تعلیم و تربیت نسل جوان و نوجوان را بسیار با اهمیت و سرنوشت ساز می پنداشتند حتی وقتی در زندان بودند همواره از وضعیت تحصیلی فرزندان و نزدیكان می پرسیدند ، و قبل و بعد از زندان همواره در قالب تاسیس مكاتب قرآنی ، كتابخانه و تشكیل جلساتی برای جوانان به این مهم می پرداختند و مردم را به این كار تشویق می كردند .
امید است با مطالعه سیرت بزرگانی همچون مولانا دامنی ـ رحمه الله تعالی ـ درس شجاعت ، دلیری و حق گویی و صراحت لهجه را از مكتب ایشان بیاموزیم و زندگی خویش را در پرتوی زندگی آنها پیش ببریم




برچسب ها : ویژگیهای اخلاقی علامه مجاهد محمد ابراهیم دامنی رح ,
بازدید : 829
[ 18 مهر 1389 ] [ 17:3 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
                                  گذری بر زندگانی علامه ابو ریحان بیرونی رح
    
ابوریحان بیرونی یكی از علمای بزرگ اهل سنت بوده كه در قرون چهارم و پنجم هجری می زیسته اما متاسفانه همچون دیگر بزرگان سنی مذهب ایرانی شخصیت واقعی ایشان بر بسیاری از مردم پنهان مانده است . او به سال 362 هـ (973 م) در یكی از روستاهای شهر خوارزم دیده به جهان گشود و چون این قریه خارج از شهر خوارزم بود ایشان به بیرونی مشهور شدند .
اما آنچه كه در بعضی از كتب آمده كه «بیرونی» شهری است در سِند هیچگونه سند علمی ندارد و همه علمای محقق بر آنند كه «بیرونی» یكی از روستاهای خوارزم است و نام قدیمی آن كاث می باشد بعدها حكومت ازبكستان برای تجلیل از ابوریحان بیرونی این شهر را به نام ایشان ثبت نمود .
زندگی این دانشمند بزرگ اسلام را می توان به دو دوره تقسیم كرد : دوره اول آن از بدو تولد ایشان تا سال 408 هـ كه در خوارزم و گرگان به سر می بردند و دوره دوم از هنگام سفرش به غزنه همراه با سلطان محمد غزنوی آغاز و تا وفاتش ادامه می یابد .
متاسفانه مطالب زیادی در رابطه با زندگی این دانشمند در دست نیست اما آنچه از شعرهایی كه به ایشان منسوب است بر می آید كه او در خانواده ای معمولی می زیسته و این احتمال نیز می رود كه در همان كودكی از سایه پدر و مادر محروم گشته باشد .
بیرونی از زمان كودكی علاقه زیادی به كسب علم و دانش داشت ، چنانچه زبان یونانی را در مدت كوتاهی از یك فرد یونانی و سوال كردن نام درختان و اشیاء محیط اطرافش از او فرا گرفت . همچنین در بسیاری از علوم از ابونصر منصور بن علی عراقی بهره برد ؛ از دیگر اساتید برجسته ایشان می توان به عبدالصمد بن عبدالصمد اشاره داشت (آنگونه كه در مجمع الادباء یاقوت آمده است) .
ایشان از زكاوت و هوش سرشاری بهره مند بود و به همین علت در عنفوان جوانی پله های ترقی را یكی پس از دیگری می پیمود ، در هیجده سالگی در شهر خوارزم به رصد و فلكیات می پرداخت بر اثر همین استعداد خدادادی بود كه مورد توجه و دعوت حكام (امراء) قرار گرفت . ابتدا به حكومت آل عراق ملحق گشته و بعد از سقوط آن به آل مأمون در خوارزم پیوست ، وی در این زمان همچنان به مطالعات خود در علم نجوم ادامه می داد .
به سال 389 به دعوت حاكم گرگان قابوس بن و شمگیر كه خود عالم و ادیب توانایی نیز بود به آنجا رفت ، اما بر اثر اختلافاتی كه با او پیدا كرد آنجا را ترك كرده و به سال 400 هـ نزد امیر آل مأمون ابوالعباس مأمون بن مأمون بازگشت ، امیر او را مورد اكرام و عنایت خویش قرار داده و او را به عنوان مشاور خود انتخاب نمود .
بعد از حمله سلطان محمود و سقوط حكومت آل مأمون به جمع علمای غزنه در سال 408 هـ پیوست .
در همین زمان بود كه بیرونی همراه با سلطان محمود بارها به هندوستان سفر كرده و از بسیاری از شهرهای آنجا از جمله ، سند ، پنجاب ، كشمیر دیدن كرده و زبان علمی سانكریت و بسیاری از دیگر لغات و لهجه های محلی آنجا را فرا گرفت همچنین بسیاری از علوم فلسفی یونان و دیگر علوم یونانی را در هند فرا گرفت و نتیجه این سفرها كتاب معروفش بنام (ما للهند من مقولة) است .
