روزنامه جمهوری اسلامی، وزارت امور خارجه ایران از شبکه نور شکایت کرد.
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: «وهابیون عربستان با حمایت و همراهی مولوی عبدالحمید شبکه ماهوارهای نور را به منظور تبلیغ سلفیگری راهاندازی کردهاند. دفتر این شبکه ماهوارهای در امارات قرار گرفته تا جذب نیرو و امکانات و سرمایه مالی راحتتر صورت گیرد.
همین گزارش میافزاید: وزارت خارجه ایران به امارات شکایت کرده است و مسئولین اماراتی گفتهاند که اگر این موضوع اثبات شود جلوی فعالیت آنها را خواهند گرفت.
هنوز علت تسلیم این شکایت به دولت امارات از سوی وزارت خارجه ایرانی مشخص نشده است اما می تواند با توجه به اعمال محدودیت های بی سابقه برای اهل سنت از سوی دولت این امر قابل توجیه باشد هرچند وزارت امور خارجه ایران توضیح نداده اند که چرا در مقابل شبکه های تندروی شیعه هم چون شبکه اهل بیت و چندین شبکه ی جدید التأسیس دیگر که آشکارا به مقدسات اهل سنت توهین می کنند واکنش نشان نداده و نمی دهند.
منبع اخبار جهان اسلام
باوجود تاکید مکرر مقامات کشوری و استانی به اصحاب رسانه مبنی بر پرهیز از تفرقهافکنی و شایعهپراکنی و لزوم اطلاع رسانی شفاف، متاسفانه نشر اخبار بیپایه و اساس با تیترهای جهتدار علیه جامعه اهلسنت ایران و شخصیتهای مذهبی و مردمی آن با قوت تمام همچنان ادامه دارد.
در تازهترین اقدام از این قبیل، گردانندگان سایت "جهان نیوز" مورخ یکشنبه 89/7/11، خبری تحت عنوان "تاسیس استدیو شبکه ماهوارهای وهابیت در زاهدان!" را در سایت مزبور درج نمودند و در این خبر با انتخاب واژه هایی زننده و به دور از اخلاق رسانهای به امام جمعه اهل سنت زاهدان مولانا عبدالحمید تاخته و ایشان را یکی از همراهان و حامیان شبکه جهانی ماهوارهای "نور" معرفی کردند. گردانندگان جهان نیوز به تبعیت از دیگر رسانههای پریشانفکر وتفرقهافکن از اتهام "وهابیت" و "سلفی گری" هم غافل نماندند.
در مورد این گزارش که به دور از هر گونه تحقیق است باید گفت که مولانا عبدالحمید هیچ گونه ارتباطی با شبکه جهانی "نور" ندارد و نه هم از مؤسسان یا سیاست گزاران و یا طرف مشورت شبکه ماهوارهای مذکور هستند، بلکه ایشان همواره در مسیر اعتدال و میانهروی قرار داشته و اطرافیان خود و کسانی که با ایشان در هر موضوعی مشورت میکنند را نیز توصیه به اعتدال و میانهروی در امور و احترام به طرف مقابل مینماید، و معتقد است که طرف مقابل نیز باید همین روش را سرلوحه برنامههای خود قرار دهند.
شبکه نور، یک شبکه ماهوارهای است که به مسایل فرهنگی و دینی فارسی زبانان تمام دنیا میپردازد و فعالیت آن منحصر به اهل سنت ایران نیست، تا جائی که بسیاری از مشکلات اجتماعی اهل سنت ایران را بازتاب نمیدهد، و اگر گاهاً شبکه مزبور از سیدیهای سخنرانی مولانا عبدالحمید- حفظه الله- استفاده نموده یا مصاحبههایی با ایشان داشته است، این مصاحبهها به هیچ وجه دلیلی بر همراهی مستقیم ایشان با این شبکه نمیشود، زیرا مولانا عبدالحمید پیش از این با شبکهها و خبرگزاریهای داخلی و خارجی مصاحبه داشتهاند. آیا مصاحبه با یک شبکه، رادیو و یا رسانه دلیل حمایت و پشتیبانی از آن محسوب میشود؟!!
آیا از سفرهای مکرر مقامات عالیرتبه کشور به برخی از کشورهای اروپائی و حتی ایالات متحده آمریکا و مصاحبههای اختصاصی این افراد با شبکههای خبری آن کشورها همین نتیجه اخذ میشود؟؟
معلوم نیست چرا حضور چندین شبکه ماهوارهای بازتاب دهنده عقاید اهل تشیع مثل "اهل بیت"، "ولایت" وغیره برای این دسته از تنگ نظران مایه خوشی و سرور است، اما وجود یک شبکه محدود که منسوب به اهلسنت است برای این دوستان قابل تحمل نیست، تا جائی که مجبور شدند جهت تقابل با این شبکه ماهوارهای به دروغپردازی و تخریب شخصیت پیشوایان اهل سنت ایران روی آورند؟!
لازم به ذکر است که اهلسنت ایران همواره در تلاش بودهاند که یک شبکه ماهوارهای کاملا مستقل راهاندازی کنند که به انتشار و پخش دیدگاههای آنان بپردازد، ولی به دلیل مشکلات مالی تاکنون موفق به چنیین کاری نشدهاند.
در مجموع باید به خاطر داشت که هر انسان در مقابل هر حرف و کلمهای که بر زبان آورده و یا به رشته تحریر در میآورد و در قبال هر عملی که انجام میدهد در روز قیامت باید در بارگاه الهی پاسخگو باشد، لذا مسئولیت اصحاب رسانهها و مطبوعات در عصر حاضر بسیار حساس و مهم میباشد؛ اینگونه افراد باید متوجه باشند که بدون دلیل ادعا ردیف نکنند و در کنار اخلاق اسلامی و دینی، اخلاق مطبوعاتی و رسانهای را رعایت نمایند.
منبع اخبار جهن اسلام
اثر پزشکی سجده در نماز !
بدن شما به صورت روزانه، امواج الکترومغناطیسی دریافت میکند شما امواج الکترومغناطیس را مواقعی که از تجهیزات الکترونیکی استفاده میکنید و نمیتوانید هم کنار بگذارید، دریافت میکنید، همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یک ساعت هم خاموش نمیشود...
شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیسی دریافت میکنید،
به عبارت دیگر شما با امواج الکترو مغناطیسی شارژ میشوید بدون آنکه بفهمید !
سر درد دارید ! احساس ناراحتی میکنید تنبلی در کار و مکانهای مختلف بر شما غلبه میکند...
راه حل این مشکل چیست ؟
خبر تقریبا جدید ؛
یک دانشمند غیر مسلمان از اروپا تحقیقاتی شامل یافتن بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب میرساند را انجام داد.
با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر روی زمین، زمین امواج الکترومغناطیسی را تخلیه خواهد کرد این شبیه اتصال زمین به ساختمانهایی است که برخورد سیگتالهای الکتریکی مانند رعد و برق با آنها وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز میکند این است که ؛
بهترین راه که پیشانی تان را بر زمین بگذارید، حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهد شد.
و بیشتر تعجب خواهید کرد که بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مرکز زمین مکه است و کعبه درست وسط زمین است بنابراین سجده در نمازتان بهترین راه تخلیه سیگنالها از بدن است...!
سرزمین ایران در سدههای نه چندان نزدیك، یعنی در سدههای میانة تاریخ اسلامی، مهد نامآوران بزرگ و فرزانگان و عارفان وارسته بوده است كه با علم و دانش و معرفت دینی و معنوی خویش در پهنة گیتی درخشش كمنظیری داشتهاند. از آن میان یكی از شخصیتهای بارزی كه در قرون گذشته خوش درخشیده و آثار ماندگاری برجای نهاده است، علّامه بیضاوی، صاحب تفسیر گرانسنگ انوارالتنزیل، است كه با عنایت به مقام والای ایشان، معرفی این بزرگمرد اسلامی و ایرانی را برخود لازم دیدیم. البته ضرورت دارد كه پیش از بررسی زندگانی و آثار ایشان به معرفی شهر بیضا، زادگاه ایشان، بپردازیم.
اشاره: سرزمین ایران در سدههای نه چندان نزدیك، یعنی در سدههای میانة تاریخ اسلامی، مهد نامآوران بزرگ و فرزانگان و عارفان وارسته بوده است كه با علم و دانش و معرفت دینی و معنوی خویش در پهنة گیتی درخشش كمنظیری داشتهاند. از آن میان یكی از شخصیتهای بارزی كه در قرون گذشته خوش درخشیده و آثار ماندگاری برجای نهاده است، علّامه بیضاوی، صاحب تفسیر گرانسنگ انوارالتنزیل، است كه با عنایت به مقام والای ایشان، معرفی این بزرگمرد اسلامی و ایرانی را برخود لازم دیدیم. البته ضرورت دارد كه پیش از بررسی زندگانی و آثار ایشان به معرفی شهر بیضا، زادگاه ایشان، بپردازیم.
شهر بیضا
بیضا یكی از شهرهای دورة اسلامی منطبق با روستای «تل بیضا»ی كنونی در بخش بیضا، در شهرستان سپیدانِ استان فارس است. بر اساس مصوبة هیئت وزیران در سال1380 ش. نام شهر «هرابال» در منطقة تاریخی بیضا به شهر بیضا تغییر یافت.
بخش بیضا یكی از بخشهای سهگانة شهرستان سپیدان محسوب میشود و دارای سه دهستان به نامهای بیضا، بانش و كوشكهزار است. بخش بیضا از شمال و شرق به شهرستان مرودشت، از جنوب به شیراز و از غرب به بخش مركزی شهرستان سپیدان محدود است. مركز بخش بیضا، شهر «هرابال»، در 80 كیلومتری شمال غربی شیراز قرار دارد. اساس اقتصاد مردم این ناحیه بر كشاورزی، دامداری و صنایع دستی استوار است. زبان اهالی آن فارسی، تركی و لری است.
یكی از بزرگترین آتشكدههای عصر ساسانی در شهر بیضا قرار داشته است كه بنیاد آن را به زرتشت نسبت دادهاند. اولین نشانههای حضور سپاهیان اسلام در بیضا در سال 17 هـجری/ 638 م. به فرماندهی عثمان بن ابیالعاص است. فتح این ناحیه در ابتدا از طریق مصالحه بود و با تسلیم شدن حاكم استخر ـ كه از نزدیكان یزدگرد سوم بود ـ كلیة نواحی اطراف استخر و از جمله اهالی منطقه بیضا قبول جزیه نمودند. در منابع اسلامی از شهر بیضا بهعنوان لشكرگاه مسلمانان برای حمله بهطرف استخر یاد شده است.
شورشهای پیدرپی مردم استخر موجب شد تا سپاهیان مسلمان لشكرگاه خود را در قلعة بیضا یا دژ سپید قرار دهند و از آنجا بهطرف استخر لشكركشی كنند. شورش استخر در سال 30 هـجری/ 651 م. موجب لشكركشی عبدالله بن عامر رضیاللهعنه به این شهر شد. شواهد نشان میدهد كه مردم استخر پس از خرابی شهر به دشت بیضا مهاجرت كردند و بسیاری از آنان در این شهر ساكن شدند. با انتقال مردم استخر به این ناحیه، شهر بیضا و نواحی مجاور آن از اهمیت بسیاری برخوردار شد، بهگونهای كه در سال 39 هـجری زیاد بن ابیه، حاكم فارس، برای حفظ امنیت منطقه، قلعهای بزرگ در آن ناحیه ساخت كه به «قلعة زیاد» شهرت یافت.
در سدة پنجم هـجری/ یازدهم میلادی، فارس شاهد درگیریهای طولانی میان امرای آلبویه و سلجوقی بود. ازاینرو، گسترش ناامنی تأثیر مخرّبی بر اقتصاد مناطق شهری فارس برجای گذاشت. این درگیریها به منطقة بیضا و نواحی مجاور آن نیز گسترش یافت. بیضا در جریان توسعهطلبی طغرل سلجوقی خسارات بسیاری دید و در سال442 هـ./1050م. غارت گردید و آبادیهای این ناحیه ویران شد. دو سال بعد طغرل سلجوقی در راه رسیدن به شیراز در بیضا اقامت كرد و قلعههای مختلف این منطقه را به تصرّف خود درآورد.
سدة هفتم هجری/ سیزدهم میلادی را باید آخرین دورة آبادی و رونق بیضا و نواحی مجاور آن دانست. این شهر خاستگاه مشاهیری همچون سیبویه و حسین بن منصور حلاّج بوده است. افزون بر این دو بزرگوار، از مشهورترین علمای بیضا در سدههای پنجم تا هفتم هجری، میتوان از ابوالفتوح عبدالسلام بن شیخالشیوخ، ابوالحسین بن احمد بن سالبه معروف به شیخالشیوخ بیضاوی، و همچنین ناصرالدین عبدالله بیضاوی قاضیالقضات زمان ارغونخان مغول، مفسر مشهور یاد كرد كه در این مقال با زندگی ایشان آشنا خواهید شد.(1)
نام و نسب و تحصیلات علّامه بیضاوی
ناصرالدین عبدالله بن عمر بن محمّد شیرازی، مفسّر، فقیه، اصولی و قاضی شافعی قرن هفتم هجری، با گرایش كلامی اشعری است كه بهویژه ارزشمندی برخی آثار او در زمینههای تفسیر، اصول فقه و كلام اسباب اشتهار او را فراهم آورده است. انتساب او به بیضا، یكی از توابع فارس است و بهسبب عهدهداری قضای شیراز، لقب شیرازی هم به او داده شده است. كنیة او را برخی ابوالخیر و برخی ابوسعید آوردهاند.
نمود و بروز حیات فرهنگی، در كنار ارزشمندی جایگاه علمی و آثار گرانقدر بیضاوی، حیات تقویمی او را نزد نویسندگان تحتتأثیر قرار داده است. با توجّه به این امر، جنبههای تاریخی زندگی ایشان مورد توجّه قرار نگرفته و از همان قدیم نیز، حتی معاصران او، از تولد، روند تعلیم و تعلّم و مسیر سفرهای او كمتر آگاه بودهاند، یا كمتر بدان پرداختهاند.
آنچنانكه بیضاوی خود در مقدمة «الغایةالقصوی فی درایةالفتوی» آورده، علم فقه را نزد پدرش ـ كه اصلیترین استاد او بوده ـ آموخته است. همچنین نام شرفالدین عمر بن زكی بوشكانی در میان استادان او بهچشم میخورد كه بیضاوی از شاگردان طراز اوّل او بوده و گفته شده كه ایشان مبنا و اصل بسیاری از آثارش را از این شیخ كسب كرده است.
در حلقة شاگردان او هم نام كسانی چون كمالالدین عمر بن الیاس مراغی، احمد بن حسن جاربردی، زینالدّین هنكی، جمالالدین محمّد بن ابیبكر مقری كسایی و عبدالرحمان بن احمد اصفهانی آمده است كه غالباًَ آثار او را روایت كردهاند.
چون پدر و پدربزرگش از بزرگان و قضات فارس بودند، رشد علمی او در چنین خاندانی صورت گرفته است كه از سویی اسباب دانشاندوزی او را فراهم آورد و از سویی دیگر او را بهمیان حكومتیان راهبر شد.