بعد از وفات سلطان محمود در سال 431 هـ در غزنه مانده و به كار تالیف و ادامه تحقیقات خود در علم نجوم پرداخت همچنین طراحی و ساخت برخی از آلات علمی از جمله قبله نما و دماسنج را در همین زمان به پایان رسانید .
ایشان كتابش (الجماهیر فی معرفة الجواهر) را به نام سلطان مودود و كتاب دیگرش در فكلیات (قانون مسعودی) را به نام سلطان مسعود نامگذاری كرد .
اما نكته ای كه در زندگی ابوریحان بیرونی باید مورد توجه قرار داده شود . معتقدات مذهبی و نظریات قومی ایشان است كه بسیاری از دانشمندان شرقی و غربی مواقف ستیزه گرانه ای در این زمینه ها با بیرونی دارند و متاسفانه بر خلاف حقیقت حركت كرده و این عالم فرزانه سنی مذهب را به اتهاماتی واهی از جمله تشیع و عصبیت ایرانی و میل داشتن به مانویت متهم ساخته اند . اما اگر كسی با دیدی باز به كتب و نظریات او بنگرد خواهد دید كه همه این اتهامات بی مورد و نا به جا هستند از جمله سخنان ایشان كه این اتهامات را رد می كند . سخن ایشان در كتابش الصیدنة فی الطب كه می گوید : « دین ما و دولت عربی همانند دو بال هستند كه بر یكی قوت الهی و بر دیگری حكومت اسلامی (سماوی) حاكم است و چه بسیار بودند اقوامی از دیلم و غیره كه برای جنگ با حكومت اسلامی به پا خواستند اما هیچكدام به هدف شوم خود نرسیدند ، تا زمانی كه اذان در گوشها طنین انداز است و نمازهای پنج گانه بر پا می گردد و نمازگزاران در صفهای راست و استوار پشت امام به ادای این فریضه الهی می پردازند و خطبه های اصلاحی برای نمازگزاران در نمازهای جمعه برای عامه مردم برگزار می گردد قلعه اسلام دچار تزلزل نخواهد گشت » .
اما در مورد اتهام ایشان به تشیع باید گفت كه ایشان در بسیاری از كتب خویش به نقد این مذهب پرداخته ، از آن جمله می توان به رد كردن ایشان روایت : « برگرداندن خورشید برای سیدنا علی مرتضی كه نماز عصر را بخوانند » اشاره كرد همچنین در جائی دیگر از همین كتاب به عقیده شیعه بر رویت هلال به طریق حسابی خاص اعتراض صریح وارد كرده می گویند : « بر این چیز كه ذكر كردیم عمل می كند فرقه باطنی منتسب به شیعه آل و گمان می برد كه آن از اسرار نبوت است » و مثل این سخنان از یك فرد شیعه مذهب آن هم در جرگة قابوس بن دشمگیر (شیعه مذهب) بسیار از عقل به دور می باشد و هم ركابی ایشان با سلطان محمود غزنوی كه خود پادشاهی سنی بود دلیلی دیگر بر سنی بودن این دانشمند و رد اتهام تشیع و ... است .
بیرونی در سه دهه اخیر قرن چهارم و 4 دهه اول از قرن پنجم می زیسته این عصر با وجود اینكه عصر اختلافات سیاسی و فروپاشی خلافت عباسی در بغداد بود در عین حال یكی از عصرهای طلائی علم دانش بوده و دولتهای كوچك جدا شده از خلافت عباسی همواره به علم و علما ارج می نهادند و آن رسالتی را كه خلافت عباسی در قبال علم و دانش انجام می داد ادامه دادند .
بر اثر اختلافاتی كه بیرونی با برخی از حكام عصر خویش داشت مجبور شد قسمتی از زندگی پربار خود را خانه به دوش شود و از جائی به جای دیگر نقل مكان كند ، اما این مشكلات چیزی نبود كه او را از فعالیتهای علمیش باز دارد .
از هم عصران ابوریحان می توان به ابن سینا و ابن هیثم اشاره داشت اما مورخ معروف جورج سارتن به علت مقام شامخ ابوریحان و برتری او به دیگر هم عصرانش این دوره را به عصر بیرونی نامگذاری كرده است .
این ستاره فروزان جهان اسلام به سال 440 هـ در 77 سالگی در شهر غزنه چشم از جهان فرو بستند .
انا لله و انا الیه راجعون


منبع : مجله البعث الاسلامی




برچسب ها : گذری بر زندگانی علامه ابو ریحان بیرونی رح ,
بازدید : 712
[ 18 مهر 1389 ] [ 17:0 ] [ نویسنده : حافظ ] | نظرات ()
:: تعداد صفحات : 7
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد



.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آراد