در بیان آغاز ارتباط وی با حكومتیان، در یك نگاه كلّی باید گفت: نیمة دوم قرن هفتم هجری مناطق مختلف فارس در ناآرامی بهسر میبرد و این دیار عملاًَ دورة انتقال قدرت از اتابكان به ایلخانان مغول را سپری میكرد. در این زمان سیر رو به ضعف دربار ابشخاتون و ناامنی و ناآرامیهای اقتصادی در شیراز، اباقاخان را بر آن داشت تا با گسیل كارگزارانی بدانجا، اوضاع را در تسلّط خود درآورد. در این مسیر، سونجاق نویان (سوغونجاق) در دو نوبت (670 و 678 هـ.) برای رسیدگی و محاسبة مالیاتهای منطقه، به آن سرزمین روانه شد؛ تقریباً از این زمان نام بیضاوی، با قدری اختلاف در روایات، به آثار تاریخی وارد گشته است. توضیح آن است كه یكی از اقدامات سونجاق برای انتظام اوضاع، نصب قاضی یا قضاتی بر شیراز بود. براساس روایت احمد زركوب شیرازی، وی برای نیل به این مقصود، علامه بیضاوی را در سال 670 هـ./ 1272م. به قضای آن دیار برگزید. بهتعبیردیگر، او را به قاضیالقضاتی اقلیم فارس گمارد. از دو خاندان صاحب نام شیراز یعنی خاندان بیضاوی و بالی، بهترتیب عبدالله بن عمر و ركنالدین ابویحیی اسماعیل را بهاشتراك، به قضا تعیین نمود. بههرروی، یادكرد این انتصاب نشان میدهد كه بیضاوی دستكم پیش از این تاریخ از بیضا به شیراز آمده است و در این زمان از چنان جایگاهی برخوردار بوده است كه به این منصب گماشته شود. بیضاوی در دورهای كه وارد قضا شده بود، سفرهایی به تبریز داشته است و برخی منابع از او بهعنوان شیخ و عالم منطقة آذربایجان یاد كردهاند.
بیضاوی برای طلب قضای شیراز به تبریز میرود. او برای نزدیكی به سلطان از عارف و پارسای زمان خود، خواجه محمّد كجوجانی، یاری میطلبد و شیخ با الفاظی ـ كه برای بیضاوی آثار روحانی پسینی را در پی داشت ـ خواستة او را به سلطان منتقل میكند. اگرچه سلطان بیدرنگ اجابت میكند، بیضاوی از نوع سخنان شیخ به شگفت آمده، دگرگون میشود. او منصب قضا را كنار میگذارد و مدّتها در خدمت آن شیخ به كسب معرفت الهی میپردازد. در دستهای دیگر از منابع آمده كه وی در سفر به مقرّ دستگاه حكومت ـ تبریز ـ به مجلس درسی كه وزیر دربار در آن حضور داشته، وارد شده است؛ او با توانایی و نبوغ علمیای كه دارد، پرسش طرحشده توسط استاد را پاسخ میگوید و این امر سبب توجّه وزیر به او میشود. پس از آنكه وزیر او را میشناسد، بیضاوی قضای شیراز را از او طلب میكند كه اجابت نیز میشود. بر اساس مجموعهای از اطلاعات، بهنظر میرسد ایشان بخشی از زندگی خود را در تبریز به سر برده است؛ چه، وی پیش از 699 هـ.ق در زمان غازانخان، برای پیشكش تفسیر خود، انوارالتنزیل به خواجه رشیدالدین فضلالله، راهی تبریز میشود و آن اندازه در آنجا حضور دارد كه از او بهعنوان شیخ دیار تبریز یاد شده است.(2)
شخصیت علمی
بیضاوی در خاندانی شافعیمذهب، در شیراز، شهری با سابقهای قدیم در گرایش با كلام اشعری رشد یافت. سلسلة آموزش وی نیز از پدر با چند واسطه به امام غزالی، متكلّم بزرگ اشعری و از طریق او به رسول اكرم صلّیاللهعلیهوسلّم میرسد.
مرور بر آثار بیضاوی، بهخوبی نشان میدهد كه وی از آرای مذاهب و فرق گوناگون همچون معتزله، مرجئه و كرّامیه و از دیدگاههای فرق گوناگون شیعه از امامیه و زیدیه و اسماعیلیه و حتی برخی فرق كمشناخته چون فضیلیه، آگاه بوده است. اما او خود به موضع اشاعره پایبند بوده است و با بهرهگیری از دانش پیشینیان این مكتب، بهویژه تحتتأثیر اندیشمندانی چون امام غزالی و فخرالدین رازی و با نگاهی عقلگرایانه به تألیف آثاری در حوزههای متنوع علوم اسلامی پرداخته است.
بیضاوی با تلفیق مفاهیم كلامی و فلسفی، به جایگاه عقل در حوزة معارف دینی توجهی ویژه مبذول داشته، و آرای خود دربارة عقل و نظر را در مجموعة «طوالعالانوار» بهتفصیل آورده است. ایشان در مباحث دینی، از عقلگرایی به سوی میراث نقلی گراییده است، ازهمینرو، نباید انتظار داشت كه وی در منظومة كلامی خویش وجه تمایز شاخصی با متكلّمان پیشین داشته باشد؛ اما كوشش وی در جهت تلفیق میان عقل و نقل، نه تنها زمینة اصلی در پیدایش آثار متنوّع او بوده، كه برخی تحلیلها و مواضع خاصی را برای او نیز ایجاب كرده است.
در سخن از برخورد بیضاوی با حدیث، شایان توجه است كه وی بهعنوان یك فارسیزبان، در نقل حدیث، اگرچه نقل عین عبارت عربی را «اولی» دانسته، امّا برخلاف هنجارهای محدّثین، نقل معنای آن به فارسی را نیز روا شمرده است.
افزون بر آنكه بیضاوی بهعنوان فقیه اصولی و متكلّم اشعری مطرح است، به علم تصوّف گرایش داشته و با عنوان زاهد و عابد از او یاد شده است و مدّتی نزد عارف تبریزی، محمّد كجوجانی، به تزكیه و تهذیب نفس پرداخته، و همچنین در مسیر سفر به تبریز، خود را ملزم میدانسته است كه نزد شیخ سلسلة سهروردیه نورالدین عبدالصمد نطنزی حضور یابد، و تألیف كتاب تهذیبالأخلاق در تصوّف، این گرایش او را بیشتر نمایان ساخته است.
بیضاوی در حوزههای متنوعی كه بر آنها چیرگی داشته، در فقه و كلام و تفسیر، در كنار بیان رأی و نظر دیگران، آرا و اختیارات خود را نیز بیان نموده است. اظهارنظرهای بیضاوی در كتاب فقهی «الغایةالقصوی فی درایةالفتوی» جلب توجّه میكند. توجّهبرانگیزترین موضوع در این میان، بخش معاملات، قضا و شهادات است كه نظر به عهدهداری منصب قضا توسّط او، بیشترین آرای شخصی او را دربر دارد.
آرا، نظرات و اندیشههای بیضاوی، از زمان خود او مورد توجّه بوده و تأثیر بهسزای آن را میتوان در رواج آثار وی و نیز رویكرد فراوان شارحان و حاشیهنویسان بر آن آثار دانست. برخی از آثار او مانند تفسیر «انوارالتنزیل» و كتاب «منهاجالوصول» مدّتها در شمار كتابهای آموزشی بوده است و اكنون نیز در مدارس علوم دینی اهلسنت تدریس میشود.
با نگاهی گذرا به فهرستی كه حاج خلیفه در «كشفالظنون» از شروح و حواشی تفسیر و دیگر آثار بیضاوی ثبت كرده است، میتوان به گسترة رواج اندیشهها و آثار وی پی برد. علّامه ابنخلدون با نگاهی تاریخی در مبحث اصول و در نام بردن از متكلّمان پردازنده به آثار اصولی، از كتاب منهاج و نیز توجّه فراوان دانشاندوزان بدان یاد كرده است.(3)
نگاهی به تفسیر انوارالتنزیل
مباحثی كه در تفسیر گرانسنگ بیضاوی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند عبارتند از: حقایق كلام و حكمت، دقایق حدیث و سنّت، اسرار معانی و بیان، رموز فلسفه و منطق، صورتهای مختلف قرائت و تفسیر آیات، تأویلات منقول و معقول، غوامض صرف و نحو، مباحث لغات، محاسن نظم قرآن، تبیین مقاصد تنزیل، كشف معانی مصحف جلیل و در كوتاه سخن، خزانة معارف و علوم تلقّی شده است. گفته میشود علّامة موصوف در خصوص بسیاری از علوم و فنون مثل معانی و بیان، حقایق كلام و حكمت، غوامض اشتقاق و اشارههای لطیف از تفاسیری مثل كشّافِ زمخشری، مفاتیحالغیبامام رازی و مفرداتِ راغب اصفهانی، بهره جسته است.(4)
علامه محمّدشفیع عثمانی در تفسیر معارفالقرآن ذیل آیه 60 سورة بقره «و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عیناً قد علم كلّ أناس مشربهم كلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الأرض مفسدین»، مینویسد: مراد از خوردنی، منّ و سلوا و مراد از آشامیدنی همین آب بود و مراد از فتنه و فساد ترك احكام و نافرمانی خدا است. قاضی بیضاوی رحمهالله میفرماید: «انكار این خوارق عادات و معجزات اشتباه بزرگی است؛ زیرا هنگامی كه خداوند متعال بر خلاف عقل و دور از قیاس در بعضی سنگها نیرویی قرار داده كه آهن را بهسوی خود جذب میكند، پس اگر نیرویی در آن سنگها قرار دهد كه اجزای آن، آب را جذب نماید و از آن آب بیرون بیاید، این امر بههیچوجه محال نیست». دانشمندان زمان ما باید از این حقایق پند بگیرند. این نكته در مورد كسانی است كه شناخت سطحی [از شگفتیهای عالم هستی و نشانههای قدرت الهی] دارند؛ زیرا اگر از اجزای خود همان سنگ نیز آب پدید آید محال نیست. به خدا سوگند كسانی كه این گونه امور را محال میدانند هنوز حقیقت امر محال را درك نكردهاند.(5)
از اندیشمندان معاصر در كشور ایران، زندهیاد دكتر ملا عبدالله احمدیان كتابی به نام «الایضاح لمعضلات تفسیر البیضاوی» تألیف نموده است. در معرفی این كتاب در مجلة ندای اسلام (شمارة 26 و 27) آمده است: اهل علم میدانند كه تفسیر «انوارالتنزیل» معروف به «تفسیر بیضاوی» از متون مهم و معروفی است كه در درسنامة حوزهها و دانشگاههای جهان اسلام، جایگاه خاصی دارد و مشحون از نكتههای علمی و ادبی ظریف است. مطالعة این تفسیر دانشپژوهان علوم قرآنی را از كشّاف و تفسیر كبیر بینیاز میكند، اما بهحدّی موجز و مختصر است كه بیش از 20 جلد را در یك جلد درآورده است. در این تفسیر بیش از 200 مورد مطلب مغلق و مبهم وجود دارد كه بدون مراجعه به شروح و حواشیای مانند حاشیة شیخزاده و حاشیة شهاب كه هر یك در هشت جلد نگاشته شده است، حلّ نخواهند شد. مؤلف الایضاح به منظور استغنا از مطالعة حواشی و شروح این تفسیر، دست به ابتكار زده و موارد معضل و پیچیده را استخراج و حلّ نموده است.(6)
برخی از شرحها و تعلیقهای تفسیر بیضاوی
1ـ حاشیة محیالدین شیخزاده، محمّد بن مصلحالدین مصطفی قوجوی حنفی، متوفای 951 هـ.؛
2ـ حاشیة الشهاب مسمّا به عنایةالقاضی و كفایةالراضی، قاضی شهابالدین احمد بن محمّد بن عمر خفاجی، متوفای 1069 هـ.؛
3ـ حاشیة شمسالدین محمّد بن یوسف بن علی بن سعید كرمانی شافعی، متوفای 786 هـ.؛
4ـ حاشیة عصامالدین ابراهیم بن محمّد عربشاه اسفراینی، متوفای 943 هـ.؛
5ـ أزهارالتسهیل لما فی أنوارالتنزیل در 50 جلد، تألیف دانشمند و محقّق معاصر علامه محمّدموسی روحانی بازی، استاد حدیث و تفسیر جامعة اشرفیة لاهور پاكستان؛
6ـ تعلیق مصطفی بن محمّد مشهور به بستان آفندی، متوفای 977 هـ.؛
7ـ تعلیق محمّد كمالالدین تاشكندی؛
8ـ تعلیق محمّد بن ابراهیم حنبلی، متوفای 971 هـ.؛
9ـ تعلیق شیخ قاسم بن قطلوبغا حنفی، متوفای 879 هـ.؛
10ـ التعلیق الحاوی علی التفسیر البیضاوی، عبدالحق بن سیفالدین محدّث دهلوی، متوفای 1051 هـ.؛
11ـ تعلیق سید شریف علی بن محمّد جرجانی، متوفای 816 هـ.؛
12ـ الفتحالسماوی بتخریج احادیث البیضاوی، عبدالرئوف المناوی.(7)
آثار
بیضاوی آثار بسیاری در زمینههای گوناگونی چون فقه و اصول، علوم قرآنی، كلام، اخلاق، ستارهشناسی، تاریخ و ادب تألیف كرده است.
آثار چاپی: 1ـ أنوارالتنزیل و أسرارالتأویل (تفسیر بیضاوی)؛ یكی از مهمترین و متداولترین تفاسیر در قرنهای اخیر بوده است، و نه تنها امروزه كه از قرن دهم قمری اصلیترین شناسه برای بیضاوی بوده است. 2ـ طوالع الأنوار؛ 3ـ الغایة القصوی فی درایة الفتوی؛ این اثر خلاصهای از الوسیط امام غزالی در فقه شافعی است و در سال1982م. همراه با مقدمهای مفصّل در قاهره منتشر شده است. 4ـ لب الألباب؛ اختصاری است از كافیة ابنحاجب در نحو؛ 5ـ منهاجالوصول إلی علم الأصول؛ 6ـ نظامالتواریخ؛ این كتاب تاریخی كه در سال 674 هجری و به زبان فارسی تألیف شده است، تاریخ جهان را از آدم تا همان سال در برمیگیرد و مخصوصاً برای برخی اطلاعات دربارة آن عصر مفید است.
آثار خطی: 1ـ تحفةالابرار؛ شرحی است بر مصابیحالسنّة بغوی در حدیث. 2ـ مصباحالارواح؛ متنی است مختصر در عقاید. 3ـ منتهیالمنی (شرح اسمای حسنای الهی).(8)
وفات
در مورد تاریخ وفات ایشان اختلاف است؛ برخی سال 685 هجری و برخی سال 691 و برخی سال 716 و برخی سال710 هجری را سال وفات ایشان ذكر كردهاند.(9)
علامه قاضی محمّد خضری در تاریخ مشاهیر اسلام مینویسد: مفسر شهیر و برجستة اسلام [علامه بیضاوی]به تاریخ 685 هجری در تبریز وفات یافت و آرامگاه ایشان فعلاًبه باغ ملّی تبدیل شده است.(10)
مولانا محمدحنیف گنگوهی در كتاب ظفرالمحصلین بأحوال المصنفین دو قول را ذكر كرده و قول 685 هجری را راجح قرار داده است.
شاعری در رثای قاضی بیضاوی چنین سروده است: نصرت حقّ ناصر دین نبی/ شد چو از دنیا بفردوس برین/ گو فریدالعصر تاریخش دگر/ ناصر دین سید اهل یقین.
پینوشتها:...............................................................................................
1ـ موسوی بجنوردی، محمّدكاظم (سرپرستی و سرویراستاری)؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ ج 13، ص 423 ـ 426، چاپ اوّل، تهران: مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1383.
2ـ همان منبع؛ ص 426 ـ 428.
3ـ همان منبع؛ ص 428 ـ 429.
4ـ گنگوهی، محمّدحنیف؛ ظفرالمحصلین بأحوال المصنفین، ص: 36، كراچی: دارالإشاعت، [بیتا].
5ـ عثمانی، محمّدشفیع؛ تفسیر معارفالقرآن؛ ترجمة مولانا محمّدیوسف حسینپور؛ ج1، ص 300 ـ 301، چاپ اوّل، تربتجام: انتشارات شیخالاسلام احمد جام، 1377.
6ـ دهقان، عبدالقادر؛ «معرفی كتاب الإیضاح لمعضلات تفسیر البیضاوی»، فصلنامة ندای اسلام؛ سال هفتم، شمارة 26 ـ 27 (تابستان و پاییز 1385)، ص 95.
7ـ گنگوهی؛ ظفرالمحصلین بأحوال المصنفین؛ ص 39.
8ـ موسوی بجنوردی؛ دائرةالمعارف بزرگ فارسی؛ ج 13، ص 429 ـ430.
9ـ دهخدا، علیاكبر؛ لغتنامة دهخدا؛ ج 4، ص 5226، چاپ دوم از دورة جدید، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
10ـ خضری، محمّد؛ تاریخ مشاهیر اسلام؛ ج 2، ص 1086، ارومیه: انتشارات حسینیاصل، 1386
افرادی كه تا به حال به بررسی تاریخچة شهر زاهدان پرداخته و تحقیقی در این مورد ارائه كردهاند، به سادگی از كنار بسیاری از رویدادهای مهم و شخصیتهای تأثیرگذاری كه در شكلگیری هویت این شهر نقش اساسی داشتهاند، گذشتهاند. میتوان این را به حساب سهلانگاری، یا عدم آگاهی، و یا عدم تمایل به روشن شدن زوایای پنهان و كمترشناختهشده تاریخ این شهر گذاشت. گویی شهر زاهدان و منطقة سرحد بلوچستان (متشكل از شهرستانهای خاش و زاهدان) با مساجد و مدارس، و مبارزاتی كه مردم این سامان با استعمار انگلیس داشتهاند، همه حقایق و اتفاقاتی ساده بوده، و همچنین چگونگی مواجهة مردم منطقه با قانون كشف حجاب و پیامدهای آن در دورة رضاخانی، آمدن خط آهن و تعیین مرز هند (پاكستان فعلی) و ایران نیز چیز خاصی نبوده است.
به هر حال، در این مقاله در نظر است كه به بررسی گذرای زندگی یكی از شخصیتهای برجسته و تاثیرگذار قرن گذشته این منطقه، حضرت مولانا قاضی خیرمحمد حسنزهی "رحمهالله"، بپردازیم، و فعلاً در پی نوشتن جزئیات و تاریخ مفصل شهر زاهدان و منطقة سرحد بلوچستان نیستیم كه در این مجال نمیگنجد.
میتوان ادعا كرد كه مولانا قاضی خیرمحمد از اولین كسانی بوده است كه در یك و نیم قرن گذشته مردم منطقه را با قرآن و سنت و فرهنگ اسلامی، و همچنین شهرنشینی و بسیاری از مسائل مهم روز آشنا نمودهاند. نقطة نمایان در خدمات حضرت قاضی "رحمهالله" بنای اولین مساجد، مكتبخانه و راهاندازی و ادارة مدرسة دولتی است كه اساس فرهنگ مردم این منطقه را تشكیل میدهند. جهت آگاهی از زندگی حضرت قاضی خیرمحمد "رحمه الله"، به طور خلاصه به بیان بیوگرافی ایشان و در ضمن تاریخچة مختصری از شهر زاهدان خواهیم پرداخت.
ولادت و تحصیلات
قاضی خیرمحمد حسنزهی فرزند میرخان در سال 1245 هجری شمسی در منطقة دشت عشایری دزدآپ (زاهدان فعلی) در خانوادهای مرفه و متدین دیده به جهان گشود. پدر گرامی ایشان فردی دیندار بود و به كار دامداری در منطقه اشتغال داشت. عمویش شاهو، صاحب قنات شاهوآباد (محدودة سیلو گندم تا شیرآباد فعلی) بود و در زمینهای اطراف به كشت و زراعت میپرداخت كه پس از وفات پدر و عمویش این قنات در اختیار جناب قاضی خیرمحمد قرار گرفت.
از همان كودكی قرآن كریم را در منطقه آموخت و خواندن را فراگرفت. در عنفوان جوانی به دلیل ارتباط قبیلة حسنزهی با اقوام خود در منطقة دالبندین (واقع در بلوچستان پاكستان فعلی) به وجود مدارس دینی و علما در این منطقه پی برد. با وجود مشكلات فراوان و عدم وجود امكانات جهت مسافرت به مناطق دیگر، با مشورت پدر جهت كسب علم دین به دیار غربت یعنی سرزمین هند مهاجرت كرد.
پس از مدتی اقامت در دالبندین به ایالت سند و به مدارس بزرگتر رفت تا از علمای بزرگ وقت فیض ببرد. در آن زمان شبه قارة هند یكپارچه بود و دقیقاً مشخص نیست كه وی از سند به چه مناطقی از شبه قاره برای كسب علم رفته است؛ آنچه مشخص است اینكه ایشان بیش از یك دهه در مدارس هند به تحصیل علم مشغول بودهاند. یادداشتهایی كه در حاشیة كتابهای درسی خود نوشتهاند (خصوصاً در حاشیة كتاب هدایه كتاب معروف در فقه حنفی) از یكی از اساتید برجستة خویش با نام "مولانا سندی" به كرات یاد كردهاند. سپس به قندهار افغانستان سفر كرده و سالها در آن دیار مشغول دانشاندوزی و كسب فیض از علمای برجستة آن سامان بودهاند. خلاصه اینكه دوران تحصیل و دوری ایشان از وطن 25 سال به طول میانجامد و به دلیل عدم ارتباط با خانواده، همه تصور میكردند كه ایشان فوت نموده و خانواده كمكم ایشان را فراموش میكرده است. افراد قبیله هم جهت تسلیت خدمت پدر ایشان میآمدند. در حالی كه حضرت قاضی در طول این سالها به كسب علم و دانش مشغول بودند.
از كتابهایی كه در كتابخانة شخصی ایشان به جای مانده و مورد استفاده بوده است میتوان كتاب هدایه، كنزالدقائق و قدوری، و همچنین كتابهای از قبیل غیاثاللغات، شرح وقایه و زینالعلم اثر ملا علی قاری و كتاب بزرگ صحیح مسلم را نام برد، كه دستیابی به این كتب در یك قرن پیش در بلوچستان شاهكار بوده و نشانگر عطش بیپایان ایشان نسبت به كسب علم و استفاده از منابع معتبر علوم اسلامی است.
كتابها و دستنوشتههای فراوان دیگری كه از ایشان به جای مانده است، متأسفانه به دلیل عدم نگهداری صحیح یا از بین رفته و یا خسارات فراوانی دیده و میطلبد كه به عنوان گنجینهای گرانبها از یكی از مفاخر علمی این سرزمین به روش صحیح جمعآوری و صحافی شده و كلكسیونی از كتب و دستنوشتههای ایشان تهیه و نگهداری شود.
در كتابخانة شخصی ایشان دستنوشتهای وجود دارد كه با خط زیبای نستعلیق بر روی كاغذی مخصوص شبیه به پوست تقریباً در 200 صفحه تمام دعاهای مأثور به قلم خود ایشان به رشته تحریر درآمده است.
از جمله آثار به جای مانده از حضرت قاضی خیرمحمد، پیامهای مختلفی است كه به زبان فارسی هر از گاهی برای مردم مینوشتند و در آن همة مسلمین را مورد خطاب قرار میدادند؛ مردم را با مسائل مختلف آشنا میكردند و از عذابهای الهی بیم داده و انذار میكردند كه نمونههایی از آن با وجود آسیبدیدگی فراوان خوشبختانه موجود میباشد.
در حاشیه كتب موجود به پینوشتهای ایشان برمیخوریم كه به دو زبان اردو و عربی و طبق روش علما و اندیشمندان جهت توضیح بیشتر، اقدام به نوشتن آن میكردهاند و گاهی دیدگاههای اساتید خود را نیز بر آن افزودهاند.
بازگشت به دزدآپ (زاهدان)
مولانا قاضی خیرمحمد در سال 1285 هجری شمسی پس از 25 سال دوری از وطن و خانواده، با كولهباری از علم و فضل، وارد منطقه شد. ابتدا كسی وی را نشناخت، اما ناگهان خانواده و اقوام پی بردند كه این مرد فاضل و میانسال، فرزند عزیزشان است كه پس از دو و نیم دهه دانشاندوزی به وطن بازگشته است؛ لذا شادی و سرور مردم منطقه را فرا گرفت. آری یوسف گمگشته به وطن بازآمده بود و دشت دزدآپ از نو گلستان شده بود. پدر و اقوام بسیار شادمان شدند و بزرگان قبایل منطقه را با شور و شوق به خانه خود دعوت نمودند. اما آنها دقیقاً نمیدانستند كه فرزندشان در این سالها كجا بوده و چه كرده است؟ پس از چند روز همه پی بردند كه آری! گوهری نایاب به دست آوردهاند كه پیامآور فرامین و دستورات الله و رسول و نعمتی بس بزرگ برای مردم منطقه است.
قاضی خیرمحمد از بدو ورود به منطقه، با نزدیكان و معتمدین و ریشسفیدان دربارة دین، اوضاع منطقه و بدعتهای موجود به بحث و گفتوگو پرداخت و به قصد تبلیغ دین به روستاهای دور نزدیك میرفت و برای مردان و زنان قبایل به ایراد سخن میپرداخت. البته مردم منطقه مسلمان بودند و افراد متدینی در میانشان وجود داشت. ملاهایی نیز در برخی روستاها و مناطق بودند كه پاسخگوی حداقل نیازهای دینی مردم بودند، اما از نظر علمی در سطح بسیار پایینی قرار داشتند. از این رو مولانا هر از گاهی یك پیام كتبی با خط زیبای خودش تحریر میكرد و به روستاهای اطراف برای ائمة مساجد میفرستاد تا آنها برای مردم بخوانند. وی در این نوشتهها مردم را به دین، نماز و احكام شریعت فرامیخواند و از پاداش و عذاب آخرت با ذكر آیات قرآن و احادیث نبوی آگاه میكرد.
سردار تاجمحمدخان و بزرگان قبایل بلوچ
از بزرگان قبایل كه در آن زمان دارای نفوذ و تأثیرگذاری بسیار در منطقة دزدآپ (زاهدان) بودند، میتوان از سردار تاجمحمدخان (متولد 1251 هـ.ش.) پدر مرحوم سردار مهراللهخان ریگی، ملك نورمحمدخان گرگیچ و سردار ملكشاهخان نارویی (متولد 1260هـ.ش.) نام برد. این بزرگان كه به تبحر علمی و اندیشة والای حضرت قاضی "رحمهالله" پی برده بودند، در تمام فعالیتها و برنامهها كاملاً با ایشان همكاری نموده و در پیشبرد اهداف والای دینی مشوق ایشان بودند.
سردار تاجمحمدخان و ملك نورمحمدخان (پسرخالة قاضی خیرمحمد) در شكلگیری هستة اولیة شهر زاهدان، واگذاری اراضی اداری و كاروانسراها، احداث و بنای مساجد و مركزیت دادن به آن، نقش اساسی ایفا نمودند. در همة امور دینی، مسائل قبیلهای و امور سیاسی ـ اجتماعی منطقه، تمامی ریشسفیدان بلوچ در دزدآپ و اطراف، با جناب قاضی مشورت میكردند. همین حمایتهای بیدریغ سران طوایف باعث شد كه ایشان با وجود شرایط نامناسب و جو خفقان در اندیشة دینی، از مواضع خود عقب نشینی نكند، بلكه روز به روز بیشتر به آن جامة عمل پوشانده و مردم را به دامان دین و حقیقت اسلام فراخواند. به فرزندان قبایل كه بیشتر بیسواد بودند، آموزش دهد و مردم را به اجرای احكام شریعت در تمام شئون زندگی دعوت كند.
سردار تاجمحمد خان در سال 1306 هجری شمسی (سال وفات حضرت قاضی "رحمهالله") دارفانی را وداع گفت و در روستای میركوه به خاك سپرده شد.(1) این سال، سال اندوه و غم برای مردم منطقه بود، زیرا دو پایگاه و پشتوانة بزرگ خود را در آن از دست دادند.
استعمار انگلیس در دزدآپ (زاهدان)
بازگشت قاضی خیرمحمد "رحمهالله" به دزدآپ مصادف بود با جابهجایی موقعیت اداری دولت انگلیس از كچه (واقع در 35 كیلومتری خاك پاكستان كنونی) به دشت دزدآپ، به صورتی كه عملاً دزداپ را به عنوان تحصیلداری (بخشداری) دولت انگلیس اعلام كردند و شخصی به نام عبدالغنی به عنوان تحصیلدار (بخشدار) دزدآپ از طرف دولت انگلیس منصوب شد. اسنادی وجود دارد كه حتی ایستگاه راهآهن دزدآپ را انگلیسیها مربوط به خود میدانستند و در شرق زاهدان مقر نظامی خویش را ایجاد و ادعای مالكیت بر زاهدان را داشتند، كه برابر مكاتبات موجود، طوایف حسنزهی و گرگیچ اسنادی را دال بر مالكیت آنان بر روستاهای لار، بگ، پیران و .. .، و ایرانی بودنشان را در تاریخ 1310 هجری شمسی تحویل هیئت نقشهكشی و تعیین مرز دادهاند.
از آنجایی كه حضرت قاضی "رحمهالله" در مدارس دینی شبه قاره هند تحصیل كرده بود و با جو فرهنگی ـ سیاسی ضد استعماری هند و بخصوص مبارزات علمای هند از جمله بزرگان دارالعلوم دیوبند آشنا بود، خطرات حضور استعمارگران را با تمام وجود احساس كرد و این مطلب را به گوش بزرگان و ریشسفیدان قبایل منطقه رساند و قویاً در پی پررنگ كردن دعوت دینی و آگاه كردن مردم بود.
در همین دوران سردار ملكشاهخان نارویی با همكاری قبایل دیگر دو جنگ را علیه انگلیسیها سازماندهی كرد؛ یكی از این جنگها در حومة زاهدان و دیگری در حومة سپیدابه رخ داد و مبارزان بسیاری از قبیلة نارویی به شهادت رسیدند. اما سرانجام نیروهای انگلیسی به آن سوی مرزهای ایران عقبنشینی كردند.(2)
علمای هند برای ادامه مبارزه و جهاد امام سید احمد شهید و شاه اسماعیل شهید و یارانشان، به تأسیس مدارس دینی روی آوردند تا نسل آینده را با آشنا كردن به احكام دین و شریعت، نسلی زنده و سرشار از نیروی ایمان و عقیده بار آورند. همین تصمیم منجر به تأسیس دارالعلوم دیوبند در سال 1283 هـ.ق. توسط حضرت مولانا محمدقاسم نانوتوی "رحمهالله" و دارالعلوم ندوةالعلماء در سال 1316 هـ.ق. گردید.
حضرت قاضی "رحمهالله" نیز در این برهة حساس، دقیقاً به همان روش علمای هند عمل میكند و اساس را بر تقویت مساجد و آگاهی تودهها میگذارد. تبحر علمی حضرت قاضی، بینش سیاسی و موشكافی در مسائل فقهی، گواه روشنی است كه ایشان از علم و دانش علمای هند بهرة وافری برده و به وطن بازگشتهاند. به همین دلیل تلاش میكردند در روستاهای دزدآپ مسجد بنا شود و پس از بنای مسجد یكی از اهالی محل را به عنوان امام انتخاب میكردند.
در یكی از یادداشتهای ایشان به نامهایی برمیخوریم كه با پیشوند ملا شروع میشوند و در آن تصریح شده كه این افراد حقوق ماهیانه (سی قران) از حضرت قاضی دریافت میكردهاند.
بنای مسجد جامع قدیم شهر زاهدان (مسجد عزیزی فعلی)
پس از بنای مساجد در نقاط مختلف و مسجدی در كنار قنات قاضی (محدودة فلكه كارگر فعلی جنب عیدگاه قدیم) توجه ایشان به هستة مركزی شهر، یعنی بازار معطوف شد. حضرت قاضی رحمهالله در سال 1288هـ.ش. مسجد جامع را در كنار بازار با همكاری اهالی بومی بلوچ، تجار و كارمندان مسلمان هندیتبار بنا نمودند و در كنار آن چند اتاق گلی جهت مكتبخانه ساختند. این اولین مسجد جامع و مكتبخانة شهر بود.
از سال 1302 هجری شمسی این مكتبخانه از سوی ادارة معارف خراسان به صورت اولین مدرسة دولتی دزدآپ (زاهدان) به مدت چند سال مورد استفاده قرار گرفت. معلمین آن هم از روحانیون همین مكتبخانه انتخاب شدند.
در هر حال مردم اطراف و كسبة بازار از ساخت مسجد و مكتبخانه استقبال كردند و بسیاری از قبایل حاضر شدند فرزندان خود را جهت آموزش، خدمت حضرت قاضی "رحمهالله" بفرستند. از شاگردان برجستة این مدرسه میتوان به برادر قاضی، ملا رسول، اشاره كرد كه بعدها به مدت 15 سال در مدارس دولتی زاهدان به عنوان اولین معلم بومی تدریس میكرد و امامت مسجد جامع را بعد از وفات قاضی خیرمحمد به عهده گرفت.
كمكم این مسجد شكل مركزیت مساجد منطقه را به خود گرفت و تبدیل به محكمه و محل قضاوت و حل و فصل قضایای مردم منطقه شد. در این بین كلیة ریشسفیدان و معتمدین دزدآپ و روستاهای اطراف منصب قضاوت را رسماً به حضرت قاضی سپردند و بدینسان قاضی خیرمحمد "رحمهالله"، قاضی رسمی منطقة دزدآپ شد.
پارهای از قضاوتها كه به خط خود ایشان در آن زمان به رشتة تحریر درآمده و ممهور به مهر ایشان است تا حال در میان دستنوشتههای ایشان موجود است. در ابتدای این نوشتهها چنین آمده است: «باعث تحریر اینكه حاضر گردید در محكمة شریعت شریف مقام دزدآپ»، و در پایان پس از مهر كردن نوشته آمده است: «قاضی خیرمحمد حسنزهی قاضی و امام جماعت مسجد جامع دزدآپ». تمام قضاوتهای ایشان بر اساس فتاوای فقه حنفی انجام میگرفت و ایشان با استفاده از منابع معتبر فقهی احكام را صادر میكردند.
جناب قاضی ضمن فعالیتهای فوق، به تعلیم و تربیت فرزندان مردم منطقه میپرداختند. در این مكتبخانه ضمن تدریس قرآن كریم و احكام، فارسی و ریاضی را نیز درس میدادند. شاگردان این مكتب پس از وفات ایشان با تدریس در مدارس دولتی و فعالیت در مساجد، اهداف ایشان را دنبال میكردند.
به مرور زمان مسجدجامع دزدآپ به بزرگترین مركز تجمع مردم و قبایل اطراف، برای رتق و فتق مسائل منطقه و حل و فصل منازعات تبدیل شد. این اولین محكمة شرعی دزدآپ بود كه از طرف سران قبایل و حكومت وقت رسمیت یافته بود.
دومین مسجدی كه نزدیك بازار بنا شد، مسجد شیخ فیضمحمد بود. این مسجد در حال حاضر در كوچة كامبوزیا جنب پارك شهر فعلی زاهدان (تقاطع خیابان آزادی و خیابان مصطفی خمینی) قرار دارد. شیخ فیضمحمد انسانی متدین و نیكوكار بود و در جاهای مختلف مسجد میساخت. مسجد جامع شیخ فیض مشهد را نیز ایشان بنیان نهاده بود كه این مسجد نیز تا بهمن 1372 مسجد جامع اهلسنت مشهد بود.
امام مسجد شیخ فیض دزدآپ عالمی زاهد و بزرگوار به نام ملا حاجی شاهمحمد حسنزهی، برادرزاده و از شاگردان حضرت قاضی خیرمحمد، بود. این بزرگوار علاقة خاصی به سرزمین وحی و حرمین شریفین داشت و به همین علت هفت بار با پای پیاده عازم سفر حج میشود كه سه بار موفق به ادای حج میگردد.
از مساجدی كه در آن زمان در شهر و حاشیة شهر وجود داشته است میتوان از مسجد زرگران و مسجد محلة سعیدآباد و مساجد دیگری نیز نام برد.
مبارزه با بدعات
یكی از كارهای مهم حضرت قاضی خیرمحمد "رحمهالله" مبارزه با بدعتها و رسوم جاهلی بود، كه منطقه را فراگرفته بود. ایشان با سخنرانیهای خویش در مجالس عروسی و عزا مردم را به دوری از این بدعتها فرامیخواند. رفتن مردان و زنان بر سر قبور و مزار پیرهای دروغین را بشدت محكوم میكرد و دهها درخت و مزار را كه تقریباً پرستش میشدند، از بین برد.
موضوع دیگری كه در میان قبایل مرسوم بود، نوحهخوانی زنان در مجالس عزا بود. زنانی با صدای خوش در مدح میت اشعاری میخواندند و ضجه و ناله میكردند و خویشاوندان میت در اطراف آنها به گریه و زاری میپرداختند، كه به زبان محلی به آن «مودگ» میگفتند. حضرت قاضی فعالیتهای زیادی را برای از بین رفتن این رسم و بدعت انجام داد و با استدلال از قرآن و حدیث مردم را قانع كرد كه این كار عبث است و نارضایتی الله تعالی را در پی دارد. با تلاش ایشان، این رسم تا حد زیادی از بین مردم منطقه برچیده شد.
سجایای اخلاقی
حضرت قاضی با وجود دارا بودن مقام شامخ علمی و اجتماعی، انسانی بسیار متواضع و فروتن بودند. با كارگران و زیردستان با نرمی و ملایمت رفتار میكردند. در نوشتههای ایشان به این عبارت برمیخوریم: به دستخط خیرمحمد، عاجز غریب فقیر پرتقصیر، خاك پای عالمان و طالبان و عابدان.
وفات
حضرت قاضی خیرمحمد "رحمهالله" پس از 21 سال خدمت به مردم منطقه و نشر و اشاعة دین در سال 1306هـ.ش. در سن 61 سالگی به دلیل ابتلا به بیماری وبا دارفانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت.
پیكر مبارك ایشان در كنار رشتة قنات قاضی و مجاور محلة قاضی (محدودة فلكه كارگر جنب عیدگاه قدیم) در اتاقی گلی به خاك سپرده شد.
پس از وفات ایشان ملا خانمحمد و ملا رسول (برادران مرحوم) كلیة امور مسجد جامع و تدریس در مكتبخانه را به عهده گرفتند.
ملا رسول در سال 1306 هـ.ش. طی حكمی از طرف وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه (ادارة معارف خراسان) رسماً به عنوان اولین معلم مدرسة ابتدایی دزدآپ استخدام میشود. حقوق تعیین شدة ماهیانه 100 قران ذكر شده است. پس از این قرارداد ملا رسول به مدت 15 سال در مدارس ابتدایی دزدآپ، به تدریس میپردازد.
نبش قبر و انتقال جسد
بعدها كه قبرستان قدیم زاهدان زیر خاك رفت و فلكه كارگر و خیابان چهلمتری دقیقاً از وسط قبرستان گذشت، آرامگاه ایشان در پیادهروی چهلمتری قرار گرفت. به دلیل تعریض خیابان توسط شهرداری زاهدان و قرار گرفتن آرامگاه قاضی خیرمحمد در مسیر كوچه، یكی از اقوام با نگارنده تماس گرفت و خواست بنده از دارالافتاء دارالعلوم زاهدان استفتاء نمایم تا جهت انتقال پیكر ایشان اقدام گردد. پس از مشورت با استاد ارجمند جناب مفتی محمدقاسم بنیكمال (قاسمی) و طبق فتاوای موجود، این كار بلامانع اعلام شد.
صبح روز جمعه خاكبرداری آغاز شد و پس از برداشتن حدود دو متر خاك دیوار اتاق گلی كه آرامگاه مرحوم در آن قرار داشت ظاهر شد. حفاری بعد ادای نماز جمعه ادامه یافت و در نهایت به قبر ایشان رسیدند. به دلیل جابجایی لایههای زیرین خاك، لحد قبر فروریخته بود. با وجود گذشتن هشتاد سال از دفن ایشان، استخوانبندی جسد كاملاً سالم و رو به قبله بود. به دلیل ازدحام جمیعت و بسته شدن چهلمتری ادامه كار به شب موكول شد. ساعت 10 شب با كمال احترام و حضور جمع كثیری از مردم، پیكر ایشان در كفن جدیدی قرار داده شد و به منزل یكی از بستگان انتقال یافت. هماهنگیهای لازم با بخشداری مركزی، نیروی انتظامی، میراث فرهنگی و شهرداری زاهدان از قبل انجام شده بود. صبح روز شنبه مورخة 5 آبان 1386 با حضور انبوه مردم از قبایل مختلف پیكر ایشان در روستای لار پایین (واقع در 18 كیلومتری شمال زاهدان)، در قبرستان قبیلة حسنزهی دفن گردید. «اللهم اغفره و اسكنه فسیح جناتك».
از دزدآپ تا زاهدان
پس از احداث خطآهن توسط دولت انگلیس در سال 1905م. بازار دزدآپ رونق فراوانی گرفت. مردم از همه سو برای تجارت و كار به این بازار روی آوردند. در بازار تجار و كسبه بومی و هندی تجمع داشتند. پایان یافتن راهآهن در دزدآپ و تغییر و تعویض نوع وسیلة نقلیه در این محل، منطقه را تبدیل به یك بارانداز تجاری كوچك نمود و كالاها پس از تخلیه از قطار نیاز به انبارداری و خدمات دیگری داشتند كه همة این عوامل موجبات رشد و شكلگیری شهر را سبب شد.
در سالهای 1300 هـ.ش. به بعد چندین خانواده و كارمند دولت به دزدآپ و میرجاوه اعزام شدند. تا آن زمان جمعیت هندیتبارها در مركز بازار دزدآپ بیشتر از مهاجران جدید بود. نمایندة دولت ایران به نام ارفعالممالك در مقابل انگلیسیها كه تحصیلداری مؤقت خود را تعطیل نكرده بودند، با استخدام 6 نفر آجودان از مردم بومی بلوچ شروع به كار كرد و لباسهای فرم و یكنواخت آجودانها شكل شهر را تبدیل به شهری ایرانی نمود. آجودانها نگهبانی از محل كار نمایندة دولت ایران (حاكم دولتی) و حراست از اموال دولتی و بازار را به عهده داشتند. معمولاً در روز دو آجودان و در شب چهار آجودان نگهبانی میدادند. ضمناً كارهای مربوط به جابهجایی نمایندة دولت مركزی از موقعیت بازار تا گمرك، پستخانه و روستاهای اطراف جهت رسیدگی، به عهدة همین آجودانها بود و نمایندة دولت ایران، از درآمد مالیات، حقوق آجودانها و دیگر كارمندان دولت را میپرداخت. كمكم مهاجرت خانوارهای كرمانی، خراسانی و یزدی به دزدآپ، در پی تحولات تجاری منطقه و به دلیل ترانزیت كالا از هند به ایران، زیاد شد.
در سال 1315 هـ.ش. رضاخان پهلوی به این سامان سفری داشت. مردم محلی دزدآپ به استقبال شاه رفتند. در این مراسم ملا رسول به قرائت نوشتهای كه از قبل تنظیم كرده بود، پرداخت. رضاخان با مشاهدة لباس زیبای بلوچی و دستاری كه بر سر مردم بود، گفت: نام دزداب شایسته این قوم زاهد نیست. از آن پس دزدآپ، زاهدان نامیده شد. وجه تسمیه دزدآپ (دزدآب) این بود كه در دشت دزدآپ، آب در نقطهای از شن فرو میرفت و از نقطهای دیگر بیرون میآمد.
كشف حجاب
رضاخان پس از بازگشت از اولین سفر خارجی خود به كشور تركیه و مشاهدة زنان بدون حجاب در محافل سیاسی و جامعة آن دیار، به فكر كشف حجاب افتاد. اولین قدم در این راه برداشتن حجاب زنان دربار و رجال سیاسی بود. با وجود مخالفت بسیاری از رجال بلندمرتبة دینی و سیاسی آن زمان، این طرح با سركوب مخالفان عملی شد.
مردم بومی زاهدان پس از اعلام طرح كشف حجاب، با ترك كارهای سادة دولتی و كشاورزی خود، به حاشیة شهر و روستاهای اطراف پناه برده و فقط برای مبادلات تجاری در بازار دیده میشدند، آن هم با لباس جدید فرنگی؛ زیرا داشتن ریش بلند، عمامه و لباس بلوچی در محدودة بازار شهر، جرم به شمار میآمد. نیروهای مستقر در چهارراه چكنم زاهدان، افراد دارای عمامه را دستگیر میكردند و عمامة آنان را برداشته و در آتش میانداختند.
قبیلة حسنزهی و وابستگان كه صاحبان اصلی قنوات مهم شهر بودند، به دلیل حفظ حجاب زنان و پوشش محلی خود، مجبور به ترك منطقه شده و به روستاهای لار پایین و بگ پناه بردند. پس از هجرت این قبایل و رها ساختن قنوات خود در شهر، اكثر درختهای اطراف قنوات خشكید و كشت و زراعت آنان به طور كامل از بین رفت. ملا رسول امامجمعه شهر و معلم مدارس ابتدایی نیز هجرت كرد و به دلیل سخنرانی علیه فعالیتهای ضد دینی رضاخان، در مسجد جامع و محافل دیگر، تحت تعقیب بود.
سه قنات اصلی شهر به نامهای شاهوآباد، قنات قاضی (محدوده سیلو گندم ، بازار و فلكه كارگر تا انتهای شرقی شهر) و قنات دیگر قاضی واقع در كلاته رزاقزادة فعلی، متعلق به قبیلة حسنزهی بود. قنات نورمحمدآباد نیز به قبیلة گرگیچ كه از بستگان نزدیك جناب قاضی خیرمحمد "رحمهالله" بودند، تعلق داشت. بعد از هجرت مردم بومی دزدآپ، قناتهای رها شده توسط افراد دیگری تصاحب گردید كه بعضاً در نبود صاحبان اصلی آنها را به نام خویش ثبت خویش كردند. بعد از بازگشت یكی از بازماندگان، رشتة قنات قاضی و شاهوآباد به آقای حاج اصغر معماران دادگر كه در شهر زاهدان مشغول پیمانكاری ساختمانی بود، اجاره داده شد. در سالهای بعد، آقای معماران با در دست داشتن یك قولنامة محلی مبنی بر خرید قنوات فوق به مبلغ 1200 تومان، این قنوات و زمینهای اطراف آن را به عنوان مالك به نام خود به ثبت میرساند.
در سال 1317 هـ.ش. كه دولت مركزی و محلی متوجه میشوند كه دستور كشف حجاب شاه اشتباه بوده و باعث فرار و رنجش مردم متدین شده است، به صورت زیركانه نامة تعدیلآمیزی را با مضمون: «با توجه به طوفان و گرمای منطقه لازم است مردان عمامهای به سر و زنان چادر كلاغی استفاده نمایند»، صادر و برای ریشسفیدان و معتمدین طوایف عفو عمومی اعلان مینمایند.
پس از عفو عمومی، قبیله گرگیچ به زاهدان بازمیگردد و قنوات خود را باز پس میگیرد. مرحوم ملكمحمدخان گرگیچ (از نوادگان مرحوم شاهو حسنزهی) نیز نسبت به ثبت ملكی قنات شاهوآباد و قنات بایر قاضی، اعتراض میكند. این دادخواست به طرفیت آقایان حاج علیاصغر معماران، محمد رزاقزاده، سیرجانی و بانو سكینه دره تنظیم شده بود كه در دادگاه زاهدان رأی به نفع ملكمحمدخان صادر میشود اما از طرف آقای معماران و شركا مورد اعتراض قرار میگیرد كه در نهایت طرفین به شعبة همردیف دادگاه زابل جهت ادامه بررسی دعوا اعزام میشوند اما در این بین ملكمحمدخان وفات مینماید. این اعتراض با وجود پیگیریهای مستمر از طرف ملكمحمدخان و بعد از وی برادرش نورمحمدخان به دلایلی به نتیجه نمیرسد و بدینسان ساكنان اصلی شهر و مالكین آن، قنوات و زمینهای خود را از دست میدهند. طبق یك ضربالمثل بلوچی كه میگوید: آنان كه اصلی و اسبی داشتند، امروزه به گونهای وانمود میشود كه گویی نه اصلی داشتند و نه اسبی؛ اما تاریخ گواه است كه این مردم هم اصلی داشتند و هم اسبی، و این گردش روزگار است: «و تلك الایام نداولها بین الناس».
در سال 1325 هـ.ش. مرحوم عبدالقادر حسنزهی (نوة مرحوم شاهو حسنزهی) كه از افراد باسواد و بانفوذ قبیله بوده است، جهت ثبت قنوات اقدام میكند و رشته قنوات روستاهای بگ، شاهوآباد ، جیهندآباد و لار پایین شاهوآباد را پس از 5 سال مكاتبة اداری در سال 1329 به نام قبیلة حسنزهی ثبت مینماید. ایشان در همین سال موفق به گرفتن حكم تحدید حدود جدید مرز ایران و پاكستان از طریق مرزبانی درجة یك و اخذ شناسنامه برای افراد روستانشین قبیله میشود. در سال 1330 به زاهدان مراجعت نموده و در خصوص باز پس گرفتن قنوات قاضی و شاهو و اراضی آن، علیه آقای معماران یزدی طرح دعوا مینماید. در نتیجه فقط محلة مخروبة قاضیآباد با مسجدی بدون سقف و بخش كوچكی از اراضی بایر قنات قاضی (محدوده فلكه كارگر تا خیابان شریعتی) توسط معماران به فرزند مرحوم قاضی پس داده میشود.
مرحوم قاضی شاهمحمد عالیزهی
به دلیل مشغلة كاری زیاد ملا رسول "رحمهالله" و تدریس در مدارس ابتدایی، كمكم قاضی خدابخش "رحمهالله" (برادر قاضی شاهمحمد عالیزهی) در اداره و امامت مسجد جامع با ملارسول همكاری میكند. قاضی شاهمحمد در آن زمان در كچه (واقع در پاكستان كنونی) به سر میبرد. تقریباً در سال 1318 هـ.ش. قاضی شاهمحمد به زاهدان میآید و پس از توافقی كه بین او و برادرش قاضی خدابخش "رحمهالله" انجام میشود، امامت مسجد جامع را قاضی شاهمحمد به عهده میگیرد و قاضی خدابخش به كچه كوچ میكند. جناب قاضی شاهمحمد عالیزهی "رحمهالله" تا پایان زندگی خویش در زاهدان میماند و به فعالیتهای دینی و ارشاد و راهنمایی مردم میپردازد.
تشریفآوری حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمهالله" به زاهدان
حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمهالله" در سال 1334 هـ.ش. از مكران بلوچستان (منطقة سرباز) به زاهدان هجرت میكند. بر اثر تلاشها و خدمات حضرت قاضی خیرمحمد "رحمهالله" و علمای دیگر چنان بستر مناسبی فراهم شده است و مردم منطقه به حدی از آگاهی و تدین و عالمدوستی رسیدهاند كه از حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمهالله" با آغوش باز استقبال میكنند.
با تشریفآوری حضرت مولانا عبدالعزیز به زاهدان فصل جدیدی در تاریخ این شهر و مردم این سامان آغاز میشود. حضرت مولانا با اندیشههای والایش به نشر و اشاعة دین میپردازد و ضمن توسعة مسجد جامع قدیم (عزیزی فعلی)، به احداث مساجد، مكتبخانهها و مدارس دینی مبادرت میورزد.
كمكم درختی كه حضرت قاضی خیرمحمد "رحمهالله" نهال آن را كاشته بود با اخلاص و مجاهدتهای حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمهالله" و دعاهای پرسوز ایشان به بار مینشیند و شهر زاهدان به یك مركز دینی تبدیل میشود و رونق مساجد و مدارس دینی روز به روز افزونتر میگردد.
پس از ارتحال جانگداز حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمهالله" در مرداد 1366 هـ.ش.، راه ایشان به همت جانشین و خلف صالح ایشان، حضرت مولانا عبدالحمید «حفظهالله»، ادامه مییابد، و با اخلاص و مجاهدتها و برنامهریزی و سعةصدر شیخالاسلام مولانا عبدالحمید، زاهدان به شهر حافظان قرآن و عالمان دین تبدیل میشود.
الحمدلله امروزه شاهد پیشرفت دینی در كل منطقه هستیم و امیدواریم كه الله سبحانه و تعالی هر روز بر رونق فعالیتهای دینی و اصلاحی و همچنین بیداری مردم این سامان و تمام مسلمانان جهان بیفزاید.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1ـ چند ارغوان در كویر (تذكرة مشاهیر بلوچستان)، نورالله كرد، ص: 82 ، انتشارات پویان فرنگار، تهران، مركز پخش انتشارات صدیقی، زاهدان، چاپ اول، 1386.
2ـ همان، ص: 246ـ 245.
داغش کنید
محمد ابن ابوبكر نام مادرش اسماء بنت عمیس است اسماء شیرزنی مجاهده می باشد ایشان اول همسر جعفر بن ابی طالب بودند همراه ایشان به حبشه و سپس به مدینه هجرت نمودند پس از شهادت حضرت جعفر حضرت ابوبكر با وی ازدواج نمودند . محمد بن ابوبكر به دنیا آمد.
پس از رحلت حضرت ابوبكر و فاطمه حضرت علی با وی ازدواج نمودند.
در دوران خلافت حضرت علی محمد بن ابوبكر از یاران نزدیك وی به حساب می آمد. محمد ابن ابی بكر از جانب علی استاندار مصر بود در آنجا طی جنگهایی با نیروهای شامی به شهادت رسید.
پس از شهادت محمد حضرت عایشه فرزندان وی را به نزد خود آورد و به تربیت آنان مشغول شد یكی از فرزندان محمد قاسم نام داشت حضرت عایشه پس از تعلیم و تربیت وی دختر برادرش عبدالرحمن ابن ابی بكر را به عقد وی در آورد. قاسم با توجه به موقعیت عمه اش حضرت عایشه جایگاه خوبی در مدینه منوره كسب نموده به عنوان فقیه مدینه شناخته شد و مردم به وی خیلی احترام می گزاشتند.
قاسم دختری داشت به نام ام فروه
امام باقر با ام فروه ازدواج نمود . جعفر صادق به دنیا آمد. با توجه به موقعیت اجدادش مخصوصا قاسم كه فقیه مدینه بود ایشان بهترین موقعیت را به دست آورد و جایگاه رفیعی در نزد همه مردم باز نمود.
جعفر صادق رضی الله عنه می فرمود: حضرت ابوبکر از دو جهت جد من هستند .
از مطالب دیگران
موحدی کرمانی
مادر امام صادق (ع)
كنیه مادر امام (ع) را ام فروه گفتهاند. برخى نیز كنیه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قریبه یا فاطمه، پدرش قاسم بن محمد بن ابى بكر و مادرش را اسماء، دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ذكر كردهاند. و این همان مفهوم فرمایش امام صادق (ع) است كه گفت: به راستى ابو بكر دوبار مرا به دنیا آورد. و شریف رضى نیز در این باره سروده است:
و حزنا عتیقا و هو غایة فخركم
بمولد بنت القاسم بن محمد (1)
شیخ كلینى در كتاب كافى به سند خود از عبد الاعلى نقل كرده است كه گفت: روزى ام فروه را دیدم كه به گرد كعبه طواف مىكرد، او لباسى بر تن كرده بود كه با آن شناخته نمىشد پس حجر الاسود را با دست چپ استلام كرد. ناگهان یكى از مردانى كه به طواف مشغول بود رو به ام فروه كرد و گفت: اى بنده خدا، سنت را خطا كردهاى. پس ام فروه گفت: ما از علم شما بىنیازیم.
سیره امام صادق ( مرکز نشر اعتقادات )
نسب امام صادق (علیه السلام)
مادرآن حضرت «امّ فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکراست.به این جهت ازطرف مادر نسبت آن بزرگوار به ابوبکر می رسد وچون قاسم بن محمد بن ابی بکر بادختر عموی خود «اسماء» دخترعبدالرحمن بن ابی بکر ازدواج کرده بود ، مادر آن حضرت ، هم ازطرف پدر نواده ابوبکر است وهم از طرف مادر، به این مناسبت امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابوبکر دوبار مرابه دنیا آورد .یعنی ازدوراه نسبت من به او می رسد.
امام صادق(علیه السلام) درباره مادرخود فرمود: مادر من از کسانی است که ایمان آورد وتقوای الهی پیشه ساخت وکار نیک انجام داد، وخدا نیکوکاران رادوست می دارد
امام ششم (علیه السلام) بااین جمله کوتاه ولی پرمغز و بامحتوا که ازقرآن (سوره نحل ،آیه 128)الهام گرفته است. تمام اوصاف نیکو وپسندیده رابرای مادر خویش بیان فرمود:همان اوصافی که امیرمؤمنان (علیه السلام) برای متقین درجواب سؤال همام بیان فرمود: «ای همام،ازخدا بترس ونیکی کن،زیرا خداوند باکسانی است که تقوا پیشه کنند وکارنیک انجام دهند.
به هرحال تقواوپاکدامنی ام فروه تاحدی بود که مسعودی می نویسد:«امّ فروه ازتمامی زنان زمان خود باتقواتربود.
سلام بر حضرت جعفر و اجداد بزرگوارش مخصوصا حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه
داغش کن آیا دانستنیهای اسلامی
رساله و جدول را تا اخیر ببین و بخوان
آیا میدانستی؟
آیا میدانی اولین کسیکه مرگ را تمنا کردکی بود؟
یوسف علیه السلام بود
آیا میدانی اولین چیزیکه از اعمال این امت بلند میشود چیست؟
نماز های پنچگانه
آیا میدانی اولین نماز را که رسول صلی الله علیه و سلم اداء نمود؟
نماز ظهر بود
آیا میدانی اولین کسیکه در روز قیامت بر وی زمین شگافته میشود کیست؟
محمد صلى الله علیه وسلم
آیا میدانی اولین کسیکه دروازه جنت را باز میکند کیست ؟
محمد صلى الله علیه وسلم
آیا میدانی اولین کسیکه شفاعت میشود و شفاعت میکند؟
محمد صلى الله علیه وسلم
آیا میدانی اولین امت که داخل جنت میشود کیست ؟
امت محمد صلى الله علیه وسلم
آیا میدانی اولین کسیکه برایش اجازه دخول به آسمان داده شد؟
جبریل علیه السلام
آیا میدانی اولین کسیکه دوازده ساعت را تعین کرد کی بود؟
نوح علیه السلام در کشتی بخاطر اقات نماز
************
آیا میدانی اولین کسیکه اسپ سواری کرد؟
إسماعیل علیه السلام
آیا میدانی اولین کسیکه جمعه را به جمعه مسمی کرد؟
كعب بن لؤی
آیا میدانی اولین کسیکه سبحان الله گفت؟
إسرافیل علیه السلام
آیا میدانی آنچه از قران اولین بار نازل شد؟
اقرأ باسم ربك الذی خلق
آیا میدانی اولین کسیکه با قلم خط نوشت ؟
إدریس علیه السلام
آیا میدانی آنچه از قران آخر نازل شد؟
واتقوا یوماً ترجعون فیه إلى الله
آیا میدانی آنچه از تورات اول نازل شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا میدانی اولین کسیکه در راه خدا جهاد کرد؟
إدریس علیه السلام
آیا میدانی بزرگرترین آیت درقران کریم کدام آیت است؟
آیة الكرسی
کسیکه ( سبحان الله و بحمده ) صد مرتبه بگوید تمام گناه هایش بخشیده میشود و لو به اندازه کف دریا باشد.
کسیکه (بسم الله الرحمن الرحیم ولا حول ولآ قوة إلا بالله العلی العظیم هفت مرتبه
بعد از نماز صبح و شام بگوید
از جمله خوشبخت ها نوشته میشود ولو که از جمله بد بخت ها باشد>
کسیکه ( لآ إله إلآ إنت سبحانك إنی كنت من الظالمین ) و او در حال سختی باشد الله بر او آسان میکند چنانکه بر یونس علیهم السلام کرد>
رسول صلی الله علیه وسلم دو کلمه گفت که او نزد الله بسیاردوستداشتنی است و میزان اعمال را ثقیل میکند>
سبحان الله وبحمده
سبحان الله العظیم
ابن القیم رحمه الله گفته است:
چهار چیز جسم انسان را مریض میسازد
سخن زیاد * خواب زیاد * خوراک زیاد *جماع زیاد
و چهار چیز بدن را منهدم میسازد
اندوه وچرت * وغم * وگرسنگی* وجادو
و چهار چیز زیبایی و شادابی و تازگی چهره را از بین میبرد
دروغ * وبی حیایی * و زیاد سوال کردن بدون علم * و فسق وفجور زیاد
و چهار چیز چهره را زیبا و شاداب و تازه میسازد
تقوى * و وفاء * وكرم * مروءة
و چهار چیز روزی را زیاد میسازد
نماز های شبانه * زیاد توبه کردن * صدقة * ذکر الله تعالی در اول و آخر روز
و چهار چیز روزی بستگی را میاورد
خواب صبحگاهی * قلت نماز* وكسالت * وخیانت
کسیکه سبحان الله وبحمده صد مرتبه بگوید تمام گناه هایش بخشیده میشود ولو به اندازه کف دریا باشد
کسیکه سبحــــان الله وبحمده
زندگی نامه علامه اشرف علی تهانوی رح
در جهان بشریت، افراد و اشخاصی دیده میشوند که بنابر محاسن، کمالات و فضایلی که داشتند و یادگارهای عظیمی که بر جای گذاشتند بیوگرافی آنها، همچون برگی زرین در تاریخ نمایان بوده و صفحات تاریخ را مزین نمودهاند. در میان آنها اشخاصی مشاهده میشوند که قابل مقایسه با دیگران نیستند، بزرگ مردان و طلایه دارانی که نظر به وسعت و عمق صلاحیت و خلاقیت آنان، تاریخ توان بازگویی تمام کمالات و اوصاف آنها را ندارد. این فرزانگان دانشمندانی بودند که با اسم و رسم خویش به تاریخ زندگی بخشیده و چهره تاریخ را روشن نمودند؛ شخصیتهای بیدارگری که ملل جهان را از خواب غفلت رهانیدند.
اگر نگاهی به صفحات تاریخ انداخته شود، صفحهای بسیار روشن و تابنده به چشم میخورد که با نام "علامه اشرفعلی تهانوی" مزیّن شده است، که در این مقاله مختصر گوشهای از زندگینامه و فعالیتهای اصلاحی این مصلح بزرگ و دانشمند عرصه ایمان و اصلاح بیان میشود.
نام و نسب
علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله- صبح روز پنج شنبه ماه ربیع الثانی در سال 1280هجری قمری (مطابق با دهم سپتامبر 1863میلادی) در روستای "تهانه بهون" در شمال هند در خانوادهای مذهبی، که از دیرباز در زمینۀ علوم دینی دارای تخصص بودند، پا به عرصۀ گیتی نهاد. زادگاه ایشان همواره موطن علما و دانشمندان معروف بوده که از آن جمله میتوان، محقق شیخ علی تهانوی، حافظ محمد ضامن شهید و ... را نام برد.
سلسله نسب پدری علامه تهانوی، به خلیفه دوم سیدنا عمر فاروق رضی الله عنه و سلسله مادری ایشان به خلیفه چهارم سیدنا علی رضی الله عنه میرسد.
آغاز فراگیری علم
پدر ایشان"عبدالحق" که یکی از شخصیتهای معروف روستای "تهانه بهون" و نویسنده توانا و چیرهدستی بود از همان ابتدا فرزندش را برای فراگیری علم دین و شریعت برگزید و نسبت به تربیت واصلاح وی همت گماشت، علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله- از بدو تولد همواره دنبالهرو علم و عبادت بود و ذاتاً از گناه و معصیت بیزاری میجست و محبوب قلب همه دوستان، همسایهها و خویشاوندان بود.
انگیزه پذیرش پند و نصیحت را از همان کودکی در خود پرورانده بود و به نماز علاقه خاصی از خود نشان میداد، طوری که در سن12-13 سالگی کاملا پایبند نماز شب و گریه سحرگاهی بود. ایشان تحصیلات ابتدایی را در روستای "میرت" که در آن زمان موطن علمای بزرگوار و دانشمندان معروف بود، شروع کرد و قبل از همه حفظ قرآن کریم را نزد "آخوندجی" شروع و سپس نزد حافظ "حسین علی" آن را به پایه تکمیل رسانید و در همان جا (میرت) سکونت گزید؛ از همان ابتدا، آثار نبوغ فوقالعاده، شجاعت، شهامت، اراده، قاطعیت، پاکی، تیزبینی، دوراندیشی و ژرفنگری از چهره جذاب و پیشانی تابندهاش هویدا بود.
علامه تهانوی- رحمه الله- در مرحله بعدی به فراگیری لغت فارسی و کتب ابتدایی پرداخت. ایشان کتب ابتدایی لغت عربی و قواعد صرف و نحو را نزد شیخ "فتح محمد تهانوی" آغاز نمود.
ایشان هنگامی که به مرز آمادگی جهت کسب علوم کتب بالاتر رسید، در سال 1295هـ.ق رهسپار دارالعلوم دیوبند، مهد علم و دانش، شد و بعد از گذشت پنج سال، در سال1300هـ.ق بنابر کوشش مداوم و تلاش فراوان موفق به دریافت مدرک تحصیلی شد. در این مدت جز تعلیم علم و خدمت به اساتید، به هیچ کار دیگری اشتغال نیافت و درحالی که در دیوبند تعداد زیادی، دوست و خویشاوند داشت، هیچگاه دعوت آنها را حتی برای صرف غذا نپذیرفت و خطاب به آنها میگفت: من برای فراگیری علم به این سرزمین آمدهام نه چیز دیگر. علامه تهانوی شخصی باوقار، مصمم و با اراده آهنین و جدی بود.
اساتید علامه تهانوی- رحمه الله-
علامه تهانوی- رحمه الله- در طول مدت فراگیری علم، مفتخر به فراگیر دانش در زمینههای مختلف از اساتید مشهور و بزرگ زمان خویش شد و از محضر بزرگانی همچون؛ شیخ "محمد یعقوب بن الشیخ مملوک علی نانوتوی"، که یکی از بزرگترین اساتید مشهور هند و رئیس تدریس دانشگاه دهلی بود در زمینه حدیث و تفسیر کسب فیض نمود. از اساتید دیگر ایشان میتوان به شیخ محدث "محمودحسن دیوبندی" نابغه زمان، امام محدثین، معروف به شیخ الهند که فرمانده نهضت علمی و سیاسی در شبه قاره هند بود و همواره علیه استثمار انگلیس مبارزه میکرد اشاره کرد .
علامه تهانوی- رحمه الله- بعد از اینکه از تحصیل فارغ شد، بنا به درخواست مسئولین مدرسه "فیض آباد" در شهر "کانپور" مشغول تدریس شد، بعد از مدتی به مسجد جامع رفت و در آنجا مدرسه "جامع العلوم" را تاسیس کرد و خیلی زود خداوند محبوبیت ایشان را در قلبهای خاص و عام انداخت، به طوری که علما و مردان بابصیرت و دوراندیش را به خود جلب کرده بود و مردم را مبهوت و فریفته قریحه شگفتانگیر و هوش سرشار و فوقالعاده خویش نموده بود؛ همه مردم عظمت روحی، نبوغ فکری، صفای باطن، عدالتخواهی و مروّت وی را میستودند. صراحت لهجه و تقوا نیز از دیگر ویژگیهای ایشان بود.
علامه تهانوی- رحمه الله- بعد از 14سال تعلیم و تعلّم، بنا به دستور مرشدش، شیخ العرب و العجم "حاج امدادالله مهاجر مکی"، کانپور را به قصد زادگاهش (تهانه بهون) ترک کرد.
علامه تهانوی- رحمه الله- یکی از مؤلفان بینظیر زمان خویش بود که تقریبا هزار عنوان کتاب از ایشان در موضوعات مختلف به جای مانده است؛ علامه ابوالحسن الندوی رحمه الله در همین مورد میفرماید: «علامه تهانوی، سهمی بزرگ در نشر عقیده صحیح و اصلاح نفوس و دعوت الی الله داشت، ایشان به تنهایی کار یک مجمع علمی بزرگ را انجام داد و در انجمن اسلامی هند تاثیر بسزایی گذاشت.» (1)
فعالیتهای اصلاحی- تربیتی علامه تهانوی
هر شخصی که به کارنامه خدمات تربیتی، اصلاحی علمای هند واقف باشد، قطعاً میداند که علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله- شخصیتی بود که نقش بسیار بزرگ و بسزایی در دفاع از دین اسلام و منزه ساختن جامعه اسلامی هند از پلیدیهای آداب و رسوم جاهلی و بدعات و خرافاتی که زاییده عقل بشر بود داشت، به خاطر همین تلاشهای اصلاحی بیدریغ بود که ایشان ملقب به "حکیم الامة" شده و مصداق این بشارت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم قرار گرفت که فرمودند: «إن الله یبعث لهذه الامة علی رأس کل مأة سنة من یجدد لها دینها» (2) ترجمه: خداوند برای این امت، هر صد سال شخصی بر میانگیزد که دین را برای این امت تجدید کند.
ویژگیهای یک مجدد
دانشمندان اسلامی برای هر مجدد علایم و صفاتی بر شمردهاند که باید این نشانهها و صفات در زندگی وی یافت شود، که برخی از این ویژگیها عبارتند از: 1- متبع سنت باشد؛ 2- احیا کننده سنت و از بین برنده بدعت باشد؛ 3- ناشر علم و ناصح اهل باشد؛ 4- در میان معاصرینش در علم تسلط و برتری داشته باشد؛ 5-در رأس سده هجری در علم مشهور شود.
بدون شک تمام علایمی که از صفات یک مجدد و مصلح میباشد در شخصیت علامه تهانوی- رحمه الله- نمایان بود. از آنجایی که علامه تهانوی- رحمه الله- نبض جامعه را به دست گرفته بود، لذا تمای زندگی و عمر بابرکت خویش را وقف کارهای اصلاحی و تربیتی نموده و در این راستا از هر وسیلهای برای رسیدن به هدفشان کار میگرفت و درد جامعه را خوب تشخیص داده و دوای آن را تجویز مینمود.
کارهای اصلاحی و تربیتی علامه تهانوی- رحمه الله- فقط در یک بُعد منحصر نبود، بلکه ابعاد مختلفی را در بر میگرفت که اینک فهرستی از خدمت و تلاشهای اصلاحی ایشان را خدمت شما ارئه میدهیم:
1- تلاش علامه تهانوی- رحمه الله- در باب عقاید؛ حیات پر برکت ایشان نمونهای از توحید خالص بود که در آن هیچ شائبهای از شرک و بدعت وجود نداشت، در تألیفات و مجالس وعظ و سخنرانیهای خویش مردم را به اعتصام به سنت تشویق نموده و ازشرک و بدعت و آداب و رسوم جاهلی برحذر میداشت.
2- توجه ویژه به تزکیه نفوس انسانی؛ علامه تهانوی- رحمه الله- ضمن اینکه به تصحیح عقاید و عبادات مردم توجه میکرد، به تصحیح اخلاق و اعمال آنان نیز اهتمام خاص میورزید.
بزرگترین کرامت نزد ایشان اتباع کامل سنت و سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، وی در مواعظ خود میفرمود: «من مدام این جمله را برای همه تکرار میکنم که هر کس هدفش از شرکت در مجالس وعظ من این است که مراتب اولیاءالله (کشف و کرامات و...) را کسب کند، مجلسم را ترک کند و هر کس که میخواهد خودش را با صفات انسانی بیاراید در مجلسم شرکت نماید.
3- اهتمام به حقوق العباد؛ علامه تهانوی- رحمه الله- همواره شاگردان و مریدان و سایر مردم را به رعایت حقوق بندگان تشویق و ترغیب مینمود، اما با توجه به وضعیت مردم که توجهی به رعایت حقوق العباد نداشتند و فقط به حقوقالله اهتمام میورزیدند، علامه تهانوی بیشتر مردم را به رعایت حقوق العباد تشویق می نمود و میفرمود: «اگر کسی را ببینم که ظاهراً بر خلاف شرع عمل میکند مقداری ناراحت میشوم، اما اگر کسی را ببینم که نسبت به حقوق مردم بیپروایی میکند بسیار ناراحت میشوم و برایش دعای نجات میکنم.»
4- اهتمام به اصلاح معاشرات؛ از آنجایی که زندگی اجتماعی شعبه مهمی از شعب اسلام میباشد، علامه تهانوی- رحمه الله- برای اصلاح آن فعالیتهای زیادی نمود، که تالیف کتاب ارزنده "آداب المعاشرة و حیاة المسلمین" بهترین دلیل برای اثبات این مدعا میباشد.
5- اصلاح آداب و رسوم غیراسلامی؛ در جامعه هند در میان مسلمانان بسیاری از آداب و رسوم غیراسلامی به علت غفلت آنها از تعالیم اسلامی و ارتباط و آمیزش آنها با هندوها رایج شده بود، تا جایی که مسلمانان خودشان را شبیه هندوها ساخته و در مراسم مذهبی آنها شرکت میکردند. در این شرایط بود که خداوند متعال علامه تهانوی- رحمه الله- را برای محو آداب و رسوم فاسد و نابود کردن فرهنگ غلط در میان مسلمانان هندوستان برانگیخت، که دایره اصلاحات ایشان در آینده تمامی نقاط دنیا را در بر گرفت. علامه تهانوی- رحمه الله- در این راستا با اسلوب حکیمانه و با بر پاداشتن مجالس وعظ و پخش نشریات، مجلات و تالیف کتب، مردم را بیدار و آگاه ساخت.
6- تلاشهای اصلاحی نسبت به روش تعلیم زنان؛ از آنجایی که زنان نیمی از جامعه را تشکیل میدهند و نیاز به یادگیری معارف اسلامی دارند، علامه تهانوی معتقد بود که یادگیری مسایل دینی حق زنان است، به شرط اینکه: 1- در محیط کوچکی به تعلیم علم بپردازند. 2- از اختلاط با مردان بپرهیزند.
تلاشهای ایشان در مورد تعلیم زنان از تألیف کتاب ارزنده "حلیة اهل الجنة"- که به زبان فارسی با نام "زیور بهشت" ترجمه شده- دانسته میشود. این کتاب در واقع دایرة المعارفی است که مشتمل بر مسایلی میباشد که متعلق به زنان است.
7- مقابله با فرقههای منحرف؛ در سرزمین هند و پاکستان گروهها و فرقههای متعددی به نامهای مختلف به وجود آمدند که باعث ایجاد شک و شبهه در اذهان مردم نسبت به حقانیت اسلام و رسالت آنحضرت صلی الله علیه وسلم- و تعالیم گهربارش میشدند؛ آنها به تخریب دین پرداخته و بر پیکر مقدس اسلام و قرآن ضربههای سختی وارد کردند. وجود فرقههای منحرف و گمراه هزاران لطمه به اسلام عزیز زده و باعث انحراف، عقبماندگی، انحطاط و از هم گسستگی جامعه مسلمانان گردید و ملتی عظیم را به سراشیب نابودی سوق داد.
علامه تهانوی برای جلوگیری از این فتنه عظیم، کتابی بر رد این فرق ضالّه، به نام "الحکم الحقانی فی الحرب الآغانی خانی" تالیف نمود، که این کتاب عقاید آنها را بیان نموده و مردم را از مکر و فریبشان برحذر داشته، راه حق و حقیقت را برایشان بیان مینمود.
سیاست از دیدگاه علامه تهانوی
علامه تهانوی- رحمه الله- از جمله کسانی بود که خداوند متعال ایشان را برای احیا و تجدید شریعت در قرن چهاردهم هجری در شبه قاره هند انتخاب نمود. بدون شک قیام برای این امر بسیار خطیر امکان پذیر نیست مگر برای اشخاصی که حیات و زندگی آنها با دین خالص پیوند خورده باشد، برای یک مجدد لازم است که اطلاع کامل از احوال و جریانات زمانش داشته باشد.
علامه تهانوی- رحمه الله- مباحثی را در مورد سیاست ارایه داد و جایگاه سیاست را در دین اسلام مشخص نمود، معاندین اسلام از جمله نصرانیها سیاست را از دین جدا میدانستند و برای اینکه مسلمانان را از میدان سیاست و حکومت کنار بزنند و آنها را در مساجد و محافل مذهبی محصور نمایند این نظریه را منتشر کردند که دین از سیاست جداست و این دو، هیچ پیوندی با هم ندارند، اما در مقابل، عده زیادی از دانشمندان در مقام دفاع از دین برخواستند و در ردّ این نظریه دچار افراط شدند به طوری که اسلام را یک دین کاملاً سیاسی جلوه دادند و به جای اینکه بگویند: سیاست از دین جدا نمیشود، گفتند: دین از سیاست جدا نمیشود و به این حد هم اکتفا نکردند، بلکه هدف اصلی دین و بعثت انبیا علیهم السلام را بر پایی حکومت و سیاست دانستند. اما علامه اشرفعلی تهانوی- رحمه الله- هم نظریه جدایی سیاست از دین را رد کرد و هم نظریه آن دسته از علمایی که سیاست را هدف اساسی دین دانسته بودند مورد انتقام قرار داد.
وی نظریه معتدل و به دور از افراط و تفریط را ارائه داد و اعلام کرد که در حقیقت هدف اصلی دین این است که بنده با پروردگارش ارتباط برقرار کند و سیاست و حکومت هم برای تحقق این هدف هستند و اسلام آن سیاستی را میپذیرد که انسان را در راه رسیدن به این هدف کمک کند.
وفات
این خورشید تابنده و فروزان که از تهاون بهون هندوستان طلوع کرد و با انوار شریعت و طریقت تمام عالم اسلام را منور ساخت، سرانجام به علت بیماری، که مدت 5 سال با آن دست و پنجه نرم کرده بود، شب سه شنبه 17 رجب سال 1363هـ.ق دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافت. «انا لله و انا الیه راجعون»
منابع و مآخذ:
1- اشرفعلی التهانوی حکیم الامة و شیخ المشایخ العصر فی الهند، تألیف:محمد رحمة الله ندوی
2- ندای اسلام، شماره 9-3-2
3- بزرگمردان اندیشه و تاریخ، تألیف: عبدالرشید ارشد
4- بین التصوف و الحیاة، تألیف:شیخ عبدالباری ندوی
قرائت متواتر از طریق حفظ کامل قاریان و حافظان مشهور قرآن به ما رسیده است.
آنان؛ پیشوایانِ امانتدارِ حفظ و قرائت به شمار می آیند که قرائت های گوناگون شاگردان مخلص پیامبر را برای جوامع اسلامی نقل کرده اند. آن قاریان بزرگوار در دانش و تعلیم و تربیت با فضل بوده و گوی سبقت را ربوده اند. پیامبر- صلوات الله و سلامه علیه- فرمود: (بهترین شما کسی است که قرآن یاد می گیرد و آن را به مردم می آموزد.)
شیخ ابوالیسر، عابدین، نام قاریان هفتگانه را در این دو بیت چنین سروده است:
(نافع، ابن کثیر، عاصم، حمزه، ابوعمرو، ابن عامر و کسایی. این هفت نفر پیشوایان هفتگانه ی –بلامنازعِ- علم قرائت هستند.)(1)
اینک شرح کوتاهی در موراد مشخصات این بزرگواران:
1- ابن عامر، عبدالله یحصبی تابعی، مکنی به ابوعمران، در زمان حکومت ولید پسر عبدالملک قاضی دمشق بود. وی قرائت را از مغیره پسر ابوشهاب مخزومی، او نیز از عثمان بن عفان و او هم از محضر پیامبر یاد گرفت. به سال 118ه.ق.در دمشق در گذشت.
هشام و ابن ذکوان در قرائت از شاگردان او بودند.
مؤلف شاطبیه درباره ی این قاریان چنین سروده است:
( دمشق، مرکز سرزمین شام جایگاه ابن عامر بود. حضور عبدالله، معروف به ابن عامر، مجمع دمشق را زیبا و ارزنده ساخت.
هشام و عبدالله، معروف به ابن ذکوان در خدمت او تلمذ نمودند و قرائت آموختند.)(2)
2- ابن کثیر، ابو محمد عبدالله بن کثیر داری مکی ِ تابعی، پیشوای مردم مکه در فن قرائت بود.ابن کثیر، عبدالله پسر زبیر، ابو ایّوب انصاری و انس پسر مالک صحابی را زیارت کرده است. وی به سال 120 ه.ق. در مکه در گذشت.
دو نفر از قاریان نامی به نام بزی در گذشته به سال 250ه.ق. و قُنبُل در گذشته در سال 291ه.ق. فنون علم قرائت را از او روایت کرده اند.
مؤلف شاطبیه پنین سروده است:
( عبدالله، ابن کثیر در مکه ساکن بود.{خداوند} امثال او را در میان قوم، توانمند و زیاد فرماید!
احمد بزی و محمد ملقب به قُنبُل قرائت مستند را از او روایت کرده اند.)(3)
3- عاصم بن ابی نجود اسدی کوفی تابعی، شهیر به ابن بهدله و مکنی به ابوبکر در سال 127 یا 128 ه.ق. در کوفه درگذشت. دو نفر از راویان زبده ی علم قرائت به نام شعبه در گذشته به سال 193ه.ق. و حفص در گذشته به سال 180ه.ق. قرائت را از او روایت کرده اند.
مؤلف شاطبیه درباره ی آنان این گونه می سراید:
( سه نفر از قاریان سربلند در شهر کوفه-که مشکبار و معطر بود- ساکن و ناشر علم قرائت بودند و هر گونه مُشک و عبیری در کنار بوی مشکبارش پرتوی نداشت.
عاصم، مکنی به ابوبکر و شعبه راوی برجسته و توانای اوست.
شعبه پسر عیاش و کنیه اش ابوبکر رضا بود. راوی دوم او از سر صدق و یقین، حفص بزرگوار نام دارد.)(4)
4- ابوعََمرو، زبّان پسر علا پسر عمار بصری، که به استاد روات معروف است. برخی گویند: نامش یحیی و یا کنیته می باشد. وی به سال 154 ه.ق. در کوفه در گذشت.
و دو نفر از راویان به نام دُوری در گذشته به سال 246 ه.ق. وسوسی در گذشته به سال 261 ه.ق. از روی نقل و روایت کرده اند.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
نسبت پاک و خالص این سه قاری نامی بدین ترتبیب است:
(ابوعمرو بصری، پسر علاکه دهش و بخشش خویش را هم چون آب شیرین و گوارایی پی در پی بر یحیای یزیدی ریزان می کرد.
مردان شایسته ای مانند: ابوعمرو و دوری و ابوشعیب، صالح پسر زیاد سوسی روایت را از وی می گرفتند و نقل می نمودند.)(5)
5- حمزه پسر حبیب پسر عماره ی زیات فرضی تیمی، دوستدار و خدمتکار عکرمه پسر ربیع تیمی، مکنی به ابوعماره در زمان حکومت ابوجعفر منصور(دوانقی) به سال 156 ه.ق. در حلوان در گذشت. دو نفر قاری به نامِ خَلَف در گذشته به سال 229 ه.ق. و خلاد در گذشته 220 ه.ق. از طریق سلیم، علم قرائت را از وی روایت کرده اند.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
( حمزه آن مرد وارسته و پارسا و آن پیشوای بردبار و آن قاری اهل ترتیل، مردان توانایی چون خلف و خلاد- با پشتکار و اطمینان- از طریق سلیم، فنون قرائت را از وی روایت کرده اند.)(6)
6- ابو رویم نافع پسر عبدالرحمان پسر ابو نعیم لیثی از تبار مردم اصفهان بود و ریاست قاریان مدینه ی منوره را به عهده داشت. در سال 169 ه.ق. در گذشت. دو نفر از قاریان نام آور به نام قالون(نیکو) در گذشته به سال 220 ه.ق. و ورش(سفید اندام) در گذشته به سال 197 ه.ق. فنون قرائت را از وی روایت کرده اند.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
(نافع، آن مرد بزرگوارِ راز دار و از تبار بزرگان، همان کسی است که سخنان مشکبارش به اطراف پخش می شد و مدینه را برگزید و در آن جا ساکن شد.
عیسی، معروف به قالون و عثمان، معروف به وَرش( از تبار قاریان) و شاگردان نافع بودند که مجد و بزرگی به سبب همنشینی با او، اصیل و پاینده می گشت.)(7)
7- علی پسر حمزه، پیشوا و استاد اهل نحو در کوفه کنیه اش ابوالحسن بود. او را از آن جهت کسایی می گفتند که: در احرام لباس(مخصوص احرام) می پوشید. در قریه ی برنبویه از روستاهای ری که ملازم و معلم هارون الرشید بود، در سال 189 ه.ق. وفات یافت. راویانی که علم قرائت را از وی برگرفته اند، عبارتند از؛ ابوالحارث در گذشته به سال(240 یا 242) ه.ق. و دوری در گذشته به سال 246 ه.ق.
نویسنده ی شاطبیه چنین می سراید:
( علی، به کسایی(8) موصوف گشته؛ زیرا احرامی رسا می پوشید.
از میان قاریان قرآن، لیث مکَنی به ابوالحارث و حفص دوری- که نامش در شرح حال عاصم گذشت- از وی روایت می کردند.)(9)
****************
1- فنافع و ابن کثیر و عاصم و حمزه ثم ابوعمرو و هُمو
مع ابن عامر أتی الکسایی أئِمَّةُ السبع بلا امتراء
2- و اما دمشق الشام داربن عامر فتلک بعبدالله طابت محللا
هشام و عبدالله و هو انتسابه لذکوان بالاسناد عنه تنقلا
3- و مکه عبدالله و هو انتسابه هو ابن کثیر کائرالقوم مُعتلا
روی احمد البزی له و محمد علی سند، و هو الملقب قُنبُلا
4- و بالکوفة الغراء منهم ثلاثة أذاعوا فقد ضاعت شَذیِّ و قرنفلا
فأما ابوبکر و عاصم اسمه فشعبة روایهِ المبرز أفضلا
و ذاک بن عیاش ابوبکر الرضا و حفص و بالاتقان کان مفضلا
5- و اما الامام المازنی صریحهم ابوعمرو البصری فوالده العلا
أفاض علی یحیی الیزیدی سیبه فاصبح بالعذب الفرات معللا
ابوعمرو الدوری صالحهم ابو شعیب هو السوسی عنه تقبلا
6- و حمزة ما أزکاه من متورع إماماً صبوراً للقرآن مُرتِّلا
روی خلفٌ عنه و خلاد الذی رواه سلیم متقناً و محصلا
7- فأما الکریم السرِّ، فی الطیب نافع فذاک الذی اختیار المدینة منزلا
و قالون عیسی ثم عثمان ورشهم بصحبته المجد الرفیع تأثلا
8- کسایی اسدی ایرانی تبار، در یکی از روستاهای کوفه به دنیا آمد، در همان جا دانش آموخت، علم نحو فرا گرفت، سپس راهی بغداد شد و در شهر ری در هفتاد سالگی وفات یافت. کسایی معلم رشید عباسی و پسرش، امین بود. برخی از تصنیفات او بدین قرار است: معانی القرآن، المصادر، الحروف، القراآت، النوادر و مختصری در نحو.(با اختصار، اعلام زرکلی،ج5،ص4-93).
9- و أما علیُّ فالکسائی نعته لما کان فی الإحرام فیه تسربلا
روی لیثهم عنه ابوالحارث الرضا و حفص هو الدوری و فی الذکر قدخلا
مسلمان شدن حمزه در میان قریش انعکاسی وسیع داشت زیرا چنانکه گفتیم وی از با عزت ترین جوانان قریش و سرسخت ترین آنها بود. قریش متوجه شد که محمد صلی الله علیه و سلم قدرت یافته و نمی توانند مانع او شوند لذا از اقدامات قبلی خود دست کشیدند و بعد از اینکه تعداد مسلمانان زیاد شد و حمزه رضی الله عنه نیز مسلمان شد سعی کردند با مال و مقام و… او را بفریبند به این امید که از دعوت خود دست بردارد اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم همچنان به دعوت خود ادامه داد، تا اینکه خداوند مقدر کرد که عمر بن خطاب رضی الله عنه مسلمان شود…
دکتر مصطفی سباعی / ترجمه: امیر صادق تبریزی
حمزه بن عبدالمطلب (رضی الله عنه) ؛ سرور شهیدان
در سالگرد شهداء آنگاه که فرشتگان در آسمانها ضیافت آنان را ستایش و تمجید می کنند و مومنین در زمین در راه جهاد و فداکاری تجدید عهد می کنند، و شهداء شادمانه در باغهای بهشت برین همراه با کسانی که در آن باغ ها جاودانه بسر می برند؛ خوش و خرم اند، در این سالگرد با یاد سیدالشهداء، شیر خدا و رسول خدا صلی الله علیه و سلم حمزه عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم سخن عطر آگین می شود. آن قهرمان دعوتگری که در وسط میدان جنگ به یکباره نقش بر زمین شد. شهادتش آتش دلهای مجاهدین را بر افروخته نمود و راهی شد برای ساختن کاخ استوار ایمان و حق، در حالی که ستم پیشگان گمان می کردند که می توانند این بنیان را فرو ریزند.
{و اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافرونَ} [صف آیه ی ۸] «خداوند نور دین خود را کامل می کند اگر چه کافران دوست نداشته باشند».
اسم و کنیه ی او:
نامش حمزه، پسر عبدالمطلب ابن هاشم ابن عبد مناف قریشی است. کنیه اش ابوعماره و عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم و برادر شیری حضرت صلی الله علیه و سلم است. مادرش هامه دختر أهیب ابن عبد مناف بن زهیره است. مادر حمزه رضی الله عنه دختر عموی آمنه بنت وَهَب مادر رسول خدا صلی الله علیه و سلم است. صفیه دختر عبدالمطلب عمه ی پیامبر صلی الله علیه و سلم و مادر زبیر بن عوام رضی الله عنه خواهر حمزه است.
زمان و مکان تولد حمزه و وضعیت او در دوران جاهلیت
دو سال و به قولی چهار سال قبل از رسول خدا صلی الله علیه و سلم در مکه چشم به جهان گشود. تاریخ نویسان راجع به زندگی پیش از اسلام وی مطلب زیادی بیان نکرده اند. مهمترین مطلبی که در سیره ی ابن هشام آمده است:
«حمزه با عزت ترین جوانان قریش و از سرسخت ترین آنان بود. سرگرمی اش شکار و تیراندازی بود. هر گاه که از شکار باز می گشت به خانه نمی رفت تا اینکه کعبه را طواف می کرد و در راه به هرکس می رسید می ایستاد و سلام می کرد و با او سخن می گفت». (۱)
از گزارش ابن هشام معلوم می شود که حمزه قبل از اسلام به خوش خلقی و ثبات در رفتار و منش و بخشش و سخاوت مشهور بوده است این مطلب را در مرثیه ای که حذیفة بن غانم در رثاء عبدالمطلب و فضائل اولاد او سروده است می یابیم آنجا که در وصف حمزه می گوید:
وَ حَمزَةُ مِثلُ البُدرِ یَهتَزُّ لِلندی/ نَقِیُّ الثیابِ و َالذِّمامِ مِنَ الغَدرِ
حمزه چون ماه من است حرکت او برای بخشش است/پاکدامنی که از غدر و خیانت مبرّا است. (۲)
قبل از بعثت حمزه رضی الله عنه همراه با دیگر برادرانش، خدیجه رضی الله عنها را از پدرش خُویلد؛ برای رسول خدا صلی الله علیه و سلم خواستگاری نمود. (۳)
مسلمان شدن حمزه رضی الله عنه
روزی ابوجهل در «صفا» به پیامبر صلی الله علیه و سلم برخورد- یک سال پس از بعثت یا اندکی بیشتر- حضرت صلی الله علیه و سلم را سخت بیازرد و دشنام داد، و از دین وی عیب جوئی کرد و به قصد تضعیف دعوتش سخنانی زشت به وی گفت، اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم پاسخش را نداد.
کنیز عبدالله بن جدعان در خانه ی خود حرفهای او را شنید، همین که حمزه در حالی که کمانش را به گردن آویخته بود از شکار برگشت؛ به نزد وی رفت و گفت: ای ابوعماره! کاش می دیدی که اندکی پیش از این ابوالحکم ابن هشام (ابوجهل) چه ها که به برادرزاده ات نگفت. محمد آنجا نشسته بود که ابوالحکم او را آزار داد و سخنان زشتی را به او زد اما محمد صلی الله علیه و سلم پاسخش را نداد.
حمزه ناراحت و خشمگین شد و به سرعت نزد ابوجهل رفت و وی را در جمع قریشیان یافت، او را با کمانش چنان زد که کمان شکست و به او گفت: آیا محمد را دشنام می دهی در حالی که من دین او را پذیرفته ام و همان چیزی را می گویم که او می گوید؟ چند نفر از قبیله ی بنی مخزوم به قصد کمک به ابوجهل برخاستند که حمزه را بزنند، اما ابوجهل با آنان گفت: ابوعماره را رها کنید، به خدا سوگند من به برادرزاده اش سخنانی زشت گفتم. سپس حمزه به خانه رفت و نسبت به آنچه که انجام داده بود به فکر فرو رفت.
گمان غالب این است که قبل از این حادثه حمزه رضی الله عنه راجع به دین برادرزاده اش فکر کرده و قلباً بدان متمایل شده بود، اما هرگز به فکرش نرسیده بود که اینگونه به سرعت در برابر قریش با زدن ابوجهل ایمان خود را اعلام کند. از این رو تا صبح بیدار ماند و خواب به چشمانش نرفت، چون صبح شد به کعبه رفت و به درگاه خداوند تضرع و زاری نمود تا که او را به راه حق هدایت نماید و شک و تردید را از وی بزداید، چون دعایش به پایان رسید باطل از قلبش رخت بربست و به اسلام اطمینان یافت.
پس نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت و آنچه را که برایش پیش آمده بود برای وی بازگفت. حضرت صلی الله علیه و سلم او را اندرز داد و آیات قرآن را تلاوت نمود، ناگهان حمزه را خشوع فرا گرفت و چشمانش پر از اشک شد…
در حالی که می گریست می گفت: «شهادت می دهم که در دعوتت صادق و راستگوئی، ای برادر زاده دینت را آشکار کن، به خدا قسم دوست ندارم دنیا را داشته باشم اما بت پرست باشم». از آن به بعد حمزه رضی الله عنه بر اسلام و اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و سلم پایدار ماند و در شناسنامه ی جاودان خود صفحاتی درخشان را ثبت نمود.
موقعیت حمزه رضی الله عنه با رسول خدا صلی الله علیه و سلم
مسلمان شدن حمزه در میان قریش انعکاسی وسیع داشت زیرا چنانکه گفتیم وی از با عزت ترین جوانان قریش و سرسخت ترین آنها بود. قریش متوجه شد که محمد صلی الله علیه و سلم قدرت یافته و نمی توانند مانع او شوند لذا از اقدامات قبلی خود دست کشیدند و بعد از اینکه تعداد مسلمانان زیاد شد و حمزه رضی الله عنه نیز مسلمان شد سعی کردند با مال و مقام و… او را بفریبند به این امید که از دعوت خود دست بردارد اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم همچنان به دعوت خود ادامه داد، تا اینکه خداوند مقدر کرد که عمر بن خطاب رضی الله عنه مسلمان شود.
قصه ی مسلمان شدن عمر مشهور است و فرصت آن نیست که آن را به طور مفصل بیان کنیم تنها آن بخشی که به حمزه رضی الله عنه و شدت و پایمردی اش مربوط می شود را بیان می کنیم:
هنگامی که خبّاب بن اَرَتٌ (۴) در خانه ی فاطمه خواهر عمر رضی الله عنه و همسر سعید بن زید قرآن را به آنان می آموخت، عمر رضی الله عنه آیات الهی را شنید و به آن راغب گشت از آنان خواست که او را به اقامتگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم راهنمائی کنند. خباب گفت: حضرت صلی الله علیه و سلم در خانه ی ارقم ابن ارقم در صفاست.
عمر رضی الله عنه در حالی که شمشیرش را بسته بود به خانه ی ارقم رفت، در زد، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم برخاست و از روزنه ی در نگاه کرد دید عمر رضی الله عنه است در حالی که شمشیرش را بر کمر آویخته است، با نگرانی به نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم برگشت و آمدن عمر رضی الله عنه را به او خبر داد، در این موقع حمزه رضی الله عنه گفت ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم اجازه بدهید وارد شود، اگر به قصد خیر آمده باشد او را یاری می دهیم و اگر قصد بدی داشته باشد با شمشیر خودش او را خواهیم کشت، حضرت صلی الله علیه و سلم اجازه داد که وارد شود. (۵)
عمر رضی الله عنه مسلمان شد و موقعیت یاران مستضعف پیامبر صلی الله علیه و سلم قوت یافت و مبارزه علیه باطل با تمام قدرت ادامه یافت تا اینکه هجرت به مدینه پیش آمد، حمزه رضی الله عنه همراه با دیگر مهاجران به مدینه هجرت کرد و رسول خدا صلی الله علیه و سلم در بین او و زید بن حارثه (غلام آزاد شده ی پیامبر صلی الله علیه و سلم) عقد برادری بست.
اولین پرچم اسلام بعد از استقرار در مدینه را پیامبر صلی الله علیه و سلم به حمزه رضی الله عنه داد و او را با سی تن از مهاجرین به سریه «سیف البحر» روانه کرد، حمزه رضی الله عنه با ابوجهل و همراهان وی که سیصد نفر بودند مواجه شد، با آن تعداد کمی که همراه وی بود خواست که با آنان بجنگد، اما «مَجدِیّ ابن عُمَر جَهَنی» واسطه شد و میان آنان مصالحه نمود و لذا جنگی رخ نداد. (۶)
حمزه رضی الله عنه در جنگ بدر:
جنگ بدر اولین جنگ مسلمانان بود، در این جنگ حمزه شیر خدا؛ دلاورانه و بی باک به دشمنان یورش می برد اسود بن اسود مخزومی که مردی تندخو و بد اخلاق بود را به قتل رساند سپس شیبه بن ربیعه از پهلوانان مشرکین را به هلاکت رساند، و هم چنان به هر سو روان بود و با دلاوران و پهلوانان مشرکین نبرد می کرد گوئی که تا آن زمان چنین مبارزی را ندیده بودند تا آنجا که امیه بن خلف (از سران قریش همان کس که بلال را شکنجه داد و سمیه را به شهادت رساند) وقتی که دستگیر شد پرسید: آن مردی که پر شتر مرغ بر سینه اش نصب کرده است کیست؟ عبدالرحمن بن عوف (کسی که او را دستگیر کرده بود) گفت: او حمزه پسر عبدالمطلب است. امیه گفت: او چه ها که با ما نکرد؟!
جنگ احد:
یک سال بعد از جنگ بدر، جنگ احد پیش آمد. در احد حمزه نیز چون بدر مبارز طلبید و دلاوری ها کرد و بسیاری از مشرکان را به هلاکت رساند به طوریکه گفته اند بیش از سی تن از (بزرگان) آنان را از پای درآورد. سپس چنان مقدر بود که شیر خدا به یک باره نقش بر زمین گردد و بدست «وحشی» غلام جبیر بن مُطعَم به شهادت برسد. (۷)
وحشی نیزه را به شکم حمزه رضی الله عنه فرو کرد، شیر خدا به یکباره نقش بر زمین شد، هِند همسر ابوسفیان خود را به او رساند و سینه اش را شکافت و قلبش را (به روایتی جگرش را) درآورد و آن را به دندان گرفت تا اینکه انتقامش را از او گرفته باشد و کینه اش را تسکین داده باشد. سپس مشرکان او را مثله کردند، و گوش و بینی اش را بریدند. (۸)
غصه ی پیامبر صلی الله علیه و سلم از شهادت حمزه رضی الله عنه
رسول خدا صلی الله علیه و سلم در بین کشته ها به دنبال حمزه رضی الله عنه گشت، در پائین درّه او را با آن شکل فجیع یافت، سخت متأثر و اندوهگین شد و فرمود: «هیچ کس به مصیبتی که تو گرفتار آن شدی گرفتار نشد، و هرگز با چنین صحنه ی آزار دهنده ای مواجه نشدم، (۹) جبرئیل به نزدم آمد و گفت: که نام حمزه رضی الله عنه در آسمان های هفتگانه چنین نوشته شد که، حمزه شیر خدا و رسول اوست. (۱۰)
سپس فرمود: « اگر خواهرش صفیه غمگین نمی شد و پس از من به صورت سنّتی در نمی آمد، او را رها می کردم که خوراک درندگان و پرندگان شود». (۱۱) آنگاه حضرت صلی الله علیه و سلم قریش را تهدید کرد و فرمود: «اگر خداوند به او امکان دهد سی تن از آنها را مُثله خواهد کرد». (۱۲) ولی خداوند وی را از مثله کردن کشته ها منع کرد فلذا آن حضرت صلی الله علیه و سلم صرف نظر نمود و صبر پیشه کرد. سپس دستور داد حمزه رضی الله عنه را با ردائی پوشاندند و بر او نماز خواند، و بعد کشته ها را کنار حمزه رضی الله عنه نهادند و بر آنها نماز خواندند و به اینگونه بر حمزه رضی الله عنه هفتاد و دو نماز خواند. (۱۳)
صفیه رضی الله عنها خواهر حمزه رضی الله عنه آمد تا برادر را ببیند، رسول خدا صلی الله علیه و سلم به زبیر پسر صفیه گفت: «مادرت را برگردان تا نبیند با برادرش چه کرده اند» زبیر رفت و گفت: مادر جان! پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: که برگردی. صفیه رضی الله عنها گفت: چرا برگردم در حالی که به من گفته اند برادرم را مثله کرده اند؟ حمزه رضی الله عنه در راه خدا چنین شد، چگونه خداوند ما را بدان راضی نمی گرداند؟ ان شاء الله از صابران خواهم بود.
چون زبیر به نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم بازگشت و سخن مادرش را به وی بازگفت، حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: بگذار بیاید. صفیه رضی الله عنها بر بالین برادر آمد و او را نگریست و نماز بر وی خواند و انا لله و انا الیه راجعون گفت و برای وی طلب بخشش کرد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود او را دفن کنند. این واقعه در نیمه ی ماه شوال سال سوم هجری رخ داد. (۱۴)
چه زیبا و شگفت انگیز است این شهادت، و چه دل انگیز و زیباست این قهرمانی در تاریخ رسالت! و چه زیباست اقدام و موضع صفیه رضی الله عنها عمه ی پیامبر صلی الله علیه و سلم و خواهر حمزه رضی الله عنه.
اینها نمونه های همیشه جاودانی هستند که خداوند مقرر فرمود تا تاریخ اسلام ابتر نماید، درود و رحمت خداوند بر سید الشهداء حمزة بن عبدالمطلب (و دیگر شهیدان سرافراز ما) و با رسول خدا صلی الله علیه و سلم و یاران و همرزمانش رضی الله عنه محشور شوند.
{حَسبُنا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیلِ}. [آل عمران آیه ی ۱۷۳] «خدا؛ ما را بس است و او بهترین حامی و سرپرست است».
______________________________________________
منبع: ستارگان هدایت در تاریخ اسلام
نوشتهی دکتر مصطفی سباعی. ترجمه: امیرصادق تبریزی
ناشر: انتشارات کردستان
چاپ اول سال ۱۳۸۲
______________________________________________
۱- سیره ی ابن هشام: ۱/۲۹۲
۲- سیره ی ابن هشام: ۱/۱۷۴
۳- سیره ی ابن کثیر: ۱/۲۶۳ و الروض الأنف:۲/۲۳۲
۴- وی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و سلم و از جمله سابقین است. بنا به قولی ششمین نفری است که مسلمان شد و اولین کسی است که اسلام خود را آشکار کرد. در مکه در دوره جاهلیت آهنگری می کرد و چون مسلمان شد مشرکین او را تحت فشار قرار دادند و شکنجه کردند تا از دین خود برگردد اما وی صبر کرد تا اینکه به مدینه هجرت نمود. در تمام جنگ ها و حوادث حضور داشت. سپس به کوفه رفت و در آنجا اقامت کرد و در سال ۳۷ هجری در سن هفتاد و سه سالگی در گذشت. وقتی علی رضی الله عنه از صفین برگشت بر قبر خباب گذر کرد و فرمود: خداوند خباب را رحمت کند که با میل و رغبت مسلمان شد و در راه اطاعت از خدا هجرت کرد و در تمام عمر جهاد کرد. بخاری و مسلم و دیگران از وی ۳۲ حدیث روایت کرده اند. رک: اعلام زرکلی: ۲/۳۴۶
۵- سیره ی ابن هشام: ۱/۳۴۵
۶- سیره ی ابن هشام: ۲/۳۵۹
۷- وقتی وحشی مسلمان شد پیامبر صلی الله علیه و سلم به او گفت:«خود را از من پنهان دار که من بعد تو را نبینم» این مطلب در شرح المواهب و صحیح بخاری: ۵/۳۷ و الإصابة: ۳/۵۹۴ و الاستیعاب اثر ابن عبدالبر: ص ۶۰۸ آمده است. این فرمایش حضرت صلی الله علیه و سلم بیانگر آن بود که ممکن است وحشی از مجازات در امان نباشد. (زیرا پیامبر در آن موقع داغدار بود چون قبل از اینکه قشون اسلام از صحرای احد مراجعت نماید وحشی از قشون ابوسفیان گریخت و خود را به قشون اسلام رسانید و نزد محمد صلی الله علیه و سلم رفت و اعتراف کرد که وی قاتل حمزه می باشد. نگاه: محمد پیغمبری که باید از نو شناخت. ص ۲۹۲ – مترجم) وحشی در جنگ یرموک شرکت داشت و در کشتن مسیلمه کذاب مشارکت داشت. گویند: با همان نیزه ای که حمزه رضی الله عنه را به شهادت رساند مسیلمه را به قتل رساند و خود او می گفت: با این نیزه بهترین ها را- یعنی حمزه- و بدترین مردم- یعنی مسیلمه- را به قتل رساندم. در حَمص سکونت کرد و در همانجا درگذشت. نگاه: سیره ی ابن هشام: ۷/۷۳
۸- سیره ی ابن هشام: ۳/۹۱
۹- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹ و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۰- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹ و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۱- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۲- سیره ی ابن کثیر: ۳/۷۹ و ابن هشام: ۳/۹۵
۱۳- سیره ی ابن هشام: ۳/۹۷ (امام نووی رضی الله عنه در منهاج می گوید: «وَ لا یُغَسِّلُ الشهیدُ وَ لا یُصَلّی علیهِ» «شهید غسل داده نمی شود و بر وی نماز خوانده نمی شود» خطیب شربینی در شرح این مطلب می نویسد: غسل و نماز بر شهید حرام است زیرا به نص قرآن شهید زنده است و نیز به این دلیل که بخاری از جابر روایت می کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و سلم دستور داد شهدای احد با همان لباس خون آلود دفن شوند و آنها را غسل ندادند و حضرت صلی الله علیه و سلم بر آنها غسل نداد» و امام شافعی رضی الله عنه می فرماید: «بنا به حدیث متواتر پیامبر صلی الله علیه و سلم بر شهدای احد نماز نخوانده است» اما این حدیث که پیامبر صلی الله علیه و سلم در دسته های ده نفری بر شهدای احد نماز خواند و در هر دسته حمزه را در کنار آنان نهاد و به اینگونه هفتاد نماز بر وی خواند، حدیثی است ضعیف و حرفی است خطا. امام شافعی می گوید: سزاوار است هرکه آن را روایت کرده است از خود شرم کند. نگاه: مغنی المحتاج: ۱/۳۴۹ – مترجم) سیره ی ابن هشام: ۳/۹۷ (امام نووی رضی الله عنه در منهاج می گوید: «وَ لا یُغَسِّلُ الشهیدُ وَ لا یُصَلّی علیهِ» «شهید غسل داده نمی شود و بر وی نماز خوانده نمی شود» خطیب شربینی در شرح این مطلب می نویسد: غسل و نماز بر شهید حرام است زیرا به نص قرآن شهید زنده است و نیز به این دلیل که بخاری از جابر روایت می کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و سلم دستور داد شهدای احد با همان لباس خون آلود دفن شوند و آنها را غسل ندادند و حضرت صلی الله علیه و سلم بر آنها غسل نداد» و امام شافعی رضی الله عنه می فرماید: «بنا به حدیث متواتر پیامبر صلی الله علیه و سلم بر شهدای احد نماز نخوانده است» اما این حدیث که پیامبر صلی الله علیه و سلم در دسته های ده نفری بر شهدای احد نماز خواند و در هر دسته حمزه را در کنار آنان نهاد و به اینگونه هفتاد نماز بر وی خواند، حدیثی است ضعیف و حرفی است خطا. امام شافعی می گوید: سزاوار است هرکه آن را روایت کرده است از خود شرم کند. نگاه: مغنی المحتاج: ۱/۳۴۹ – مترجم)
۱۴- سیره ی ابن هشام: ۳/